رضایت‌گیر زندگی


رضایت‌گیر زندگی

روایتی از یک تیم سه نفره پزشکی در مشهد که برای نجات جان آدم های چشم انتظار عضو، بی وقفه در تلاش‌اند


شهرآرا آنلاین - سعیده آل ‎ابراهیم - کارِ آن ها روز و شب، تعطیل و غیر تعطیل ندارد. باید همیشه گوش به زنگ باشند. برای آن ها دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن، نیست. سرعت، چاشنی کارشان است چون فرصتشان درست مانند ساعت شنی زود تمام می شود. «بچه ام هنوز نفس می کشد. قلبش می تپد. تا امروز صبح حالش خوب بود، مگر می شود فوت کرده باشد؟ بدنش هنوز گرم است.» این جملات را بارها و بارها از زبان خیلی ها شنیده اند؛ اصلا می شود گفت کارشان نشستن پای درد دل خانواده هایی است که به هر دری می زنند تا مرگِ عزیزشان را انکار کنند. فرصت کوتاه است و خبر، بد. درست مانند دارویی که برای درمان باید تلخی اش را به جان خرید. آن ها هم دل به دریا می زنند تا ذره ذره آب شدن آدم های زنده را نبینند. خبرِ بد، تأیید «مرگ مغزی» عزیز یا پاره تن یک خانواده است.

به آن ها کوردیناتور(هماهنگ کننده مرگ مغزی) یا «رضایت گیر» می گویند که در مشهد یک تیم سه نفره را تشکیل داده ‎اند. با اینکه سال هاست این کار را انجام می دهند، تابه حال برایشان تکراری نشده است و به قول خودشان هر بیمار مرگ مغزی با بیمار مرگ مغزی دیگر فرق می کند و داستان خودش را دارد. زمانی که می خواهند خبر بد را به خانواده ها بدهند، اولین کار این است که خودشان را به جای آن ها می گذارند. به دلیل اینکه اگر درکی از دردِ آن خانواده نداشته باشند، نمی توانند برای رضایت و اهدای عضو آن ها را مجاب کنند.

رضایت گیری روزِ تعطیل و غیر تعطیل نمی شناسد

«امسال سیزده به در نداشتیم، چون هم صبح و هم شب بیمارستان بودیم. تلفن ما رضایت گیرها خیلی زنگ می خورد به دلیل اینکه به صورت بیست و چهارساعته پاسخ گو باشیم. هر قدر به خانواده ها بگوییم همسر، فرزند، پدر، مادر و... آن ها دچار مرگ مغزی شده است، نمی پذیرند، اما زمانی که خط صاف نوار مغز بیمار را نشان آن ها می دهیم، باور می کنند. بعد از این موضوع، بسته به شرایط خانواده ۶ ساعت، ١٢ و حتی گاهی تا ۴٨ ساعت باید به آن ها فرصت بدهیم تا با این اتفاق کنار بیایند؛ زیرا خانواده ها بعد از شنیدن خبر مرگ مغزی دچار شوک می شوند.»

این ها صحبت های مجید محمدی است؛ کسی که ١١ سال است در بیمارستان منتصریه کار می کند و ٣ سالی می شود که رضایت گیری انجام می دهد.محمدی ادامه می دهد: تلفن ما را بیشتر آی سی یوها دارند و هر زمان از شبانه روز که با ما تماس بگیرند و بگویند بیماری مرگ مغزی شده است، باید ظرف یک ساعت خود را به بیمارستان برسانیم. مواردی بوده که نیمه شب به بیمارستان رفته ایم، به دلیل اینکه فرصت کمی داشته ایم؛ به طور مثال ریه در کمتر از ٢۴ ساعت از بین می رود. دائم در حال صحبت با تلفن همراه هستیم، به قدری که حتی در مهمانی های خانوادگی نیز مدام با تلفن صحبت می کنیم. خانواده های ما تحمل می کنند و در بعضی مراسم ، وقتی می بینند گیرنده های عضو سرحال هستند، خوشحال می شوند.

وی بیان می کند: در مواجهه با خانواده بیمار مرگ مغزی، خودمان را جای آن ها قرار می دهیم و ناراحت می شویم. همین موجب می شود خانواده حس کند که هم درد او هستیم و به ما اعتماد کند. اما گاهی به دلیل اینکه در شرایط سختی قرار دارند، در واکنش به طرح موضوع اهدای عضو به ما پرخاش می کنند. یادم است در یک نمونه، فرد بعد از شنیدن این موضوع از اتاق بیرون رفت و شیشه بخش را شکست، اما باید به آن ها حق بدهیم.

محمدی ادامه می دهد: در نهایت بیشتر خانواده ها بعد از باورِ مرگ مغزی، رضایت می دهند و حرف مشترک تمام آن ها این است که با اهدای اعضای بدن عزیزشان، تحمل داغی که دیده اند، برایشان راحت تر می شود.

