بولوار نماز- بولوار نماز، مسیر رسیدن به ارتفاعات مشهد است. نمای کوه های بولوار نماز یک دست سبز است. اولین مقصدمان برای بازدید، روستای چشمه پونه است. نرسیده به این روستا و در ارتفاعات، پرواز چند پاراگلایدر، رنگی جدید به آبی آسمان و دامنه یک دست سبز کوه های این محدوده بخشیده است. محسن موسوی زاده، فعال محیط زیست، همراه ماست. او می گوید اولین بار است که پرواز پاراگلایدرها را در کوه های محدوده بولوار نماز و دلاوران می بیند.
چند پاراگلایدر سوار پس از پرواز به دامنه کوه رسیده اند. یکی از آنان به ما می گوید: برخلاف همه شهرها، مشهد سایت جداگانه و مجزایی برای پاراگلایدر ندارد و برای پرواز مجبوریم به گلبهار و شهرهای اطراف برویم. امروز اولین باری است که به محدوده دلاوران آمده ایم. پاراگلایدر بلند پرواز نمی کند و درنتیجه بر محیط اشراف ندارد؛ با این حال اجازه پرواز نمی دهند.
باد زیر پاراگلایدر افتاده است. او با حرکت تند دست هایش پاراگلایدرش را جمع می کند و حرف می زند؛ «اینجا ارتفاع چندانی ندارد. ازطرفی دامنه کوه های اینجا سنگی نیست؛ به همین دلیل برای این ورزش مناسب است. اگر در اینجا اجازه پرواز دهند، باعث انرژی و نشاط فوق العاده جوانان می شود. شهر هم نمای زیبایی پیدا می کند.»
تقابل پونه های خودروی چشمه پونه با خودروها
چشمه پونه- چشمه پونه در حصار آپارتمان های قدکشیده بولوار نماز هنوز حال و هوای روستایی خود را حفظ کرده است. بارندگی های خوب فروردین و اردیبهشت امسال، سر و وضع کوه های اطراف روستای چشمه پونه و حاشیه بولوار نماز را یک دست سبز پوش کرده است. چشم های گرد گوسفندان کنار بولوار نماز فقط به علف های خودروی کوه های چشمه پونه دوخته شده است. تعدادی گوسفند هم در کنار گاردریل و به موازات ماشین های در حرکت دیده می شوند.
گوسفندان در حال چرا از یک طرف و مجتمع های بزرگ بولوار نماز در سوی دیگر، تقابلی عینی از شهری مدرن و روستایی اصیل و سنتی به نمایش می گذارد.
چاله های طبیعی میان کوه ، پر از آب بارندگی های فروردین و اردیبهشت است. موسوی زاده این نوع جمع شدن آب باران در کوه ها را مصداق بارز آبخیزداری طبیعی می داند و می گوید: همین پستی و بلندی کوه های اطراف مشهد مانع می شود که آب باران های رگباری و تند بهاری به سمت شهر روانه شود. کوه های جنوب مشهد به تنهایی می توانند سدی دربرابر روان شدن آب ها به سمت شهر باشند اما هیچ مسئولی حتی اگر به زبان بیاورد، برای مقابله با کوه خواری و قدعلم کردن برج ها اقدامی نمی کند.
مسیر جاده خاکی را به سمت کوه های محدوده ادامه می دهیم. همان طور که از کوه بالا می رویم، موسوی زاده حرف هایش را ادامه می دهد: یک متر آسفالت شدن کوه ها، ده برابر به سیلاب و روان شدن آب های بارندگی اضافه می کند؛ با این شرایط باز هم برج سازی به نگهداشتن کوه ها و طبیعت می چربد! امسال مشهد بارندگی های شدیدی مانند لرستان و خوزستان نداشت و خدا به شهرمان رحم کرد، وگرنه با قطعیت می گویم اگر بارندگی ای با شدت آن شهرها را داشتیم، همه این برج ها و حتی کوهسنگی مشهد را سیلاب با خود می برد.
او توجه به بُعد گردشگری این محدوده را با ارزش تر از برج سازی می داند؛ « در همین محدوده سنگ نگاره های چندین هزار ساله داریم که خود همین سنگ نگاره ها و طبیعت بکر می تواند زمینه ای برای حضور گردشگران باشد. به نظر من شهرداران و شهرسازان مشهد در دهه های گذشته، نگاه تکنوکراتی به شهر داشته اند، نه نگاهی با عنوان شهر زیست پذیر. به نظر آنان اقتصاد شهر در گرو مال ها و پروژه های سر به فلک کشیده است. نمی گوییم مال ها نباشند، اما این پروژه ها باید داخل شهر اجرا شود و بهتر است طبیعت بکر اطراف شهرها را با نگاه اکوتوریستی برای توسعه و گردشگر مالی شهر حفظ کنیم. اینجا بزرگ ترین تفریحگاه طبیعی شهر است که از بین بردن آن، خیانتی بزرگ به آیندگانمان است.»
