سریال هیولا ساختهی مهران مدیری؛ قلعه حیوانات
سریال هیولا تازه ترین اثر مهران مدیری است. تهیه کنندهی این سریال سید مصطفی احمدی است. مهران مدیری بعد از سالها دوباره با پیمان قاسمخانی همکاری کرده است. د این متن قصد داریم به صورت مفصل به بررسی سریال هیولا بپردازیم، در ادامه با نت نوشت همراه باشید. این مطلب در حال بروز رسانی است […] نوشته سریال هیولا ساختهی مهران مدیری؛ قلعه حیوانات اولین...
سریال هیولا تازه ترین اثر مهران مدیری است. تهیه کنندهی این سریال سید مصطفی احمدی است. مهران مدیری بعد از سالها دوباره با پیمان قاسمخانی همکاری کرده است. د این متن قصد داریم به صورت مفصل به بررسی سریال هیولا بپردازیم، در ادامه با نت نوشت همراه باشید.
این مطلب در حال بروز رسانی است و به صورت هفتگی با تحلیل هر قسمت جدید بروز میشود، برای دسترسی به تحلیل و نقد آخرین قسمت به انتهای مطلب مراجعه کنید (برای این کار استفاده از فهرست پیشنهاد میشود👇)
سریال هیولا
سریال هیولا هفتمین همکاری پیمان قاسمخانی با مهران مدیری است که نقش سرپرست نویسندگان هیولا را به عهده دارد. و امیر برادران نویسندگی این سریال را به عهده دارد. فیلمبرداری سریال هیولا در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۹۷ آغاز و پخش آن از تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ در شبکهی ویدیویی آغاز شده است و قسمت جدید دوشنبهها در سراسر مراکز عرضهی فیلم در ایران توزیع میشود.
قرار است که سریال هیولا در هفده قسمت تهیه و توزیع شود. توزیع این سریال به عهدهی شرکت تصویر دنیای هنر، اول مارکت و نماوا است. و همزمان با توزیع ویدیویی کاربران میتوانند با عضویت در سایت نماوا بصورت آنلاین و یا دانلود نسخههای این سریال به تماشای آن بنشینند. سریال هیولا مانند سایر مجموعههای ساخته شدهی مهران مدیری همچون شبهای برره، قهوهی تلخ مرد هزار چهره در ژانر طنز است و از زاویهی دید طنز به مسایل و آسیبهای اجتماعی روز میپردازد.
بیشتر بخوانید: ساعت پنج عصر؛ مهران مدیری رکوردها را جابجا میکند یا فیلمش؟
مهران مدیری
مهران مدیری متولد ۱۸ فروردین ۱۳۴۶ در تهران است. او اولین بار با مجموعهی طنز تلویزیونی پرواز ۵۷ شناخته شد و پس از به بازیگری و کارگردانی مجموعه تلویزیونی ساعت خوش در سال ۱۳۷۳ پرداخت. این مجموعههای تلویزیونی با نگاهی تازه و طنز به مسائل روزمره نقطهی عطفی در مجموعههای طنز تلویزیونی بود. بینندگان تلویزیونی استقبال بسیاری از این مجموعهها داشتند و تکیه کلام شخصیتهای این مجموعه در زمان پخش و مدتها بعد از آن همچنان در بین مردم رواج داشت.
ساعت خوش، جنگ ۷۷ و پلاک ۱۴مجموعهی تلویزیونی ساعت خوش چندین بازیگر را بخصوص در حوزهی طنز به مردم معرفی کرد. نصرالله رادش، رضا عطاران، ارژنگ امیر فضلی، داوود اسدی، نادر سلیمانی، یوسف صیادی، سعید آقا خانی از جملهی این بازیگران بودند. بازیگرانی که کمتر اقبال و توجه رضا عطاران را یافتند و بعد از سریال ساعت خوش تنها در چند نقش کوتاه نقش آفرینی کردند و هرگز البته موفقیت ساعت خوش را به دست نیاوردند.
بعد از آن مجموعهی تلویزیونی جنگ ۷۷، پلاک ۱۴ نیز از جمله مجموعههای ساخته شده توسط مهران مدیری بودند. در سال ۱۳۸۱ مدیری مجموعهی طنز پاورچین را ساخت و کارگردانی به عهدهی مدیری و پیمان قاسمخانی سرپرست نویسندگان بود.
