فیلم Border ساختهی علی عباسی؛ عذاب، شکنجه، زجر و درد
فیلم Border مرز (با نام اصلی Gräns) دومین ساختهی علی عباسی فیلمساز ایرانی مقیم سوئد است که اثری خوش ساخت و قصه گو است و به سینمای وحشت میپیوندد. فیلم با اقتباس از داستان Let the Old Dreams Die نوشته John Ajvide Lindqvist ، داستانی سوررئالیستی را در بستر فضائی واقعی با پرسوناژهائی نیمه انسان، […] نوشته فیلم Border ساختهی علی عباسی؛ عذاب،...
فیلم Border مرز (با نام اصلی Gräns) دومین ساختهی علی عباسی فیلمساز ایرانی مقیم سوئد است که اثری خوش ساخت و قصه گو است و به سینمای وحشت میپیوندد. فیلم با اقتباس از داستان Let the Old Dreams Die نوشته John Ajvide Lindqvist ، داستانی سوررئالیستی را در بستر فضائی واقعی با پرسوناژهائی نیمه انسان، نیمه حیوان میآفریند که ریشه در اسطورهها و قصههای فولکلور سوئد دارد. در ادامه با بررسی و تحلیل فیلم Border با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Border ساختهی علی عباسی
فیلم مرز از ابتدا به واسطهی معرفی کاراکتر اصلی داستان تینا (Eva Melander) با نوعی تعلیق آغاز میشود. زنی نازیبا که به نظر میرسد دچار جهش کروموزومی شده است با شامه و حس بویائی منحصربفرد که مختص حیوانات است و در اکتهای بیرونی بازیگر نیز نمودار میشود، ما را ناخودآگاه به سمت کلیشههای رایج این نوع فیلمها میبرد؛ انسانی که قرار است در ادامهی ماجرا به حیوان تبدیل شود.
اما در ادامه کارگردان، کلیشههای رایج مرد گرگ نما و … را پشت سر میگذارد و شخصیت و موجود غریبی میآفریند که همچون انسان، حیوان، نبات و جمود، یک گونهی منحصر بفرد است که تکامل برزخیش در میان مرز حیوان و انسان سندیت پیدا میکند؛ موجودی به نام ترول.
در فیلم Border فیلمساز به خوبی برای نمایاندن نیمهی حیوان شخصیت غریبش، از کلیشههای نخ نما شده همچون رویاندن مو بر بدن بازیگرها یا در آوردن شاخ و پر و بال اجتناب کرده است و یک ویژگی طبیعی حیوانی (تشدید قدرت بویائی) که درگیر فیزیک بیرونی شخصیت نیست را در کاراکتر برجسته میکند تا خوی حیوانی شخصیت را شخصیت پردازی کند.
از آن طرف تینا توانائی غریبی در ارتباط درونی با حیوانات دارد که در نیمه شبها قدرت بیشتری مییابد، همچون پیوند اسطورهای زن با ماه و تاریکی و شب؛ درست همان پیوندی که میتواند برای یک فیلم ترسناک لقمهی دندان گیری باشد. به این ترتیب فیلمساز با تکیه بر سنت رئالیسم جادوئی بار خیال، رؤیا و ناشناختگی را بر دوش واقعیت ملموسی قرار میدهد که روزانه شاهدش هستیم.
بیشتر بخوانید: فیلم Nosferatu نوسفراتو اثر فردریش ویلهلم مورنائو؛ اولین فیلم ترسناک تاریخ سینما
تینا که یک ترول است در وجه شخصیت انسانیاش مانند یک انسان واقعی به زندگی ادامه میدهد. مثل همهی آدمها هر روز سر کار میرود، نگهبان گمرک است و با وظیفهای خطیر (مبارزه با فساد و شرارت) دست و پنجه نرم میکند، غذای انسانی میخورد و کتاب میخواند. و در این مابین چند ویژگی شخصی نیز برای گونهی ترول وجود دارد که مختص همین گونه طراحی شده است؛
ترولها میتوانند احساسات خشم، گناه و شرم را در وجود انسانها کشف کنند و ارتباطی عجیب با رعد و برق برقرار کنند به شکلی که رعد و برق مدام در پی آنها و از بین بردنشان است و برخلاف قانون طبیعت انسانی که زن زاینده است، در اینجا مردها با آلتی زنانه زاینده اند و جنسیتی خنثی دارند. این موضوع در سردی مفرط این محیط (محیط زندگی آنها) نیز نهفته است و عقیم بودن جنسیت در روابط را نشانه میرود؛ جریانی که میتواند به انکار جنسیت نیز بیانجامد.
