ترورآیت الله خامنه ای«مسجدابوذر» ششم تیر ۱۳۶۰
مدیریت سایت-پیراسته فر:برای درک موضوه مروری کوتاه بروضعیت آن زمان کشوردادشته باشیم:ششم تیر ۱۳۶۰( ٢۴ شعبان ١۴٠١) تنها ۵ روز از عزل بنیصدر میگذشت وامارئیس جمهورمعزول درایران بود.
۱۰ماه ازجنگ با عراق باایران گذشته بود.
۳۶ازآشوبها وترورهای منافقین می گذشت.
شورای موقّت ریاست جمهوری
محمدعلی رجایی«نخست وزیر»درجایگاه رئیس جمهورقرارگرفت
پس از عزل بنی صدر، براساس اصول ۱۳۰ و ۱۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، شورای موقّت ریاست جمهوری تشکیل شد. این شورا وظایف ومسؤولیت های ریاست جمهوری را موقتاً تا انتخاب رییس جمهور جدید برعهده داشت .
اولین جلسه ی شورا، شامگاه سه شنبه دوم تیر۱۳۶۰ با شرکت محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، آیت اللّه بهشتی (رییس دیوان عالی کشور) واکبر هاشمی رفسنجانی (رییس مجلس شورای اسلامی ) تشکیل شد. در این جلسه مقررشد مسؤولیت تعیین سرپرستی و مراجعات دفتر ریاست جمهوری به عهده رجایی باشد.همچنین ،مصوبات مجلس به امضای رجایی رسیده و ابلاغ شود.
رجایی درانتخابات ریاست جمهوری در۲مرداد ۱۳۶۰ برگزیده شد،۱۱ مرداد ۱۳۶۰مراسم تنفیذانجام گرفت.
بعداز۲۸ روز ریاستجمهوری رجایی درهشتم شهریور ۱۳۶۰انفجارنخست وزیری به شهادت رسید.
بعدازشهادت رجایی آیت الله مهدوی کنی نخست وزیرشد،حدود۲ماه عمرکابینه اش بود.
آیت الله خامنه ای در ۱۰ مهر ۱۳۶۰ با کسب ۱۵ میلیون و ۹۰۵ هزار و ۹۸۷ رأی (۹۵ درصد آرا) به عنوان سومین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد، ریاست جمهوری ایشان تا ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ادامه یافت (به عنوان رهبر جمهوری اسلامی برگزیده شدند)
امام جمعه تهران(آیتالله خامنهای) که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بود، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر -نارمک-منطقه فلاح-برای سخنرانی بود.
روزحادثه ترورامام جمعه(آیت الله خامنه ای)
خودروی حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نماینده امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگویشان را در همان مسجد ادامه دادند. نماز ظهر تمام شد. آقای خامنهای رفت پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشته مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود. امام جمعه موقت تهران در سخنرانی مقدمهای چید تا به اینجا رسید که “امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم”.
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر رسید. خودش را به تریبون رساند و ضبط را روی تریبون گذاشت؛ درست مقابل قلب سخنران.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع به سوت کشیدن کرد. آیتالله خامنهای همینطور که صحبت میکرد، گفت:
«آقا این بلندگو را تنظیم کنید.»
بعد خودش را به سمت چپ کشید و از پشت تریبون کمی عقب آمد و به صحبت ادامه داد: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای…» ناگهان صدای انفجار فضای مسجد را پر کرد.
سخنران که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بود، با یک چرخش ۴۵ درجهای به طرف چپ جایگاه افتاد. اولین محافظ خودش را بالای سر او رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که او را بیرون بیاورد. امام جماعت مسجد، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
گروهک فرقان به سرکردگی جوانی به نام اکبر گودرزی در سالهای ۵۶ و ۵۷ تشکیل شد. او با راهاندازی جلسات تفاسیر قرآن، برداشتهای مادی از منابع دینی را مطرح میکرد. فراگیری تب تفاسیر مادی و مارکسیستی در سالهای منتهی به انقلاب که توسط افراد و جریانهای التقاطی ارائه میشد، حساسیت برخی چهرههای فکری انقلاب مثل شهید مطهری را برانگیخت. کار آنقدر بالا گرفته بود که گودرزی جوان بیست و چند ساله، ۲۰ جزوه تفسیر قرآن، شرح صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه نوشته بود.
