عالم مثال چیست؟...«مثُل افلاطونی» چیست؟
جهان خلقت به سه مرتبه ی کلی تقسیم می شود:
۱-جهان عقل
۲- جهان مثال (برزخ)
۳- جهان ماده
درادامه خواهیدخواند:عوالم چهار گانه( عالم ناسوت، عالم ملکوت، عالم جبروت و عالم لاهوت)
افتراق واشتراک«عالم ذر با مُثُل افلاطونی»را…تفاوت ملکوت اعلی با ملکوت اسفل چیست؟
..
عالم مثال بین عالم عقل و ماده است. زیرا از یک سو ذاتا ست وازسوی دیگراز ماده مجرد است.
بتعبیردیگر بالاتر از عالم ماده است و از عالم عقل پائین تر است.
نام دیگر عالم مثال، خیال منفصل است زیرا خیال گاه متصل است که در انسان و حیوان هست، یعنی وقتی انسان صوری را درک می کند و یا مزه ای یا بویی را درک می کند بعد از آنی که رابطه اش با ماده خارجی قطع شد و احساس مزبور خاتمه یافت، آنچه درک کرده است را در جایی محفوظ دارد که به آن عالم خیال می گویند.
چرا «عالم مثال» ،«عالم خیال» می گویند؟
عالم مثال مانند خیال است در اینکه صورت هایی که در آنجا هست دارای اشکال و رنگ و حجم است ولی از انسان و حیوان منفصل است یعنی در درون انسان و حیوان نیست بلکه عالم مثال، جهانی است عینی که خارج از وجود انسان ها و حیوان ها می باشدو جهانی است که انسان ها در مرحله ای از وجودشان وارد آن می شوند. آن را خیال منفصل می نامند ( وجود خیالی ابعاد و اشکال دارد و امافاقدماده است(عالمی است که ماده ندارد ولی آثار ماده را دارد)این مرتبه از وجود که عالم مثال نام دارد.
«عالم مثل» مشائیین و اشراقیین
«مشائین »قائل هستند که عالم مثال، معلول عقل فعال است یعنی مرتبه ی عقول آنقدر تنزل می یابد که به عقل دهم می رسد و عقل دهم (علیرغم نقص)در اثر کثرتی که دارد با عالم مثال سنخیت می یابد و می تواند موجودات متکثر عالم مثال را خلق کند.
« اشراقیین »می گویند که «صور مثالی» معلول یک موجود نیست بلکه معلول عقولی عرضیه است.
یعنی انواعی که در عالم ماده است هر نوع یک فرد مجرد عقلی دارد و مجموعه ی انواع، مجموعه ای از این افراد مجرد را دارند که این افراد مجرد عقلی اولی و بالذات و بلا واسطه موجودات عالم مثال را خلق می کنند و به واسطه موجودات عالم مثال، عالم ماده را تدبیر می کنند.
یعنی آنها که موجودات مجرد محض هستند با عالم ماده ارتباط مستقیم ندارند بلکه فاعل بعید عالم مادی می باشند.
«وحدت» درکثرت
در روایت است که امیر مؤمنان علی(ع) هنگام فوت هر کسی بر بالین آن حاضر می شود بنا بر این ممکن است در یک آن کسی که مؤمن است در یک طرف عالم از دنیا برود و در آن طرف عالم فرد کافر دیگری از دنیا برود و امام (ع) در همان لحظه بر بالین هر دو حاضر شود یکی با خوشحالی و برای دیگری با غضب.
بنا بر این وجود مثالی چون احاطه بر این عالم دارد، کل این عالم را فرا گرفته است و در همه جای عالم حضور دارد، بدون اینکه وحدت دفعی او از بین برود.
اینجاست که می گویند صور عالم مثال به شکل های گوناگون جلوه می کند بدون اینکه به وحدت آنها صدمه بخورد.عالم مثال برای اولین بارتوسط شیخ اشراق(سُهروردی)وارد فلسفه اسلامی شد(عالم واسطه بین عالم ماده وعوالم مجرد ازماده) نقش حلقه اتصال دوماده مافوق ومادون خوداست.صورمثالی «تمثیل »نیزدراینجانمودارمی شود و به همین دلیل آن راعالم عجائب نیزنامیده اند.
