انشا درمورد پاییز با مقدمه و نتیجه + چند نمونه انشای جدید درباره فصل پاییز
انشا درمورد پاییز با مقدمه و نتیجه + چند نمونه انشای جدید درباره فصل پاییز انشا درمورد پاییز و وصف زیبای آن در جملات دلنشین دانش آموزان که بر خواسته از عمق وجود و ذوق ادبی آنهاست همیشه قابل تحسین بوده و خواندنی. اما نوشتن انشا و استفاده درست از جملات و کلمات باعث شده […] نوشته انشا درمورد پاییز با مقدمه و نتیجه + چند نمونه انشای جدید درباره فصل...
انشا درمورد پاییز با مقدمه و نتیجه + چند نمونه انشای جدید درباره فصل پاییز
انشا درمورد پاییز و وصف زیبای آن در جملات دلنشین دانش آموزان که بر خواسته از عمق وجود و ذوق ادبی آنهاست همیشه قابل تحسین بوده و خواندنی.
اما نوشتن انشا و استفاده درست از جملات و کلمات باعث شده تا برخی از دانش آموزان نوشتن انشا خوششان نیاید و از آن طفره بروند.
ما در این بخش از سایت از حرف تازه چند نمونه از انشاهای زیبا را برای گرفتن الگو و ایده منتشر کردیم تا برای نوشتن صحیح انشا از آنها استفاده کنید
انشا درمورد فصل پاییز با مقدمه و نتیجه
انشا اول : مقدمه
ای نام تو بهترین سر آغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان است، هوایش لطیف و شبهایش دلپذیر است. در آن دوران شبهای پاییز مینشستم و قصه خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنههای داستان را در جلو چشم خود مجسم میساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی میساختم.
خداوندا خداوندا ای خداوند پیامبران و برگزیدگان و ای خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب!
رویم از خجلت زرد است اما هرگز این زردی رویم را با زردی پاییز تشبیه نمیکنم که پاییز زیباست و آن فصل خداست و زردی آن از فضل خداست که زردی پاییز پختگی و کمال است و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال است.
راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز که دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند و آتش زد و جان مسافران را نجات داد ریزعلی هنوز زنده است خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت آن نرسیده که من و تو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟ لباسهای تعلق را میگویم و تعلق غیر از داشتن است و میتوان دارا بود اما تعلق نداشت و میشود ندار بود اما تعلق داشت.
لباسهای اسارت را میگویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را میگویم.
برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و… راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت است پس چگونه میشود از آنها دل کند!
تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی به نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته است و دوره چاق و چلههاست و دوره فضاپیماهاست و آن جنابان را که میگویی هرگز نه وقت این را دارند که این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی به آن نخواهند گذاشت.
گفتم نمیدانم شاید حق با تو باشد اما ذهن خیالباف من میگوید جوجه را آخر پاییز میشمارند و بعدش چله سختی در راه است.
اما عزیزم تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی من نیز به تلافی چای داغی برات میریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتنم لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی.
نتیجه:
راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر است و تا آن روز به صاحبت میسپارم
انشا درمورد پاییز را توصیف کنید
انشا دوم: وقتی پاییز می شود مدرسه ها باز میشوند و ما به مدرسه میرویم و دوستان قدیمی را میبینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم.
ما هنوز در حال و هوای تابستان هستیم وقتی معلم اولین درس را میدهد و اولین تکلیف را به ما میدهد کم کم باور میکنیم سال تحصیلی شروع شده است.
در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه میشوند و شبها یک ساعت بلند تر می شوند.
در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر به گوش میرسد و فکر کنم به این دلیل باشد که روزها کوتاه تر شده اند و ما در حالی به خانه برمیگردیم که نزدیک غروب است و کلاغها دوست دارند در این موقع روز غار غار کنند.
هیچ کس فصل پاییز را جدی نمیگیرد، وقتی پاییز میشود هیچ کس انتظار زمستان را نمیکشد ، اما وقتی زمستان می آید همه منتظر اند که سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.