شهید مطهری در مباحث خود در سالهای ۵۶ و ۵۷ اقدام به پاسخگویی به این تفاسیر مادی کرده بود و در چاپ هشتم کتاب “علل گرایش به مادیگری” مقدمهای را با همین عنوان اضافه کرد. شهید مطهری با انتقاد از باب شدن تفاسیر مادی و التقاطی به نام اسلام، به آنها لقب “ماتریالیسم منافق” داد: «مطالعه نوشتههای به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و میشود تردیدی باقی نمیگذارد که توطئه عظیمی در کار است. در اینکه چنین توطئهای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است من تردید ندارم. آنچه فعلاً برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوهها خود اغفال شدهاند و نمیفهمند که چه میکنند؟ و یا خود اینها عالماً عامداً با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه میکنند، دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و میزنند. ما نظر به اینکه در این نوشتهها آثار و علائم خامی و بیسوادی را فراوان میبینیم و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد ترجیح میدهیم که فعلاً ماتریالیستی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ میشود، ماتریالیسمی اغفال شده بنامیم و اگر پس از این تذکرات، باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند ناچاریم آن ماتریالیسم را «ماتریالیسم منافق» اعلام نماییم.»
لیست «ترور»گروه فرقان
گروه فرقان از اردیبهشت ۵۸ موج ترورهای خود را با به شهادت رساندن شهید محمدولی قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش آغاز کرد. شهید مطهری در ۱۱ اردیبهشت، حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی سوم خرداد، شهید تقی حاجیطرخانی ۱۶ تیر، آیتالله سیدرضی شیرازی ۲۴ تیر، شهید عراقی و فرزندش حسام ۴ شهریور، شهید قاضی طباطبایی امامجمعه تبریز ۱۰ آبان و شهید مفتح در دانشکده الهیات دانشگاه تهران ۲۷ آذر توسط فرقان ترور شدند. فرقان در صحنه هر ترور تعدادی جزوه که در آن به چرایی علت ترور پرداخته پخش میکرد و اینگونه مسئولیت ترور را برعهده میگرفت. این ترورها دارای جنبههای مختلفی بودند؛ ترورهای سیاسی که شخصیتها را هدف گرفته بود و ترورهایی که برخاسته از ایدئولوژی فرقان بودند و گاهی هم ریشه در دشمنی شخصی گودرزی داشت؛ مثل ترورهای شهید مفتح و حاجیطرخانی که از افراد اصلی مسجد قبا بودند که گودرزی را طرد کرده بودند.
دستگیریها توسط تیم بررسی که به دستور امام خمینی شروع به کار کردند از همان اردیبهشت ۱۳۵۸ شروع شد و چند ماه کار اطلاعاتی منجر به شناسایی بیش از ۱۰ خانه تیمی فرقان شد.
رهبرگروه فرقان« اکبر گودرزی»
نهایتاً طی عملیاتی در ۱۸ دی ۱۳۵۸ عناصر اصلی فرقان از جمله اکبر گودرزی رهبر این گروهک دستگیر شدند. با توجه به اینکه اغلب اعضای فرقان جوانان فریبخورده بودند، بنابراین دستاندرکاران پرونده با برگزاری جلسات صحبت و پرسش و پاسخ کوشیدند ذهن آنها را روشن کرده و از گمراهی نجات دهند. رسیدگی قضائی به جرایم افراد و بحثهای عقیدتی که ساعتها به طول میانجامید به طور موازی دنبال میشدند. بحثها و پرسش و پاسخها در نهایت منجر به بازگشت تعداد قابل توجهی از فرقانیها و توبه آنها شد.
اعدام رهبرفرقان
اکبر گودرزی نهایتاً سوم خرداد ۱۳۵۹ به همراه جمعی دیگر از اعضای فرقان اعدام شد. تعدادی از اعضای فرقان نیز که دستشان به جنایت و قتل آلوده نبود به حبس محکوم شدند. برخی توابین هم به جبهه رفتند و بعدها شهید شدند.
شهیدششم ایدئولوژیک
پس از اعدام گودرزی فرقان شماره ۲۵ نشریه را به گودرزی اختصاص داد و با چاپ تصویری از وی در ذیل عکس، عبارت “مجاهد تشیع مظلوم، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه اکبر گودرزی” را درج کرد. فرقان پیش از این پس از شهید اول، شهید ثانی و شهید ثالث؛ مجید شریفواقفی را شهید چهارم و دکترعلی شریعتی را شهید پنجم نامیده بود.
فرارواحدنظامی «فرقان» اززندان
«محمد متحدی »مسئول شاخه نظامی فرقان بود که در دستگیریهای اولیه در اردیبهشت ۱۳۵۸ دستگیر شد اما با معرفی خود به عنوان یک فرد عادی و با توجه به اینکه هنوز اعضای اصلی فرقان دستگیر نشده بودند آزاد شد. او یک بار دیگر در آبانماه دستگیر شد اما خود را «مهدی سیفی »معرفی کرد و پس از حدود یک ماه که در بازداشت به سر میبرد لوله شوفاژ زیر پنجره را کج کرد و با بریدن میله پنجره فرار کرد.