پذیرش مرگ مغزی سخت است

در دانشگاه پرستاری خوانده و ٩ سالی می شود که در بیمارستان منتصریه فعالیت دارد. اما طی یک سال اخیر به عنوان کوردیناتور از خانواده ها رضایت می گیرد. رضا راهزاد می گوید: برای خانواده ها خیلی سخت است که باور کنند عزیزشان که تا همین چند ساعت پیش سالم و سر حال کنارشان بوده، حالا به علت تصادف، فشار خون بالا یا ... دچار مرگ مغزی شده است و دیگر برگشتی در کار نیست. آن موقع خانواده حالشان بد است. ما باید شرایط خانواده را در نظر بگیریم و کم کم موضوع اهدای عضو را مطرح کنیم.

وی ادامه می دهد: معمولا خانواده ها بعد از شنیدن خبر مرگ مغزی عزیزشان می پرسنداز کجا معلوم که مرگ مغزی شده باشد! یا بعضی ها می گویند یکی از اقوام ما همین طور شده بود و بعد از ۴٠ روز به هوش آمد؛ این نشان می دهد هنوز کسانی هستند که تفاوت بین مرگ مغزی و کما را نمی دانند و ما باید در آن فرصت کم این موضوع را به خانواده ها بگوییم.

می پرسم: تا به حال شده خانواده اهداکننده ها به دلیل شرایطی که دارند، با شما برخورد فیزیکی داشته باشند؟ راهزاد می گوید: خانواده ها در شرایط خوبی نیستند و ما باید طوری با آن ها صحبت کنیم که به ما اعتماد کنند. تابه حال خانواده ای با من برخورد فیزیکی نداشته اند، اما یادم است خانمی چند روز پس از زایمان بر اثر فشار خون بالا و سابقه ای که در این بیماری داشت، به کما رفت و بعد دچار مرگ مغزی شد. ازآنجا که تازه فرزندشان به دنیا آمده بود، پذیرش این اتفاق برای همسرش بسیار سخت بود و کمی به من پرخاش کرد. همسر این خانم رضایت نداد و فردای آن روز قلب بیمار از کار ایستاد. به طور کلی ما در این مواقع از خانواده ها ناراحت نمی شویم، به دلیل اینکه در شرایط بدی هستند.

راهزاد می گوید: خانواده ای داشتیم که فرزندشان مرگ مغزی شده بود. زمانی که می خواستند رضایت بدهند، به من گفتند تا پیش از اینکه بچه مان به این وضع دچار شود اهدای عضو را به همه پیشنهاد می دادیم، اما حالا که خودمان در این موقعیت قرار گرفته ایم، می بینیم کار خیلی سختی است.

انگار که برای همه خانواده هایی که عزیزشان دچار مرگ مغزی می شود، نکات مشترکی از جمله باور نکردن مرگ مغزی، رضایت دادن و آرامش پس از رضایت وجود دارد.

فرصتِ کوتاه اهدای عضو

دکترابراهیم خالقی، نفر سوم و نفر اصلی در تیم سه نفره رضایت گیرهاست که هم زمان با این مسئولیت، مسئولیت واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهدرا نیز بر عهده دارد. سال ها به تنهایی کار رضایت گیری را انجام می داد تا اینکه با آموزش های صورت گرفته در حال حاضر تیم رضایت گیرها در مشهد ٣ نفر شده اند. به گفته وی، رضایت گیرها از تمام توانشان استفاده می کنند تا بتوانند زودتر خانواده را راضی به اهدای عضو کنند؛ به دلیل اینکه اعضای بدن بین یک هفته تا ١٠ روز قابلیت اهدا دارند. این در حالی است که آمار زمان رضایت گیری در ایران با اسپانیا که آمار اهدای عضو در آن بیشتر از هر جایی است، قابل مقایسه نیست؛ چراکه رضایت گیری در اسپانیا بین ٣ تا ١٠ دقیقه، زمان می برد اما در ایران بین ٩ ساعت تا ٣روز طول می کشد؛ در حالی که فرصت برای اهدای اعضا کم است و بیمارانی در فهرست انتظار پیوند قرار دارند که هر روز ممکن است نفس های کم زورشان متوقف شود.

اعتقاد به معجزه، دلیل رضایت ندادن خانواده ها به اهدای عضو

طبق گفته خالقی، رضایت گیرها که صبح و شب در حال صحبت و قانع کردن خانواده بیماران مرگ مغزی هستند، شایع ترین علت مخالفت همراهان بیمار مرگ مغزی را، باور نکردن مرگ و اعتقاد به معجزه می دانند. ترس از حرف مردم، دلیل بعدی است که به طور مثال بگویند فلانی بضاعت مالی خوبی نداشت و اعضای بدن عزیزش را فروخت؛ در این صورت رضایت گیرها به آن ها تضمین می دهند که حاضرند روی سنگ قبر، موضوع اهدای عضو را قید کنند یا حتی بنری با این مضمون منتشر کنند. حتی در یک نمونه، تیم رضایت گیر برای اینکه به فامیل و آشنایان مرحوم بگویند اعضایش را اهدا کرده اند، به مراسم ختم فرد رفته اند.وی با اشاره به اینکه فرایند رضایت گیری، کاری دسته جمعی است، ادامه می دهد: پس از تأیید مرگ مغزی توسط پزشک معالج، متخصص اعصاب، جراح اعصاب، متخصص داخلی و متخصص بیهوشی نیز این موضوع را تأیید می کنند. ازآنجاکه اساس تأیید مرگ مغزی، معاینه بیمار است، رضایت گیرها نیز که در این حوزه تخصص دارند، نوار مغز از بیمار می گیرند تا مرگ مغزی کاملا تأیید شود.

