به گزارش خبرنگار مهر، در آثار افلاطون و بوستان و گلستان سعدی دغدغه اصلی تربیت اجتماعی و فردی کودکان و جوانان و گرایش به فضائل انسانی محوریت دارد و اصول تربیتی و فضائل انسانی مورد نظرشان غالباً نسبی و اعتباری هم نبوده و در مغایرت با منشأ الوهی قوانین تربیتی آفرینش بشر قرار ندارد. هرچند در برخی موارد چنین نیست و سنن و آداب تربیتی اعتباری و عام رایج زمانه دخیل است که هریک از آنها خود، میتواند محل نزاع و اختلاف میان آرا باشد.
زهرا مستفید، پژوهشگر تطبیقی فلسفه یونان و ادبیات فارسی در گفتگو با خبرنگا مهر با بیان اینکه در مسیر راهنمایی آدمی به سوی سعادت و چگونگی تنظیم کنشهای انسانی در احیای فضیلتها، بزرگانی در طول تاریخ اندیشه نظرورزیهایی نمودهاندکه کارآمدی نظریاتشان بُعد وسیع تاریخی و جغرافیایی را در نوردیده و هم چنان موردتوجه صاحب نظران است، خاطرنشان کرد: در این میان افلاطون، شاگرد بزرگ سقراط، به عنوان یکی از بزرگترین بنیانگذاران فلسفه در یونان باستان، دغدغه اصلی اش تربیت و اخلاق فردی و اجتماعی و تدوین قوانین جهت تحکیم فضیلتها و نیکیها بوده است. از این سو با وجود فاصله بسیار تاریخی و ظهور ادیان بزرگی چون مسیحیت و اسلام، دیدگاههای مشترک عقلانی و تربیتی قابل توجهی را بین فرهنگ پروران مسلمان و افلاطون مییابیم. که سعدی یکی از آنهاست. این اشتراک نظرها خود نشانگر آن است که راههای حکمت و تربیت انسانی، اعتباری و نسبی نیستند. از همین رو تا حدود زیادی هم پوشانی داشته و قابل انطباقاند.
وی اظهار کرد: در نگاه اولیه به آثار افلاطون و سعدی، سرفصلها و عناوین متعدد مشترک و قابل تطبیق و مقایسهای را مییابیم که عشق و زیبایی یکی از آنهاست و میتوان پس از بررسی موضوع مشترک تربیت از منظر افلاطون و سعدی، تا حدودی به آن هم پرداخت. در این جا، مفاهیمی همچون عدالت و تربیت و خویشتنداری در تمایلات نفس و شجاعت از مصادیق این مدعای ما هستند.
این پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه افزود: در اشتراکات بحث تربیت، آنچه در نگاه ابتدایی جلب توجه میکند، اختصاص محاوره پروتاگوراس و کتاب هفتم رساله قوانین افلاطون و باب هفتم بوستان و باب هفتم گلستان به بحث تربیت به طور ویژه است. و به طور خاص فصل هفتم آثار سعدی تحت عنوان تربیت نام گذاری شده است. از آن سو در کل آثار افلاطون نیز شما، نگاه تربیتی و اخلاقی را میتوانید دنبال کنید. همان طور که سعدی در گلستان و بوستان، پیگیر مباحث اخلاق و تربیت است. با این تفاوت که نگاه افلاطون از کلی به جزئی است و نگاه سعدی نگاهی از جز به کل است. به این صورت که افلاطون به نام سقراط بدون آن که نامی از خود بیاورد (الا یک مورد در کل آثار)، غالباً مباحث کلی و عقلی را در اخلاق نظری دنبال میکند و هدف او اصلاح و تربیت جامعه است و مباحث جزئی را برای تکمیل و تشریح به کار میگیرد و این در حالی است که سعدی در بوستان و گلستان به مباحث عقل عملی و اخلاق عملی جهت تربیت فردی میپردازد. اگر در محاوره جمهوری افلاطون جامعه آرمانی مورد پیشنهاد افلاطون است، بوستان سعدی نیز مدینه فاضله پیشنهادی سعدی و جامعه با افراد آرمانی مورد نظر اوست.
