نویسنده‌ها از «خطرمخاطب» نترسند


نویسنده‌ها از «خطرمخاطب» نترسند

جدیدترین رمان زهرا عبدی در مشهد رونمایی شد


شهرآرا آنلاین - گروه ادبیات و اندیشه| «تاریکی معلق روز» سومین رمان زهرا عبدی است که به تازگی منتشر شده است، رمانی که اواخر هفته گذشته در مشهد و در کافه‌‌کتاب آفتاب رونمایی شد. عبدی هم ادبیات فارسی خوانده و هم به‌گفته خودش در زمینه ادیان و عرفان مطالعه داشته است. او پیش از اینکه به نویسندگی روی بیاورد‌، شعر می‌سروده و آن‌هایی که «روز حلزون»، «ناتمامی» و یا جدیدترین کتابش، «تاریکی معلق روز»، را خوانده باشند، احتمالا به پشتوانه مطالعاتی و روحیه شاعرانه او پی برده‌اند. در این دورهمیِ گپ و گفت‌وگو، علاقه‌مندان و مخاطبان کتاب‌های عبدی رو‌در‌رو با او صحبت کردند و نظرات و احساساتشان را در‌باره نوشته‌هایش درمیان گذاشتند. این رمان‌نویس در این جلسه جنس ارتباط نویسنده با خواننده داستان را از نوع کلمات خواند و گفت‌: قبل از اینکه ما حتی صدای هم را شنیده باشیم، از طریق این کلمات با هم حرف زده‌ایم و خوشحالم این را بگویم که قبل از اینکه خودم را نویسنده بدانم داستان‌خوان حرفه‌ای می‌دانم.

عبدی لابه‌لای صحبت‌هایش از فلسفه، عرفان و علاقه‌مندی‌هایش در داستان‌نویسی گفت و گریزی به اوضاع چاپ و نشر کتاب در ایران زد: کتاب‌هایم معمولا هرکدام ٢ سال برای دریافت مجوز معطل مانده‌اند و تا موفق شدم این کتاب اخیر را به چاپ برسانم با فراز و نشیب‌های زیادی مواجه شدم.

او هم مثل بسیاری از شاعران برای فرار از جرح و تعدیل‌های احتمالی در جریان دریافت مجوز، تمایلی به چاپ کتاب شعر ندارد.

﷯ تاریکی چگونه در روز معلق است

احتمالا بسیاری از اهالی کتاب -همانند بسیاری از حاضران در مراسم رونمایی «تاریکی معلق روز»- آن را به دلیل تازگی انتشارش نخوانده‌‌اند. ماجرای این کتاب به ۴ دوستی اشاره دارد که در دهه ٨٠ وبلاگ‌نویس بوده‌اند و به‌واسطه دنیای وبلاگ‌نویسی با هم آشنا شده‌اند. حالا چندین سال از آشنایی‌شان گذشته و ارتباط‌های مجازی حالت خود را از وبلاگ به شیوه‌های مترقی‌تر وگسترده‌تر تبدیل کرده است. این

۴ دوست، با استفاده از همین شیوه‌های جدید، ارتباطشان را با هم حفظ کرده‌اند. یکی از آن‌ها در یک شبکه تلویزیونی خارج‌ از ایران مجری است و خواهری دارد که در معرض اسید‌پاشی قرار گرفته و او با استفاده از ماجرای اسید‌پاشی توانسته است وارد آن شبکه تلویزیونی شود. یکی‌شان دختر یک جانباز اعصاب و روان است، یکی در یک سایت داخلی فعالیت دارد و دیگری از طریق همین شبکه‌های مجازی به قاچاق آنلاین مواد مخدر مبادرت کرده که اعدام، و -باوجود‌این- زنده شده است. داستان با صحنه اعدام شروع می‌شود و یک شگفتی در ادامه خود دارد. این‌ها همه پیش‌داستان است و چیزی از ماجرا افشا نشده‌ است.

﷯ اندیشه مهم‌ترین ضلع در داستان است

بعد از اینکه عبدی درباره کتاب جدیدش توضیحاتی داد، درباره این سخن گفت که ایده «ناتمامی» چطور شکل گرفته و از کجا شروع شده است. او توضیحات مفصلی ارائه و به این وسیله فلسفه شکل‌گیری و پرداخت یک ایده در ذهنش را مشخص کرد: به نظرم منطق ذهنی ما را پیش‌انگاشت‌ها شکل می‌دهند. نوع نگاه ما به بیرون، بسته به پیش‌انگاشت‌هاست؛ بنا‌بر‌این برخورد ما با کتاب‌ها هم بر اساس همین پیش‌انگاشت‌هاست. بر اساس همین چیز‌ها کتاب‌هایی را برای مطالعه برمی‌گزینم، یعنی من بر اساس همین با متن برخورد می‌کنم و به عنوان خواننده قطعا قرائتم از متن نیز متفاوت خواهد بود. چیزی که الان می‌گویم منطق ذهنی من درباره متن داستانی است. به نظرم این متن ٣ ضلع دارد: اول زبان، دوم اندیشه و سوم اطلاعات داستانی. با اینکه برای خودم مهم‌ترین ضلع، ضلع اندیشه است، هر داستانی یکی از این اضلاع را داشته باشد، حتما در فهرست مطالعه‌ام قرار خواهد گرفت. مهم این است که نویسنده از کجا ذهن مرا به سیر در داستان می‌کشاند. نوشته‌های خودم هم از این دسته‌بندی مستثنا نیست و وقتی نوشتن داستانی را شروع می‌کنم، اول به ایده ناظر که اندیشه‌ است فکر می‌کنم، بعد ویژگی‌ها و جنبه‌های زبانی و در نهایت اطلاعات داستانی را در آن می‌گنجانم. در «ناتمامی» هم ٢ ایده ناظر را دنبال کردم؛ اول اینکه «اگر می‌خواهی قصه‌ای را مجازات کنی‌، آن را تکرار کن». ما قصه‌ای نداریم که تکرار قصه‌ای نباشد. ایده دوم اینکه «اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است». به‌نظرم منِ نویسنده زمانی وارد این قصه شده‌ام و زمانی هم از این قصه خارج می‌شوم. «ناتمامی» یک قصه است که اول و آخر آن افتاده است و من همیشه به اول و آخر آن می‌اندیشم. به نظرم هرگز نمی‌توانیم بگوییم چیزی به پایان رسیده است و این هم تلخ است و هم شیرین؛ شیرین از این نظر که بقیه می‌توانند قصه‌ات را ادامه دهند و تلخی‌اش هم برای این است که خودت نمی‌توانی انتهایش را ببینی.

