اشعار متنی تاسوعای حسینی
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
نیزه باران می شود جسم سپه دارم وای سردارم
سنگ باران می شود ماه شب تارم وای سردارم
تیغ باران می شود سالار پیکارم وای سردارم
یک حرمگاه ، نشسته ، به امّیدی که سقّا می رسد
مشک خالی ، شده پُر ، عمو از سوی دریا می رسد
تشنه کامی ، به پایان ، در این غوغای صحرا می رسد
داده فرمان ، امیرِ ، سپاهِ کوفه بر باران تیر
مشک سقا ، هدف شد ، به چندین تیر دشمن ناگزیر
اشک خجلت ، نشسته ، به چشمان علمدار دلیر
مشک آب یار را دست پرچمدار را کوفه با تیر و به شمشیری زند
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
عزیز و هستی زهرای اطهر
تو کردی جان فدای آل حیدر
به زینب نور عینی
علمدار حسینی
ابوفاضل اباالفضل
این عمو هست این که آب شده
آسمان بر سرش خراب شده
بوسه ای زیر به چادر خاتون
چشمهایش پر از گلاب شده
گفت با کودکان عمو اینجاست
خوش بخوابید وقت خواب شده
بعد از آن زد به مرکبش هی کرد
نعره زد لحظه عذاب شده
تیغ خود را کشید چرخی زد
زهره را درید چرخی زد
علقمه چشمهای تر دارد
که عمو رفته آب بردارد
دختری گفت با خودش حتما
عمه ام از عمو خبر دارد
بین خیمه رباب غش کرد و
همه دیدند که پدر دارد
می رود سمت خیمه ی عباس
چه شده دست بر کمر دارد
دختری گفت از پرم بزنید
دو گره زیر معجرم بزنید
تا حرامی به نی سرش را زد
پیش عباس خواهرش را زد
طفل شش ماهه را که در آورد
بعد با چوب مادرش را زد
دید از نی حسین می بیند
بین یک خیمه دخترش را زد
به لباسی که از تنش کندند
وقت تقسیم خنجرش را زد
آنکه تیری به زیر ابرو زد
سر عباس را به پهلو زد
کودکان را همه به لج زده اند
سر او را به نیزه کج زده اند
آسمان بر سرش خراب شده
بوسه ای زیر به چادر خاتون
چشمهایش پر از گلاب شده
گفت با کودکان عمو اینجاست
خوش بخوابید وقت خواب شده
بعد از آن زد به مرکبش هی کرد
نعره زد لحظه عذاب شده
تیغ خود را کشید چرخی زد
زهره را درید چرخی زد
علقمه چشمهای تر دارد
که عمو رفته آب بردارد
دختری گفت با خودش حتما
عمه ام از عمو خبر دارد
بین خیمه رباب غش کرد و
همه دیدند که پدر دارد
می رود سمت خیمه ی عباس
چه شده دست بر کمر دارد
دختری گفت از پرم بزنید
دو گره زیر معجرم بزنید
تا حرامی به نی سرش را زد
پیش عباس خواهرش را زد
طفل شش ماهه را که در آورد
بعد با چوب مادرش را زد
دید از نی حسین می بیند
بین یک خیمه دخترش را زد
به لباسی که از تنش کندند
وقت تقسیم خنجرش را زد
آنکه تیری به زیر ابرو زد
سر عباس را به پهلو زد
کودکان را همه به لج زده اند
سر او را به نیزه کج زده اند