داستان علاقمندی لباف به باستان شناسی
سجلش سنه١٣٢٧ از گناباد صادر شده است؛ گنابادی که به گفته خودش اگر نبود، شاید افسانه های هیچ دیاری او را بعدها به صرافت کشف جهان زیر خاک و رمزگشایی از آن ها نمی کشاند: «نخستین قصه هایی که در ذهنم ماندگار شده، افسانه هایی بود که درباره وجه تسمیه نامِ زادگاهم می شنیدم. یکی از این افسانه ها گناباد را «گیوآباد» می خواند؛ یعنی جایی که گیو آن را آباد کرده است و در افسانه دیگری گفته می شود که گناباد در واقع به دست بهمن ساخته شده و نام آن در ابتدا «گناه آباد»بوده است؛ زیرا بر اساس آن افسانه ها بهمن به کفاره گناهی بزرگ توسط مغ های زرتشنی محکوم به آبادکردن سرزمینی خشک و بی آب وعلف گردیده که آن دشت گناباد بوده است. علاوه بر این در نزدیکیِ زادگاهم قلعه ای قدیمی به نام «ارگ فرود» قرار داشت؛ از آن قلعه آجرهای فراوانی به روستاهای اطراف می بردند که بعضی از آن ها نقش و نگارهایی چون رد دست و خطوط هندسی داشتند و این مسئله برای من بسیار جالب و سؤال برانگیز بود.» همه این ها دست به دست هم می دهد تا وقتی پای رجبعلی لباف خانیکی به دانشگاه می رسد، بدون تردید، رشته باستان شناسی را انتخاب کند؛ رشته ای که به گفته خودش وارداتی بود و ناآگاهی مردم ایران از ارزش آن، دستِ دول خارجی را از چند قرن قبل برای تاراج داشته هایش باز گذاشته بود. او عمق این فاجعه را با حکایت حضور نخستین باستان شناسان به ایران روایت
می کند.«یکی از نخستین باستان شناسی که پایشان به ایران باز شده، «مارسل دیولا فوآ» است که به همراه همسرش ژان، فرانسه را به قصد دیار شرق ترک می کند. این دو با حمایت ظل السلطان که در دوره زمامداری ناصرالدین شاه، حکمران اصفهان بوده، ٣ سال تمام در شوش مشغول به حفاری می شوند. طبق آنچه ژان دیولا فوآ در سفرنامه اش نوشته، آن ها پس از این ٣ سال، تصمیم به رفتن می گیرند در حالی که ۵٠٠ تن اشیای عتیقه را از دل خاک های ایران بیرون آورده و قرار است آن را از طریق بندر بوشهر به فرانسه ببرند. او از بندر بوشهر تلگرافی به کشورش مخابره می کند که مضمون آن این است: ما شناسنامه شرق را که خاک ایران با حسادت آن را در دل خود پنهان کرده بود، شکافتیم و آن را به اروپا می آوریم تا شکست خشایارشاه در جنگ سالامین را تکمیل کرده باشیم.»قصه وقتی دردناک تر می شود که او در ادامه این سطرها خاطره خداحافظی اش از ظل السلطان را با این کلمات توصیف می کند: جناب حکمران، یک گردان سرباز فرستاد تا با کمک آن ها ٣٧۴ صندوقی را که از اشیای عتیقه پر کرده بودیم، به بندر بوشهر ببریم. در آنجا ما ۶ کاشی که نقش سرباز پارسی بر روی آن حک شده بود و آن ها را از دیوار کاخ آپادانا بیرون کشیده بودیم، برای تشکر به او تقدیم کردیم؛ اما چند روز بعد وقتی برای خداحافظی به دیدارش رفتیم، دیدم که آن ۶ کاشی را دم در اصطبل اسبانش چیده تا اسب ها از روی آن ها گذر کنند و وارد طویله شوند.
آن طور که لباف خانیکی تعریف می کند، چندی بعد این دو باستان شناس از اشیا عتیقه کاووش شده نمایشگاهی در فرانسه برگزار کرده و از ناصرالدین شاه به عنوان میهمان ویژه دعوت می کنند. سلطان صاحبقران قاجار به فرانسه می رود. دیوولا فوآ در آن نمایشگاه از شاه قاجار که گویا دیدن اشیای عتیقه ایرانی او را چندان شگفت زده نکرده و سر ذوق نیاورده است، امتیاز حفاری همه خاک ایران را می گیرد؛ حفاری هایی که بعد از دیولا به وسیله دیگرباستان شناسان ادامه می یابد؛ آن چنان که آخرینشان در سال ١٣۵٧ از ایران خارج می شود.