﷯ داستان وحدت اندام‌وار می‌خواهد

در «ناتمامی» موضوع‌های زیادی مثل مهاجرت‌، کودکان کار و‌... طرح شده است. به نظر می‌رسد هر‌کدام از این موضوع‌ها می‌توانست یک داستان بلند یا یک رمان مجزا باشد. نویسنده «ناتمامی» در این‌باره گفت: اگر تعدد موضوع نتواند «وحدت اندام‌وار» داشته باشد، یعنی نتواند ایده ناظر را پوشش دهد، این حرف که من این‌ چند سوژه را می‌توانستم در چند رمان خرج کنم درست است، اما تمام تلاشم را کردم تا این وحدت را در تقابل سوژه‌ها با یکدیگر حفظ کنم. سوژه‌ها باید به همان «اگر می‌خواهی قصه‌ای را مجازات کنی‌، آن را تکرار کن» و«‌اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است» وفادار باشند. در هر صورت نویسنده باید برای داستانش یک پلات (طرح) داستانی داشته باشد، چرا‌که مخاطب، کتاب داستان دستش گرفته است و می‌خواهد داستان بخواند. اگر دنبال فلسفه بود، کتاب فلسفه می‌خواند یا اگر جامعه‌شناسی می‌خواست، جامعه‌شناسی می‌خواند. بالاخره متن داستانی در‌عین‌حال که نیاز دارد اندیشه‌اش را دنبال کند، باید داستان داشته باشد.

یکی از حاضران معتقد بود که عبدی در این دسته‌بندی ذهنی که دارد (همان ٣ ضلعی که از آن‌ها نام برد) متأثر از تحصیلات ادبی خود است اما او جنبه آکادمیک تحصیلاتش را بی‌فایده می‌داند: متأسفانه هرچه به خاطرات دانشگاهی‌ام برمی‌گردم تأثیری از آن دوره در خودم نمی‌بینم. اگر بخواهم بگویم دانشگاه روی من تأثیر گذاشته است، دروغ گفته‌ام. متأسفانه اغلب ما با ذوق زیاد وارد رشته‌ای در دانشگاه می‌شویم و می‌بینیم که دانشگاه کاری جز اینکه آن ذوق را کور کند، نداشته است. من هم با ذوق فراوان دنبال ادبیات فارسی رفتم و مثل همه در دانشگاه چیزی نیافتم. در ادامه فارغ از تحصیلات دانشگاهی، ادیان، فلسفه و عرفان را با علاقه خواندم. بعد از آن به این رسیدم که ادیان همچون قصه‌هایی در ادامه یکدیگرند و همان چیزی که گفتم: مجازات قصه با تکرار آن است؛ این اندیشه‌ای بود که همیشه به آن فکر می‌کردم.

﷯ تفاوت برای مخاطب سخت است

«تاریکی معلق روز» که در این جلسه رونمایی شد، بر خلاف ٢ اثر دیگر عبدی از زبان متفاوتی برخوردار است و آن‌هایی که «ناتمامی» را خوانده‌اند و مجذوبش شده‌اند، به سختی می‌توانند با کار جدید این نویسنده ارتباط برقرار کنند. اما ظاهرا عبدی این تصمیم را عامدانه گرفته است و پای عواقب احتمالی‌اش هم می‌ایستد: انتخاب این نوع نوشتن آگاهانه است. منطق ذهنی نویسندگان بزرگ را نگاه کنید؛ مثلا اگر آثار نویسنده‌ای چون ماریو بارگاس یوسا را بررسی کنید، می‌بینید در‌عین‌حال که از یکدیگر مستقل‌اند مثل دانه‌های تسبیح به هم متصل هستند. ولی من خواستم بر خلاف این عمل کنم و در کار جدیدم، «تاریکی معلق روز»، تلاش کردم از کار قبلم و قبل‌ترم متفاوت باشم. اتفاقا بسیاری از نظراتی که درباره تاریکی معلق روز دریافت کردم از همین دست بود که چرا از لحن و زبان «ناتمامی» در این کتاب جدید استفاده نکردم. این عمدی بود و می‌خواستم بیشتر به سراغ قصه بروم. برای همین من به «خطر مخاطب» بی‌توجه هستم. همواره مخاطب دوست دارد آرامشش به‌هم نخورد و بر اساس همان چیزی که از نویسنده ساخته است پیش برود. پذیرفتن اینکه داستان‌های یک نویسنده با هم متفاوت باشد، برای مخاطب سخت است و من همواره به دنبال این هستم که تجربه کنم و برهم زدن این قواعد را حق خودم و همه می‌بینم. به نظرم مخاطب باید حداقل بخش ابتدایی را با صبر بخواند.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

متن زیبا برای شب یلدا با جملات بسیار زیبا و دلنشین