به گزارش خبرنگار مهر، بخش منطق از پیشنویسهای نظام ینا نمودار کوشش فکری هگل است، برای بازسازی بنیادهای منطقی متافیزیک در دورانی که متافیزیک از جایگاه بلند خود به زیر کشیده شده بود.
اگرچه کانت، متافیزیک دکارت، لایبنیتس و ولف را با هدف گرفتن مبانی منطقی آنها مورد سنجش قرار داده بود اما پاشنه آشیل سنجشگریهای خود او نیز در منطق او و در بخش استنتاج ترافرازنده قرار داشت. فیشته و شلینگ از رهیافتی شناختشناسانه و با دریافتهای متفاوتی که از امر مطلق و اینهمانی سوژه و ابژه داشتند با مسأله روبهرو شدند.
در این دفتر، هگل کار خود را با بازنگری در جدول مقولات کانتی آغاز میکند و با طرح تمایز میان عدم تناهی راستین و عدم تناهی نااصل، مفهوم عدم تناهی را در فلسفه فیشته برای اولین بار به صراحت مورد ارزیابی قرار میدهد؛ و در پرتو این سنجش است که به تبیین تازهای از نسبت هستی (جوهریت، علّیت و ...)، نسبت اندیشه (داوری، قیاس و ...) و تناسب (تعریف، فعل شناخت و ...) میرسد. باری اگر متافیزیک دانش امر مطلق است هر گونه صورتبندی جدیدی از آن تنها بر بنیاد منطقی ممکن است که از یکسو فهم تازهای از فعل شناخت عرضه کند و از سوی دیگر «به صورت تا سر حد انضمامیت مطلق آن ساخت بخشد».
میثم سفیدخوش عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی به عنوان دبیر مجموعه ایدئالیسم آلمانی در ابتدای این اثر در یادداشتی نوشته است: هگل در پدیدارشناسی روح و نیز در منطق از اصلی به سخن به میان می آورد که برای خرد آدمی آشنا و تا اندازه ای شناخته شده است. او می گوید: «آنچه آشنا است همواره شناخته شده نیست.» این اصل درباره سنت ایده آلیسم آلمانی در ایران راست می آید. ما ایرانیان بیش از یک سده است که به بهانه های بیشتر غیردانشگاهی و کمتر دانشگاهی، با این رویکرد فلسفی آشنائیم.
آشنایی البته سرآغاز شناختن است و از همین رو گامی ضروری در راه شناسایی است، ولی به نظر می رسد ماندن ما در گام آشنایی با این سنت اندکی به دراز کشیده شده است. اگر از دلایل دست دوم این ایستایی چشم پوشی کنیم، شاید بتوانیم دلیل ایستایی در این گام را ناآمادگی تاریخی برای درنگ نظری پیرامون مناسب رئالیسم و ایده آلیسم بدانیم. به باور برخی رئالیسم تار و پود نظرورزی و جهان بینی ما را تشکیل داده و هر عنصر فرهنگی دیگری همچون دیانت، سیاست، اخلاق، آموزش و پرورش، دستگاه ارزش گذاری اقتصادی، سازمان عواطف و احساسات فردی و اجتماعی ما را در خود فرو برده و به یاری خود گرفته است. به باور برخی دیگر سویه های ایده آلیستی مهمی در تاریخ نظرورزی فلسفی ما دیده می شود.
از سوی دیگر پیرامون پیامدهای این دو رویکرد کلان نظری ارزش گذاری های متفاوتی دیده می شود، ولی چیزی که برای ما روشن است این است که تعبیر سازوار و هماهنگی از این مفهوم بنیادین در میان ما شکل نگرفته است.
تلاش ما در این مجموعه این است که بخشی از مسیر ضروری برای پیدا کردن فهم روشن تری از این مناسبت بنیادین را طی کنیم. این بخش در اینجا به سنت ایده آلیستی تعلق دارد و اهمیت آن در این است که این سنت برای ما کمتر شناخته شده است. از میان اجزاء این پژوهش بزرگ، مجموعه ای که پیشاروی شما قرار دارد تخصصا درآمدی بر پژوهش پیرامون سنت ویژه ای در رویکرد ایده آلیستی است: سنت ایده آلیسم آلمانی.