کوهی از زباله های برج سازها
از کوه های چشمه پونه بالا می رویم. تپه ای بودن و بوی علف های خودرویی که روی کوه درآمده است، مسیر رسیدن به ارتفاعات این محدوده را هموار می کند. بعضی خانواده ها همان پای کوه، بساط نشستن را پهن کرده اند، برخی هم تب کوه نوردی شان گُل کرده است و از کوه بالا می روند. هر قدر بالاتر می رویم، برکه های آبی که از جمع شدن آب در گودی ها و پای کوه درست شده است، بیشتر خودنمایی می کند. موسوی زاده می گوید: از این فضا لذت ببرید؛ چون بالای کوه، نمایی متفاوت خواهید دید.
همان طور که موسوی زاده می گوید بالای کوه نما کاملا متفاوت است. مقدار زیادی نخاله ساختمانی پشت کوه ریخته اند که در بلندی می توان آن ها را دید. این فعال محیط زیست می گوید: برج سازها کوه ها را برش می دهند و مسطح می کنند. همه نخاله های ساختمانی و سنگ هایی را که برش داده اند، پشت کوه های اینجا می ریزند. اینجا که ما ایستاده ایم، بالای نخاله های ساختمانی، باید دره می بود اما در خوش خوابی مسئولان، سال های گذشته، آن قدر نخاله ساختمانی پای کوه های اینجا ریخته اند که دیگر دره ای نیست. این بالا سکوت حکمفرماست اما گاه و بیگاه با صدای تق تق دستگاهی می شکند. دستگاه بزرگی در کوه کناری فعال است و احتمالا کوه را می برد.
قلعه خانواده تنها
قلعه سرهنگ- خیابان نماز ٢٧ مسیر بعدی است. روستای قلعه سرهنگ به فاصله ای کوتاه از یک آسمان خراش قرار گرفته است. تنها یک خانواده در این روستا هستند که با وجود آمدن آسمان خراش ها بیخ گوششان، در روستای قلعه سرهنگ مانده اند. کل روستا جمع وجور و محدوده به چند خانه می شود. پیرزنی کنار جوی آب روستا نشسته است و استکان های چای را می شوید. آن طور که موسوی زاده توضیح می دهد، این پیرزن همراه با ١٣ فرزند و نوه و عروس هایش در این روستا زندگی می کند. صدای جوی آب و شستن ظرف کنار چشمه با بوی گوسفند درآمیخته است. خانم «تنهایی» با اینکه سن و سالی پشت سر گذاشته، به قول خودش «تر و فرز» است. همان طور که ظرف ها را کنار چشمه می شوید، یکی از دخترهایش را صدا می زند تا برایمان چای آتشی بیاورد؛ « دخترجان! اینجا همه چیز ما طبیعی است؛ نه آب داریم نه گاز. خودمان با آتش پخت و پز می کنیم. برای آب هم از این چشمه استفاده می کنیم. مشهدی ها گاهی می آیند و از این چشمه آب برمی دارند. چند سال بود آبش کم شده بود، اما به دعای همان مردمی که از این چشمه آب بردند، امسال چشمه پر آب است.» دختری با چادری رنگی که به کمرش بسته است، می آید. سینی اش پر از استکان و یک قوری دود گرفته است.
-گاز ندارید؟ برج کنار شما چطور؟ آنجا هم گاز ندارند؟
خانم تنهایی، داخل استکان ها چای می ریزد و با لبخندی تلخ می گوید: ای دخترجان! شاه لوله گاز از کنار روستای ما رد شده است. اما حق ساخت و ساز و فروش نداریم. برای حمام کردن آب داخل قابلمه می ریزیم و گرم می کنیم. اما کنار خانه ما برج هایی ساخته اند که آسمان را از ما گرفته است. به ما هم گاز نمی دهند. وقتی مسئولان داشتند توافق می کردند در زمین های اینجا برج بسازند، ما را ندیدند. حالا به ما می گویند بروید.
حرف های پیرزن که گل می اندازد، پسرش از راه می رسد و از کوه های خورده شده محدوده قلعه سرهنگ می گوید. پیشنهاد می کند همراه او به ارتفاعات نزدیک روستای قلعه سرهنگ برویم تا از نزدیک، اوضاع را ببینیم.