ترور های گروه فرقان
اغلب ترورها با تأیید اکبر گودرزی و محمد متحدی انجام میشد و متحدی خود در سه ترور شهید عراقی، تقی حاجیطرخانی و شهید قاضی طباطبایی حضور داشت. او عامل شستشوی مغزی تعدادی از جوانان و جذب آنها به فرقان بود. متحدی پس از اعدام گودرزی با جمع کردن اعضای باقیماندهی فرقان تشکیلات “رهروان فرقان” را راهاندازی کرد. رهروان فرقان که به نوعی همان تشکیلات تبریز فرقان بودند با هدف انتقام خون به اصطلاح شهدای فرقان به تهران آمدند و ترور آیتالله ربانیشیرازی، آیتالله موسویاردبیلی، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه از حکام شرع دادگاه فرقان و آیتالله خامنهای را در دستور کار قرار دادند. ترورهایی که بیش از آنکه جنبه سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، جنبه انتقامگیری از نظام و ابراز وجود و حیات فرقان در عرصه را داشت.
رهروان فرقان
۸ فروردین ۶۰ آیتالله ربانیشیرازی در شیراز هدف گلوله قرار گرفت ولی به شهادت نرسید. رهروان فرقان پس از ترور ناموفق آیتالله ربانیشیرازی چندین بار برای ترور آیتالله موسویاردبیلی و حجتالاسلام معادیخواه اقدام کردند، اما موفق نشدند. هر بار یا بمبی که در مسیر کار گذاشته بودند عمل نمیکرد، یا مسیر خودروی حامل شخصیت عوض میشد. ناموفق بودن ترور به شیوه بمبگذاری در مسیر عبور شخصیتها و بالا بودن ریسک ترور به شیوه سوار بر موتور، رهروان فرقان را به سمت ایده جدید استفاده از ضبط صوت بمبگذاری شده برد. ایدهای که اولینبار توسط محمد متحدی مطرح شد.
مغزمتفکرگروه فرقان
«مسعود تقیزاده »در اینباره میگوید: «این طرح مخصوصاً بعد از عدم موفقیت در کارهای [حجتالاسلام] معادیخواه یا [آیتالله] موسویاردبیلی خیلی فکر مهدی را مشغول کرده بود. یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلیمتری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و
سپس بعد از تهیه آنکه من به یک تراشکاری دادم و حتی وی مشکوک شده بود و اوستایش گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود به قرار زیر که چهار تا فشنگ در سوراخها قرار میداد (در هر سوراخ یک عدد) و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل میکشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها میکردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میکردند. البته به نظر درست بود
تست تجهیزات انفجاری
ولی وقتی من و رضا در جاده سولقان آن را هر چه امتحان کردیم عمل نکرد. اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعه دوم که مهدی میگفت حتماً ضامنش را نکشیدهاید با رضا رفتیم، باز هم نتیجه نداد.
طراحی دستگاه انفجار آیت الله خامنه ای
به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط [ترور آیتالله] خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته به غیر از من، مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود یک سانتیمتر بود به یک سوراخ کوچک منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمه بلبرینگ روی آن ریخته و دایره پلاستیکی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میکردند.»
لحظه انفجار-فداکاری محافظان
به این ترتیب طرح ترور آیت الله خامنهای عضو شورای انقلاب، امام جمعه موقت تهران، نماینده مجلس اول و از اعضای ارشد حزب جمهوری اسلامی اجرا شد. پس از رساندن آقای خامنهای به اتومبیل، بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمد. سرش را بالا آورد، اما زود سرش افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
آقای خامنه ای درراه انتقال به بیمارستان«شهادتین»راگفت
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمد، زیر لب زمزمهای میکرد؛ شهادتین میگفت. لبها و چشمها خیلی کمتکان میخوردند.
دکتر«جواب داد»کاری نمیشه کرد!
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و مجروح را روی دست این طرف و آن طرف بردند. با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعه شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، ضربان قلب را گرفت و گفت که «نمیشود کاری کرد».
پرستار:بیمارکیه؟
محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید که«ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند». اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
«کپسولی »که نجات بخش شد
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند و گفت که «آقا این کپسول لازمتان است:.
کپسول اکسیژن و پایه آهنی چرخدار را نمیشد داخل ماشین برد. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر مجروح. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقای خامنهای نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید که «حالا کجا برویم؟»
بیمارستان بهارلو
پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت. محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان “حافظ هفت”بود. «مرکز ۵۰- ۵۰»؛ این رمز آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، … بگو بیایند
ماشین را از در عقب بیمارستان بهارلو داخل محوطه بردند. برانکارد آورند و مجروح را پشت در اتاق عمل رساندند. دکتر محجوبی که از همدان به بیمارستان بهارلو آمده بود تازه جراحیاش را تمام کرده بود. داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود. آقای خامنهای را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
جراحات آیت الله خامنه ای چه بود؟
سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود.