مستفید در تبیین مطلب گفت: جهت روشنتر شدن این مطلب عرض کنم که به عنوان مثال افلاطون محاوره خارمیدس را به بحث کلی از مبانی نظری خویشتنداری اختصاص داده است و سعدی در باب هفتم بوستان به مهارنفس با طرح مصادیق جز به جز همچون مهار زبان در رازداری و غیبت و سخن چینی و نیز کنترل شهوت و کین و حرص به موارد عملی اخلاق فردی پرداخته و نکات تعلیمی خود را بیان میدارد. میگوید:
تو با دشمن نفس هم خانهای / چه در بند پیکار بیگانه ای
یا میگوید:
زبان در کش ای مرد بسیار دان / که فردا قلم نیست بر بی زبان
از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوختست.
وی ادامه داد: همچنین در باب سوم گلستان به یکی از وجوه و مصادیق جزئی خویشتنداری یعنی قناعت پرداخته است و در حکایت یازدهم گلستان مهار لذت جویی نفس را از دیدگاه محققان علامت بلوغ آدمی دانسته نه علامتهای رشد فیزیکی بدن آدمی را.
این مدرس دانشگاه افزود: نکته قابل توجه دیگر در تطبیق جویی نگاه افلاطون و سعدی این است که افلاطون و سعدی فضیلتهایی همچون شجاعت و هوشمندی و خردمندی و قدرت ذهنی و مانند اینها را امری درونی میدانند که آموختنی نیست. افلاطون در قضیه آنامنسیس و نیز در محاوره منون سعی در اثبات این امر دارد و سعدی به موازات این معنا میگوید: تربیت نا اهل را چون گردکان برگنبد است. یا عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود و در حکایت شماره ۱ گلستان چنین سروده است:
چون بود اصل و گوهری قابل / تربیت را در او اثر باشد / هیچ صیقل نکو نداند کرد / آهنی را که بدگهر باشد / خر عیسی گرش به مکه برند / چون بیاید، هنوز خرباشد.
همچنین در حکایت ۶ گلستان در همین راستا به تربیت یکسان و طبایع مختلف توجه میدهد:
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی / در همه سنگی نباشد زر و سیم.
لذا هر کسی نمیتواند برای هر شغلی تربیت شود و مهیای هر شغلی گردد:
وقتی افتاد فتنهای در شام / هرکس از گوشهای فرا رفتند /
روستا زادگان دانشمند، به وزیری پادشا رفتند / پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند.
مستفید خاطرنشان کرد: در همین معنا افلاطون در محاوره فایدروس ضمن اشاره به اسطوره گردش آسمانی ارواح قبل از هبوط در این عالم به توانایی متفاوت ارواح، در این جهان مادی اشاره دارد. و این توان بستگی دارد به میزان مشاهده روح هر کس از عالم بالا. و از همین رو آن روحی که مشاهده ضعیفی از آن عالم داشته نمیتواند در این عالم قوی ظاهر شود و هر روحی مطابق با یاد آوری اش از مشاهدات پیشینی به همان میزان و به همان سمت و سو گرایش نشان میدهد.
وی گفت: آنچه در مجموع میتوان ادعا کرد این است که در آثار افلاطون و بوستان و گلستان سعدی دغدغه اصلی تربیت اجتماعی و فردی کودکان و جوانان وگرایش به فضائل انسانی محوریت دارد و اصول تربیتی و فضائل انسانی مورد نظرشان غالباً نسبی و اعتباری هم نبوده و در مغایرت با منشأ الوهی قوانین تربیتی آفرینش بشر قرار ندارد. هرچند در برخی موارد چنین نیست و سنن و آداب تربیتی اعتباری و عام رایج زمانه دخیل است که هریک از آنها خود، میتواند محل نزاع و اختلاف میان آرا باشد.
این پژوهشگر اظهار کرد: اگرچه دانش آموختنی است، اما همچنان که در محاوره منون در فقرههای ۸۹ و ۹۶ و ۱۰۰ اشاره شده است، فضیلت از متعلقات روح است که آموختنی نیست. فضیلت را فقط خدا به آدمی میبخشد. فضیلتهایی همچون خویشتنداری و شجاعت و عدالت و تیز هوشی و قوت حافظه اگر با تعقل و روشن بینی و دانش همراه شود، سودمند است وگرنه زیانبخش خواهد بود. لذا باید به کودکان و جوانان دانش و خرد آموخت. در بوستان سعدی چنین میگوید: چو خواهی که نامت بماند به جای / پسر را خردمندی آموز و رأی چو فرهنگ و رایش نباشد بسی / بمیری و از تو نماند کسی / بسا روزگارا که سختی برد / پسر، چون پدر نازکش پرورد / خردمند و پرهیزگارش بر آر / گرش دوست داری به نازش مدار.