در پیش گفتار مترجم آمده است: اینکه اندیشه انسانی، برای آنکه راه را به خطا نرود، باید سیر مشخصی داشته باشد و از قواعد معینی پیروی کند، شاید بیش و پیش از همه علوم در ریاضیات شناخته شده باشد. ریاضیات، در صورت های اولیه آن، که تجربه های ابتدایی انسان از زمان و مکان به آن شکل می داد، چنان ساده بود که ریاضیدان می پنداشت راهنمایی در درون همه هست که به یاری آن می توان راه استنتاح و استدلال را پیمود، یا به خطاهای پیش آمده، پی برد؛ وانگهی اگر هم در اندازه گیری ها و محاسبات خطایی بود، این خطاها از جنسی نبود که خطری را متوجه موجودیت انسان و جهان کند، اما وقتی اندیشه به سطحی رسید که از سرشت و سرنوشت بشر پرسش کند، خطا دیگر نه امری طبیعی، بلکه در برخی موارد پدیده ای خانمان برانداز و حتی تمدن برانداز به نظر می رسید.
در این گونه امور حیاتی و در هر مورد، جای این پرسش هست که آیا آنچه که درست می پنداریم به راستی درست است؟ آیا پرسش از عدالت، سعادت، سیاست و ... پاسخ های درخوری یافته اند؟ و اگر نه چگونه به پاسخ های درخور می توان رسید؟ این همان پرسش سقراطی معروف است و شیوه ای که افلاطون در بررسی این پرسش و پاسخ های آن به کار رفت، مفهومی از فلسفه را عرضه کرد که در آن افراد استثنائی، که فیلسوف نامیده می شوند، می توانند از ظواهر امور فراتر بروند و به مشاهده حقایق امور یا همان ایده ها، نائل شوند و تنها چاره خردمندانه برای دیگران این است که چشم و گوش به نظر و عمل فیلسوفان داشته باشند، اما رفتن بدین راه و روش و پیوستن به آن عالم بالا، بدون پرشهای منطقی و خطاپوشی های زیرکانه ممکن نبود، چیزی که نمی توانست از چشمان تیزبین ارسطو پنهان بماند و هم او بود که اولین کتاب بزرگ و دوران ساز را درباره منطق نوشت.
از مجموعه ایدئالیسم آلمانی انتشارات حکمت، کتاب منطق نظام ینا( ۱۸۰۴ ـ ۱۸۰۵) نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل به کوشش سید حسین سجادی به بهای ۳۵۰۰۰۰ ریال ترجمه و منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، بخش منطق از پیشنویسهای نظام ینا نمودار کوشش فکری هگل است، برای بازسازی بنیادهای منطقی متافیزیک در دورانی که متافیزیک از جایگاه بلند خود به زیر کشیده شده بود.
اگرچه کانت، متافیزیک دکارت، لایبنیتس و ولف را با هدف گرفتن مبانی منطقی آنها مورد سنجش قرار داده بود اما پاشنه آشیل سنجشگریهای خود او نیز در منطق او و در بخش استنتاج ترافرازنده قرار داشت. فیشته و شلینگ از رهیافتی شناختشناسانه و با دریافتهای متفاوتی که از امر مطلق و اینهمانی سوژه و ابژه داشتند با مسأله روبهرو شدند.
در این دفتر، هگل کار خود را با بازنگری در جدول مقولات کانتی آغاز میکند و با طرح تمایز میان عدم تناهی راستین و عدم تناهی نااصل، مفهوم عدم تناهی را در فلسفه فیشته برای اولین بار به صراحت مورد ارزیابی قرار میدهد؛ و در پرتو این سنجش است که به تبیین تازهای از نسبت هستی (جوهریت، علّیت و ...)، نسبت اندیشه (داوری، قیاس و ...) و تناسب (تعریف، فعل شناخت و ...) میرسد. باری اگر متافیزیک دانش امر مطلق است هر گونه صورتبندی جدیدی از آن تنها بر بنیاد منطقی ممکن است که از یکسو فهم تازهای از فعل شناخت عرضه کند و از سوی دیگر «به صورت تا سر حد انضمامیت مطلق آن ساخت بخشد».
میثم سفیدخوش عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی به عنوان دبیر مجموعه ایدئالیسم آلمانی در ابتدای این اثر در یادداشتی نوشته است: هگل در پدیدارشناسی روح و نیز در منطق از اصلی به سخن به میان می آورد که برای خرد آدمی آشنا و تا اندازه ای شناخته شده است. او می گوید: «آنچه آشنا است همواره شناخته شده نیست.» این اصل درباره سنت ایده آلیسم آلمانی در ایران راست می آید. ما ایرانیان بیش از یک سده است که به بهانه های بیشتر غیردانشگاهی و کمتر دانشگاهی، با این رویکرد فلسفی آشنائیم.