سهروردی بدین وسیله توانست کمک بزرگی دراشتی «عقل ونقل«داشته باشد.
«موطن»جن وشیطان وملائک«عالم مثال»است.
عالم مثال راعالم(خیال منفصل)هم نامیده اند،سهروردی معتقداست «موطن»جن وشیطان وملائک دراین عالم است.
شهاب الدین سُهروردی(متوفی۶۳۲قمری) براین باوربود که حتی« نفوس خبیثه»بعدازمفارقت ازبدن ،دراین عالم-مثالی- به آن می پیوندند.
تقاوت عالم مثال با «مثُل افلاطون»چیست؟
مُثل افلاطونى همان انوار قاهره عرضى اند که با انوار قاهره طولى، نور اقرب، و نورالانوار همگى در حقیقت نورى مشترکاند، و در عین حال، همگى بسیط اند. به این ترتیب، اشتراک در حقیقت و بساطت از یکسو، و اختلاف مرتبهاى که میان این انوار هست از سوى دیگر.
سهروردی عالم مثال را با«مثل افلاطونی»متفاوت می داند،چون درمثل افلاطون،فقط انوارنقش دارند ولی درعالم مثال علاوه برعالم انوار،ظلمات هم نقش دارند.
بعداز سهروردی، فلاسفه اسلامی «عالم مثال»رابه چالش کشدند،ازجمله فارابی وابن سینا واما ملاصدرابا جرح وتعدیلی عالم مثال را پذیرفت.،وی معتقدبود که پس ازمفارقت نفس،«خیال»نیزبعنوان جزئی ازآن همراه نفس محشورمی شود.
دیدگاه صدرالمتألهین درباره مُثُل افلاطون(متوفی۳۵۰قبل ازمیلاد)
ملاصدرا(متوفی۱۰۴۵قمری) ضمن تأییدشیخ حکیم سهروردی اما ادلهی شیخ را کافی نمیداند، درصدد است ارائه دلائل متقن وستدل است، صدرالمتألهین چند ایراد بر ادلهی شیح اشراق وارد نموده است.
بعقیدهی ملاصدرا براهین شیخ اشراق صرفاً بیانگر اثبات مدبری مجرد، ثابت و مدرِک برای هر نوع از انواع مادی است و هرگز نمیتوان با آن، مماثلت فرد حسی و مدبر عقلی و تحت یک نوعبودن آن را اثبات نمود در حالیکه سخنان افلاطون صراحت بر مِثلبودن مُثُل دارد. همچنین وجوه مناسبت میان حقایق نوری (ارباب انواع) و موجودات مادی (اصنام) بیان نشده است
استاد مطهری دیدگاه افلاطون را از نگاه صدرالمتألهین چنین بیان میکند: طبایع و انواع دارای دو دسته افرادند؛ افراد محسوس و مادی، در طبیعت و افراد مجرد و معقول، در ماورای طبیعت که نسبت میان آندو رابطهی علّی و معلولی است. یعنی افراد معقول بمنزلهی علل ایجادی برای افراد محسوسند و از آنجا که محسوسات (طبیعت)، متغیر، زمانی، حادث و فانی هستند، نسبت به ماورای طبیعت از نظر رتبهی وجودی در مرتبهی ضعیف قرار گرفته، بمنزلهی اضلال و سایههای آنها محسوب میشوند (. مطهری، مجموعهی آثار، ج۷، ص ۵۴۹- ۵۴۸.).
مدیریت سایت-پیراسته فر:«مُثُل افلاطونی» چیزی شبیه «عالم ذر»است.(تعهدات عالم ذر)
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَافِلِینَ ﴿١٧٢اعراف)
«مُثُل افلاطونی» با «وجود ظلّی ذهنی» که مبتنی بر «اتّحاد عاقل و معقول» است.