مستفید اظهار کرد: در تطبیق جویی بیت آخر این ابیات در کتاب هفتم قوانین افلاطون فقره ۸۰۶ تا ۸۰۹ عین همین معانی را که قرنها پیش از سعدی بیان شده چنین میتوان یافت که: برای نیل به سعادت جامعه اجازه ندهیم زنان و مردان در بی بند و باری به سر برند و نازپرورده بار بیایند. علاوه بر آن به آموزش اجباری کودکان و جوانان اعم از دختران و پسران اشاره شده است و این که موضوعات درسی اعم از آموزشهای حساب و هندسه و آموزشهای نظامی و نیز هر آنچه برای تربیت روحی شاگردان ضروری است، باید مدنظر باشد. و پاسدار قانون به تیزبینی و نظارت بر تربیت و رفتار جوانان شهر و سوق دادن و رهبری آنان در جهتی که قانون معین کرده، موظف شناخته شده است. و نیز در فقره ۸۰۳ کتاب هفتم قوانین چنین میگوید: برای این که آموزش از روی اصول درست صورت گیرد باید برای پسران آموزگار مرد و برای دختران آموزگار زن گماشت. در همین راستا سعدی نیز ضمن حکایتی در بوستان در باب تفکیک جنسیتی چنین میگوید: پسر، چون ز ده برگذشتش سنین / ز نامحرمان گو فراتر نشین. و نیز با لحن تند و گزنده و نیشداری، زنان را از نگریستن به بیگانگان منع میکند و در این امر متناسب با رسم زمانه و نیز جو و فضای نا ایمن آن دوران که همزمان با حملات مغول بوده است، به شدت و حدت بسیار، زنان را از خروج از خانه نهی نموده است.
وی افزود: لازم به ذکر است که سعدی از آموزش مساوی دختران با پسران آن گونه که افلاطون تصریح کرده به صورت جدا نام نبرده است. اما به طور کلی میگوید: هر آن طفل کو جور آموزگار / نبیند، جفا بیند از روزگار.
این پژوهشگر ادامه داد: در باب اهمیت تربیت روح آدمی، سقراط در آپولوژی، فقره ۳۰ چنین میگوید: من معتقدم هیچ سعادتی برای شهر من بالاتر از خدمتی نیست که من برای پیروی از فرمان خدا به شما میکنم. خدمتی که از من بر میآید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند، و آشکار سازم که فضیلت از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه نعمتهای بشری اعم از شخصی و اجتماعی از فضیلت به دست میآید ودر هیچ حال رفتاری جز این نخواهم کرد ولو، بارها کشته شوم.
این پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات در پایان اظهار کرد: طبق قولی که در ابتدای بحث در باب مفهوم عشق و دوستی داده شد، باید یاد آور شویم که عشق به خیر و نیکی و زیبایی و بحث دوستی از مباحث مشترک محاورات مهمانی و فایدروس و لوسیس افلاطون با غزلیات سعدی است. در ضمن شایان ذکر است که ارسطو شاگرد بزرگ افلاطون نیز در کتاب اخلاق نیکوماخوسی، دارای مباحث مشترک اخلاق عملی با همان مفاهیم تربیتی است که بدانها پرداختیم. با نگاهی به کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو شاهد سرفصلهایی مفصل در باب مسائل اخلاقی و فضیلتهایی همچون سخاوت، عدالت و اعتدال، شجاعت و نیز دوستی و انواع آن، و لذتهای جسمانی و طبایع گوناگون و مانند اینها هستیم که پرداختن به آنها فرصت افزونتری میطلبد. از آن جا که در بوستان و گلستان شاهد چندین مورد اشاره سعدی به نام افلاطون و فیلسوفان یونان و روم هستیم، این فرض قوت میگیرد که دست کم ترجمه آثار این بزرگان فلسفه از نگاه تیز بین و جوینده سعدی دور نمانده باشد و او علاوه بر دیدگاههای اسلام، با مفاهیم تربیتی و اخلاقی مد نظر فلاسفه کلاسیک یونان آشنایی داشته باشد.
