روایتی از یک قهرمان گمنام


حمله اشرار به برجک مرزبانی ایران در شهر مرزی میرجاوه و ایستادگی چهار سرباز فداکار آن در فروردین‌ماه سال 97 از ماجراهای شگفت‌آور و عجیبی‌ست که احتمالاً کمتر درباره آن شنیده‌اید.

مجله مهر: اگر قرار باشد برای کودک یا نوجوانی از «قهرمان ملی» حرف بزنیم کدام اسم را به خاطر می‌آوریم؟ شاید از تصمیم ریزعلی خواجوی در آن شب سرد و تاریک بگوییم؛ یا از حماسه شهید حسین قُجه‌ای در جاده اهواز-خرمشهر؛ یا از رکاب زدن‌های بی‌وقفه دریاقلی سورانی برای نجات آبادان؛ از حسن امیدزاده معلم فداکار گیلانی در میان شعله‌های آتش؛ از امید عباسی آتش‌نشان ایثارگر تهرانی یا.... یا…

فهرست قهرمان‌ها هر روز تازه می‌شود؛ روح شجاع و قلب تپنده آن‌ها نسل به نسل و شهر به شهر بین آدم‌ها می‌چرخد، قهرمان‌های دیگری جان عزیزشان را کف دست می‌گیرند و یکی یکی چراغ جوانمردی و ایثار را روشن نگه می‌دارند؛ بی ادعا و بی‌منت. هرچند خبر حماسه‌شان به گوش رسانه‌ها نرسد و حتی هیچکدام ما هم آنها را نشناسیم.

گروهبان سوم وظیفه «مهران حاتمی» یکی از قهرمان‌های گمنام ایران است. جوانی که فروردین ماه سال ۹۷ در مقاومتی تحسین برانگیز، یک‌تنه برجک مرزبانی ناجا در میرجاوه را از حمله اشرار حفظ می‌کند. در هفته‌ای که گذشت، برنامه «پارک شهر» رادیو تهران گفتگویی شنیدنی با او داشت که بخش‌هایی از آن را در این پادکست رادیومهر می‌شنوید.

روایتی از یک قهرمان گمنام

یک ترور ناجوانمردانه؛ شصت شرور به چهار سرباز

سرگرد ابوالحسن ضیایی معاون اجتماعی فرماندهی مرزبانی سیستان و بلوچستان ماجرای حمله تروریست‌ها را اینطور تعریف می‌کند: «ساعت یک و سی دقیقه بامداد ۲۸ فروردین ماه سال ۱۳۹۷ حدود پنجاه-شصت نفر از عوامل تروریستی گروهک جیش العدل که با استفاده از وضعیت جغرافیایی و پوشش جنگلی منطقه، خود را به نزدیکی مرز ایران رسانده بودند با سلاح‌های دوربُرد، از داخل خاک پاکستان شروع به تیراندازی به سمت یکی از برجک‌های مرزبانی ناجا در حوزه میرجاوه کنند. قصد اشرار این بود که برجک را تصرف کرده و با گروگان گرفتن بچه‌ها علیه نظام و نیروی انتظامی جنگ تبلیغاتی راه بیندازند. اشرار علاوه بر اینکه به برجک حمله می‌کنند دو گروه دیگر را هم در مسیر دسترسی به برجک می‌گذارند که جلوی کمک‌رسانی را بگیرند؛ اما با مقاومت شدید نیروهای مرزبانی مستقر در برجک مواجه می‌شوند که فقط چهار نفر هستند! از طرفی نیروهای کمکی هم با تاکتیک‌های عملیاتی که دارند از خودرو پیاده می‌شوند و از یک راه فرعی در جنگل‌ها -که شامل درختچه‌های گز است- خودشان را به صورت پیاده به برجک می‌رسانند و در اثر درگیری نیروهای کمکی با اعضای گروهک، اشرار که می‌بینند تاب و توان مقاومت ندارند از همانجا فرار می‌کنند.