علامه حسن زاده آملی می نویسد:افلاطون عقیده داشت؛ براى هر نوعى از انواع موجودات جهان مادی یک وجود مجرّد عقلانى است که افراد محسوسه آن نوع، پرتو او، و او نمونه کامل آن افراد است، و اینرا «ایده» میخواند که مترجمان دورهی اسلامى آنرا «مثال» ترجمه کردهاند. و به نام «مُثُل افلاطونی» معروف شد.
طبق نظریه مُثُل، آنچه در این جهان مشاهده میشود -چه جواهر و چه اعراض- اصل و حقیقتشان در جهان دیگر وجود دارد و افراد این جهان به منزلهی سایهها و عکسهاى حقایق آن جهانى هستند؛ مثلاً تک تک افراد انسان که در این جهان زندگى میکنند همه داراى یک اصل و حقیقت در جهان دیگر هستند و انسان اصیل و حقیقى، انسان آن جهانى است. همچنین سایر اشیاء.
براساس نظریه مُثل،حقیقت علم؛ «صورت علمیّه حقیقیه اشیاء»هستند.
علامه حسنزاده می گوید:این که آرمانهای موضوعهای علمی واقعی تصویر واقعی علمی از اشیاء هستند، به عنوان آنها مورد توجه و علاقه مند به جستجو برای وجود سایه ای از ذهن، و در جستجوی یک اتحاد منطقی و معقول، و تنها جستجو برای آنچه که در آرمان های الهی انجام می شود». اینجا ۲ مدّعا وجود دارد: یکی اینکه مبحث وجود ذهنی مبتنی بر مثل الهیّه است، و دیگر اینکه مبحث اتّحاد عاقل و معقول نیز چنین است. هر کدام از این دو مبحث چگونه با مثل الهیّه مربوط میشوند، و از چه رو است که برای تمام بودن این دو مبحث نیاز به مثل الهیّه است!؟
ایت الله جوادی آملی درتبیین «عالم مثال»اینچنین می گوید:
آنچه درعالم رؤیا مى بینیم، داراى ابعاد و اندازه است؛ ولى ماده ندارد. بدن مثالى شبیه آن است. در عالم طبیعت، بدن، حجم، ابعاد، جرم و جسم دارد. در عالم رؤیا بدن طبیعى در بستر آرمیده است؛ ولى روح ما با آن بدن مثالى بدون جرم و داراى ابعاد در حال حرکت است. این را« بدن مثالى »مى گویند.
«اعمال و نیات» بدن مثالى انسان رامی سازند.
همه ما بعد از مرگ تا قیامت با چنین بدن مثالى همراه هستیم. بى تردید ما بدن مثالى را با علم و عمل خود مى سازیم؛ یعنى تمام اعمال و حرکات ما در شکل گیرى آن بدن مثالى دخالت دارد؛ براى مثال کسى مى خواهد بدنش در قیامت شبیه یوسف (ع) باشد، مى تواند با کردارش این کار را انجام دهد. اگر آن چه «حسنه» و زیبا است انجام دهد، آن بدن به شکل یوسف در مى آید. چنانچه خداى ناکرده گناهان را مرتکب شود، بدن مثالى اش سیاه و بد چهره مى گردد.
