زندهترین روزهای زندگی یک مرد

مرتضی آوینی با مستند «روایت فتح»، مجموعه مقالات «توسعه و مبانی تمدن غرب» و «آینه جادو۱» مجموعه ای از مهمترین گنجینه های تصویری و تئوری هنر انقلاب را از خود به جای گذاشت.
خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی- محمد پورعلم : پیش از این در گزارشی به زندگی و فعالیت های مرتضی آوینی از پیش از انقلاب تا آغاز جنگ تحمیلی نگاهی انداختیم. از این جا به بعد داستان زندگی آوینی با ساخت مجموعه «روایت فتح» ادامه می یابد و در خلال آن یادداشت ها و مقالاتی است که او در نشریات مختلف و درباره طیف متنوعی از موضوعات -از مولفه های حکومت اسلامی تا هنر انقلاب- منتشر می کند. سردبیری مجله سوره و آغاز به کار دوباره روایت فتح با ساخت مستند «شهری در آسمان» از فعالیت های او پیش از شهادت است.
برای شناخت این بخش از زندگی آوینی منابع و مدارک بیشتری نسبت به زندگی پیش از انقلاب او وجود دارد به همین خاطر در نوشتار به جای ذکر دوباره اتفاقات این دوره، مولفه های مهمی از آن را بررسی می کنیم.
روایت فتح
مجموعه مستند «روایت فتح» برای آن ها که در سال های جنگ پای تلویزیون آن را تماشا کرده اند هنوز خاطره ای ماندگار است. مستندی که تصاویر جنگ و حال و هوای رزمندگان را به خانه های مردم می آورد و صدایی که داستان این تصاویر را برای مردم تعریف می کرد اما نه روایتی معمول از تصاویر.
«روایت فتح» پس از مجموعه یازده قسمتی «حقیقت» ساخته شد. زمانی که آوینی تجربه ساخت مستند جنگی را از سر گذراند و به نوعی پختگی رسید.
نریشن هایی که آوینی برای روایت فتح نوشت و با صدای خود خواند، از مهمترین مولفه های این مجموعه مستند است تا آن جا شاید بتوان گفت بدون این نریشن و صدا «روایت فتح» این چنین در اذهان ماندگار نمی شد.
بسیاری از مستندسازان(همچون سعید قطبی زاده) و دوستان آوینی از جمله عطا امیدوار(هم دانشگاهی آوینی) تاثیر ادبیات فروغ فرخزاد را در متن و گفتار روایت فتح مشهود می دانند.
آوینی با نریشن هایش جهان بینی خاص خود را با مخاطبان به اشتراک می گذارد و «روایت فتح» را به مستندی فراتر از جنگ ایران و عراق تبدیل می کند. او دفاع مقدس رزمندگان ایران را در ادامه واقعه عاشورا می داند و این رویداد را آغازی بر رهایی انسان از جهالت دنیای جدید می داند.
نکته جالب توجه دیگر درباره مجموعه روایت فتح، عدم نمایش تیتراژ و فهرست عوامل مستند بود که موجب شد بسیاری تا سال ها یعد نویسنده، کارگردان و گوینده متن این مجموعه را نشناسند.
توسعه و مبانی تمدن غرب
کتاب «توسعه و مبانی توسعه تمدن غرب» با این جملات آغاز شود: «چرا ما باید توسعه پیدا کنیم؟ به این پرسش از سر تسامح پاسخ های بسیاری گفته شده است، از جمله:
ـ برای زدودن فقر و رفع محرومیت
ـ برای رفاه بیش تر و استفاده از نعمت های خدایی
ـ برای آن که اصلاً خداوند بشر را به همین دلیل خلق کرده است: «آباد کردنِ کره زمین »
ـ برای پیشرفت تکنیکی در جهت مقابله با تمدن غرب
ـ برای هم پایی با قافله تمدن پیشرفته مغرب زمین
ـ برای دست یابی به خودکفایی در مقابله با امپریالیسم و دشمنان دیگر انقلاب اسلامی
ـ برای تکامل علمی و صنعتی در جهت تولید سلاح های پیشرفته نظامی و دست یابی به استقلال سیاسی
و جواب های دیگر.