از بالای روستای قلعه سرهنگ، آنچه پیش از همه دیده می شود، برجی وسط مسیل است. پسر بزرگ خانواده می گوید: از اینجا بهتر متوجه ساخت این برج وسط مسیل می شوید. با دستش به انتهای مسیل و پلی که روی کال زده اند، اشاره می کند و می گوید: الان هرکه اینجا بیاید و ببیند مسیر آب را بسته اند، چه چیزی به ذهنش می رسد؟ امسال در مشهد، باران تندی آمد. باران زیاد نبود، اما همین آبی که راه افتاد، جایی برای عبور نداشت. آب تمام پل زیرگذر را پُر کرد.
رانش و قیام نخاله ها
تنهایی، به نخاله های ساختمانی نیز که هنگام برش و مسطح کردن کوه برای برج سازی پشت کوه ریخته اند، اشاره می کند؛ « کوه های اینجا پر از خاک و نخاله است. حتی داخل کال را پر کرده اند و کسی نیست به آن ها بگوید که چرا این نخاله ها را اینجا خالی می کنید! کوه را که قبلا خوردید! حالا هم کال ها را پر از نخاله ساختمانی کرده اید. ببینید چه بلایی سر همه آورده اند. کافی است باران تندی بیاید؛ تمام این نخاله های ساختمانی به سمت ساختمان های شیک بولوار نماز و حتی کوهسنگی می رود و همه را با خودش می برد.
پول دادند که به هتل برویم تا کوه را با دینامیت منفجر کنند
جاده آسفالت تا چند متر مانده به دامداری های روستاییان قلعه سرهنگ کشیده شده است. سمت راست جاده آسفالت است و کنار همه بلندی های روستای قلعه سرهنگ، زمینی پست و هموار دیده می شود. تنهایی می گوید: اگر ٧ یا ٨ سال قبل اینجا می آمدید، کوه می دیدید، اما الان تبدیل به یک زمین صاف شده است. یک شرکت می خواست اینجا برج درست کند، درست مثل برج آن طرف روستا. یک روز یکی از مسئولان آن شرکت آمد و گفت برای اجرای پروژه برج مسکونی می خواهند کوه را منفجر کنند و چون انفجار گسترده و با دینامیت صورت می گرفت و احتمال داشت سنگ های بزرگی به سمت روستا و خانه ها پرتاب شود، به روستاییان پول داد تا برای در امان ماندن از خطر انفجار، چند روز به هتل بروند. شاید اگر عقلمان به اندازه الان بود، اجازه نمی دادیم کوه را این طور راحت از بین ببرند. آن شرکت می خواست حداقل ۶٠٠ واحد اینجا درست کند. مدتی که گذشت، مسئولان شرکت هم به فکر کلاهبرداری افتادند و پول مردم را برداشتند و رفتند. هنوز هم افرادی به اینجا می آیند و از ما سراغ آن شرکت و آدم هایش را می گیرند. بیچاره ها! از یک طرف کوه را مثل پنیر بریدند و از بین بردند؛ از طرف دیگر خانه ای دست مردم ندادند. هم کوه را خوردند و هم مال مردم را!
رد پای مسئولان سابق در مرگ کوه ها
ادامه حرف های او درباره مراجعه به این سازمان و آن سازمان و حتی بالا رفتن از پله های دادگستری است؛ «برای ساخت و سازهای این اطراف بارها شکایت کرده ایم. آن قدر رفته ایم این طرف و آن طرف که همه مسئولان شهرداری، راه و شهرسازی و دادگستری ما را می شناسند، اما چه فایده که حرف ما خریدار ندارد. دست روی هرکدام از این ساختمان ها بگذارید، ردپای یکی از مسئولان گذشته را در آن می بینید. این غول بیابانی آجری را نگاه کنید (آسمان خراش نزدیک روستا را نشان می دهد.) می گویند این بنا متعلق به راه و شهرسازی است. آن آخری را نگاه کنید. همان ساختمان آجری که نیمه ساز است؛ می گویند قرار بوده استخر سرپوشیده استانداری باشد. این استخر چندسال است دارد خاک می خورد. کنار همین ساختمان نیمه ساخته شده، کوه را از بین بردند تا مثل کوهسنگی برای آن پله درست کنند.
چند حفره بزرگ روی کوه دیده می شود. تنهایی می گوید این حفره ها برای درآوردن سنگ هرکاره بوده است اما دو سال قبل از دادستانی آمدند و گفتند حق ندارید از کوه سنگ بردارید. ما با دست از کوه سنگ برمی داشتیم و چند سال که چکش زدیم، به اندازه همین حفره که می بینید، سنگ برداشت کردیم. اگر واقعا قصد دارند جلو کوه خواری را بگیرند، معدن های بزرگی را که سنگ ها را مثل پنیر برش می دهند، جمع کنند.