آیه ۱۰۶آل عمران : «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به همین مسئله اشاره دارد. وضو نور است و انسان را نورانى مى کند. وقتى در وضو صورت را مى شویید، در واقع به خداوند عرض مى کنید: خدایا از گناهانى که با صورتم انجام داده ام، توبه مى کنم؛ صورتم را پاک گردان. هنگام شستن دست ها باید نیت این باشد که گناهان انجام شده با دست را ترک کنید و… . به هر حال، آنچه بدن مثالى انسان را مى سازد ،اعمال و نیات و کارهایى است که هر لحظه انسان انجام مى دهد./منبع:هدانا
مدیریت سایت-پیراسته فر: اسلام کوئست درپاسخ به سئوال:موقعیت عالم مثال در بین سایر عوالم کجاست؟ آیا مثل این دنیا حقیقت مادی دارد؟ اینکه ادعیه قضا و قدر را بر می گردانند در خصوص عالم یاد شده چگونه قابل توجیه است؟
اینگونه جواب می دهد : عوالم ممکنات چیست؟
عوالم ممکنات(یعنی ما سوی الله) و به عبارتی عوالم کلی دارای سه مرتبه از وجود اند:
۱ ، عالم عقل
۲ .عالم مثال
۳ .عالم ماده یا طبیعت
علت پیدایش عالم مثال چیست؟
این ترتب وجودی، ترتب در علیت است؛ یعنی عالم عقل علت به وجود آمدن عالم مثال است و عالم مثال علت به وجود آمدن عالم ماده. بر این اساس هر مرتبه از وجود که علت برای دیگری است تمام کمالات معلول خود را دارد،در این صورت عالم مثال که علت عالم ماده معرفی شده یک نظام مثالی است که تمام آثار نظام مادی را در خود جای داده، با این تفاوت که اشرف و اعلی از نظام مادی است و محدودیات ماده را ندارد./علامه طباطبایی ، بدایه الحکمه ،المرحله الثانی عشر،الفصل التاسع، ص ۲۱۴
به هر حال از دیدگاه فلسفی جایگاه عالم مثال ما بین عالم طبیعت و عالم عقل می باشد.
آشنایی ما با عالم مثال در مباحث روایی و کلامی از طریق اصطلاح «برزخ» و عالم پس از مرگ سهل تر می باشد؛ زیرا برزخ همان عالم مثال است .
خود واژه «برزخ »در قرآن، اصطلاحی برای «عالم پس از مرگ است» که مردم در آن به سر می برند تا قیامت برسد ،این آن معنایی است که سیاق آیه ۱۰۰ سوره مومنون (وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ یَوْمِ یُبْعَثُون؛ و در برابر آنها عالم برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند) و آیاتی دیگر و روایات بسیار از طرق شیعه از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و نیز از طرف اهل سنت بر آن دلالت دارد .تفسیرالمیزان، ج۱۵، ص ۹۸،
عالم مثال یا برزخ را، عالم خیال منفصل نیز نامیده اند/ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمه فی شرح یدایه الحمه ، ص ۵۸۰، ( الفصل الثالث فی المثال )
«خیال یعنى عالمى که در آنجا صورت محض است و مادّه ای در آن جا نیست» گرچه صورى که در آنجا موجود است به مراتب از موجوداتى که در عالم مادّه است قوى تر و عظیم تر، حرکتش سریع تر، حزن و اندوه و یا مسرّت و لذّتش افزون تر است ، چون مادّه حاجب و مانع از فراوانىِ این خصوصیّات است، و عالم برزخ چون از مادّه جداست ، لذا این معانى در آنجا بسیار بیشتر از عالم ماده حضور دارد.
وجه تسمیه این عالم به خیال منفصل
وجه تسمیه این عالم به خیال منفصل این است که چون عالم خیال ، متّصل به قواى متخیّله انسان است و چون با بدن خاکى او همجوار و قرین است خیال متصل نام می گیرد، خیال منفصل همان ق وای متخیله است اما در وقتی که از بدن مفارقت نموده و به عالم صورت محض پیوسته است . بنابراین تمام موجودات عالم برزخ را «خیال منفصل » گوین د. باید دانست که عالم خیال، یک عالم بسیار وسیعى است ،نه اینکه آن را به معنای مصطلح فارسی ،یعنی امر توهّمى و موهومى ب پنداریم . این اشتباهى است که در لغت ما وارد شده است و لذا بعضى از اهل ظاهر که چنین جملاتى را مانند عالم خیال، از حکماى أعلام دیدهاند، تصوّر نمودهاند که آنها عالم برزخ را که همان مثال است قبول ندارند و قائل به یک عالم توهّمى و تصوّرى هستند، و براى آن حقیقت و واقعیّتى قائل نیستند در حالی که چنین نسیتی به آنان درست نیست.
گاهی عالم مثال را «مثال اعظم» و صورت های مثالی جزئی در نفس را «مثال اصغر » نامیده اند
/علامه تهرانى ، معاد شناسى ، ج ۲ ،ص ۱۶۲ و ۱۶۳ ،( مجلس یازدهم، تمایزات عالم طبع و برزخ و قیامت ، خصوصیات عالم برزخ )
عالم مثال ،بین ماده ومجرد است.