دست راست از کار افتاده و ورم کرده بود.
استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد.
۳۷ واحد خون و فرآوردههای خونی به مجروح زدند. این همه خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند. کیسههای خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق میکردند، اما باز هم خونریزی ادامه داشت.
دکترگفت درمان بی فائده است!بیمارتمام کرده
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشاش را درآورد و گفت که «دیگر تمام شد». فشار تقریباً صفر بود.
دکتردیگرگفت:«ادامه بده»
یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که “چرا کشیدی کنار؟ ” فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکترمنافی آمد
از راست آقایان دکتر باقی، دکتر میلانی، دکتر منافی، محمود خسرویوفا، دکتر زرگر، جوادیان، حسین جباری، مجتبی حیاتی، دکتر مرندی، رضا حاجیباشی، پناهی، حجتالاسلام مطلبی
دکتر منافی، همان طور که به بیمارستان بهارلو میآمد، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی،
جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند.
آیتالله بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت که «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام».
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب به ریاست دکتر میلانینیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
هلیکوپتر خبر کردند. نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بیسیم گفته بود که قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند که «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید». با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا به بیمارستان قلب برسند، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
آقای خامنه ای تامرزشهادت
دکترها میگفتند آقای خامنهای چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یکبار همان انفجار بمب بود، یکبار خونریزی بسیار وسیع و غیرقابل کنترل بود، یکبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی. همه اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو میانداختند روی او.
اولین سئوال آیت الله خامنه ای بعدازبهوش آمدن
آقای خامنهای لوله تنفس داشت و نمیتوانست حرف بزند. خودش کاملاً حس کرده بود که دست راستش کار نمیکند. اولین چیزی که با دست چپ نوشت، دو سوال بود؛ «همراهان من چطورند؟»؟
«مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟ شکستگیاش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
پیام معشوف به محبوب جان تازه داد
امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند که «آقاسیدعلی چطورند؟»
پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد. دکتر میلانینیا رادیو را گذاشت کنار گوش آقای خامنهای. آن موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حال آیتالله خامنهای بهتر بود اما هنوز قضیهی ۷۲ تن و شهادت شهید بهشتی را نمیدانست. از تلویزیون برای تهیه گزارش آمدند. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفت: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواند: «بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت، سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی».
امام جمعه موقت تهران کمکم به اطرافیان فشار میآورد که «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفتهاید، هم تلویزیون را».
دکترها بهانه میآوردند که امواج رادیویی، دستگاههای درمانی ما را بههم میریزد و عملکردشان را مختل میکند! خیلی از چهرههای انقلاب برای عیادت میآمدند، اما آقای خامنهای مرتب از شهید بهشتی میپرسید و اینکه«چرا همه میآیند، اما ایشان نمیآید؟ » شک کرده بود که یک خبرهایی هست. اطرافیان هم مانده بودند که چطور به او بگویند. دکتر منافی پیشنهاد داد که بهترین راه این است که حاج احمد آقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمیرفسنجانی بیایند و کمکم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی دو نفر شهید شدهاند.
۲نفرازشهدای ۷تیر که محبوب آیت الله خامنه ای بودند
آقای خامنهای از جمع آن شهیدان به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقای خامنهای اول پرسیدند که «آقای بهشتی چطورند؟ » گفتند یک مقدار پاهایش مجروح شده است.
کنجکاوی مجروج ۶تیرازمجروحان ۷تیر
آقایان که رفتند، آقای خامنهای رو کرد به دکتر میلانینیا و پرسید که “شما از حال ایشان خبر داری؟ ” دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسید: «مراقبت جدی از حال ایشان میشود؟ آنجا هم سر میزنید؟»
انگاردردل آیت الله خامنه ای افتاده بود که بایدیک اتفاقی برای آقای بهشتی افتاده باشد.
کنجکاوی هابه «بازجویی»تبدیل شد
بعد هم دکتر را سؤالپیچ کرد. دکتر میلانینیا با بغض از اتاق بیرون رفت. دوباره که آمد.
آقای خامنهای را دید که بچههای همراه را جمع کرده و از آنها بازجویی میکند. دکتر هم نشست و یکی یکی اسم همه شهدای حزب جمهوری اسلامی را که فردای سوءقصد به آیتالله خامنهای به شهادت رسیده بودند به او گفت. هفتم تیر ۶۰، هنوز خبر ترور روز گذشته آیتالله خامنهای داغ بود که ساختمان حزب جمهوری در خیابان سرچشمه تهران منفجر شد و شهید بهشتی به همراه ۷۲ نفر از اعضای حزب جمهوری به شهادت رسیدند.