اما به راستی این جواب ها ـ و پاسخ های دیگری که ممکن است داده شوندـ چه نسبتی با اسلام دارند؟ آیا ما این جواب ها را مستقیماً از مبانی اسلامی در قرآن و روایات و... استخراج کرده ایم، یا به مجموعه ای از تحلیل های جمع آوری شده از مسموعات روزانه و تخیلات من درآوردی شبانه یا مقالات علمی و صنعتی ترجمه شده از «ساینتیفیک اَمِریکن » ، « نیوزویک » ، « نَشنال جِئوگرافی » و غیره، یا به گزارش سمینارهای دانشگاهی و غیر دانشگاهی غربی و شرقی و... اکتفا کرده ایم و اصلاً به سراغ معارف اسلامی نرفته ایم تا بدانیم که آیا قرآن و روایاتْ این تخیلات و تصورات ما را تایید می کنند یا خیر؟ و بعضی ها هم اصلاً در « اصل ضرورت بازگشت ما به مبانی اسلامی در همه زمینه ها » شک می کنند و می گویند:
« چه احتیاجی هست که نظر قرآن و روایات را بدانیم؟ این ها جزو مسلّمات علمی در مراکز دانشگاهی دنیاست؛ چگونه می توان در آن شک کرد؟ مگر نه این است که سراسر دنیا بر همین مبانی عمل می کنند؟ »
« این مسائل برای فقه اسلام بسیار تازه است. ما باید صبر کنیم ببینیم آقایانِ فقها در این موارد چه نظر می دهند؛ تا آن روز هم نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم.»
بعضیها هم که با یک پیشداوری قبلی در میدان آمدهاند جواب میدهند:
آقا جان! شما دارید به اسلام خیانت میکنید. مردم دنیا به ما میخندند. معلوم است که اسلام با پیشرفت و تمدن و علم مخالف نیست. اگر فرنگیها کافر هستند چه ارتباطی با پیشرفتهای علمی آنها دارد؟ اصلاً این نقشهی آمریکاست؛ آنها میخواهند ما را در این بحثها بیندازند تا ما از پیشرفت و تکامل غافل شویم و از قافلهی تمدن عقب بمانیم و...
و جوابهای دیگر.
اما از همهی این حرفها گذشته، آیا ما نباید بر مبنای نظریات اسلام و احکام آن در همهی زمینهها عمل کنیم؟»
از همین ابتدای کتاب مشخص است که با نوشتاری روبرو هستیم که قرار است همه بدیهیات ما درباره مفهوم و مولفه های توسعه را مورد پرسش قرار دهد.
«توسعه و مبانی تمدن غرب» تجمیع مقالاتی است که آوینی طی سال های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ با عنوان در ماهنامهٔ جهاد منتشر کرد.
«آشنایی زدایی» از مهمترین مولفه های تفکر آوینی است؛ رویکردی که خود را به تمامه در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» نمایان می کند.
آوینی در این کتاب از پرسش درباره مفهوم «توسعه پس از رنسانس» آغاز می کند و یکی یکی به مولفه های این توسعه در علم، آموزش، اقتصاد، سیاست و ... می رسد. خواندن کتاب از جهت تجربه فروریختن بدیهیات ذهنی مخاطب و پرسش دوباره درباره آن ها، تجربه ای وصف ناشدنی است.
توضیح این که تفکر غرب جدید(پس از رنسانس) که به مدرنیسم منجر شد و مهمترین مولفه اش «انسان سوبژه» بود، در دهه های گذشته با رویکرد «جهانی سازی» و از طریق «رسانه» به همه نقاط دنیا منتقل شد تا آن جا که امروز کمتر جامعه ای را در جهان بتوان یافت که تفکر «انسان سوبژه» به ناخودآگاه جمعی آن رسوخ نکرده باشد. «مبانی توسعه و تمدن غرب» ما را با گونه ای دیگر از نگریستن به جهان آشنا می کند.
نکته جالب توجه این که سخنان او درباره نتیجه «تمتع انسان از کره زمین» و «کارکرد بانک در اقتصاد جهانی»، امروز به یک پیش بینی شگفت انگیز شباهت دارد. زمانی که تصویر رویایی لیبرال-دموکراسی در جهان در هم شکسته و متفکرانی چون فوکویاما نیز از نظریه «پایان تاریخ» خود دست کشیده اند.
آینه جادو
«آینه جادو» آوینی همان کارکردی را در حوزه سینما دارد که «مبانی توسعه و تمدن غرب» در فلسفه و جامعه شناسی داشت. فصل اول کتاب با عنوان «جذابیت در سینما» با این جمله آغاز می شود: «فیلم اگر جاذبه نداشته باشد، فیلم نیست.» آوینی سپس می نویسد: «آیا این سخن همان همه که مشهور است، بدیهی است؟ پُر روشن است که تا این نسبت بین فیلم و تماشاگر برقرار نشود، اصلاً مفهوم فیلم و سینما محقق نمیگردد: تماشاگر باید تسلیم جاذبۀ فیلم شود، چرا که او با پای اختیار آمده است و اگر در این دام نیفتد، میرود. اگر فیلم جاذبه نداشته باشد، تماشاگری پیدا نمیکند و فیلم بدون تماشاگر، یعنی هیچ. پولی که برای بلیت پرداخت میشود نیز تأییدی است بر همین توقع... و اصلاً شک کردن در این امر، شک کردن در مشهورات و مقبولات عام است. طبیعت زندگی بشر نیز با این اقتضا همراه است که مردم از آنان که در مشهورات شک میکنند، خوششان نیاید. البته در اینجا بحث تنها به مسئلۀ جذابیت مربوط نمیشود و اصلا بحث در باب «جذابیت» را بدون اشاره به «مخاطب سینما» چگونه میتوان انجام داد؟ باید دید که «طرفِ تأثیر» جاذبههای سینما چه کسانی هستند: عوامالناس و یا خواص؟ و مقصود از «خواص» چه کسانی هستند؟ انتلکتوئلها؟ منقّدین؟ حکما و عرفا؟... و یا همۀ اینها؟ شکی نیست که فیالمثل سینمای تارکوفسکی را عوامالناس نمیفهمند و اگر معیار جذابیت «گیشه» باشد، خیلی از فیلمها را دیگر نباید فیلم دانست».
