ساواک ٢۵نفر از علمای تراز اول مشهد را تهدید کرد
با نزدیک شدن محرمالحرام سال«١٣٨٣ه.ق» تحرکات ضدحکومتی علما رونق بیشتری میگیرد. رژیم پهلوی که میداند این حرکتها، میتواند تبعاتی داشته باشد، تصمیم میگیرد راه تکرار بر خطر ببندد؛ به همین سبب اسباب یک میهمانی خودمانی را فراهم میآورد و با دعوت از وعاظ، علما و منبریهای تهران از آنان میخواهد تا در خطابههای محرمی خود، از بیان سخنانی که
موجب تحریک افکار و احساسات عمومی میشود، اجتناب کنند، از شاه و اسرائیل نیز سخنی به میان نیاورند. بهدنبال این رویه، ساواک در مشهد نیز ٢۵نفر از وعاظ ترازاول را فرامیخواند و تهدید میکند اگر علیه مصالح کشور سخن بگویند، با آنها برخورد خواهد شد. ساواک مشهد حتی دستور میگیرد با فعالیتهای آقایان «میلانی» و «قمی» بهشدت برخورد کرده، از منبر رفتن آنان یا برگزاری مجالس روضه در منازلشان جلوگیری کند.
چه کسی پیام امام را به مشهدیها رساند؟
در این شرایط امامخمینی که محرم و استفاده از شور حسینی مردم را فرصت مغتنمی برای مبارزه با رژیم پهلوی میدانست، جمعی از طلاب را برای تبلیغ به نقاط مختلف کشور میفرستند. این طلاب درواقع ماموریت داشتند پیام ایشان را به علما و مردم دیگر شهرهای ایران برسانند. یکی از این افراد که مامور رفتن به مشهد میشود، «سیدعلی خامنهای»، طلبه بیستواندیساله مدرسه حجتیه قم است که ازقضا در آنجا حجرهای دارد و به کسب مراتب علم مشغول است. آقای خمینی دو پیام به دست این طلبه جوان مشهدی میرساند که یکی، کلی و دیگری ویژه منبریان، وعاظ و طلاب ارضاقدس است. ایشان در پیام نخست مینویسد: «آماده باشید برای مبارزه! صهیونیسم دارد بر اوضاع کشور مسلط میشود. اسرائیل بر همه امور سلطه پیدا کرده است. امور اقتصادی کشور در دست اوست و سیاست ایران را در مشت خود دارد.» امام در پیام دوم، شیوه مبارزه با رژیم را بیان میکند: «به منبریها بگویید از روز هفتم محرم در منبرها روضه فیضیه را بخوانند و از روز نهم، دستههای سینهزنی و هیئت راه بیندازند.» رهبر معظم انقلاب بعدها در مصاحبه خود با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، واکنش علمای مشهد به پیام آن روز امام را چنین شرح میدهند: «پیام اول امام را به عدهای از علمای مشهد رساندم. تنها کسی که این پیام را درست گرفت و درک کرد، مرحوم «آیتا... شیخ مجتبی قزوینی» بود. او خود مردی مبارز بود و نسبتبه امام اظهار ارادت میکرد. پیام دوم را نیز به آقایان میلانی و قمی رساندم. نظر آقای میلانی این بود که روضه برای فیضیه از روز نهم شروع شود. من گفتم هفتم مناسبتتر است، برای اینکه روز نهم، سینهزنی است و مردم کمتر پای منبر حضور پیدا میکنند و منبریها باید از روزهای قبل مردم را آماده کنند. یکی دیگر از علمای مشهد هم برنامه امام را پذیرفتند و اعلام آمادگی کردند.»
امامخمینی اعلامیه شدیداللحنی ضد رژیم صادر کرد
پس از آن امامخمینی در روز اول محرم، اعلامیه شدیداللحنی بر ضد رژیم صادر کرد و در آن ضمن محکوم کردن اقدام آنان در تعهد گرفتن از برخی وعاظ برای سخن نگفتن علیه شاه و اسرائیل و در خطر بودن اسلام، سران حکومت ایران را به سران بنیامیه تشبیه و مردم را به مبارزه علنی علیه حکومت دعوت کرد. بیانات آقای خمینی درکنار اعلامیه دیگر علما که کاغذنویس شده بود، خیلی زود به مشهد رسید و در کوچه و خیابان پخش شد. گروهی از جوانان مشهدی اعلامیهها را دستبهدست میچرخاندند یا بر روی درها و دیوارها میچسباندند؛ این موج از همراهی به مذاق ماموران امنیتی خوش نمیآمد، بنابراین پس از آن هر کسی را که درحال خواندن یا نصب اعلامیه میدیدند، بازداشت میکردند.