حدود دو ماه بعد هم با انفجار دفتر نخستوزیری، رئیسجمهور محمد علی رجایی و نخستوزیر محمدجواد باهنر به شهادت رسیدند./.۶ تیر ۱۳۹۸ایسنا
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:اصلاحاتی درمقاله ایسناانجام گرفته است +توضیحاتی که درادامه می آید؟
حجت الاسلام هادی غفاری دربرنامه دست خط(جمعه۲۴ خرداد ۱۳۹۸)تلویزیون
من با اعضای گروه فرقان قبل از انقلاب آشنا بودم. آقای گودرزی که شهید مطهری را ترور کرد مدتها هم حجره بود. من روز آخری بود که احتمال داشت قاتل شهید مطهری را اعدام کنند پیش او رفتم. از بچهها اجازه گرفتم و ملاقات او رفتم.
با او سالها رفیق بودم. بچه درسخوانی بود. به او گفتم خیلی جنایت کردید که با این ریخت و لباس آقای مطهری را زدید. گفتم در قبال این جنایات امشب توبه و انابهای کنید. دو رکعت نماز بخوانید.
اکبر گودرزی(رهبر گروهک فرقان)
گودرزی گفت چه میگویی؟! برو. بین من و فاطمه زهرا همین امشب فاصله است. من را شما صبح بکشید، صبح فردا با فاطمه زهرا محشور هستم.
حجت الاسلام هادی غفاری فرزندآیت الله شهید غفاری که درزندان ساوراک زیرشکنجه کشتنش،خود«هادی »ازمبارزان فعال ونترس انفلاب بوده ومتحمل شکنجه های سنگین ساواک بوده،بخاطرزبان درازیش!«فک»اورا درساواک شکستند(حالیه فک مصنوعی دارد)
توضیح:گودرزی با نام مستعار «عباس» آمرقتل هابود،نه عامل قتل.
عاملان قتل شهیدمطهری: حمید نیکنام، وفا قاضی زاده وعلی بصیری بوده ولی ضارب سومی بوده.
مسئولین اطلاعات وقت می گویند:…پس از ترور مطهری و در آن شبی که همزمان به بیست خانه تیمی گروه فرقان حمله شد، اکبر گودرزی هم به طور اتفاقی در یک عملیات شبانه بازداشت شد..شبی که ما گودرزی را گرفتیم، در راه حرکت به سمت اوین، من از او پرسیدم که قاتل مطهری کیست. او گفت که یعنی شما نمی دانید؟ گفتیم: می دانیم، ولی می خواهیم تو را امتحان کنیم و او نام بصیری و بقیه افراد را به زبان آورد.
ترورهای گروهک فرقان:
قتل شهید مطهری، دکتر مفتح، سپهبد قرهنی، آیتالله قاضی طباطبایی، حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام وترور نافرجام هاشمی رفسنجانی .
لیست ترور گروه فرقان عبارت بودند از: محمد بهشتی، محمد جواد باهنر، حقی، امامی کاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار فلاحی، بنی صدر، خوانساری، هاشمی رفسنجانی و حضرت آیت الله خامنه ای که با دستگیری اعضا و رهبری گروه ادامه ترورها متوقف شد.منبع:تابناک(سایت نزدیک به سردارمحسن رضایی)اردیبهشت ۱۳۹۰/با اصلاحات.
مگرابن ملجم مرادی برای ثواب بیشتر«شب قدر»رابرای قتل حضرت علی انتخاب نکرد!؟
سران عابدان وزاهدان جمودعقلی(خوارج) در موسم حجّ سال ۳۹ هجری در مکّه گرد آمدند و درباره زمام داران به بحث پرداختند وسرانجام به این جمع بندی رسیدند که همه فتنه هازیرسر۳نفراست ،اینهاعامل اختلاف درجامعه مسلمین است که اگراین فتنه گران راازبین ببریم هم ما به بهشت می رویم وجامعه مسلمین هم نفس راحتی خواهدکشید«سعادتمند می شوند»
۳فتنه گر چه کسانی بودند؟
عمرو بن عاص و معاویه و علی..!
برای کشتن آن ها درمقدس ترین مکان پیمان بستند،نقشه کشیدند. وزمان قتل را درمقدس ترین شب(قدر)تعیین کردند.
عبدالرحمن بن ملجم مرادی،مأمور قتل علی (ع)شد
مأمورقتل معاویه، «بَرَک بن عبیداللّه تمیمی» شد
«عمرو بن بکر تمیمی» نیز عهده دار قتل عمروعاص شد
این سه ضمن هم قسم شدن با یکدیگر، پیمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری این نقشه را عملی کنند(بطورهمزمان اقدام کنند)تا دربهشت باهم باشند!