همین است که وقتی از او می خواهیم از تاریخ ایران بگوید، همه رنجش را در همین جملات خلاصه می کند: به تاریخ و باستان شناسی ایران جفا شده است؛ در گذشته تاریخ معمولا به دست رجال سیاسی و درباری یا اشخاصی با غرض ورزی نسبت به پیشینیان و عقاید آن ها نوشته می شد که چندان با بی طرفی همراه نبود. شاید به همین دلیل برخی تاریخ را مترادف با «تاریک» آورده و اعتقاد دارند که هموراه تاریخ ابهام آمیز است؛ اما باستان شناس که معمولا از یافته هایش به عنوان منبعی دقیق و درست برای نگارش تاریخ استفاده می کند، نسبت به گذشته بر اساس یافته هایش منصفانه قضاوت می کند.
چطور می توان باستان شناسی را بومی کرد؟
این دانش باید به فرهنگ تبدیل شود. ببینید در ایران امروز ما حتی فرهنگ هم فرهنگ نیست! یعنی مانند اقتصاد مورد توجه مردم و مسئولان قرار ندارد. فرهنگ سازی لازمه کار در این حوزه است، اگر مشکلات فرهنگی نیز مانند دغدغه های اقتصادی مورد سرمایه گذاری قرار می گرفت، باستان شناسی می توانست نقش مهمی در هویت بخشی ایفا کند. باید از مسئولان پرسید آیا تعریف میراث فرهنگی در اساسنامه این سازمان تحقق یافته است؟ یا ما در جهت تحقق آن حرکت می کنیم؟ اگر این طور نیست، پس حتما یک جای کار مشکل دارد.
شما برای اینکه توجه مردم به باستان شناسی جلب شود، چه کرده اید؟
مؤسسه ای در قالب شرکت سهامی خاص در سال٩۵ به ثبت رساندم و دوره های آموزشی برای اقشار مختلف علاقه مند به حوزه های باستان شناسی، تاریخ تمدن و ایران گردی برگزار می کنیم و علاوه بر آن ها سفرهای علمی و پژوهشی به نقاط مختلف ایران نیز تدارک می بینیم که موضوع اصلی سفر معرفی آثار و جاذبه های تاریخی است.
از مشکلات باستان شناسی در خراسان بگویید، سرزمینی که شما بیشترین وقتتان را برای آشنایی با آن صرف کردید.
ما اکنون مجموعه های فاخر باستانی فراوانی در منطقه داریم، اما امکانات لازم را برای اینکه مردم بتوانند از آن ها بازدیدکنند، نتوانستیم فراهم کنیم. همچنین هزینه کاوش های باستان شناسی بسیار زیاد و تأمین آن خالی از اشکال نیست، ولی امیدواریم با توجه به علاقه مندی که مسئولان میراث فرهنگی استان دارند، در جهت رفع این نقیصه بکوشند.
مهم ترین مسئله ای که هم اکنون در باستان شناسی خراسان مطرح است، چیست؟
کمبود آثار مدنیت اشکانیان از پرسش های مهمی است که هم اکنون درباره باستان شناسی در خراسان مطرح می شود؛ شاید بسیاری ندانند که اشکانیان به عنوان دیرپاترین سلسله پیش از اسلام (با۵٠٠سال پادشاهی) خراسانی هستند. زندگی اشکانیان توأم با صرفه جویی و قناعت و شیوه حکومت آنان آزادمنشانه و دموکراتیک بود. آن ها ٢ مجلس داشتند که تأثیر زیادی در حاکمیت داشت؛ تاجایی که حتی می توانستند شاه را عزل کنند. بسیاری از دانشمندان، شخصیت های شاهنامه را به دوره اشکانی نسبت می دهند که اگر این فرضیه را بپذیریم، می توانیم تصور کنیم که آنان مردمانی جنگجو و رزم آور بودند. به گونه ای که ٢ برادر به نام شیرداد و اشک، بنیان گذاران حکومت اشکانی، توانستند بر یونانیان بشورند و خراسان و ایران را از سلطه آنان آزاد کنند. متأسفانه چون سلسله اشکانی زرق وبرق و تجمل گرایی سلسله های هخامنشی و ساسانی را نداشت، چندان توجه باستان شناسان غربی را به خود جلب نکرد و از طرفی برخی حاکمیت ها که خواسته اند حکومت های هخامنشی و ساسانی را برای خود الگو قرار دهند، کوشیده اند کاوش های باستان شناسی را بیشتر در محوطه های هخامنشی و ساسانی در جنوب غرب و جنوب ایران متمرکز کنند.