به گزارش خبرنگار مهر، در آثار افلاطون و بوستان و گلستان سعدی دغدغه اصلی تربیت اجتماعی و فردی کودکان و جوانان و گرایش به فضائل انسانی محوریت دارد و اصول تربیتی و فضائل انسانی مورد نظرشان غالباً نسبی و اعتباری هم نبوده و در مغایرت با منشأ الوهی قوانین تربیتی آفرینش بشر قرار ندارد. هرچند در برخی موارد چنین نیست و سنن و آداب تربیتی اعتباری و عام رایج زمانه دخیل است که هریک از آنها خود، میتواند محل نزاع و اختلاف میان آرا باشد.
زهرا مستفید، پژوهشگر تطبیقی فلسفه یونان و ادبیات فارسی در گفتگو با خبرنگا مهر با بیان اینکه در مسیر راهنمایی آدمی به سوی سعادت و چگونگی تنظیم کنشهای انسانی در احیای فضیلتها، بزرگانی در طول تاریخ اندیشه نظرورزیهایی نمودهاندکه کارآمدی نظریاتشان بُعد وسیع تاریخی و جغرافیایی را در نوردیده و هم چنان موردتوجه صاحب نظران است، خاطرنشان کرد: در این میان افلاطون، شاگرد بزرگ سقراط، به عنوان یکی از بزرگترین بنیانگذاران فلسفه در یونان باستان، دغدغه اصلی اش تربیت و اخلاق فردی و اجتماعی و تدوین قوانین جهت تحکیم فضیلتها و نیکیها بوده است. از این سو با وجود فاصله بسیار تاریخی و ظهور ادیان بزرگی چون مسیحیت و اسلام، دیدگاههای مشترک عقلانی و تربیتی قابل توجهی را بین فرهنگ پروران مسلمان و افلاطون مییابیم. که سعدی یکی از آنهاست. این اشتراک نظرها خود نشانگر آن است که راههای حکمت و تربیت انسانی، اعتباری و نسبی نیستند. از همین رو تا حدود زیادی هم پوشانی داشته و قابل انطباقاند.
وی اظهار کرد: در نگاه اولیه به آثار افلاطون و سعدی، سرفصلها و عناوین متعدد مشترک و قابل تطبیق و مقایسهای را مییابیم که عشق و زیبایی یکی از آنهاست و میتوان پس از بررسی موضوع مشترک تربیت از منظر افلاطون و سعدی، تا حدودی به آن هم پرداخت. در این جا، مفاهیمی همچون عدالت و تربیت و خویشتنداری در تمایلات نفس و شجاعت از مصادیق این مدعای ما هستند.
این پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه افزود: در اشتراکات بحث تربیت، آنچه در نگاه ابتدایی جلب توجه میکند، اختصاص محاوره پروتاگوراس و کتاب هفتم رساله قوانین افلاطون و باب هفتم بوستان و باب هفتم گلستان به بحث تربیت به طور ویژه است. و به طور خاص فصل هفتم آثار سعدی تحت عنوان تربیت نام گذاری شده است. از آن سو در کل آثار افلاطون نیز شما، نگاه تربیتی و اخلاقی را میتوانید دنبال کنید. همان طور که سعدی در گلستان و بوستان، پیگیر مباحث اخلاق و تربیت است. با این تفاوت که نگاه افلاطون از کلی به جزئی است و نگاه سعدی نگاهی از جز به کل است. به این صورت که افلاطون به نام سقراط بدون آن که نامی از خود بیاورد (الا یک مورد در کل آثار)، غالباً مباحث کلی و عقلی را در اخلاق نظری دنبال میکند و هدف او اصلاح و تربیت جامعه است و مباحث جزئی را برای تکمیل و تشریح به کار میگیرد و این در حالی است که سعدی در بوستان و گلستان به مباحث عقل عملی و اخلاق عملی جهت تربیت فردی میپردازد. اگر در محاوره جمهوری افلاطون جامعه آرمانی مورد پیشنهاد افلاطون است، بوستان سعدی نیز مدینه فاضله پیشنهادی سعدی و جامعه با افراد آرمانی مورد نظر اوست.