«بَرَک بن عبیداللّه »در شام توانست شمشیری بر ران معاویه فرود آورد و او را مجروح کند
« عمرو بن بکر» در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد، زیرا عمرو بعلت بیماری در آن صبح به مسجدنیامده بود و به جای خود «خارجه بن حذافه رئیس داروغه» را بجای خودبرای اقامه نمازجماعت فرستاد که وی پیشمرگ عمروعاص شد.
«ابن ملجم» نیز به کوفه آمد، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجدباشمشیرزهرآلودش ضربتی برفرق مولازد…
مروری برتقویم -حوادث-کشوردرسال ۱۳۶۰
ششم تیر ۱۳۶۰( ٢۴ شعبان ١۴٠١) تنها ۵ روز از عزل بنیصدر میگذشت واماهنوزدرایران بود..
۱۰ماه ازجنگ با عراق باایران گذشته بود.
۳۶ازآشوبها وترورهای منافقین می گذشت.
۳۰ خرداد ۱۳۶۰آغاز اعلام جنگ مسلحانه منافقین. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بود، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بود.
*عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰
*مجلس در یکشنبه، ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ با اکثریت ۱۷۷ نفر در مقابل ۱۲ رأی ممتنع و یک رأی مخالف، رأی به عدم کفایت بنیصدر داد.
*امام خمینی در تاریخ دوشنبه۱ تیر ۱۳۶۰ طی حکمی وی را از سمت ریاست جمهوری عزل کرد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی براین که آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم . روح اللّه الموسوی الخمینی.
شورای موقّت ریاست جمهوری
محمدعلی رجایی«نخست وزیر»درجایگاه رئیس جمهورقرارگرفت
پس از عزل بنی صدر، براساس اصول ۱۳۰ و ۱۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، شورای موقّت ریاست جمهوری تشکیل شد. این شورا وظایف ومسؤولیت های ریاست جمهوری را موقتاً تا انتخاب رییس جمهور جدید برعهده داشت .
اولین جلسه ی شورا، شامگاه سه شنبه دوم تیرماه با شرکت محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، آیت اللّه بهشتی (رییس دیوان عالی کشور) واکبر هاشمی رفسنجانی (رییس مجلس شورای اسلامی ) تشکیل شد. در این جلسه مقررشد مسؤولیت تعیین سرپرستی و مراجعات دفتر ریاست جمهوری به عهده رجایی باشد.همچنین ،مصوبات مجلس به امضای رجایی رسیده و ابلاغ شود.
رجایی درانتخابات ریاست جمهوری در۲مرداد ۱۳۶۰ برگزیده شد،۱۱ مرداد ۱۳۶۰مراسم تنفیذانجام گرفت.
بعداز۲۸ روز ریاستجمهوری رجایی درهشتم شهریور ۱۳۶۰انفجارنخست وزیری به شهادت رسید.
*چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰ بنیصدر و رجوی با یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی بنیصدر رابه فرانسه فراری دادند،رئیس جمهورمعزول ایران درفرانسه پناهندگی سیاسی گرفت ودر منطقه «کشن» واقع در سه کیلومتری جنوب پاریس درآپارتمانی که ازقبل داشت سکنی گزید.
بعداز۳۶روزخلبان شاه(باهواهیمای شاهین)به ایران برگشت
سرهنگ بهزادمعزی خلبان ویژه شاه بودکه در ۲۶دی ۱۳۵۷محمدرضا شاه+فرح را به مصر و سپس به مراکش برده بود،۲ اسفند ۱۳۵۷ باژست عشق به وطن ( تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی) هواپیما را به ایران بازگرداند ومورداستقبال وتشویق مسئولین قرارگرفت،حتی برایش محافظ گذاشتند،ازترس ترور سلطنت طلبها،حتی چندین ضدانقلاب را به ایران بازگرداند وبرایشان امان نامه گرفت!.
۲سال و۵ماه بعد۲تاجنایتکارراباهمان هواپیمای شاه فراری داد.
درشب فراربنی صدرعوامل خائن فرودگاه-خلبانان وکارشناسان، باهمکاری منافقین،با از کار انداختن ۸ فروند هواپیمای شکاری اف – ۴ عملآ امکان ره گیری و تعقیب هواپیمای حامل بنی صدر رامختل می کنند،به بهانه وجودبمب ،عوامل خودرادرقالب آتش نشانی دراطراف هواپیمامستقرمی کنند.
سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار تیم فرار، قرار می دهد،برای رفتن تاپای هواپیمانیزازکارت «تردد»عوامل استفاده می شود،عملیات تفتیش هم به احترام قهرمان ملی(خلبان معزی)انجام نمی گیرد،بنی صدرورجوی هم با پوشش عوامل پروازواردهواپیماشده بودند ونیزهربازرس -خارج ازتیم فرار-رایکجوری فریب می دادند.
معزی:صبح روز سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرحریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.
