شعر روز معلم (اشعاری درباره مقام معلم)

با مجموعهای از زیباترین اشعار درباره مقام معلم برای گرامیداشت ۱۲ اردییبهشت ماه همراه ما باشید. معلم عزیزم روزت مبارک باد.
ستاره | سرویس سرگرمی - روز معلم را به معلمان سختکوش و صادق سرزمینمان تبریک میگوییم و شما را به خواندن اشعار زیر که در وصف معلم سروده شده است دعوت میکنیم.
شعر روز معلم
سلام ای معلم بزرگوار
که رهنمای زندگانی منی
رفیق دوره عزیز کودکی
چراغ دوره جوانی منی
تو با کلام گرم و مهربان خود
به من شجاعت و امید میدهی
مرا هراسی از غم سیاه نیست
تو مژدههای شادی سپید میدهی
سلام ای که در اتاق تنگ درس
دل مرا چو آسمان گشودهای
به پرتو سواد دیده مرا
به رازهای این جهان گشودهای
خدا و مادر و تو و پدر
چهار یار زندگانی منید
به راستی که هرچه دارم از شماست
شما امید جاودانه منید
****** شعر روز معلم ******
بوی گل بوی بهاران میدهی
مثل شبنم بوی باران میدهی
آبی استی مثل آرامش به من
درس خوبی درس ایمان میدهی
یک بغل لبخند با فرفره
دست ما گل های خندان میدهی
تو به من با لحن خوب کودکی
یاد ایام دبستان میدهی
یاد ژاله یاد گلهای غریب
مانده در اندوه گلدان میدهی
روز باران و کتاب گمشده
یاد کبرای پریشان میدهی
بوی خوبی بوی بودن بوی مهر
بوی لطف خاله مرجان میدهی
آب بابا نان ندارد دست تو
خالی اما تو به من جان میدهی
خوب میدانم اگر دارا شوی
به تمام کودکان نان میدهی
آشنای تشنگیهای زمین
تو به شبنم چشم گریان میدهی
در جهانی خالی از مهر و صفا
بوی بخشش بوی احسان میدهی
برگها گر تر شد از اشک یتیم
دفتری از جنس باران میدهی
میرزای کوچک قلب منی
بوی جنگلهای گیلان میدهی
میهن خود را کنیم آباد را
یاد فرزندان ایران می دهی
****** شعر روز معلم ******
دل بستهام به چشم تو خورشید مهربان
هر صبح در کلاس درس طلوع تو دیدنی ست
لبخند میزنی و دلم سبـز میشود
لبخند بیبهانهات شعری شنیدنی ست
از نون و والقلم و ما یسطرون فقط
پروردگار نام تو را داشت در نظر
یعنی سپرده است به دستت رسالتی
ای امتداد روشن راه پیامبر
شور و نشاط من خورشید من بخند
در را به روی غم با مهر خود ببند
یک رنگ بیریا روشنگر صبور
بخشیدهای مرا سرمایه شعور
با تو کلاس کوچک من گشته آسمان
چون آفتاب هستی و باران بی امان
تا شاخه شاخههای حضورم ثمر دهد
از این کلاس سر زند رنگینترین کمان
بگذار تا به نام صدایت کند دلم
بگذار بخوانمت زیبا ترین کلام
نام تو را درود معلم تو را سپاس
ای عشق جاودانه معلم تو را سلام
حرف دل مرا از چشم من بخوان
من دوست دارمت بی مرز و بی کران
با لطف و بخششت همراه مهربان
سر سبز میشود دنیای دیگران
***
شور و نشاط من خورشید من بخند
در را به روی غم با مهر خود ببند
یک رنگ بیریا روشنگر صبور
بخشیدهای مرا سرمایه شعور
منیره درخشنده
****** شعر روز معلم ******
ای نشانه پاکی ای امید بیداری
ای معلم خوبم ای محبت جاری
من اسیر شب بودم توچراغ راه من
مثل ماه تابیدی در شب سیاه من
از تو دیدگان من چون ستاره روشن شد
نکتههای شیرینت شمع روشن من شد
راه زندگانی را تو به من نشان دادی
شور و عشق و ایمان را در دلم تو بنهادی
***
خانه دل من شد جایگاه مهر تو
من همیشه میمانم در پناه مهر تو
علی اصغر نصرتی
****** شعر روز معلم ******
خــــداوندا کرم بر بنــــده کردی
مرا شرمنـــده شرمنده کردی
کجا باشــــد که از خجــلت درآیم
ز بـــــــار زحمت شکری برآیم
مرا نعمـــت فراوان عرضــه کردی
خــــداوندا دوای هرچـــه دردی
نبودم را زخــــــاکــی بود کردی