فصل پاییز فصلی است که برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند، مناظر زیبایی به وجود می آید.
پاییز فصل کار و تلاش رفتگرهای پارک است که برگهای خشک را جارو میکنند.
با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر می کند و وارد خانه می شود و خیلی خوب است که در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم.
پاییز فصل آمپول و شلغم است ، فصل لیمو شیرین و نارنگی، وقتی در پاییز به هندوانه نگاه میکنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه به ما یاد آوری میکنند که لباسهای زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم.
پاییز فصل برف پاک کن و بخاری است.
من در فصل پاییزدوست دارم در کنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم و با هم صحبت کنیم و لبووی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم.
شبهای پاییز برای شب نشینی خیلی خوب است ، اما باید زود به خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم راحت از خواب بیدار شویم.
در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا معمولا ابری است و آلودگی تابستان هنوز در هوا است که بارانهای پاییزی آن را تمیز میکند.
پاییز فصل انار است ، فصل گردو و شیره انگور نیز هست . در این فصل گندم ها جوانه میزنند و زمین های کشاورزی که در آن گندم کاشته اند سبز هستند.
وقتی که باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد، آدم فکر میکند آنها از سرما یخ میزنند ولی این اتفاق نمی افتد و آنها سالم می مانند و در سال بعد خوشه های گندم میدهند.
در پاییز گنجشک ها با پر های پف کرده و در دسته های سه تا پنج تایی روی شاخه های بید می نشینند و همراه باد پاییزی تکان میخورند و سرشان توی لاک خودشان است.
ما باید در این فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا آنها راحت تر بتوانند فصل سرما را سپری کنند و با فرارسیدن بهار جوجه های زیادی بیاورند.
در پاییز باید مواظب باشیم که سرما نخوریم و از لباسهای گرم استفاده کنیم و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم.
آرزو میکنم در چهار فصل سال زندگی شما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد.
نتیجه انشا:
در اینجا انشایم را به پایان میرسانم و در آخر نتیجه انشاء را مینویسم فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده می کند
انشا درمورد حیاط مدرسه
انشا سوم درمورد پاییز : پاییز اوج جلوه ی زیبایی خداست. پاییز فصل رنگهای زرد و نارنجی و قرمز و سبز و… است. این فصل، رنگین کمان فصل هاست. پاییز با همه ی شکوه و ابهتش برای ما یادآور شروع مدرسه است. مدرسه همیشه برایم اوج عشق دوستانم است.
مدرسه ای که بسیاری از لحضات آن هرگز تکرارنشدنی است.
گاهی در پاییز در حیاط مدرسه قدم می زدم و برگ های زیبای آن در زیر پایم خش خش صدا میداد، چقدر این صدا برایم دل انگیز و آرامش بخش بود.
گاهی هم در باران های نم نم پاییز به حیاط خانه می رفتم و از بوی خاک لذّت می بردم. پاییز فصلی است که شبها در آن طولانی تر و روزها کوتاه تر است.
شبها همیشه از پنجره خانه نظارگر ماه و ستارگان در شبهای طولانی پاییز میشدم. این فصل همیشه با بارانهای نمناکش برایم زیبای اش دوچندان میشود.
وصف پاییز در انشای پاییزی
انشای چهارم : پاییز فصل میوه های خوشمزه ایی چون نارنگی و انگور است، من میوه های پاییزی را دوست دارم و از خوردن آنها نهایت لذّت را میبرم.
یکی دیگر از این میوه ها سیب است میوه ای که آن را بهشتی می دانند.
پاییز شامل سه ماه به نامهای مهر، آبان و آذراست. مهر ما را به یاد محبت و عشق می اندازد. آبان یادآور شکوه وتقدس آب است، آب مایه حیات که زندگی آدمیان وابسته به آن است و آذر که معنی آتش را می دهد.
آتش یکی دیگر از عناصر مهم و نجات بخش بشر است.