باستان شناس به دنبال چیست؟
برای یک باستان شناس سفال و طلا تفاوتی ندارد، گنج برای ما ارزش مطالعاتی اشیایی است که از خاک برمی داریم. با این حال اگر در کاوش های باستان شناسی طلا و نقره هم کشف شوند، مانند هر شیء دیگری مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرند و درنهایت به موزه ها سپرده می شوند.
گاه در فضای مجازی کلیپ هایی دست به دست می شود که خبر کشف گنجی افسانه ای را می دهد. به عنوان مثال چندی قبل فیلم کوتاهی پخش شد که منتشرکنندگان آن ادعا می کردند هفتمین گنج کوروش را یافته اند، نظر شما در رابطه با این ادعاها چیست؟
ازآنجاکه باستان شناسی برای مردم عادی ناشناخته است، در آن اغراق می شود و متأسفانه خیلی ها هم آن را باور می کنند؛ این ادعا فقط برای گنج ها و دفینه های باارزش نیست، درباره هرآنچه از زیر خاک بیرون می آید، ادعاهای مختلفی مطرح می شود که یکی از این ها مثلا به کشف مقبره انسان های غول پیکر بازمی گردد. حال آنکه باستان شناسان به تدفینی متعلق به انسان های پیش از دوره «نئاندرتال» برخورد نکرده اند، شاید دلیلش این باشد که آنان مردگان خود را دفن نمی کردند و از طرف دیگر بعد از انسان های «نئاندرتال» انسان های «هموسوپینس» یا انسان هوشمند از نظر آناتومی تاکنون تغییر زیادی نکرده است. بنابراین این ادعا که گاه مطرح می شود اجساد انسان های غول پیکر دیده شده عاری از حقیقت است
..........................................
از لاخ مزار تا شادیاخ
گریزی بر برخی کاوش های باستان شناسی که برای نخستین بار به همت رجبعلی لباف خانیکی صورت گرفته است
کنجکاوی های کودکانه و ثبت جهانی قنات قصبه
گنابادی که باشی، زندگی ات با قنات قدیمی این شهر گره می خورد. از کودکی افسانه ها و قصه های زیادی درباره قنات قصبه گناباد می شنیدم و همین قصه ها باعث شده بود که کنجکاوی ام درباره این قنات سبب شود تا به صرافت انجام پژوهشی میدانی در آن بیفتم. سال ۶٩ پژوهش میدانی بر روی قنات را آغاز کردم و موفق شدیم برای اولین بار نقشه قنات را که شامل یک رشته مرکزی و ۶شاخه فرعی بود، ترسیم کنیم. همچنین ابعاد قنات اندازه گیری شد. علاوه بر این برای پی بردن به آنچه در عمق قنات صورت گرفته از مظهر به درون چاه ١٨۶متری قنات رفتم و موفق شدم با درک چگونگی کار و محاسباتی که در حفر قنات به کار گرفته شده پی ببرم و درنهایت، به طورکامل قنات قصبه گناباد را نقشه برداری و معرفی کنیم. آنجا بود که از طریق مطالعه بر روی سفال های کشف شده در دهانه چاه های قنات توانستیم عمر آن را تا ٢هزارو۵٠٠ سال تخمین بزنیم. این پژوهش ها مقدمات ثبت جهانی قنات قصبه گناباد در سال٢٠١۶ را فراهم کرد و حالا که قنات به ثبت رسیده و رونق گردشگری در شهر گناباد را رقم زده است، احساس غرور می کنم.
سفر به بیرجند و کشف اتفاقی نقاشی های دوره میان سنگی
در سال ٧١ ضمن بررسی آثار تاریخی شهرستان بیرجند در روستای کوچ زیارتگاهی به نام «لاخ مزار» را بررسی کردیم. لاخ مزار سنگ صافی است به طول پنج ونیم و عرض ۴متر در کنار روستای کوچ. این روستا در ٢٩کیلومتری شهر بیرجند قرار دارد. روی سنگ نقش یک دست جلب توجه می کرد که در درون آن علائم و نشانه هایی ترسیم می شد که به گذشته های دور تعلق داشت و مشاهده آن نقوش، ما را بر آن داشت که روی سنگ را با دقت بیشتری مطالعه کنیم و درنهایت مطالعات ما منجر به کشف ٣٠٨ آن صحنه نقاشی و کتیبه از دوران میان سنگی (١۵ تا ١۶هزار سال پیش) تا عصر حاضر شد که از جمله آن ها ٨١ کتیبه پهلوی اشکانی و ساسانی بود.