در این درگیری فرمانده نیروهای برجک «استوار یکم وحید حسین زاده» و «سرباز وظیفه ابوالفضل غلام پور» به شهادت می‌رسند؛ سرباز رضایی که بچه اصفهان است از ناحیه کتف جانباز می‌شود و مهران حاتمی هم تا آخرین لحظه مقاومت می‌کند. مدتی بعد، برای بازسازی این اتفاق با یک گروه مستندساز به آنجا رفتیم. سرباز حاتمی مثل همان اتفاق با مرکز تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند قائله ختم شده است و آنجا سجده شکر می‌گذارد. عوامل مستند و بازیگرهای آن هم بعد از بازسازی این اتفاق همه سجده رفته و گریه می‌کردند. صحنه خیلی عجیبی بود.»

روایتی از یک قهرمان گمنام دو شهید حمله تروریست‌ها به برجک مرزبانی ناجا در میرجاوه

آن «یک ساعت» عجیب و باورنکردنی

گروهبان سوم مرزبانی ناجا مهران حاتمی متولد ۱۳۷۵ است. در این مصاحبه رادیویی می‌گوید اصالتاً کرمانج خراسان شمالی و اهل آشخانه اسفراین است، دوست دارد وارد نظام شود و به مرزهای سیستان برگردد تا بتواند یاد و خاطره دوستان شهیدش را زنده کند: «سرباز شهید ابوالفضل غلام‌پور که نگهبان بود، همان لحظه اول شهید شد. دوستم علی رضایی هم تیر خورد و جانباز شد؛ او هم ده- بیست دقیقه جنگید و بعد دیگر نتوانست. من و فرمانده وحید حسین‌زاده ماندیم که نزدیک یک ساعت می‌جنگیدیم. من از طبقه آسایشگاه تیر می‌زدم و فرمانده از بالای برجک. بعد او هم اول ترکش آرپی‌جی به پشتش اصابت کرد، بازوهایش تیر خورد و وقتی تیر آخر را به قلبش زدند، شهید شد.»

حالا مهران یک ساعت به تنهایی می‌جنگد تا تروریست‌ها نتوانند برجک را تصرف کنند: «قبل از آنکه استوار شهید شود دو نفری شلیک می‌کردیم. من طبقه وسط بودم و او بالا بود. ناگهان TNT کار گذاشتند روی در و در منفجر شد. طوری که فکر کنید آهن مچاله شود و افتاد داخل. از گردخاک آن چشم، چشم را نمی‌دید. فکر کردند ما مثل خودشان ترسوییم و با یک انفجار ترسیده‌ایم! خواستند با چراغ قوه بیایند تو که سمتشان شلیک کردم و رفتند عقب. نارنجک می‌انداختند داخل که من را هم شهید کنند ولی توانستم خودم را عقب بکشم.
دفعه بعد اشرار می‌خواستند با اسلحه دوربین‌دار بیایند داخل که لیزر سبزش را دیدم، باز هم شلیک کردم و خودشان را عقب کشیدند.»

روایتی از یک قهرمان گمنام

مهران حاتمی می‌گوید این درگیری لحظاتی داشت که خودش هم نمی‌داند چطور آنها را پشت سر گذاشته است: «ببین آدم وقتی بترسد اسلحه را روی رگبار می‌گذارد ولی من طوری خونسرد بودم که با تک تیر می‌زدم تا یک تیر هم اسراف نکرده‌باشم. در نهایت اما آنقدر تیراندازی کردم که دیدم خشابم خالی شده. همانجا کف آسایشگاه خوابیدم و با دست و پا دنبال خشاب می‌گشتم؛ تا اینکه دستم خورد به یک خشاب پُر. همان را روی اسلحه گذاشتم و تیراندازی کردم. گذشت تا اینکه از بالای برجک صدای استوار آمد که گفت آخ! فهمیدم فرمانده دیگر تیر کاری را خورد. باز هم تیراندازی کردم و وقتی دیدم اشرار ترسیده‌اند، پله‌ها را دویدم بالا؛ تا هم از داخل به سمت در ورودی تیراندازی کنم، هم حواسم به دور برجک باشد. روی بام علی رضایی جانباز شده و یک گوشه افتاده بود. استوار هم تیر به قلبش خورده و با بدن خونی کنار در دراز کشیده بود. با کلاشی که اسلحه خودم بود از داخل شلیک می‌کردم و آن را همانجا می‌گذاشتم؛ و بعد با گرینوف و دوشکا که سلاح سنگین هستند و همیشه روی بام برجک نصب هستند، به سمت بیرون شلیک می‌کردم.»

روایتی از یک قهرمان گمنام فروردین ۹۷ - تشییع شهدای مرزبانی این حمله

در این یک ساعت حاتمی هرکاری می‌کند تا اشرار نفهمند او در برجک مرزبانی تنهای تنهاست: «با هر سلاح از هرطرفی می‌زدم تا آنها فکر کنند همه ما هنوز هستیم و جرأت ورود نداشته باشند. گاهی به علی رضایی می‌گفتم با بی سیم بلند صحبت کن، من هم تیراندازی می‌کنم تا اینها فکر کنند چند نفر اینجا هستند.
صحنه عجیبی بود. من و علی همیشه در برجک با هم دعوا داشتیم، ولی آن لحظه او را بغل گرفتم و همدیگر را داداش صدا می‌زدیم. به هم می‌گفتیم هر کس شهید شد آن یکی را حلال کند.»

واقعیت البته این بود که تروریست‌ها می‌دانستند مهران تنهاست. او این را از دوست و همشهری‌اش «سعید براتی» شنیده که اردیبهشت ماه ۹۶ در یک عملیات تروریستی در میرجاوه اسیر دست اشرار شد و مرداد سال ۹۷ به خانه برگشت: «سعید براتی که پارسال اسیر شد، رفیق فابریک خودم بود. او از اشرار شنیده بود یک سربازی را دیده‌اند که هرکاری کردند خودش را تسلیم نکرده است. آنها دقیقاً می‌شمردند که چند نفر را زده اند و بقیه چطور زنده مانده‌اند.»

ماجرای دفاع جانانه مهران و دوستانش قرار است در مستندی به نام «ماجرای یک برجک» نمایش داده شود که محسن اردستانی رستمی آن را کارگردانی کرده است.


مجله مهر: اگر قرار باشد برای کودک یا نوجوانی از «قهرمان ملی» حرف بزنیم کدام اسم را به خاطر می‌آوریم؟ شاید از تصمیم ریزعلی خواجوی در آن شب سرد و تاریک بگوییم؛ یا از حماسه شهید حسین قُجه‌ای در جاده اهواز-خرمشهر؛ یا از رکاب زدن‌های بی‌وقفه دریاقلی سورانی برای نجات آبادان؛ از حسن امیدزاده معلم فداکار گیلانی در میان شعله‌های آتش؛ از امید عباسی آتش‌نشان ایثارگر تهرانی یا.... یا…

فهرست قهرمان‌ها هر روز تازه می‌شود؛ روح شجاع و قلب تپنده آن‌ها نسل به نسل و شهر به شهر بین آدم‌ها می‌چرخد، قهرمان‌های دیگری جان عزیزشان را کف دست می‌گیرند و یکی یکی چراغ جوانمردی و ایثار را روشن نگه می‌دارند؛ بی ادعا و بی‌منت. هرچند خبر حماسه‌شان به گوش رسانه‌ها نرسد و حتی هیچکدام ما هم آنها را نشناسیم.

گروهبان سوم وظیفه «مهران حاتمی» یکی از قهرمان‌های گمنام ایران است. جوانی که فروردین ماه سال ۹۷ در مقاومتی تحسین برانگیز، یک‌تنه برجک مرزبانی ناجا در میرجاوه را از حمله اشرار حفظ می‌کند. در هفته‌ای که گذشت، برنامه «پارک شهر» رادیو تهران گفتگویی شنیدنی با او داشت که بخش‌هایی از آن را در این پادکست رادیومهر می‌شنوید.