ساختار فیلم Border با دو درونمایهی کلیدی مطرح میشود:
۱- ساخت گونهی ویژهای از موجودات (ترول) همان طور که شرحش رفت۲- تقابل خیر و شر که مفهوم انسانیت و حیوانیت را در کنار جنسیت دهی فیزیکی در لایههای ظاهری فیلم مطرح میکند و تا بعد معنوی نیز آن را پیش میبرد و مفاهیم انسانیت بعنوان یک فضیلت و حیوانیت در مفهوم شیطان صفتی را در هر دو گونهی انسان و ترول برجسته میکند.در درونمایهی دوم موضوع مهمی مطرح میشود تحت عنوان گناه عمومی که سوءاستفادهی جنسی بیماران پدوفیلی را از کودکان (child abuse) برجسته میشود و علاوه بر اینکه فیلم را وارد ژانر اجتماعی میکند (موضوعی که ورودش در فیلمهائی با فضای فانتزی و تریلر کم سابقه است)، ترفندی هوشمندانه و مؤثر برای حفظ ریتم موزون فیلم است که گاه و بیگاه تماشاچی را با تعلیق و شوک همراه میکند و فضای راکد فیلم را در هم میشکند.
در ادامه، ساختار فیلم مرز با آشنائی تینا با وره (Eero Milonoff) رفته رفته تبدیل به یک سفر درونی برای هویت یابی و خودشناسی میشود که مایههای فیلم درام و رمانتیک را در هم میآمیزد و فیلمی چند بعدی میآفریند که در اغلب ژانرهای ذکر شده به خوبی ظاهر شده است و به سینمای پست مدرن میپیوندد.
بیشتر بخوانید: فیلم مردی به نام اوه A Man Called Ove ساختهی هانس هولم
#gallery-2#gallery-2 .gallery-item#gallery-2 img#gallery-2 .gallery-captionتینا با وره به حقایق دردناکی پی میبرد که در طول زندگی چندین سالهاش از آن بی خبر بوده و وارد دنیای جدیدی میشود که انس گرفتن با آن و مشکلات جدیدش آسان نیست. وره از نژاد برتری میگوید که رسالتش انتقام گرفتن از انسان هاست به سبب زشتی ها، پلیدیها و شرارتشان.
پس دقیقاً همچون انسانهائی که پلیدی مهم ترین شاخصه شان است، همان کاری را میکند که در تضاد با رسالت تینای مهربان و ساده دل است که قصد دارد جهان را از فساد و پلیدیها پاک کند. در ادامه متوجه میشویم، خیانت، دروغ و فریبکاری نه تنها در میان انسانها رواج دارد بلکه در میان ترولها نیز رایج است و اسطورهی نژاد برتری که وره از آن سخن میگوید ناگهان فرو میریزد.
تینای مهربان به ورهی شرور دل میبندد و او را حمایت میکند و پناه میدهد اما وره هم کسی بهتر از باند بچه دزدهای دیو سیرت از آب در نمیآید و تینای دل شکسته را تنها میگذارد. پس وره به چه چیزش مینازد که نوید نژاد برتر را میدهد؟
در فیلم Border بعد از اینکه تینا هویت واقعیاش را کشف میکند نسبت به پدر و دروغش مبنی بر پنهان کردن واقعی هویتش ظنین میشود و از این جا به بعد تغییر و استحالهی واقعی در شخصیت تینا اتفاق میافتد که او را نسبت به جنس و گونه بشر همچون گونهی شریر ترول که وره نمایندهاش بود نیز بدبین میکند.
پس تینا که از میانهی فیلم مدام میان شخصیت انسانی و ترولیاش گیر کرده و نمیتواند انتخاب کند، سرانجام از انتخاب دست میکشد و هر دو گونه را طرد میکند. چرا تینا در پایان تصمیم میگیرد یک ترول باشد؟ تینا قبل از کشف هویت واقعیاش زمانی که یک انسان است، زندگی سرشار و هدفمندی دارد و بعنوان یک عضو اجتماعی، شهروند مفیدی برای جامعهاش است و در اجتماع انسانی پذیرفته شده و دارای جایگاه قابل قبولی است.
بیشتر بخوانید: فیلم The Snowman آدم برفی ساختهی توماس آلفردسون
رسالت او رهانیدن جامعه از شر و گناه و فساد است که به خوبی به آن عمل میکند؛ پس چه فرقی میکند که ترول باشد یا انسان؟ اما وقتی پی به هویت واقعیاش میبرد ناگهان تبدیل میشود به یک شخصیت افسرده و منفعل و خانهاش تبدیل میشود به متروکهای خالی و یخ زده و اتومبیلش که مستعمل و فرسوده شده و روباه کوچکی در آن زندگی میکند که تنها همدم و مونسش است.
تینا بعنوان یک شخصیت مثبت و قهرمان، روح بزرگی دارد و همین روح بزرگ و درون سپیدش است که فضیلت است و این برای بشریت و تمام موجودات هستی کفایت میکند که از او گونهای برتر بسازد اما فیلمساز با انتخاب تینا که ترول بودن را انتخاب میکند روی وجوه ظاهری و جنسیتی فیلمنامه بیشتر متمرکز میشود که درونمایههای فضیلت انسانی را به حاشیه میبرد به گونهای که شاخصههای فیلم را به سمت گونهی علمی-تخیلی نیز سوق میدهد و ماهیت اجتماعی فیلم را اعم از فساد و شرارت و درک احساسات سخیفی همچون خشم، شرم و گناه که به سوءاستفادهها و انحرافات جنسی میانجامد را کمرنگ میکند.