پاییز یکی دیگر از فصل های پروردگار جهانیان است و اهمیت آن همیشه باید در اولویت باشد. در اول پاییز ساعت ها را یک ساعت به عقب می برند و شب ها طولانی تر میشود. پاییز فصل باران های زیبایی است که آدمی را پر از احساس لطیف میکند، احساسی که تکرار شدنی نیست و من با متن عاشقانه پاییز را دوست دارم
انشا درباره خش خش برگها
انشای پنجم : پاییزی دیگر از راه رسید
پاییزی با همه ابرهای تیره اش که کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید
پاییزی پر از باران هایی که یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …
من اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد
چرا انتظارش را نمی کشم هیچ وقت
چرا آمدنش دلم را تیره می کند
چرا این فصل پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمی تواند دلم را با خودش ببرد
نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم
نمی دانم …
نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمی شود
آری پاییز که می آید خورشید از من رو برمی گرداند
گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست
چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه می گیرند
آغوشم درختان خفته را نمی خواهد
پاییز انگار می آید تا بسراید دلتنگی را
پاییز انگار می آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت را با باران هایش بشوید و تحویل بادهای پاییزیش دهد
پاییز انگار می آید تا …
انشا درمورد پاییز فصل هزار رنگ
انشا ششم : پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …
پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …
پاییز که بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش
اصلا بدون آن که حرفی زده باشی او زیر باران های پاییزی خیس خواهد شد
و غم غریبی بر دلش خواهد نشست
برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو می توانی صدای خش خش برگ ها را به وضوح بشنوی
شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه می زند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایی که دو عاشق زیر آن ها پناه گرفته اند
بر موهای شاعری که می خواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد
نام پاییز را که بیاوری نا خود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می کشند
نام پاییز را که بیاوری چشم های پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سال ها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند
فصلی دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه می زند
و عطر کتاب های جلد شده، مداد و پاک کن های نو فضا را پر خواهد کرد
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش می کنیم
که آن چه را که باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود
اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند
پاییز را باید نفس کشید
پاییز را باید لمس کرد
پاییز …
آه
پاییز که می آمد یک چیز مسلم بود
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات..
انشا درمورد پاییز برای نوجوان
انشای هفتم: مقدمه : با نام خداوند هستی بخش زیبایی آفرین انشایم را در مورد پاییز آغاز میکنم .
چطور میتوان پاییز را دوست نداشت ؟؟
با این این همه مهر و زیبایی و زلالی که این فصل مظلوم و مهربان دارد.
انگار خود پاییز هم عاشق است . ، عاشق ما !
مگر نه چه دلیلی داشت در برابر سرما مقاومت کند و برای ما بهشتی از رنگ های شگفت انگیز بسازد.
که هر چه نگاه کنی سر نشوی از دیدن زیبایی هایش !
پاییز فصل سرد و گرمی در کنار هم است ،
سردی هوا در کنار گرمی رنگ های برگ ها ( زرد و نارنجی و قرمز.. )
مگر میتوان پاییز را دوست نداشت ،
فصل قدم زدن روی برگی های خشک با آن نغمه دل انگیز خش خسش کردن زیر برگ ها .
مگر میتوان پاییز را دوست نداشت ن، تنها به این گناه که سرد است ؟!!
سرما که علاجش یک بسته قرص سرماخورگی است و سوپ های پر مهر مادرم که انگار تک تک اجزایش طعم عشق میدهند.
اصلا من پاییز را دوست دارک که سرما بخورم !!!
بعد مادرم بیاید دست بگذارد روی پیشانی ام
و برایم شلغم درست کند و با غرغر تکه تکه در دهانم بگذارد .
اصلا من پایی را دوست دارم که برویم زیر بارن بستنی بخورم !!
که شال گردن های رنگی ام را از چمدان بیرون بیاورن و آن رو دور گردنم ببندازم و همه پارک های شهر را با قدم بزنم ، یخ کنم و لی خسته نشوم !
بعد برگردم خانه و دستانم را با چای گرمی که مادرم دم کرده گرم کنم .
پاییز سرد است اما به مهربانی های ما گرم میشود.
نتیجه: و من عاشق مهربانی پاییزم