آشنایی البته سرآغاز شناختن است و از همین رو گامی ضروری در راه شناسایی است، ولی به نظر می رسد ماندن ما در گام آشنایی با این سنت اندکی به دراز کشیده شده است. اگر از دلایل دست دوم این ایستایی چشم پوشی کنیم، شاید بتوانیم دلیل ایستایی در این گام را ناآمادگی تاریخی برای درنگ نظری پیرامون مناسب رئالیسم و ایده آلیسم بدانیم. به باور برخی رئالیسم تار و پود نظرورزی و جهان بینی ما را تشکیل داده و هر عنصر فرهنگی دیگری همچون دیانت، سیاست، اخلاق، آموزش و پرورش، دستگاه ارزش گذاری اقتصادی، سازمان عواطف و احساسات فردی و اجتماعی ما را در خود فرو برده و به یاری خود گرفته است. به باور برخی دیگر سویه های ایده آلیستی مهمی در تاریخ نظرورزی فلسفی ما دیده می شود.
از سوی دیگر پیرامون پیامدهای این دو رویکرد کلان نظری ارزش گذاری های متفاوتی دیده می شود، ولی چیزی که برای ما روشن است این است که تعبیر سازوار و هماهنگی از این مفهوم بنیادین در میان ما شکل نگرفته است.
تلاش ما در این مجموعه این است که بخشی از مسیر ضروری برای پیدا کردن فهم روشن تری از این مناسبت بنیادین را طی کنیم. این بخش در اینجا به سنت ایده آلیستی تعلق دارد و اهمیت آن در این است که این سنت برای ما کمتر شناخته شده است. از میان اجزاء این پژوهش بزرگ، مجموعه ای که پیشاروی شما قرار دارد تخصصا درآمدی بر پژوهش پیرامون سنت ویژه ای در رویکرد ایده آلیستی است: سنت ایده آلیسم آلمانی.
در پیش گفتار مترجم آمده است: اینکه اندیشه انسانی، برای آنکه راه را به خطا نرود، باید سیر مشخصی داشته باشد و از قواعد معینی پیروی کند، شاید بیش و پیش از همه علوم در ریاضیات شناخته شده باشد. ریاضیات، در صورت های اولیه آن، که تجربه های ابتدایی انسان از زمان و مکان به آن شکل می داد، چنان ساده بود که ریاضیدان می پنداشت راهنمایی در درون همه هست که به یاری آن می توان راه استنتاح و استدلال را پیمود، یا به خطاهای پیش آمده، پی برد؛ وانگهی اگر هم در اندازه گیری ها و محاسبات خطایی بود، این خطاها از جنسی نبود که خطری را متوجه موجودیت انسان و جهان کند، اما وقتی اندیشه به سطحی رسید که از سرشت و سرنوشت بشر پرسش کند، خطا دیگر نه امری طبیعی، بلکه در برخی موارد پدیده ای خانمان برانداز و حتی تمدن برانداز به نظر می رسید.
در این گونه امور حیاتی و در هر مورد، جای این پرسش هست که آیا آنچه که درست می پنداریم به راستی درست است؟ آیا پرسش از عدالت، سعادت، سیاست و ... پاسخ های درخوری یافته اند؟ و اگر نه چگونه به پاسخ های درخور می توان رسید؟ این همان پرسش سقراطی معروف است و شیوه ای که افلاطون در بررسی این پرسش و پاسخ های آن به کار رفت، مفهومی از فلسفه را عرضه کرد که در آن افراد استثنائی، که فیلسوف نامیده می شوند، می توانند از ظواهر امور فراتر بروند و به مشاهده حقایق امور یا همان ایده ها، نائل شوند و تنها چاره خردمندانه برای دیگران این است که چشم و گوش به نظر و عمل فیلسوفان داشته باشند، اما رفتن بدین راه و روش و پیوستن به آن عالم بالا، بدون پرشهای منطقی و خطاپوشی های زیرکانه ممکن نبود، چیزی که نمی توانست از چشمان تیزبین ارسطو پنهان بماند و هم او بود که اولین کتاب بزرگ و دوران ساز را درباره منطق نوشت.
از مجموعه ایدئالیسم آلمانی انتشارات حکمت، کتاب منطق نظام ینا( ۱۸۰۴ ـ ۱۸۰۵) نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل به کوشش سید حسین سجادی به بهای ۳۵۰۰۰۰ ریال ترجمه و منتشر شد.