گوئی این شاخصههای انسانی تنها خرده پیرنگهائی تلقی میشوند برای استحکام ساختار درام و نقش اصلی و پررنگی در طول درام ایفا نمیکنند. تغییر موضع ناگهانی تینا نیز در طول درام قابل درک نیست.
او بلافاصله بعد از کشف هویتش توسط وره پدرش را به جرم دروغ و فریبکاری استهزاء میکند و تمام رنجها و محبتهای پدرانهاش را از یاد میبرد؛ حتا بعد از شنیدن صحبتهای پدرش که با عطوفت و نجات جان وی همراه است نیز عکس العمل مثبتی نشان نمیدهد.
در فیلم Border تینا در دنیای انسانها به جز دوست پسر سگ بازش و باند شرور بچه دزدها با جهان اطرافش همچون همکاران، همسایهها و دوستانش در صلح و آرامش است. او در دایره امنی از موجودات انسانی میزید که از لحاظ فکری و روحی مثل خودش هستند و از اجتماع انسانی، بدی غیر قابل وصفی ندیده است. پس تغییر موضع و برنتابیدنش در گونهی انسانی باورپذیر نیست.
در فیلم Border مدام با نوعی حس hets که در معنای سوئدیش به معنای عذاب، شکنجه، زجر و درد است و بیشتر به عذاب روحی تعبیر میشود، مواجهیم که بعدی فلسفی به فیلم میبخشد. در فیلم مرز همهی آدمهای فیلم چه آدم خوبها مثل تینا، دوستان همسایهاش که به تازگی صاحب فرزند شده اند و پدر تینا و چه آدم بدهای فیلم همچون وره و تیم تبهکاران فاسد همه به شکلی درگیر عذاب و دردهای درونی و شکنجه هستند.
نوع پرداخت دوربین که با لرزش همراه است، نماهای بسته و کلوز از کاراکترها که در مرز میان استیصال و عدم قطعیت معلقند و رنگمایهی قالب فیلم که رنگهائی سرد است، مفهوم hets را بیشتر پررنگ میکند. در صحنهای که تینا بعد از بازجوئی از بچه بازها به خانه باز میگردد و روی تخت مشغول کتاب خواندن است با نوعی اختلال زمانی مواجه میشویم که صحنهی فوق را با خیال و رؤیا پیوند میدهد.
تینا با شنیدن بوئی از سوی پنجره به طرفش جذب میشود و نوعی تعلیق برای تماشاچی برای حدس زدن فضای خارج از قاب (فضای پشت پنجره) به وجود میآید. بعد وره را میبینیم که سرشار از خواستن پشت پنجره ایستاده است و تصویر تینا نیز روی پنجره منعکس شده است. فیلمساز با یک کلوزآپ از چهرهی تینا که به آرامی عقب میکشد، تینا و جای خالی وره را در پشت پنجره میگیرد تا مطمئن شویم حضور وره خیالی بیش نبوده است.
در فیلم Border با حضور قوی و مستمر زنان مواجه هستیم که بار بیشتر فیلم بر دوششان است و مردان اغلب نقشی شرور و بد ذات دارند که مؤلفههای فیلم را به سینمای فمنیستی پیوند میدهد. تینا شخصیت محوری و اثر گذار فیلم است که در قسمت اعظمی از فیلم نقش نجات دهنده را باز میکند و روند مثبت و پرورش دهندهای را ایفا میکند و رئیس پلیس (مافوق تینا) نیز یک زن است که با همکاری تینا به نتیجه میرسد.
مردهای فیلم Border یا همانند وره نقشی شیطانی و خبیث دارند که مفهوم انتقام را در فیلم برجسته میکنند یا همانند پاتریک شخصیت عذاب آور و مستهجنی دارند یا همانند پدر تینا بر اثر گذشت زمان معلول و از کار افتاده شده اند و کاری از دستشان بر نمیآید.
در پایان، فیلم Border یک تجربهی غنی با امکاناتی ساده و محدود در صنعت سینمای هالیوود است که در بستر تریلر و درام اجتماعی که به ژانر وحشت میپیوندد، مخاطب را وارد دنیای جدیدی میکند و نگرش او را به ماوراء الطبیعه و دنیای خارج از دنیای زمینی و هستی تغییر میدهد.
اغلب فیلمهای ترسناک در سینما به پایان میرسند و تنها حس ترسی کاذب را به جا میگذارند؛ اما در این فیلم به جای آنکه بترسیم، آکنده از پرسش، تفکر و حسی تجربه نشده هستیم که مرزهای انسانیت و حیوانیت را پیش چشممان مخدوش و دچار استحاله میکند. علی عباسی موفق میشود دنیائی پلید را بر پایهی شخصیتی زلال نمایش دهد که اگرچه ظاهراً در هیئت حیوان به نمایش در میآید اما باطناً از تمام انسانهای فیلم انسان تر است. به قول لئون: خوکها به مراتب بهتر از آدمها هستند…
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty