داستان بلند و حکایت خنده دار و جک های طنز و با حال
7 داستان بلند و حکایت خواندنی خنده دار و طنز را به همراه 30 جک جالب و خنده دار برای شما آماده کرده ایم که امیدواریم از خواندن این حکایت ها و جک ها لذت ببرید.
داستان راننده کامیون
راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!
داستان طنز
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؟
ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﺑﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ .
ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ . ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ چنین ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭﺿﻊ ﭘﺴﺮﺕ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ؟
ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ !!! ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﺪ ! ﺑﻼ ﺑﺪﻭﺭ ، ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﻨﺒﻞ ﻭ ﻭ ﻭﺍﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻨﺒﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ . ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﺩ . ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺩﻫﻦ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﮐﭙﯿﺪﻩ ! ﻋﺼﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ، ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﺳﺖ
داستان طناب
ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ … ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
داستان پرواز در اسمانها
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
داستان خنده دار گم شدن ملا
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
داستان آواز خواندن خروس
هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.
روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.
شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.
خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
داستان آسایشگاه
در خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زد میدونستم منو تنها نمی ذاری
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی … بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))
جک های طنز و خنده دار جالب
1. دیدی جواب بعضیا رو میدی چیزی برای گفتن ندارن هی میگن “باشه تو خوبی؟” اینارو باید ببندی کف خیابون 3 بار با نیسان از روشون رد شی.
2. ١- انکار
٢- خشم
٣- غم
٤- پذیرش
مراحل بیدار شدن و بیرون اومدن از زیر پتو هستن.
3. یه بار یه نامه ی سرگشاده به یکی نوشتم. سرشو خیلی گشاد گذاشتم همه حرفام تو مسیر ریخته بود پیام خالی رسیده بود بهش.
4. فدراسیون فوتبال از برنامه ریزی فقط اون قسمتشو خوب یاد گرفته که اذان مغرب بیفته بین دو نیمه.
5. خوب شد تو بیوی اینستاتون نوشتین photos taken by me وگرنه ما فکر میکنیم هیروکی فوکودا عکساتونو میگیره.
6. یکی از اثرات منفی برداشتن تحریم ها صدور مجوز اوباما برای فروش هواپیما به ایران بود، لامصب هیجان مسافرت با هواپیما رو از بین برد.
7. قدر خوش خنده ها رو بدونید اینها نمونه های در حال انقراض هستن تو دنیای آدمهای عبوس و اخمو.
8. سریال پاورچین رو میبینی بعد که در حاشیه رو میبینی دلت میگیره چقد اینا پیر شدن چقد زمان زود میگذره.
9. میری فست فود گاهی وقتها اندازه زمان جا افتادن قرمه سبزی معطل میکنن.
10. برای کشتن یک زن نیاز نیست ترکش کنی یا رویا هایش را بدزدی… شاهرگشو بزنی کافیه.
11. اگه کسی ازتون پرسید چرا عروسی نمیکنی جواب بدین چرا اتفاقا دو ماه دیگه عروسیمه. بعد داد بزنین ماماااان مگه اینارو دعوت نکردی؟
12. دوران مهد کودک یه دوست داشتم اسمش نهال بود، الان دیگه فکر کنم درخت تنومندی شده باشه واسه خودش.
13. یه بار دوتا مسافر زدم جلوییه پیاده شد، راه افتادم 5 دقه بعد تو آینه نگا کردم دیدم عقبیه نیست. بنده خدا میخاسته بیاد جلو بشینه. کرایش هم داده بود.
14. بخواهم خلاصه بگویم او برای من Chrome است، من برای او Internet Explorer.
15. دختره تو بی آر تی نشسته داره کتاب میخونه حتما سطح فرهنگشو بالا ببره. برا همین بلند نمیشه خانومه که بچه نی نی بغلشه چادرم سرش داره بشینه!
16. اعصاب خوردی کرگدنا کاملا قابل توجیهِ. شما فک کن به غذات نگاه کنی کوه ببینی، حتی بخوای به دریا نگاه کنی کوه وسطش باشه، تلویزیونم همینطور.
17. اینا هستن تو فیلما به نشونه اعتراض سر میز بلند میشن، اینا بعدش گرسنه نمیشن؟ من چند بار امتحان کردم ولی هر بار از کرده خودم پشیمون شدم.
18. حافظ هر وقت از یه حرفی خندش میگرفته میگفته: ساقیا لطف نمودی، دهنت سرویس باد.
19. ماهی یک بار یه چیزی رو هم با موتور جستجوی یاهو سرچ کنید. ادمین و بچههای شبکهشون کلی خوشحال میشن.
20. ما که به زبون خوش از قنداق تا کفن رو از چین داشتیم میاوردیم، رییس جمهورشون اومد چیو امضا کرد؟ نکنه ما رو هم فروختن به چین؟
21. کولر آبیه دلش گرفته بوده. رو میکنه به کولر گازی و میگه با من دوست میشی؟ کولر گازی میگه: خواهشا منُ درگیر روابط پوشالی نکن.
22. امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام. حبیبم اگر خوابه سعیدم، مجیدم، نویدم، حمیدم، وحیدم و امیدم رو میخوام.
23. گارسون : چی بیارم واستون؟
– نمیدونم یه چی که لایکش تو اینستاگرام بیشتر باشه، مزش مهم نیست.
24. من یه فیلم از زمان رضا شاه دیدم اونجا هم یارو میگفت دوره مرام و معرفت تموم شده. فک کنم کلا مرام و معرفت سرکاریه. یکی از قدیم اسکل کرده آدمارو.
25. یکی از باگ های بدن انسان نداشتن دکمهی ولوم کنار گوش جهت تنظیم میزان صدای ورودی میباشد.
26. شازده کوچولو گفت: چرا توی شبکه های اجتماعی دست از سر ما برنمیدارن؟
روباه گفت: چون فقط همین یه کتاب رو خوندن.
27. حتی تو کیف یا جیبت هیچی ام نداشته باشی وقتی که مامانت دست میکنه توش، دچار استرس و تشنج و تب 40 درجه میشی.
28. از همه بانکای شهر بیزارم، چون تو همه شون یه حساب ده هزارتومنی دارم.
29. متاسفانه تو این جامعه تنها قشری که دارن کارشونو درست انجام میدن مراقبای امتحانای منه.
30. دوست معمولی = کسی که خیلی خوبه ها، ولی ماشین و پولِ زیاد نداره.