لایه نگاری تاریخ مشهد
در سال ١٣٧٠ که اطراف حرم رضوی به منظور ایجاد زیرگذر خاک برداری شده بود، فرصتی پیش آمد تا به مطالعات باستان شناسی در برش های حاصل از خاک برداری بپردازیم. در آن برش ها تعداد زیادی قطعات سفال، اسکلت، دیوار، سنگ قبر، لایه های خاکستر، بدنه چاه و... آشکار شده بود و ما با استفاده از فرصت پیش آمده، به لایه نگاری و گمانه زنی در نقاط مختلف پیرامون حرم مطهر اقدام کردیم و موفق شدیم علاوه بر لایه نگاری شهر مشهد به وضعیت توپوگرافی این شهر در حدود ١٠٠٠سال پیش نیز پی ببریم و فرض کنیم که سرزمین سناباد در آن زمان منطقه ای ناهموار همراه با تپه ماهورهایی بوده است. همچنین به نشانه هایی از وقوع سیلابی بزرگ در اواخر دوره صفوی نیز پی بردیم که اطراف حرم مطهر را دربر گرفته بود. کاوش های باستان شناسی اطراف حرم مطهر علاوه بر فراهم آوردن موجبات آشنایی ما با تغییرات معماری این شهر ما را با ابزار مختلف و شیوه های زندگی اهالی مشهد و نیز ارتباطات فرهنگی که با ملیت های مختلف از جمله چینی ها داشته اند، آشنا کرد.
کهن ترین مسجد ایران در قاین
سال ١٣٧۶ درخواست شد که حریم شهر قدیم قاین را مشخص کنیم. در سفرنامه ناصرخسرو وصف مسجد جامع قاین آمده بود و گمان ها بر این بود که مسجد قدیمی این شهر همان مسجد توصیفی ناصرخسرو باشد؛ اما گمانه زنی های ما در مجاور دیواره های این مسجد نشان داد که آن بنا بعد از حمله مغولان ساخته شده است. این اختلاف دویست ساله باعث شد ما به دنبال مسجد توصیفی ناصرخسرو در جایی دیگر باشیم. بنای کوچک امامزاده ای بر روی یک تپه به نام شازده حسین در ۵٠٠ متری جنوب مسجد فعلی، توجه ما را جلب کرد و با بررسی های اولیه متوجه شدیم این بنا بر روی یک جرز سنگی کهن قرار دارد و خیلی زود مشخص شد که آن جرز سنگی متعلق به یک بنای عظیم است که می تواند همان مسجد موردوصف ناصرخسرو باشد و کاوش های بعدی، این فرضیه را به اثبات رساند. مطالعات بعدی در کف این مسجد نیز نشان داد که در محل قبل از ایجاد این مسجد ٣ مسجد دیگر متعلق به صدر اسلام وجود داشته که کهن ترین آن ها بر روی یک بنای منهدم شده دوره ساسانی ساخته شده است. دلیل این امر وجود قطعه سفال نوشته های خط پهلوی ساسانی بود. علاوه بر این ها مسجد مورداشاره احتمالا بر اثر زلزله ای مهیب در اواخر قرن پنجم هجری تخریب شده و در خرابه های آن مسجد کارگاه شیشه گری ایجاد شده که آثار آن موجود است.
سرگذشت شادیاخ از دیدگاه باستان شناسی
نیشابور یک شهر شناخته شده در همه دوران هاست. با این همه شما در متون کهن تاریخی در کنار نام نیشابور نام «شادیاخ» را همواره می بینید. شادیاخ کجا بوده که بر اساس مستندات، حاکمان نیشابور در آنجا مسکن داشتند؟ برخی متون، آدرس شادیاخ را بین آرامگاه خیام و عطار و تعدادی هم در مجاورت آرامگاه عطار نوشته بودند. ما در جهت اثبات فرضیات کاوش های باستان شناسی را از سال١٣٧٩ در شادیاخ آغاز کردیم و درنهایت به آثار کاخ ها و سازه های معماری دست یافتیم که بر اثر جنگ و زلزله منهدم شده بودند و متأسفانه حفاران قاچاق در طول زمان آن خرابه ها را نیز زیرورو کرده و علاوه بر اشیایی که از درون خاک به یغما برده بودند، آجرهای دیوارها را نیز به سرقت بردند، اما آثاری که از شادیاخ به دست آمد، به خوبی توانسته است تاریخ صادقانه و واقعی شادیاخ را از جنبه های فرهنگی و هنری به ما بنمایاند و اتفاقات و رویدادهای متعددی از قبیل جنگ و زلزله را به ما نشان دهد