روایتی از یک قهرمان گمنام

یک ترور ناجوانمردانه؛ شصت شرور به چهار سرباز

سرگرد ابوالحسن ضیایی معاون اجتماعی فرماندهی مرزبانی سیستان و بلوچستان ماجرای حمله تروریست‌ها را اینطور تعریف می‌کند: «ساعت یک و سی دقیقه بامداد ۲۸ فروردین ماه سال ۱۳۹۷ حدود پنجاه-شصت نفر از عوامل تروریستی گروهک جیش العدل که با استفاده از وضعیت جغرافیایی و پوشش جنگلی منطقه، خود را به نزدیکی مرز ایران رسانده بودند با سلاح‌های دوربُرد، از داخل خاک پاکستان شروع به تیراندازی به سمت یکی از برجک‌های مرزبانی ناجا در حوزه میرجاوه کنند. قصد اشرار این بود که برجک را تصرف کرده و با گروگان گرفتن بچه‌ها علیه نظام و نیروی انتظامی جنگ تبلیغاتی راه بیندازند. اشرار علاوه بر اینکه به برجک حمله می‌کنند دو گروه دیگر را هم در مسیر دسترسی به برجک می‌گذارند که جلوی کمک‌رسانی را بگیرند؛ اما با مقاومت شدید نیروهای مرزبانی مستقر در برجک مواجه می‌شوند که فقط چهار نفر هستند! از طرفی نیروهای کمکی هم با تاکتیک‌های عملیاتی که دارند از خودرو پیاده می‌شوند و از یک راه فرعی در جنگل‌ها -که شامل درختچه‌های گز است- خودشان را به صورت پیاده به برجک می‌رسانند و در اثر درگیری نیروهای کمکی با اعضای گروهک، اشرار که می‌بینند تاب و توان مقاومت ندارند از همانجا فرار می‌کنند.

در این درگیری فرمانده نیروهای برجک «استوار یکم وحید حسین زاده» و «سرباز وظیفه ابوالفضل غلام پور» به شهادت می‌رسند؛ سرباز رضایی که بچه اصفهان است از ناحیه کتف جانباز می‌شود و مهران حاتمی هم تا آخرین لحظه مقاومت می‌کند. مدتی بعد، برای بازسازی این اتفاق با یک گروه مستندساز به آنجا رفتیم. سرباز حاتمی مثل همان اتفاق با مرکز تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند قائله ختم شده است و آنجا سجده شکر می‌گذارد. عوامل مستند و بازیگرهای آن هم بعد از بازسازی این اتفاق همه سجده رفته و گریه می‌کردند. صحنه خیلی عجیبی بود.»

روایتی از یک قهرمان گمنام دو شهید حمله تروریست‌ها به برجک مرزبانی ناجا در میرجاوه

آن «یک ساعت» عجیب و باورنکردنی

گروهبان سوم مرزبانی ناجا مهران حاتمی متولد ۱۳۷۵ است. در این مصاحبه رادیویی می‌گوید اصالتاً کرمانج خراسان شمالی و اهل آشخانه اسفراین است، دوست دارد وارد نظام شود و به مرزهای سیستان برگردد تا بتواند یاد و خاطره دوستان شهیدش را زنده کند: «سرباز شهید ابوالفضل غلام‌پور که نگهبان بود، همان لحظه اول شهید شد. دوستم علی رضایی هم تیر خورد و جانباز شد؛ او هم ده- بیست دقیقه جنگید و بعد دیگر نتوانست. من و فرمانده وحید حسین‌زاده ماندیم که نزدیک یک ساعت می‌جنگیدیم. من از طبقه آسایشگاه تیر می‌زدم و فرمانده از بالای برجک. بعد او هم اول ترکش آرپی‌جی به پشتش اصابت کرد، بازوهایش تیر خورد و وقتی تیر آخر را به قلبش زدند، شهید شد.»