برره و …برره شهری خیالی در ایران بود که شخصیت فرهاد با بازی مهران مدیری از آن به تهران آمده بود. داوود با بازی جواد رضویان شخصیت مقابل او بود که کشمکشهای این دو در خانه و محیط کار بستر مناسبی برای نگاه طنز مدیری به زندگی کارمندی، بروکراسی اداری، خرافهها و باورهای روستاها و شهرهای کوچک، فرهنگ شد.
اصطلاحات و آداب و رسوم ها، غذاها و سایر ویژگیهای فرهنگی ساخته شده برای برره و اهالیاش در بین مردم مورد استقبال واقع شد و کلماتی چون پاچه خواری(تملق)، نخودچی خوران(غیبت) وارد دایرهی لغات مردم شد و حالا هم بعد از سالهای سال همچنان دارای همان معانی است و توسط بینندگانی که سریال را دیده اند استفاده میشود.
نقطه چینمجموعهی نقطه چین مجموعهی طنزی بود که در سال ۱۳۸۲ هر شب از شبکهی سوم سیما پخش میشد و در کنار مهران مدیری رضا شفیعی جم و سحر ولدبیگی نیز از دیگر بازیگران این سریال بودند. شبهای برره بعد از این مجموعه تلویزیونی در سال ۱۳۸۴ هر شب به روی آنتن شبکهی سه میرفت و در ادامهی پاورچین در مورد برره و بررهایها بود.
نویسندگان این مجموعه پیمان قاسمخانی، مهراب قاسمخانی، سروش صحت، خشایار الوند بودند. و به نظر میرسید که زوج مدیری و قاسمخانی به خوبی از سلیقهی مخاطب آگاهند و موفقیت دیگری برای این دو رقم خورد. باغ مظفر، مرد هزار چهره، مرد دو هزار چهره از جمله همکاریهای مهران مدیری و قاسمخانی بوده اند.
اما این همکاری ادامه نیافت و شایعات اختلاف این دو نفر بر سر زبانها افتاد که البته هیچگاه توسط این دو نفر نه تایید و نه تکذیب شد و همکاری مهران مدیری با سایر نویسندگان مانند امیر مهدی ژوله، خشایار الوند ادامه یافت.
قهوه تلخمجموعهی قهوهی تلخ از جمله دیگر مجموعههای ساختهی مهران مدیری بود که این بار مجموعه طنزی بود که در زمان گذشته میگذشت. سیامک انصاری در نقش نیما زند کریمی استاد تاریخ است و در مورد دورهی تاریخی خاصی که در هیچ کتابی نیست تحقیق میکند.
با خوردن قهوهای به زمان گذشته میرود و در آن دوران تاریخی در کاخی زندگی میکند.
دورهمیپیش از سریال هیولا مهران مدیری به کارگردانی و اجرای مجموعهی تلویزیونی دورهمی مشغول بود. که شروع پخش این مجموعه در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ در شبکهی نسیم بود.
این مجموعه آیتمهای نمایشی با بازی سیامک انصاری، شقایق دهقان، الیکا عبدالرزاقی، سروش جمشیدی اجرا میشد و در هر قسمت به موضوعی خاص و البته طبق سیاق مدیری به مسائل اجتماعی میپرداخت.
موضوعاتی چون رشوه، طلاق، شهر نشینی، شبکههای اجتماعی و غیره میپرداخت. شخصیت قیمت با بازی سروش جمشیدی در این سریال و با اجراهای استند آپ کمدی بین مردم بسیار محبوب بود . و در هر قسمت مهمانی نیز در برنامه حضور داشت.
مهمانان از میان هنرمندان، ورزشکاران نخبههای علمی بودند. و سرانجام این مجموعهی تلویزیونی در خرداد ۱۳۹۸ با پایان فصل چهارم به پایان رسید. تهیه کنندهی این سریال نیز مانند سریال هیولا مصطفی احمدی بود.
بررسی قسمت به قسمت هیولا
قسمت اول سریال هیولا
داستان سریال هیولا روایت ماجرای خانوادهای به نام شرافت است. نویسندهی این قسمت امیر برادران است. قسمت اول این سریال در پاسگاه مرزیای به تاریخ ۱۲۹۵ آغاز میشود. مهدی قلی خان با بازی میرطاهر مظلومی (جد بزرگ خانوادهی شرافت) حاضر به گرفتن رشوه از کلنل انگلیسی نمیشود.
او به دلیل این خدمت صادقانه به کاخ احمد شاه قاجار دعوت میشود و لقب شرافت و فامیلی شرافت به او اهدا میشود. شرافتها ساکن محلهی قدیمی در تهران هستند و کوچهای که در آن زندگی میکنند به نام آنهاست.