بنیصدر با لباس زنانه رفت؟
بهزاد نبوی سخنگوی دولت نیز در مورد چگونگی فرار بنی صدر گفت : احتمالا ایشان به صورت مبدل(با لباس زنانه) که زیر ابروهای خود را برداشته و موهای آن چنانی،ازکشورخارج شده است(۸ مرداد ۱۳۶۰روزنامه اطلاعات).
(باتوجه به توضیحات فوق الذکرنگارنده-پیراسته فر)،بنیصدر در مورد خروجاش از ایران با لباس زنانه به «صدای آمریکا» گفته است: «من با لباس نظامی از ایران خارج شدم.» وی دلایل خود را برای رد این ادعا اینچنین برشمرد: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه میکرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد و کسی که دم درب ایستاده بود، حساس میشد بفهمد او کیست. سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.»
ساعت ۱۵یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰
انفجارساختمان نخست وزیری-شهادت رجایی وباهنر۸ شهریور ۱۳۶۰
مهدوی کنی:یکی از ویژگیهای امام خمینی این بود که بعدازهرحادثه ای، مهره های جمهوری اسلامی را بلافاصله جایگزین می کردند. نمی گذاشتند یک روز بگذرد.
درساعت ۱۵یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۶۰ رجایی به شهادت رسیده بود
امام دستورداده بودند« همین امشب باید نخست وزیر معین کنید»
دو یا سه نفر کاندیدا بودند. یکی من، دیگری میرحسین موسوی و سومی ظاهرا آقای غرضی بود. حاج احمد آقا، آقای هاشمی و همه آنها گفتند« آقای مهدوی»، گفتم من به درد این کار نمی خورم نکنید این کار را. گفتند این مسأله موقتی است مثل کمیته. گفتم اگر موقتی است چه لزومی دارد همان فردی را که یک ماه دیگر بناست انتخاب کنید بهتر است. من که هوسی برای این کار ندارم اما وقتی معلوم شد خبرنگارها همه آمدند که خوب آقای مهدوی نخست وزیر شدی؟ باز هم موقت مثل کمیته؟
گفتم نه این دفعه موقت نیست. بعضی از افرادی که با مرحوم رجایی کار می کردند می خواستند بنده را امتحان کنند و ببینند افکارم چیست. آیا با آقای رجایی هم فکرم یا نیستم. خودشان شاید حزب اللهی تر از ما بودند. ما می گفتیم رجایی را قبول داریم و لذا برنامه دولتمان هم همان برنامه است. در مجلس هم ارائه دادیم و چیز جدیدی نبود.
وقتی جناب آقای خامنه ای را ترور کردند بعد از این که قدری جالشان بهتر شد و از بیمارستان مرخص شدند من و جناب آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی و آقای هاشمی – شاید همین چهار نفر بودیم _ صحبت می کردیم که چه کسی کاندیدای ریاست جمهوری آینده بشود؟ همه ما گفتیم آقای خامنه ای، ایشان فرمودند:« ریاست جمهوری چند مشخصه می خواهد که من ندارم. این که من تازه از بیمارستان آمده ام و واقعاً قدرت کار فراوان ندارم. دوم این که دلم می خواهد یک رئیس جمهوری باشم که نخست وزیرم به حرف من گوش کند. آقای مهدوی برادر بزرگ من است و احترام فراوانی برای ایشان قائلم»(مدیریت سایت-پیراسته فر:ظاهراً آیت الله خامنه ای درجریان کامل فعالیتهای مرحوم مهدوی کنی درکمیته هابوده که احتمال می داده ایشان به اجتهادخودعمل کند!،که آیت الله مهدوی ناچارمیشود توضیحات لازم رابدهد که می گوید«دوم مسأله مهدوی..برای این که شما خاطرتان آسوده باشد. همین که شما رأی آوردید، استعفا میدهم..»پایان توضیحات نگارنده.
آیت الله مهدوی کنی :من گفتم، اول اینکه بیماری شما خوب می شود. ما کمک می کنیم به شما. دوم مسأله مهدوی؛ شما که مهدوی را امتحان کرده اید. مهدوی اصلا اهل دعوا نیست اگر بنا باشد من نخست وزیر باشم با شما همکاری می کنم. ولی «برای این که شما خاطرتان آسوده باشد. همین که شما رأی آوردید، استعفا میدهم» آقای موسوی اردبیلی گفتند: نه بابا یعنی چه؟ مگر آدم هر روز استعفا می دهد. یادم می آید که مرحوم صادق خلخالی هم به من گفت یعنی چه مهدوی!؟ ما به تو رأی دادیم در مجلس و این همه رأی آوردی برای نخست وزیری. استعفا دادن چه معنی دارد؟ حق نداری! نهایتا کاندیدا شدم. من و آقای عسگراولادی و دکتر شیبانی همان روز قبلش من مصاحبه کردم و گفتم انصراف دادم. روز انتخابات جمعه بود. آقای هاشمی تلفن زدند و گفتند که آقا مردم یک عده به تو رأی می دهند. گفتند: رأی ها شکسته می شود. گفتم: چه کار کنم؟ گفتند: شما یک مصاحبه بکنید همین حالا ظهر روز جمعه که انتخابات بود. من هم مصاحبه کردم و پخش شد. در آن مصاحبه هم خیلی خوب صحبت کردم. خودم می گویم و جناب آقای خامنه ای هم گفتند اثر گذاشت در مردم. حتی یک عده که در بیمارستان بودند و نمی خواستند رای بدهند. من خیلی تشویق کردم و گفتم بیایید شما با انقلاب که قهر نکردید. ممکن است با من قهر کرده باشید. بیایید رأی بدهید.