زخاک این جسـم را موجود کردی
زروح خود به جسمــم جان دمیدی
تو یی که خــــالق یأس و امیدی
مرا مادرعطا کـــــــــردی و بابا
که بی یاور نمـــــانم بین غمها
مـــــــــــرا نوردل بابا نـمودی
چــــراغ روشـــن فردا نمـودی
به هراشکی که در چشمم روان بود
تن مــادر برایـــم نیمه جان بود
چراغ دیگـــــــــری فانوس راهم
معلم، مهــــــد علم و تکیه گاهم
چو قانون سخـــــــن گفتن گرفتم
خـودم هم زین سخنها درشگفتم
به دستور معلـــــــم جمله بستم
قــــدم برداشتم، رفتم، نشستم
کلامی بی جـــواز او نگفتم
گلــــی بودم که با اذنش شکفتم
سخنهـــا بر زبان جــــاری نمودم
غمـــی دیگــر به غمهایم فزودم
چـــرا کـــز زحمـــت بی حد آنها
یکــــی را هم نکردم شکر بر جا
چه بی حــد زحمــت من را کشیدند
چه غمهایی که بر جانها خریدند
به وقت غم شـــــریک غصه بودند
به وقـــت خنده شاه قصه بودند
شریکی در غم و شادی چو او نیست
خدا با من بگــو پاداش او چیست؟
*****
خــداوندا زبانــــم را تـــــوان ده
درون سینـــــه قلبی مهربان ده
کلامــــــی نیک در وصفش بگویم
دمــی دیگر گل رویش ببویــــم
فدای او کنــــــــــم بود و نبودم
سرم، چشمم، دلم، جمله وجودم
شبـــی وصف کتابـــی را شنیدم
کـــز آن خوشتر گلستانی ندیدم
ز گلهــــای کتاب این غنچه چیدم
که من لم یشکـــر المخلوق دیدم
دگـــر لـــم یشکرالخالق پس از آن
نشست این جملهها بین دل وجان
خداوندا کســـــــی شکر تو گوید
که اول شـــــکر مخلوقت بگوید
الا ای آن که بر من عـــــــلم دادی
برایـــــم عمر را مایه نهــــادی
هــــمه اندیشه ات عقبای مــن بود
غــــــم امروز تو فردای من بود
کنــون من هستم و یک قــلب ساده
تمام هستیـــــــم در کف نهاده
نمیـــــدانم چسان شکری بگــویم
کجــا یک جمله لایق بجویـــم
کلامــم گر چه کوتاه و قصیــر است
دلم در بند مهــــر تو اسیر است
سخنـــــــــــهایت چراغ راه کردم
ببخشـــا گر سخن کوتاه کــردم
جهان میمـُـــرد اگر آنها نبودند
معلمها همه شمـــــــــع وجودند
امید خسروی
ای وجودت کلبه مهر و وفا
دیدگانت پر ز نور مصطفی
ای چراغ وادی نام آوران
ای کلامت آیه لبهایمان
نکهتی کز کوی خوبان آمدی
شاهدی وز سوی جانان آمدی
چشمه جوشان پاکیها تویی
بحرعلم و درّ بیهمتا تویی
واژه سرگردان اندر وصف تو
بین قلم لرزان شده در لطف تو
دل به مکتب خانه حق دادهای
باده مهر و کرم نوشیدهای
رهرو صاحبدلانی بیگمان
میرویم راه تو را در هر زمان
قصههای آشنایت بازگو
مهربان با من هزاران رازگو
مرغ دل باردگر نالان شده
عقل ما در عشق تو حیران شده
نی زبان را گفتن وصفت بود
نی قلم را قُدرت قَدرت بود
ساقی لب تشنگان دانشی
در غیابت هم جهان در خامشی
مابسان عاشقی بی سوت و کور
این تویی آن کلبه عشق و سرور
عذر "میرا" در قصور واژهها
تو پذیر و عفومان کن دلربا
جان فدای مهر و ایثار تو باد
میکنیم بهرت دعا هردم توشاد
سید محمد علی میرجلالی
****** شعر روز معلم ******
اندیشهام از تو سبز و آباد شده
از جهل وغم این فکرتم آزاد شده
در مکتب پاک و شاد استاد ببین
غم رفته زجانم ودلم شاد شده
در مکتب تو همیشه شاگردم من
دور از رخ تو همیشه پر دردم من
در فصل بهار و روز استاد ببین
بی نور معلم این چنین زردم من
آموزش عشقم از همین مکتب توست
اندوخته سوادم از این لب توست
گفتم که مریضم و بیا بستر من
چون عامل دردم این غم و این تب توست
با این گچ عشق تخته جانم زن
خطّی ز کلام خود به ایمانم زن
صد درس در این کلاست آموختهام
یک درس ز عشق جان ویرانم زن