قسمت اول به موضوع حساس و البته پر رنگ این روزها یعنی رشوه، رانت خواری، پولشویی میپردازد. به سیاق سریالهای تلویزیونی در این قسمت اول با شخصیتهای مختلفی آشنا میشویم. روایت داستان خانوادهی شرافت حالا به سال ۱۳۹۷ رسیده است.
هوشنگ شرافت با بازی فرهاد اصلانی اولین شرافتی که در مقطع کارشناسی شیمی وارد دانشگاه شد و حالا در دبیرستان استعدادهای درخشان شرافت به تدریس مشغول است. همسر او شهره با بازی شبنم مقدمی خانه دار است.
هوشنگ و شهره به همراه یک فرزند پسر و یک فرزند دختر خود و مادر هوشنگ (مهری) با بازی گوهر خیراندیش در آپارتمان صد متری اجارهای زندگی میکنند. پدر و مادر هوشنگ همواره سعی میکنند که او را با مفاهیمی چون کرامت، سلامت اخلاقی آشنا کنند.
بیشتر بخوانید: ما همه با هم هستیم ساختهی کمال تبریزی؛ متلک پرانی سیاسی
زندگی او را بصورت مرور کوتاه در مقاطع مختلف میبینیم. هوشنگ همیشه بین منافع و شرافت و اخلاق گزینهی دوم را انتخاب میکند. و تا به اینجا میرسد که دبیر سادهای در یکی از مدارس است که به هیچ عنوان حاضر نیست حتی نمرهای را جا به جا کند.
اختلاس از صندوق فرهنگیان، بی ثباتی قیمت دلار و تاثیر آن بر زندگی اقشار مختلف مردم، قاچاق دارو، رسانه و نقش آنها، شبکههای مجازی و انعکاس خبر از طریق آنها از جمله مسایلی هستند که در این قسمت سریال هیولا با نگاهی طنز به آن پرداخته میشود.
در این قسمت مهران مدیری در نقش کامران کامروا پدر یکی از دانش آموزان به نام هوشمند کامروا وارد سریال و معرفی میشود و به نظر میرسد که در ادامه کم کم شاید ماجراهای بیشتری با حضور او خواهم بود.
در پایان قسمت اول صحنه هایی از پشت صحنه و مصاحبه با نویسنده و بازیگران وجود دارد. بازیها به سبک و سیاق بسیاری از آثار مدیری اغراق شده هستند. و شاید به نوعی نشان دهندهی این باشد که هیچ یک از شخصیتهای داستان خود واقعیشان نیستند و همواره چیزی را نشان میدهند که نیستند.
به عنوان نمونه شبنم مقدمی با اینکه تمایل دارد که سفر برود و یا خیلی شاید برایش مهم نباشد که همسرش به نفع زندگی آرام و راحت تری از نظر مالی بر روی برخی مسایل چشم پوشی کند اما تمام مدت مشغول شعار دادن در باب حفظ شرافت است.
تنها فردی که در این سریال تنها واقعیتها را میبیند و آنچه را که در دل دارد به زبان میآورد دختر هوشنگ به نام هاله است. و به نوعی میتوان گفت که آنچه هاله به زبان میآورد آن چیزی است که بقیه خانواده با آنکه به زبان مخالف آن هستند به آن فکر میکنند.
کودک با وجود آنکه دائما روایتهای زندگی شرافتمندانهی اجداد و بزرگترهای خانوادهی خود را میشنود با مقایسهی روایتها و فضیلتهای عنوان شده در این روایتها در فقر و تنگدستی خانوادهی خود هیچ ویژگی مثبتی نمیبیند.
صحنهای که گوهر خیراندیش در حالیکه که خانواده بر سر سفرهی شام محقری نشستهاند که هیچ یک از آنها را راضی و سیر نمیکند در حال نقل حکایتی از شرافتهای همسر مرحوم خود است. او میگوید که همسرش پیشنهاد رشوه را نپذیرفته و اینطور شده است که به جای زندگی در باغ چند هزار متری حالا در خانهای اجارهای و صد متری زندگی میکنند.