حسن کبابی در مشهد یک پاسبان را به قتل میرساند
اما این بزن و بکَن اعلامیه و بگیروببند اعلامیهخوانها در مشهد به چند بازداشت خلاصه نشد و روز سرخ مشهد با قتل یک پاسبان نظمیه به بلوایی کشوری تبدیل شد؛ تقویم، روی جمعه ١٠خرداد ایستاده بود که «غلامعلی شباهنگ» و چند نظمیهچی دیگر در خیابان منتهی به مسجد گوهرشاد، مشغول گشت روزانه شدند. دقایقی بعد، چند جوان که همان حوالی اعلامیه میخواندند، با ماموران شهربانی درگیر میشوند و در این میانه، خون غلامعلی شباهنگ، سنگفرش مقابل مسجد گوهرشاد را رنگ میزند. فردای آن روز خبرنگار روزنامه اطلاعات جریان درگیری و کشته شدن سرپاسبان مشهد را چنین کلمه میکند: «ساعت٨:٣٠ بعدازظهر روز جمعه گذشته، مقابل مسجد گوهرشاد مشهد، عدهای از کسبه و اهالی این شهرستان اجتماع کرده بودند و درباره اعلامیهای که از طرف آیتا... خمینی علیه دولت منتشر شده بود، صحبت میکردند و عدهای دیگر هم مشغول مطالعه این اعلامیه که بر دیوار مسجد زده شده بود، بودند. در این موقع «سرپاسبان شباهنگ» و «سرپاسبان علیحامد غفاریان»، ماموران کلانتری بخش۴، برای متفرق کردن مردم اقدام به کندن اعلامیههای مزبور از دیوار مسجد کردند. بهدنبال کندن اعلامیهها، مردم به عمل این دو مامور بهشدت اعتراض کردند و بین آنها نزاع درگرفت. درحین نزاع، شخصی به نام محمد حسنی، فرزند حسن، سیویکساله، دارای شغل کبابی که بیش از همه به این جریان دامن میزد، با کارد بزرگی به میان جمعیت پرید و درحالیکه ناسزا میگفت، دو سرپاسبان مزبور را بهشدت مجروح کرد. بر اثر شدت ضربات واردشده، سرپاسبان غلامعلی شباهنگ بلافاصله درگذشت و سرپاسبان علیحامد غفوریان از ناحیه سر بهسختی مجروح گردید که برای معالجه به بیمارستان دویستتختخوابی انتقال داده شد.»
نیروهای پلیس بعد از این درگیری، محمد حسنی را که درمیان مردم آن گُذر به حسن کبابی شهره بود، بههمراه جمعی دیگر دستگیر میکند و به کلانتری٢ مشهد میبرند. روز بعد پیکر غلامعلی شباهنگ با حضور استاندار خراسان و جمعی از مسئولان مشهد تشییع و قاتل نیز بعد از دستگیری، محاکمه و به حبس ابد محکوم میشود. پس از این قتل، ماموران حکومتی تلاش میکنند حسنی را عاملِ علمای مبارز مشهد معرفی کنند. آقای میلانی که متوجه شده بود رژیم میخواهد با دستاویز قرار دادن این قتل، مشکلاتی را برای روحانیان بهوجود آورد، صبح روز تاسوعا(١٢خرداد١٣۴٢) با انتشار اطلاعیهای، اقدام حسنی را محکوم و او را بیاطلاع از وظایف دینی و تکالیف مذهبی معرفی کرد و از مردم خواست که «از هرگونه موجبات انقلاب و اختلال بپرهیزند.»
عزاداران رفسنجانی، قمه و شمشیر بهدست وارد مشهد شدند
در شب عاشورا، تبوتاب اعتراضات مشهد، فزونی گرفت. علما در منازلشان سخنرانیهای ضدحکومتی برگزار کردند. در همین ایام هیئت عزادار رفسنجانیها که بیشترشان قمه و شمشیر در دست داشتند و به رسم هر ساله برای عزاداری عاشورا وارد شهر شده بودند، جو انقلابی شهر را تشدید کردند. این رخدادها باعث شد بعد از قم و تهران، شهر مشهد سومین شهر ضدحکومتی ایران در این روزها باشد.
روز عاشورا(١٣خرداد) حدود ١٠هزار نفر از گروههای مختلف مردم مشهد در منزل یکی از علمای بنام این شهر تجمع کردند و وعاظی چون انصاری، ابوالحسن ضیاء و شیخ احمد کافی به منبر رفتند. سپس شیخ عباس واعظطبسی در سخنانی تند به حکومت حمله کرد و خواهان مقاومت مردم دربرابر رژیم شد. این قبیل حرکات و صدور اعلامیهها سبب شد تا ساواک در «١۴خرداد» آقای خمینی را دستگیر کند. پیش از رسیدن خبر دستگیری امام به مشهد، برنامه توزیع اعلامیه و چسباندن آن به دیوارهای مسجد گوهرشاد، همچنان ادامه داشت و به گزارش ساواک، در این روز ١۵٠نفر از مبارزان دستگیر شدند. با انتشار دستگیری امامخمینی، اوضاع شهرهای تهران، قم و مشهد دوباره متشنج شد، آنچنان که همان شب حدود ٢٠هزار نفر در اطراف منزل آقای قمی تجمع کردند تا از ایشان درباره این اتفاق، کسب تکلیف کنند.