در مورد حقیقت عالم مثال باید گفت که طبق نظر حکما این عالم نه مجرد محض است و نه مادی صرف، بلکه متوسط میان آن دو است. یعنی از ماده و تغیّر و حرکت(حرکت به معنای سیر از قوه به فعل که در فلسفه ملاصدرا مطرح شده نه حرکت به معنای عرفی ) منزّه است، ولی با برخی از آثار ماده مانند شکل ، وضع و بُعد و نظایر آنها همراه است./ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمه فی شرح یدایه الحمه ، ص ۵۸۱، ( الفصل الثالث فی المثال )
عالم قبر(عالم ارواح)چیست؟
دلایل نقلی و عقلی مختلفی برای وجودِ چنین جهانى که گاهى از آن به «عالم قبر»(عالم ارواح) تعبیر مى شود وجو دارد. آیات متعددى در قرآن مجید داریم که بعضى ظهور، و بعضى صراحت در این معنى دارند. آیه مورد بحث (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ) ظاهر در وجود چنین عالمى است. یعنی وقتی رابطه روح از بدن قطع می شود قبل از آنکه روح به عالم قیامت برود در جایی ما بین دنیا و آخرت می ماند که به آن برزخ گفته می شود./نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج۱۳، ص ۳۸۳
اسلام کوئست درپایان (درباره زندگی درعالم برزخ) اینگونه می نویسد: تصویرهاى مختلفى در این مورد ذکر شده است که روشنترین و صحیح ترین آنها آن است که روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مىگیرد که از بسیارى از عوارض این ماده کثیف برکنار است. و چون از هر نظر شبیه این جسم است لذا به آن (قالب مثالى) مىگویند که نه به کلى مجرد است، و نه مادى محض. بلکه داراى یک نوع (تجرد برزخى) است.
ودرباره «قضاوقدر»اینگونه پاسخ می دهد:اینکه گاهی مباحث مربوط به قضا و قدر را به حقایقی در مورد عالم مثال برمی گردانند به این جهت است که از لحاظ مرتبه عالم مثال بالاتر از عالم طبیعت و حس قرار دارد و می دانیم که در قوس نزول امر الاهی از عالم بالا به پایین می آید و به اصطلاح فلسفی از عالم عقل به عالم مثال و بعد به عالم ماده جریان دارد.
ارتباط عالم دنیا باعالم مثال: از طریق اعمال و افکار و نیّات انسان اتفاق می افتد.
نتیجه گیری اسلام کوئست :نکته قابل تذکر این است که عالم مثال یا عالم خیال منفصل، با عالم دنیا از طریق اعمال و افکار و نیّات انسان در ارتباط بوده و رابطه ای دو طرفه بین این دو برقرار است. شاید بتوان این عالم را در نظام قضاو قدر که کل مراتب عالم را در بر گرفته است منطبق بر لوح محو اثبات دانست که تقدیرات در آن موقوف به شرایط بوده و دعا و توبه و … در آن تاثیر گذار است. همچنانکه عالم رویا که ارتباط تنگاتنگی با عالم مثال دارد متاثر از اعمال خوب و بد انسان است ولی امر قطعی و قضای محتوم مربوط به عوالم مجرد محض و به اصطلاح عالم امر الاهی است./پایان پاسخ اسلام کوئست.انتخاب تیترهم ازمدیریت سایت-پیراسته فرمی باشد.
«بدن برزخی »چگونه است؟ ارتباط میت- دربرزخ- از دنیا وخانواده واشنایان
باشگاه خبرنگاران جوان می نویسد: در تمام عوالم هستى انسان داراى بدن است ، به دلیل این که روح حقیقتى است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابیده است. از این رو، ممکن نیست که روح باشد و بدنى در کار نباشد. پس اگر انسان در عالم طبیعت، برزخ و قیامت، داراى روح است – که هست – واجد بدن نیز خواهد بود.