پسرم من را ببخش

خالقی می گوید: شاید در بیش از ٧٠٠ مرگ مغزی در لحظه ای که افراد می خواستند رضایت بدهند، حضور داشتم. تا به حال ندیده ام خانواده ای بدون گریه برگه را امضا کنند. بیشتر آن ها دست هایشان می لرزد، آن قدر حالشان بد می شود که حتی نمی توانند امضا کنند و به جای آن اثر انگشت می گیریم. با اینکه تصمیم درستی می گیرند، گاه برخی خانواده ها فکر می کنند کار اشتباهی مرتکب شده اند. در یک نمونه، بچه مرگ مغزی شده بود و مادر حین امضا، زیرلب می گفت: پسرم من را ببخش. اما همه خانواده ها بعد از اهدای عضو، آرامش پیدا می کنند.

خالقی بیان می کند: در اسپانیا شاخص پی ان پی اهدای عضو به ازای هر یک میلیون جمعیت ۴٠، در کشورهای اروپایی حدود ٢٠، در ایران ١١ و در مشهد ٢٠ است. تا چند سال گذشته در اسپانیا وضعیت به صورتی بود که گویی تمام جامعه کارت اهدای عضو داشتند و به این دلیل پس از مرگ مغزی نیاز به رضایت خانواده نبود و در این کشور اعلام شد کسانی که نمی خواهند اعضای بدنشان اهدا شود، باید کارت دریافت کنند. به دلیل اینکه دریافت کارت های عدم رضایت افزایش پیدا کرد؛ چند سالی است از خانواده ها رضایت می گیرند.

وی با اشاره به اینکه حدود ۴ تا ١٠ درصد مرگ مغزی های ما رضایت می دهند اما به دلیل شرایط جسمی بیمار به اهدا عضو نمی رسند. او می گوید: از سال ٨٠ تا کنون ٨٨٠ خانواده برای اهدای عضو رضایت داده اند. حدود ١٠٠ خانواده نیز رضایت داده اند، اما بیمار به اهدای عضو نرسیده است.

به گفته وی، بعضی ها در زمان حیات، کارت اهدای عضو دریافت و برخی دیگر به اعضای خانواده وصیت می کنند که اگر دچار مرگ مغزی شدند، اعضای بدن آن ها را اهدا کنند، اما در هر دو صورت، رضایت خانواده موضوعی مشترک است. طبق آمار، در حال حاضر ۵٠ هزار نفر در مشهد کارت اهدای عضو دارند که باز هم برای اهدا نیاز به رضایت خانواده است. البته باید گفت که تا به حال تعداد انگشت شماری از بین کسانی که کارت اهدای عضو دارند، دچار مرگ مغزی شده اند.

اگر پیوند صورت نگیرد، بیماران لیست انتظار فوت می‌کنند

از کتر خالقی می پرسم این کار روی روحیه خودتان چقدر تأثیر گذاشته است. او بیان می کند: قطعا اثرگذار است، اما ما به عاقبت کار نگاه می کنیم. گاهی گیرنده ها آن چنان بدحال اند که با برانکارد آن ها را به بیمارستان می آورند. وقتی این لحظات را می بینیم، ارزش داردکه با روح و روان خود بازی کنیم و به اصطلاح، خودمان را به آب و آتش بزنیم.

طبق گفته مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، در حال حاضر ٢٠٠ نفر در لیست انتظار پیوند کلیه و آماده پیوند هستند. در ایران سالانه ۵٠٠٠ تا ٨٠٠٠ مرگ مغزی اتفاق می افتد که ۵٠ درصد از این تعداد، قابلیت اهدای عضو دارند؛ در حالی که در کشور سالانه کمتر از ١٠٠٠ مرگ مغزی به اهدای عضو می رسد؛ این موضوع دو علت دارد؛ یا بیماران شناسایی نمی شوند یا خانواده ها رضایت نمی دهند. همچنین از سال ٩٢ تا کنون ٢٧٠نفر در مشهد پیوند کبد شده اند که کمتر از ١٠ درصد آن ها فوت کردند یعنی ٢۴٠ نفر زنده اند و خوب زندگی می کنند. اما متأسفانه در لیست انتظار ٢١٠ نفر فوت کرده اند.



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!