جانی که از کوه ها می گیرند
قلعه زکریا- نزدیکی محدوده دلاوران، جویباری طبیعی در دل کوه جاری است. کال این جویبار را با کانال سیمانی تا نزدیکی کوه پوشانده اند تا آب جویبار جاری از دل کوه، از داخل این کانال سخت سیمانی مسیر را طی کند. دو طرف این کانال سرپوشیده سیمانی، ستون های سیمانی قد برافراشته است و معلوم نیست آینده ستون ها چیست. موسوی زاده به کانال در نظر گرفته شده برای هدایت آب کوه اشاره می کند و می گوید: این کانال دربرابر کالی طبیعی که اینجا بوده هیچ است. اگر بارندگی تندی داشته باشیم، آب از کانال سرریز می کند و از مسیر دیگری راه خودش را ادامه می دهد.مسیر را به سمت قلعه زکریا ادامه می دهیم. دو طرف جاده باریکی که از پشت قلعه زکریا به کوه ها می رسد، سرسبز است. پشت پیچ سبز زکریا، کوهی از سنگ های برش داده ریخته شده است. معدن دیگری میان کوه ها فعال است و جان از دل کوه می گیرد.
سر ظهر به معدن می رسیم. جلو کانکس و لاشه های انباشته شده سنگ، چند مرد ایستاده اند. آمدن ما برای آنان چندان سؤال برانگیز نیست و همان طور که لیوان چای دستشان را فوت می کنند، به حرف هایشان ادامه می دهند. انگار بارها آدم هایی در مسیر رفتن به کوه، سر از این معدن در آورده اند.
یک حبه قند از کوه
چین کلاغ- از خلج و منطقه گردشگری نمونه هفت حوض باید چند کیلومتری در مسیر فرعی رفت تا به چین کلاغ رسید. اهالی می گویند نماد و ظاهر نوک کوه که شبیه نوک پرنده است، بهترین جهت یاب برای مسیر است. کمی جلوتر تابلو معدن گرانیت را در زمین و کنار علف های خودرو فرو کرده اند. این تنها تابلو مسیر است. جاده خاکی چند مسیر انحرافی دارد. تنها راه رسیدن به معدن، کِشنده هایی است که در این مسیر رفت و آمد می کنند. بعد از چند دقیقه انتظار، یک کِشنده با گرد و خاکی که حین عبور از جاده بلند می کند، از دور پیدا می شود. با حرکت کشنده از سمت چپ جاده، مسیر رسیدن به معدن مشخص می شود. بخشی از کوه را صاف و یکدست بریده اند. دیواره کوه مثل حجره فیروزه تراشی شده است که هر روز از بار سنگش به آب می رود.
ناف جاده ده غیبی را با معدن بریده اند
ده غیبی- معادن جاده قدیم مشهد و محدوده ده غیبی، آخرین مقصد ماست. کوه های کم ارتفاع این محدوده با لکه هایی از سبزه های خودرو در دو طرف جاده خودنمایی می کنند. نشانی اهالی برای دیدن معادن این محدوده این گونه است: «همین جاده را که می بینید، بالا بروید؛ حدودا ١٠ کیلومتر. اینجا چند تا معدن داریم که از اولین پیچ جاده مشخص اند.»هنوز به معادن نرسیده ایم و دو طرف جاده، کوه های سفید با لکه های سبز علف های خودرو چشم نواز است. سر پیچ جاده، و با یک پیچ ١٨٠ درجه، فضا کاملا تغییر می کند. روی کوه را با دستگاه های برش، صیقلی و سفید کرده اند. کوه با دستگاه برش پله پله شده است. از اینجا به بعد همان طور که اهالی نشانی داده اند، تا چشم کار می کند معدن است و معدن. یکی از معادن با فاصله چند ده متری از جاده اصلی قرار دارد. جاده خاکی انحرافی سمت راست، تنها مسیر برای رسیدن به این معدن است. ابتدای جاده خاکی این تابلو را نصب کرده اند؛ «وزارت صنایع و معادن، سازمان صنایع و معادن استان خراسان رضوی». چند دستگاه فعال از همان فاصله دیده می شود.مسیر ده غیبی را با معادنی که دو طرف جاده جا خوش کرده اند، ادامه می دهیم. در ادامه مسیر، کوه ها غیب می شوند و به دشتی سبز پوش با لکه های سرخ لاله می رسیم؛ دشتی سرخ و سبز که می تواند جایگزین مسیر طولانی دشت های لاله تندوره درگز و کلات باشد؛ قابی از طبیعت مشهد برای مردم این شهر.