حالا مهران یک ساعت به تنهایی می‌جنگد تا تروریست‌ها نتوانند برجک را تصرف کنند: «قبل از آنکه استوار شهید شود دو نفری شلیک می‌کردیم. من طبقه وسط بودم و او بالا بود. ناگهان TNT کار گذاشتند روی در و در منفجر شد. طوری که فکر کنید آهن مچاله شود و افتاد داخل. از گردخاک آن چشم، چشم را نمی‌دید. فکر کردند ما مثل خودشان ترسوییم و با یک انفجار ترسیده‌ایم! خواستند با چراغ قوه بیایند تو که سمتشان شلیک کردم و رفتند عقب. نارنجک می‌انداختند داخل که من را هم شهید کنند ولی توانستم خودم را عقب بکشم.
دفعه بعد اشرار می‌خواستند با اسلحه دوربین‌دار بیایند داخل که لیزر سبزش را دیدم، باز هم شلیک کردم و خودشان را عقب کشیدند.»

روایتی از یک قهرمان گمنام

مهران حاتمی می‌گوید این درگیری لحظاتی داشت که خودش هم نمی‌داند چطور آنها را پشت سر گذاشته است: «ببین آدم وقتی بترسد اسلحه را روی رگبار می‌گذارد ولی من طوری خونسرد بودم که با تک تیر می‌زدم تا یک تیر هم اسراف نکرده‌باشم. در نهایت اما آنقدر تیراندازی کردم که دیدم خشابم خالی شده. همانجا کف آسایشگاه خوابیدم و با دست و پا دنبال خشاب می‌گشتم؛ تا اینکه دستم خورد به یک خشاب پُر. همان را روی اسلحه گذاشتم و تیراندازی کردم. گذشت تا اینکه از بالای برجک صدای استوار آمد که گفت آخ! فهمیدم فرمانده دیگر تیر کاری را خورد. باز هم تیراندازی کردم و وقتی دیدم اشرار ترسیده‌اند، پله‌ها را دویدم بالا؛ تا هم از داخل به سمت در ورودی تیراندازی کنم، هم حواسم به دور برجک باشد. روی بام علی رضایی جانباز شده و یک گوشه افتاده بود. استوار هم تیر به قلبش خورده و با بدن خونی کنار در دراز کشیده بود. با کلاشی که اسلحه خودم بود از داخل شلیک می‌کردم و آن را همانجا می‌گذاشتم؛ و بعد با گرینوف و دوشکا که سلاح سنگین هستند و همیشه روی بام برجک نصب هستند، به سمت بیرون شلیک می‌کردم.»

روایتی از یک قهرمان گمنام فروردین ۹۷ - تشییع شهدای مرزبانی این حمله

در این یک ساعت حاتمی هرکاری می‌کند تا اشرار نفهمند او در برجک مرزبانی تنهای تنهاست: «با هر سلاح از هرطرفی می‌زدم تا آنها فکر کنند همه ما هنوز هستیم و جرأت ورود نداشته باشند. گاهی به علی رضایی می‌گفتم با بی سیم بلند صحبت کن، من هم تیراندازی می‌کنم تا اینها فکر کنند چند نفر اینجا هستند.
صحنه عجیبی بود. من و علی همیشه در برجک با هم دعوا داشتیم، ولی آن لحظه او را بغل گرفتم و همدیگر را داداش صدا می‌زدیم. به هم می‌گفتیم هر کس شهید شد آن یکی را حلال کند.»

واقعیت البته این بود که تروریست‌ها می‌دانستند مهران تنهاست. او این را از دوست و همشهری‌اش «سعید براتی» شنیده که اردیبهشت ماه ۹۶ در یک عملیات تروریستی در میرجاوه اسیر دست اشرار شد و مرداد سال ۹۷ به خانه برگشت: «سعید براتی که پارسال اسیر شد، رفیق فابریک خودم بود. او از اشرار شنیده بود یک سربازی را دیده‌اند که هرکاری کردند خودش را تسلیم نکرده است. آنها دقیقاً می‌شمردند که چند نفر را زده اند و بقیه چطور زنده مانده‌اند.»

ماجرای دفاع جانانه مهران و دوستانش قرار است در مستندی به نام «ماجرای یک برجک» نمایش داده شود که محسن اردستانی رستمی آن را کارگردانی کرده است.

کد خبر 4662277


فراموشی بازی های بومی و محلی در پی بی تدبیری مسئولان