بدن برزخى، هم سنخ با احکام و آثار عالم برزخ است. همچنین بدن در قیامت غیر از بدن برزخى و بدن مادى است و بدنى است که هم سنخ با سنن ویژه عالم قیامت و آماده پذیرش آن قوانین مخصوص است. مثلاً بدن قیامتى، بدنى است که در عین سوختن مدام، از بین نمى رود؛ یا مثلاً بدن قیامتى یک فرد بهشتى، به صورتى ساخته شده است که در عین خوردن و آشامیدن، نیازى به تخلیه مواد تغذیه شده از بدن ندارد. بنابراین نباید تصور کرد که بدن مادى، برزخى و قیامتى یکسان هستند.
بدن برزخى، شبیه بدن دنیوى است.امام صادق علیه السلام مىفرماید: «ارواح مؤمنان (در برزخ) در بدنهایى شبیه بدنهاى دنیوى آنان است.» و در جمله اى دیگر مىفرماید: «ارواح انسانها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنیوىاند.» لکن هر چند بدن برزخى بالاتر و کاملتر از بدن مادى است، در عین حال، از بدن قیامتى ناقص تر است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بدنهایى شبیه بدنهاى دنیوى» یا «در صورت جسدهاى دنیوى» که بیانگر شباهت، است نه یکسان بودن. شبیه آن است چون شکل، مقدار و اندازه دارد، و هر فرد مردهاى، مرده ی دیگر رادراین قالب، مشاهده کرده، او را مىشناسد.
ارواح برزخی و دیداربا خانواده
روح انسانها پس از مرگ میتوانند از مسائل دنیا آگاهی پیدا کنند و تا حدودی از احوال خانواده خود آگاه شوند.در کتاب «کافی »در سرفصلی با نام «أَنَّ الْمَیِّتَ یَزُورُ أَهْلَه» ،روایت شده است، با توجه به ارتباط نسبى که بدن برزخى با بدن مادى پنهان در زیر خاک دارد ارواح انسانى در برزخ، براساس منزلت و فضایلى که در دنیا داشتهاند، امور دنیوى را درک کرده، حتى به خانواده خود سر مىزنند و آنها را زیارت مى کنند. این امر مىتواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد ولى روز جمعه کمترین و مشخص ترین زمانى است که در روایات وجود دارد.
آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند؟
۱- «اسحق بن عمار »نقل می کند که از امام کاظم(ع) پرسیدم: آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند؟
امام فرمود: آرى .
گفتم: چقدر؟
فرمود: بر حسب فضایلشان. پاره اى از آنان هر روز و پارهاى هر سه روز، خانواده خود را زیارت مى کنند.
اسحق بن عمار مى گوید: در اثناى کلام حضرت، دریافتم که مىفرمود: کمترین آنان هر جمعه (خانواده خود را زیارت مى کنند)
پس گفتم: در چه ساعتى از شبانه روز؟
فرمود: هنگام زوال خورشید، یا مثل آن، پس خداوند فرشته اى را با او روانه مى کند تا چیزهایى را به او نشان دهد که شاد شود و از وى چیزهایى را بپوشاند که او را غمگین سازد.»
*.امام صادق(ع): به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند. پس آنچه را دوست دارد، مى بیند و آنچه را ناخوشایند دارد از او پوشیده مىشودو به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت مىکند. پس مىبیند آنچه ناخوشایند اوست و از او پوشیده مى شود آنچه را دوست دارد.
امام علیه السلام فرمود: پارهاى از ایشان هر جمعه زیارت مى کنند و پارهاى بر حسب عمل خود، زیارت مى کنند.
* همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است روز جمعه که میشود یا روز عید، خداوند به نگهبان جهنم میفرماید به ارواح مؤمنان اعلام کند که خداوند به شما اجازه داده است تا به دیدار خانواده و دوستان خود در دنیا بروید.