مستفید در تبیین مطلب گفت: جهت روشنتر شدن این مطلب عرض کنم که به عنوان مثال افلاطون محاوره خارمیدس را به بحث کلی از مبانی نظری خویشتنداری اختصاص داده است و سعدی در باب هفتم بوستان به مهارنفس با طرح مصادیق جز به جز همچون مهار زبان در رازداری و غیبت و سخن چینی و نیز کنترل شهوت و کین و حرص به موارد عملی اخلاق فردی پرداخته و نکات تعلیمی خود را بیان میدارد. میگوید:
تو با دشمن نفس هم خانهای / چه در بند پیکار بیگانه ای
یا میگوید:
زبان در کش ای مرد بسیار دان / که فردا قلم نیست بر بی زبان
از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوختست.
وی ادامه داد: همچنین در باب سوم گلستان به یکی از وجوه و مصادیق جزئی خویشتنداری یعنی قناعت پرداخته است و در حکایت یازدهم گلستان مهار لذت جویی نفس را از دیدگاه محققان علامت بلوغ آدمی دانسته نه علامتهای رشد فیزیکی بدن آدمی را.
این مدرس دانشگاه افزود: نکته قابل توجه دیگر در تطبیق جویی نگاه افلاطون و سعدی این است که افلاطون و سعدی فضیلتهایی همچون شجاعت و هوشمندی و خردمندی و قدرت ذهنی و مانند اینها را امری درونی میدانند که آموختنی نیست. افلاطون در قضیه آنامنسیس و نیز در محاوره منون سعی در اثبات این امر دارد و سعدی به موازات این معنا میگوید: تربیت نا اهل را چون گردکان برگنبد است. یا عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود و در حکایت شماره ۱ گلستان چنین سروده است:
چون بود اصل و گوهری قابل / تربیت را در او اثر باشد / هیچ صیقل نکو نداند کرد / آهنی را که بدگهر باشد / خر عیسی گرش به مکه برند / چون بیاید، هنوز خرباشد.
همچنین در حکایت ۶ گلستان در همین راستا به تربیت یکسان و طبایع مختلف توجه میدهد:
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی / در همه سنگی نباشد زر و سیم.
لذا هر کسی نمیتواند برای هر شغلی تربیت شود و مهیای هر شغلی گردد:
وقتی افتاد فتنهای در شام / هرکس از گوشهای فرا رفتند /
روستا زادگان دانشمند، به وزیری پادشا رفتند / پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند.
مستفید خاطرنشان کرد: در همین معنا افلاطون در محاوره فایدروس ضمن اشاره به اسطوره گردش آسمانی ارواح قبل از هبوط در این عالم به توانایی متفاوت ارواح، در این جهان مادی اشاره دارد. و این توان بستگی دارد به میزان مشاهده روح هر کس از عالم بالا. و از همین رو آن روحی که مشاهده ضعیفی از آن عالم داشته نمیتواند در این عالم قوی ظاهر شود و هر روحی مطابق با یاد آوری اش از مشاهدات پیشینی به همان میزان و به همان سمت و سو گرایش نشان میدهد.
وی گفت: آنچه در مجموع میتوان ادعا کرد این است که در آثار افلاطون و بوستان و گلستان سعدی دغدغه اصلی تربیت اجتماعی و فردی کودکان و جوانان وگرایش به فضائل انسانی محوریت دارد و اصول تربیتی و فضائل انسانی مورد نظرشان غالباً نسبی و اعتباری هم نبوده و در مغایرت با منشأ الوهی قوانین تربیتی آفرینش بشر قرار ندارد. هرچند در برخی موارد چنین نیست و سنن و آداب تربیتی اعتباری و عام رایج زمانه دخیل است که هریک از آنها خود، میتواند محل نزاع و اختلاف میان آرا باشد.
این پژوهشگر اظهار کرد: اگرچه دانش آموختنی است، اما همچنان که در محاوره منون در فقرههای ۸۹ و ۹۶ و ۱۰۰ اشاره شده است، فضیلت از متعلقات روح است که آموختنی نیست. فضیلت را فقط خدا به آدمی میبخشد. فضیلتهایی همچون خویشتنداری و شجاعت و عدالت و تیز هوشی و قوت حافظه اگر با تعقل و روشن بینی و دانش همراه شود، سودمند است وگرنه زیانبخش خواهد بود. لذا باید به کودکان و جوانان دانش و خرد آموخت. در بوستان سعدی چنین میگوید: چو خواهی که نامت بماند به جای / پسر را خردمندی آموز و رأی چو فرهنگ و رایش نباشد بسی / بمیری و از تو نماند کسی / بسا روزگارا که سختی برد / پسر، چون پدر نازکش پرورد / خردمند و پرهیزگارش بر آر / گرش دوست داری به نازش مدار.
