سرخپوست و این لوکیشن تمام‌نشدنی


سرخپوست و این لوکیشن تمام‌نشدنی

سرخپوست نام یک زندانی است؛ البته چون مهره‌ای سرخ‌نام دارد، در زندان به این نام مشهور شده است. او در آستانه اعدام است.

آفتاب‌‌نیوز :

هاتف جلیل‌زاده*- فیلم «سرخپوست» جدیدترین ساخته نیما جاویدی، مصداق تمام‌عیار یک غافلگیری است؛ یک غافلگیری توامان و دوگانه که از یک سو، بعدی از شخصیت و دنیای ذهنی کارگردان را در بر می‌گیرد و از سوی دیگر از استیلای جبری محیطی خبر می‌دهد که انگار تمام شدنی نیست؛ همواره سوژه‌ساز است و در دل این دیوارهای غمگین و ماتم‌گرفته، داستانی نو، درامی جدید و اثری ممتاز می‌سازد.

سرخپوست و این لوکیشن تمام‌نشدنی

برای نگارنده این سطور، منشأ این غافلگیری، نخست به شخصیت و دنیای ذهنی خودِ کارگردان اثر بر می‌گردد. اینجا ذهن هر مخاطبی با یک سوال درگیر می‌شود! اینکه چگونه چنین پدیده‌ای امکان رخ دادن دارد؟

این پدیده در واقع، ماهیت خود «سرخپوست» است! اهمیت فیلم سرخپوست وقتی عمیق‌تر می‌شود که به پنج سال و اندی بیش برگردیم و ذره‌بین نقد نهفته در دسته‌های خود را روی فیلم «ملبورن» زوم کنیم!

«ملبورن» نخستین ساخته نیما جاویدی به اعتقاد بسیاری از منتقدان، یک فیلم ضعیف قلمداد می‌شود؛ اثری با ساختاری نامنسجم، تصویربرداری عجولانه و دور از استحکام یک درام ساختمند و محکم!

سرخپوست و این لوکیشن تمام‌نشدنی

این در حالی است که در فیلم سرخپوست، درست با حالتی معکوس رو به‌رو‌ می‌شویم. فیلم، ساختاری منسجم دارد. کشش و کشمکش دراماتیک در مقاطعی چنان به اوج می‌سد که نفس مخاطب در سینه‌اش حبس می‌شود.

اینکه چطور نیما جاویدی از «شهر شلخته ملبورن» به درژی محکم و دراماتیک می‌رسد، همان پرسش نخستین و غافلگیری ابتدایی است که نه‌تنها برای یک منتقد سینما یا مخاطب خاص سوال برانگیز است، بلکه مخاطب عمومی رانیز به تعجب وا‌می‌دارد.

بخش دوم غافلگیری توأمانی که در ابتدای بحث به آن اشاره شد، لوکیشن و اتمسفر مکانی این فیلم است.
همانطورکه اذعان داریم، فیلم در لوکیشن زندان می‌گذرد، صد البته یک زندان قدیمی و فرسوده که زمان رخدادهای داستان به حوالی سال‌های نخستین دهه 40 برمی‌گردد.

اتفاقا تأکید و تمرکز فیلمساز هم بر فضای فیزیکی زندان، زیاد است؛ حضور سیال و پرتکاپوی دوربین در راهروها و دهلیزهای متعدد، به وفور به چشم می‌خورد! این امر صرفاً برای معرفی بیشتر مکان و تشخص‌بخشی به فضایی است که در شخصیت‌پردازی آدم‌های فیلم، تأثیر صددرصدی دارد.

سرگرد نعمت جاهد (نوید محمدزاده) و خانم پرستار (پریناز ایزدیار) دو شخصیت محوری و کلیدی فیلم هستند. شخصیت دیگری هم در این داستان هست که حضور عینی و فیزیکی ندارد، اما نه تنها انگار قهرمان در سایه داستان، بلکه قهرمان اصلی است؛ چنانکه عنوان فیلم هم از نام او برداشت شده است؛ بله، سرخپوست!

سرخپوست و این لوکیشن تمام‌نشدنی

سرخپوست نام یک زندانی است؛ البته چون مهره‌ای سرخ‌نام دارد، در زندان به این نام مشهور شده است. او در آستانه اعدام است. از سوی دیگر، زندان به دلیل توسعه فرودگاه باید تخلیه شود! بنابراین زندان تخلیه می‌شود، اما در این گیرودار، سرگرد متوجه غیبت سرخپوست می‌شود! او در گوشه‌ای از زندان مخفی شده تا بلکه زمانی که همه رفتند، پا به فرار بگذارد.

فیلم در واقع، تنش و درگیری فکری و فیزیکی سرگرد نعمت جاهد برای پیدا کردن سرخپوست است! البته در آخر فیلم، او را پیدا می‌کند! اما باین حال تصمیم می‌گیرد که او را دستگیر نکند و به امان خدا رهایش سازد!
فیلم سرخپوست علاوه بر این داستان پرکشش، ساختاری منسجم، بازی‌های خوب (به ویژه بازی درخشان نوید محمدزاده) و ریتمی خوب دارد.

این فیلم در لِوِل و سطح سینمای ایران، آدم را به باد «رستگاری در شاوشنگ» می‌اندازد؛ البته همانطور که ذکر شد، قطعا نمی‌توان سرخپوست را در آن سطح دانست ولی در جایگاه سینمای ایران می‌توان چنین قیاسی کرد، و این شباهت از جهت استقبال داوران و منتقدان از این دو فیلم است. رستگاری در شاوشنگ از طرف جمع کثیری از منتقدان جهانی به عنوان بزرگ‌ترین فیلم تاریخ لقب گرفت و سرخپوست هم نه تنها جایزه هیات داوران جشنواره فجر را برد، بلکه با ستایش اکثر منتقدان رو به رو شد.

*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران



قتل خونین همسر با دستور زن خیانتکار+گفتگو با متهم