*.در مورد چگونگی این دیدار راوی از امام هفتم پرسید که مرده در چه صورتى و شکلی نزد خانواده خود میآید؟ فرمود: در صورت پرنده لطیفى بر دیوارهاشان مینشیند و به آنها سرکشى میکند، اگر خوش باشند شاد میشود، و اگر بدشان ببیند و نیازمند، اندوهناک و غمگین میشود. همچنین از امام کاظم(ع) نقل شده است به مرده به صورت گنجشک یا کوچکتر به دیدارشان میآید: «قَالَ فِی صُورَهِ الْعُصْفُورِ أَوْ أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ»
تکامل علمی در عالم برزخ
تکامل علمی در عالم برزخ هست؛ چرا که برای انسان خیلی از معارف در برزخ روشن شده و بدانها عالِم میشود، اما تکامل عملی در برزخ وجود ندارد؛ یعنی کسی که در اینجا کافر بود، آنجا نمیتواند ایمان بیاورد؛ زیرا ایمان از مصادیق اراده و عمل است و در عالم برزخ عمل نیست، همان طوری که نماز و روزه و احسان و اعمال دیگر نیست.به عبارت دیگر، ایمان، مرتبط باعقل عملی، اراده، عزم، نیّت و تصمیم است و در آنجا انسان دیگر چنین قدرتی ندارد؛ زیرا بر اساس روایات، عقل عملی یعنی«مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» آن چیزی است که بندگی و کسب بهشت شود که همان اعمالی چون ایمان و دیگر اعمال صالح است. (اصول کافی، ج۱، ص۱۱،) وقتی آدمی از دنیا رفت دیگر جائی برای عمل یعنی ایمان آوری و دیگر اعمال صالح نیست. به تعبیر روایات : «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَل؛ دنیا جای عمل است نه حساب وقیامت جای حساب است، نه عمل» (اصول کافی، ج۸، ص۵۸، ).
هر کسی در عالم برزخ از آثار اعمالی که گذاشته بهره مند خواهد شد، همان طوری که از اصل عمل بهرهمند میشود. پس اگر حسنات جاری و باقیات صالحاتی داشت ،به عنوان اعمال خودش در برزخ بهره مند میشود. خداوند میفرماید: نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ؛ یعنی فرستادههای علمی و عملی را با آثار آن مینویسیم. (یس، ۱۲) نظیر سنتهایی که از خود به جا میگذارد، حالا بد و یا خوب به نامش ثبت میشود و آثارش برای او در برزخ است. یعنی از مصادیق آثار همان «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً و مّن سن سُنَّهً سَیئَهً» است که در روایات بیان شده است. اصول کافی، ج۵، ص۹، پس این دسته آثارنیز از اعمال خود انسان است نه اینکه در برزخ، اعمالی را انجام میدهد./آبان ۱۳۹۳باشگاه خبرنگاران بااندکی اصلاحات.
عوالم ۴گانه هستی
ندیشه قم می نویسد: فلاسفه، حکما و عرفا معتقدند که هستی و عالم، طبقات و مراتب چهار گانه ای دارد که عبارتند از عالم ناسوت، عالم ملکوت، عالم جبروت و عالم لاهوت؛ البته سه عالم ابتدائی مربوط به جهان آفرینش هستند و آخری، مربوط به عالم آفریدگار است.
عوالم چهارگانه
۱. عالم ناسوت: مراد از این عالم، همان عالم طبیعت و شهادت و مُلک است یعنی جهان جسمانی و اجسام و ماده و مادیات که در آن حرکت و زمان و مکان نقش دارد. عالم ناسوت مانند پوست است نسبت به عالم ملکوت یعنی قشر عالم ملکوت است.[۱]
پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که مسلم است که عالمی برتر و مافوق عالم طبیعت وجود دارد امّا آیا می توان گفت عالمی پائین تر از طبیعت و ناسوت وجود ندارد؟
جوابی که فلاسفه داده اند این است که خیر زیرا اولاً وجود عالمی پائین تر از طبیعت مستلزم این است که ماده طبیعی قادر بر ایجاد یک شیء از عدم محض باشد و به دلائلی ثابت می کنند که تأثیر جسم و طبیعت از نوع تحریک است نه از نوع ایجاد ثانیاً عالم طبیعت عالم قوه و فعل و ماده و صورت و حرکت و زمان و مکان است. موجودی ضعیف تر از قوه و ماده و… که در آنها وجود و عدم آمیخته است قابل تصور نیست.[۲]
۲. عالم ملکوت: مراد، همان، «عالم غیب و عالم نفس و عالم مجردات است که به آن« عالم مثال» و عالم برزخ هم اطلاق می گردد و آن مرتبه و نشئه ای است برتر از عالم طبیعت که دارای صور و ابعاد است امّا فاقد حرکت و زمان و تغییر است.