بااعلام شمارش ارای انتخابات ،استعفادادم
پس از اعلام نتیجه رأی گیری که آیت الله خامنه ای رئیس جمهور شدند. نامه استعفا نوشتم به ایشان که همان شب رادیو تلویزیون هم پخش کرد و اعلام کردم برای اینکه شما دستتان باز باشد و مشکلی نداشته باشید من استعفا می دهم. شما خودتان دولت را تشکیل بدهید./پایان مصاحبه مرحوم مهدوی کنی.
ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای
آیت الله خامنه ای درانتخابات در ۱۰ مهر ۱۳۶۰ برگزیده شد، در ۱۷ مهر ۱۳۶۰ امام خمینی حکم ریاست جمهوری آیت الله سیدعلی خامنه ای را تنفیذ کرد ودر ۲۱ مهر۱۳۶۰ به عنوان سومین رئیسجمهور اسلامی ایران در مجلس شورای اسلامی سوگند یاد کردند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ازبین ۳گزینه نهایی(مهدوی کنی وپرورش وغرضی) ،مجلسیان به مهدوی متمایل بودند.
در۱۳شهریور۱۳۶۰آقای مهدوی کنی با۱۷۰رأی موافق و ۴رأی مخالف و۱۳ ممتنع ،رسماً نخست وزیرشد.
نخست وزیر۲ ماهه
آیت الله محمدرضامهدوی کنی دریک ماه فاصله شهادت رجایی وباهنر تا انتخاب ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای ،«نخست وزیر»بودند، برای کابینه اش ازمجلس شورای اسلامی رإی اعتمادگرفتند،درعین حال وظایف رئیس جمهور راهم انجام می دادند.
کابینه مهدوی کنی
دولتمردان مهدوی کنی،همان کابینه شهیدرجایی بودند تنها و برای پست وزارت راه هادی نژادحسینیان(بجای شهیدکلانتری) معرفی شد،جایگزین مهدوی کنی دروزارت کشور هم کمال الدین نیکروش(شهردارتهران) شد.
۱- علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش ۲- معادیخواه وزیر ارشاد اسلامی ۳- حسین نمازی وزیر اقتصادی و دارایی ۴- میر حسین موسوی وزیر امور خارجه ۵- حبیب الله عسگری اولادی مسلمان وزیر بازرگانی ۶- هادی منافی وزری بهداری ۷- مرتضی نبوی وزیر پست و تلگراف و تلفن ۸- سید محمد اصغری وزیر دادگستری ۹- سید موسی نامجو وزیر دفاع ۱۰- هادی نژاد حسینیان وزیر راه و ترابری ۱۱- مصطفی هاشمی خراسگانی وزیر صنایع ۱۲- محمد علی نجفی وزیر فرهنگ و آموزش عالی ۱۳- محمد میر محمد صادقی وزیر کار و امور اجتماعی ۱۴- سلامتی وزیر کشاورزی ۱۵- سید کمال الدین نیک روش وزیر کشور ۱۶- شهاب گنابادی وزیر مسکن و شهرسازی ۱۷- بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی ۱۸- محمد تقی بانکی وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بوجه ۱۹- محمود روحانی وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی ۲۰- سید حسین موسویان وزیر مشاور و سرپرست شرکت ملی فولاد ایران ۲۱- محمد غرضی وزیر نفت ۲۲- حسن غفوری فرد وزیر نیرو.
دولت آیتالله مهدوی کنی پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آیتالله سید علی خامنهای به ریاست جمهوری و معرفی مهندس میرحسین موسوی بهعنوان نخست وزیر در ۷ آبان ۱۳۶۰ به فعالیت خود خاتمه داد.
اگر دقیق محاسبه کنیم،عمرکابینه آیت الله مهدوی کنی ۵۴ روزبوده است.
رأی اعتماد( ۱۳شهریور۱۳۶۰ )بودبامعرفی میرحسین موسوی (۷ آبان ۱۳۶۰)عمرکابینه هم به پایان رسید.