«آینه جادو» شامل مجموعه مقالاتی است که در فاصله سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹ در فصلنامه سینمایی «فارابی» و ماهنامه هنری «سوره» منتشر شد.
او در «آینه جادو۱» همه مولفه های سینما را از کلی ترین تا جزیی ترین آن ها بار دیگر مورد بررسی قرار می دهد. از «لزوم جذابیت» فیلم تا تاریک بودن سالن سینما و شکل پرده سینما تا چگونگی تاثیر فیلمنامه و فیلمبرداری بر مخاطب.
«آینه جادو» از آن جهت که در میانه کنش و واکنش میان تکنولوژی و شناخت شناسی انسان گام برمی دارد، کتاب عجیبی است اما مهمترین دستاورد آن را باید نظریه «خرق تکنیک» دانست. آوینی با این نظریه رابطه فیلمساز مسلمان با سینما را بازتعریف می کند.
توضیح این که برخلاف تصور عمومی، مرتضی آوینی با مفهوم «سینمای اسلامی» موافق نیست بلکه از مفهوم «سینماگر مسلمان» نام می برد. او معتقد است «سینما سینماست» چرا که پدیده ای که به نام سینما می شناسیم مولود رشد تکنولوژی و تفکر جدید غرب است، به همین خاطر صبغه خاص خود را دارد و نمی توان آن را چون ظرفی در نظر گرفت که با هر پیامی سازگار باشد. البته آوینی معتقد نیست که سینما پدیده ای «ضد اسلامی» است بلکه می گوید سینما پدیده ای «غیراسلامی» است. دقیقا همین جاست که نظریه «خرق تکنیک» معنای خود را پیدا می کند.
اما نکته جالب درباره این کتاب و نظریات آوینی درباره هنر و فیلمسازی، به توجهی به وجوه کاربردی آن در دو دهه گذشته است. آن ها که در این سال ها خود را طرفداران جدی نظریات آوینی معرفی کرده اند بیشتر به وجوه نظری سخنانش توجه کرده اند و به همین خاطر است که بیش از نیم قرن از شهادت او می گذرد اما هنوز نمودی روشن از نظریاتش در فیلم سازی دیده نمی شود.
تئوریستین هنر انقلاب
گرچه مرتضی آوینی در سال های پس از انقلاب، کار خود را با مستندسازی آغاز کرد و سپس فرصتی برای تبیین نظریات خود یافت، اما خاستگاه هنری-فلسفی پیش از انقلاب او در کنار آشنایی با فلسفه و عرفان اسلامی او را در جایگاه یک تئوریستین تمام عیار برای انقلاب و هنر آن قرار داد.
تجربیات آوینی در کنار توانایی های فردی او، شخصیتی چند وجهی و در حال تحول از او ساخته بود که در همه دوره های زندگی در میان همفکرانش شاخص بود. آن گونه که به گفته یکی از سینماگران «ممکن بود با او مخالف باشی، اما نمی توانستی نادیده اش بگیری».
اما این ویژگی منحصربه فرد مشکلاتی هم برای او به همراه داشت. بسیاری از همفکران او در یک دوره -با تحولات فکری و تجربیات تازه اش- به مخالفانش بدل می شدند، شاید هم اساسا از ابتدا تصور درستی از آن چه می اندیشد، نداشتند و در توهم همفکری با او بودند. سال های پایانی زندگی مرتضی آوینی مملو از این موارد است. به عنوان نمونه وقتی «عروس» افخمی را نمونه سینمای مطلوب خواند، از سوی دوستان دیروز مورد توهین قرار گرفت.
سال های اخیر، سال های نامگذاری هفته هنر انقلاب به بهانه شهادت او در بیستم فروردین ۱۳۷۲ است، هفته ای که با بزرگداشت او همراه است در حالی که دیدگاه و رویکردش همچنان مهجور است.
حیف است این نوشتار با جمله ای از خود آوینی پایان نیابد. جملاتی که در سال ۱۳۷۱ بیان شده: «... و خب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک مرد آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.»
پایان پیام/۱۴