ملکوت اعلی و«ملکوت اسفل» چیست؟
این عالم خود بر دو قسم است یکی «ملکوت اعلی» که عالم مجردات محضه است مانند عالم ملائکه .
دیگری «ملکوت اسفل» است که عالم صور مقداری است.[۳] مانند وجود انسان ها در برزخ و قبر.
۳. عالم جبروت: مراد، همان عالم عقل و عالم معناست که از صور و ابعاد و اشباح مبرّاست و فوق عالم ملکوت است.[۴]
«صادر اول»چیست؟
در اثبات عالم جبروت و عقل گفته شده که برخی فلاسفه معتقدند: از آنجا که عالم الوهیت و ذات واجب الوجود دارای بساطت محضه است و نمی تواند مستقیما و بلاواسطه به وجود آورنده و مدبر و محیط بر عالم طبیعت و عالم ملکوت شود لذا قائل به «صادر اول» شده اند که بدون واسطه و مستقیماً، ذات اقدس خداوند به او افاضه وجود کرده است و مدعی شده اند که صادر اول، باید کاملترین و بسیط ترین ممکنات باشد که به سایر موجودات مادون خود، افاضه وجود کند.
«عقل»همان صادراول است.
چنین موجودی جز اینکه مجرد از ماده و زمان و مکان باشد، نمی تواند باشد. این چنین موجودی را به حسب اصطلاح «عقل» می نامند.[۵]
۴. عالم لاهوت: مراد همان عالم الوهیت و عالم ربوبی است. یعنی ذات مقدس واجب الوجود که مستجمع جمیع صفات کمالیه است. البته در آن مرتبه از وجود، آنچه هست یک وجود اطلاقی است و بس. ذات پروردگار به تنهایی عالمی است و عظیم ترین عوالم است، زیرا ذات حق، محیط بر همه عوالم مادون است و ذره ای وجود از احاطه قیومی او خارج نمی باشد.[۶]
توضیح نگارنده(پیراسته فر):منظوراز«صادراول»:مخلوق اول، است ،نخستین خلقت«عقل»بوده است.
«أوّل ما خلق الله العقل» خداوند در آغاز خلقت عقل را آفریده است.
ابن بابویه(شیخ صدوق،متوفی ۳۸۱ ق) درکتاب (من لا یحضره الفقیه)
امام صادق(ع) : خدای بزرگ عقل را از چهار چیز آفرید: از دانایی و توانایی و روشنایی و مشیّت به امر. پس، آن را به دانایی، پایدار و در ملکوت، پاینده ساخت.
درروایت دیگری ازامام صادق(ع): خداوند،خرد را آفرید و آن نخستین موجود روحانی است که خداوند از سمت راست عرش، از نور خویش آفرید.
درتبیین عقل ،امام باقر(ع)نقل است:چون خداوند عقل را آفرید به او فرمود: رو کن-پُشت کن- و او رو کرد؛ سپس فرمود: برگرد و او برگشت. آن گاه فرمود: به عزّت و جلالم سوگند که من آفریدهای نیکوتر از تو نیافریدهام. تو را فرمان میدهم و تو را نهی میکنم (مخاطب امر و نهی من تو هستی)، تو را پاداش میدهم و تو را به کیفر میرسانم.کافی جلد۱
پی نوشت ها:
۱ . ر.ک: ملاصدرا، اسفار ج ۱، ص ۱۵۱، سفر اول؛ و بحرالعلوم، سید مهدی، تحفه الملوک
۲ . مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۹۶.
۳ . سجادی، جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص ۳۲۵.
۴ . مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۱، ص ۱۹۱.
۶و۵. مطهری مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۹۵ الی ۱۹۷.