حکومت نظامی از صبح در مشهد شروع شد
طبق اسناد موجود، روز «١۵خرداد» خیابانهای مشهد پر از سرباز و تانک بود و ژاندارمهای سواربراسب به مردم کوچه و بازار حمله و آنان را متفرق میکردند. بخشی از نیروهای نظامی نیز که شامل هشت کامیون سرباز اعزامی از کلانتریهای هشتگانه مشهد بودند، بههمراه یک گُردان سواره برای استقرار در اطراف فلکه حرم، گسیل شده بودند. راویان میگویند آن روز قوای انتظامی و نظامی، شهر را قرق کرده بودند، آنچنان که از رفتوآمد عادی مردم و تردد در کوچه و خیابان ممانعت میشد.
حدود ۴هزار مشهدی، ظهر عاشورا بهسمت مسجد گوهرشاد حرکت کردند
چند ساعت بعد، هنوز صدای اذان بر سر گلدستههای ظهر نپیچیده بود که جمعیت عظیمی به سرکردگی یکی از علما برای برپایی نماز، سمت مسجد گوهرشاد را پیش میگیرند. ماموران رژیم این حرکت مردمی را که تاریخنگاران، جمعیت آن را حدود ٣ تا ۴هزار نفر نوشتهاند، بیواکنش نمیگذارند و قوامیِ فرمانده دو گروه سرباز را در اطراف بازار سرشور میگمارد، درحالیکه کاغذ مهرخورده دستگیری آقای قمی را در جیب دارد. پس از اقامه نماز ظهر آقای قمی همانطور که در حلقه مردم قرار دارد، مسجد گوهرشاد را بهسمت «حمام شاه» ترک میکند اما در سهراهی خیابان حمام به وسیله ماموران بازداشت و بهسمت آمبولانس ارتش برده میشود. گروهی از مردم پس از این اتفاق، قصد میکنند با ماموران درگیر شوند اما آقای قمی ممانعت میکند. مشهدیها درحال متفرق شدن بودند اما سربازان رژیم -که از کوچکترین حرکت آنان وحشت داشت- دست به سلاح میبرند و برای زهر چشم گرفتن هم که شده، عدهای را به ضرب گلوله مضروب و مجروح میکنند. همزمان با این رخداد، امامخمینی نیز در تهران دستگیر میشود. این دو غائله، جرقه واکنشهای مردمی را که تا آن لحظه زیر خاکستر مانده بود، به آتش بدل میکند.
تهران، دادستان مشهد و فرمانده ناحیه ژاندارمری خراسان را عزل کرد
مشهدیهای مبارز اینبار به آقای میلانی مراجعه میکنند. نظمیهچیها که از این مسئله نگران بودند، منزل این عالم را که آن روزگار در کوچه «آقازادهها» قرار داشت، محاصره و حتی تلفنخانه را قطع میکنند. این حرکت بیپاسخ نمیماند و چند دقیقه بعد مشهدیها نیز با بستن بازارها، دست به اعتراض و اعتصابی همگانی میزنند. در ادامه این روز، علما با مخابره تلگرافهای متعدد به تهران، خواهان آزادی علما میشوند. طلاب در حرم مطهر رضوی تحصن میکنند و مردم این تحصن را به تلگرافخانه مشهد میکشانند، با این همه شبهنگام، تهدیدهای ماموران رژیم، مانع از گسترش اعتراضها میشود. آنان بار دیگر گروهی از واعظان و اهل منبرِ مخالف حکومت را بازداشت میکنند و درهای مسجد گوهرشاد را از ١۵ تا ١٨خرداد میبندند.سپس ماموران حکومت در مشهد برای مقابله با اعتراضهای احتمالی مردم، با تشکیل کمیته امنیت در استانداری، تصمیم به اضافه کردن تعدادی ژاندارم و سرباز به نیروهای شهربانی میگیرند اما آشوبهای مشهد به تهران میرسد. رژیم که بیعرضگی مزدورانش در مشهد را تاب نمیآورد، دادستان مشهد و فرمانده ناحیه ژاندارمری خراسان را عزل میکند و «علینقی نجدشیبانی» را با سمت دادستان و «سرتیپ اشکان» را بهعنوان فرمانده جدید ژاندارمری خراسان به مشهد میفرستد.
نکته: گزارش پیشرو حاصل پژوهشهای صورتگرفته در اسناد و منابع «مرکز پژوهشها و اسناد آستان قدس رضوی»، کتاب«تاریخ معاصر» نوشته دکتر یوسف متولی حقیقی و کتاب «نقش علمای مشهد در انقلاب اسلامی» نوشته حسین شمس آبادی است.