داستان جوجه کوچولوی خجالتی
دستهبندی: والدین و فرزندانتاریخ انتشار: ۱۳۹۸ خرداد ۴, شنبه ساعت ۱۵:۲۱
روزی بود و روزگاری. در دهکده ای کوچیک جوجه کوچولویی زندگی\ می کرد که خیلی خیلی خجالتی بود. \ \ \ \ جوجه کوچولوی خوش آب و رنگ، از جوجه مرغ بودن متنفر بود.\ اون همیشه دوست داشت از اول جوجه قو یا اردک بود.\ \ \ \ وقتی جوجه قوهای سفید و یک دست رو می دید که روی کمر مادشون\ سوارن و آب تنی می کنن از خودش ...