مستفید اظهار کرد: در تطبیق جویی بیت آخر این ابیات در کتاب هفتم قوانین افلاطون فقره ۸۰۶ تا ۸۰۹ عین همین معانی را که قرنها پیش از سعدی بیان شده چنین میتوان یافت که: برای نیل به سعادت جامعه اجازه ندهیم زنان و مردان در بی بند و باری به سر برند و نازپرورده بار بیایند. علاوه بر آن به آموزش اجباری کودکان و جوانان اعم از دختران و پسران اشاره شده است و این که موضوعات درسی اعم از آموزشهای حساب و هندسه و آموزشهای نظامی و نیز هر آنچه برای تربیت روحی شاگردان ضروری است، باید مدنظر باشد. و پاسدار قانون به تیزبینی و نظارت بر تربیت و رفتار جوانان شهر و سوق دادن و رهبری آنان در جهتی که قانون معین کرده، موظف شناخته شده است. و نیز در فقره ۸۰۳ کتاب هفتم قوانین چنین میگوید: برای این که آموزش از روی اصول درست صورت گیرد باید برای پسران آموزگار مرد و برای دختران آموزگار زن گماشت. در همین راستا سعدی نیز ضمن حکایتی در بوستان در باب تفکیک جنسیتی چنین میگوید: پسر، چون ز ده برگذشتش سنین / ز نامحرمان گو فراتر نشین. و نیز با لحن تند و گزنده و نیشداری، زنان را از نگریستن به بیگانگان منع میکند و در این امر متناسب با رسم زمانه و نیز جو و فضای نا ایمن آن دوران که همزمان با حملات مغول بوده است، به شدت و حدت بسیار، زنان را از خروج از خانه نهی نموده است.
وی افزود: لازم به ذکر است که سعدی از آموزش مساوی دختران با پسران آن گونه که افلاطون تصریح کرده به صورت جدا نام نبرده است. اما به طور کلی میگوید: هر آن طفل کو جور آموزگار / نبیند، جفا بیند از روزگار.
این پژوهشگر ادامه داد: در باب اهمیت تربیت روح آدمی، سقراط در آپولوژی، فقره ۳۰ چنین میگوید: من معتقدم هیچ سعادتی برای شهر من بالاتر از خدمتی نیست که من برای پیروی از فرمان خدا به شما میکنم. خدمتی که از من بر میآید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند، و آشکار سازم که فضیلت از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه نعمتهای بشری اعم از شخصی و اجتماعی از فضیلت به دست میآید ودر هیچ حال رفتاری جز این نخواهم کرد ولو، بارها کشته شوم.
این پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات در پایان اظهار کرد: طبق قولی که در ابتدای بحث در باب مفهوم عشق و دوستی داده شد، باید یاد آور شویم که عشق به خیر و نیکی و زیبایی و بحث دوستی از مباحث مشترک محاورات مهمانی و فایدروس و لوسیس افلاطون با غزلیات سعدی است. در ضمن شایان ذکر است که ارسطو شاگرد بزرگ افلاطون نیز در کتاب اخلاق نیکوماخوسی، دارای مباحث مشترک اخلاق عملی با همان مفاهیم تربیتی است که بدانها پرداختیم. با نگاهی به کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو شاهد سرفصلهایی مفصل در باب مسائل اخلاقی و فضیلتهایی همچون سخاوت، عدالت و اعتدال، شجاعت و نیز دوستی و انواع آن، و لذتهای جسمانی و طبایع گوناگون و مانند اینها هستیم که پرداختن به آنها فرصت افزونتری میطلبد. از آن جا که در بوستان و گلستان شاهد چندین مورد اشاره سعدی به نام افلاطون و فیلسوفان یونان و روم هستیم، این فرض قوت میگیرد که دست کم ترجمه آثار این بزرگان فلسفه از نگاه تیز بین و جوینده سعدی دور نمانده باشد و او علاوه بر دیدگاههای اسلام، با مفاهیم تربیتی و اخلاقی مد نظر فلاسفه کلاسیک یونان آشنایی داشته باشد.