هاله در پایان صحبت تنها کسی است که اقدام عاقلانه را پذیرفتن رشوه و زندگی در باغ بزرگ جای خانهای اجارهای میداند. هوشنگ شرافت هم مانند بسیاری از شخصیتهای سریالهای مدیری و یا طبق الگوی بسیاری از سریالهای طنز شخصیتی ساده است که با جامعهی پیچیده و پر آشوب در تضاد است. و سادگی او در مقابل برخی از شخصیتها و یا در برخی از موقعیتها بیشتر به چشم میآید و باعث ایجاد موقعیتهای طنز میشود.
مسائلی که مهران مدیری در این سریال به آنها میپردازد بسیار حساسیت برانگیز و از جمله مسائل ملتهب روز هستند و شاید واقعا بهترین راه مطرح کردن آن به شکل سوال و طرح مساله ژانر طنز باشد. مهران مدیری مانند سایر مجموعههای طنز اجتماعی خود آینهای در برابر هر یک از ما میگذارد تا خود را تماشا کنیم.
شخصیتهایی که در سریال هیولا آفریده شدهاند به گونهای هستند که هر یک از ما در دنیای واقعی چندین ما به از برای آن سراغ داریم. و شخصیتها تنها ساخته و پرداختهی قوهی تخیل نویسندگان مجموعه نیستند و از دل مردم این روزگار انتخاب شده اند.
طراحی لباس و صحنهی این سریال بسیار ساده، فاقد هر گونه جذابیت و یا ویژگی خاصی است. موسیقی متن این سریال به عهدهی امیر توسلی است. در پایان هر قسمت از سریال تصاویر و ویدیوهای از پشت صحنهی سریال وجود دارد. و همچنین با عوامل پشت و جلوی دوربین مصاحبه شده است. از دیگر بازیگران این قسمت میتوان به چنگیز جلیل وند در نقش محمود شرافت پدر هوشنگ، محمد بحرانی در نقش غضنفر چمچاره، نیما شعبان نژاد در نقش هوشمند کامروا اشاره کرد.
قسمت دوم سریال هیولا
هوشنگ شرافت به بازار دارو میرود تا داروی مادر خود را تهیه کند. داوود بیزاکول فروشندهی دارو متوجه میشود که چک پولهای شرافت تقلبی است. و دارو را به او نمیدهد. شرافت در اثر فشار خانواده و فشارهای اقتصادی ناچار به خرج کردن چک پولهای تقلبی میشود. او در بزنگاههای مختلف همواره با دو ندا درگیر است.
و همواره البته به ندای وجدان خانوادهی شرافت که همراه اوست گوش میکند اما این بار به دلیل نیاز مادر به دارو و عدم توانایی در تامین وجه آن به ندای وجدان خود گوش نمیکند و این طور که پیداست هیولای دیگری در راه است. شرافت هم مانند سایر مردم به خوبی از نیک و بد آگاه است.
اما باورهایش حالا تنها بر روی زبان جاری است و متناقض با اعمالش است. در صحنهای که هوشنگ شرافت وارد خانهی کامران کامروا میشود از تفاوت نمای سادهی خانه با داخل لوکس خانه متعجب است و کامروا به او میگوید که بیرون خانه مال مردم و داخل خانه برای خود است.
این فرهنگی است که در جامعهی ما بسیار رواج دارد تفاوت سبک زندگی اندرونی بیرونی و اتاقهای مهمان با سایر خانه همواره در زندگی ایرانی وجود دارد. دلایلی چون مهمان نوازی و یا آبروداری که این روزها به ریاکاری بسیار رسیده است.
نوسانات قیمت دلار و سکه و تاثیر آن روی زندگی طبقههای مختلف مردم، ریا و دورویی، اختلاس هم از مسایل مطرح شده در این قسمت هستند. و در ادامه باید دید آیا شرافت همچنین ندای وجدان خود را نادیده میگیرد. سرنوشت هوشنگ شرافت دور از باور و تجربیات ما نیست. همانطور که امیر برادران نویسندهی سریال در قسمت پشت صحنه اشاره میکند هر یک از ما میتوانیم هیولایی باشیم. و این آغاز هیولا شدن هوشنگ شرافت است.
قسمت سوم سریال هیولا
قسمت سوم سریال هیولا با نمایی از داخل خانهی شرافتها آغاز میشود. هوشنگ شرافت قضیهی اختلاس از صندوق فرهنگیان را به خانوادهاش نگفته بود و توسط فیلمی که از او در تجمعات گرفته شده بود لو رفته است.
پدر هوشمند کامروا به هوشنگ پیشنهاد میدهد که در ازای ده میلیون تومان بتواند او را در امتحان قبول کند و دیپلم بگیرد. از آن طرف هوشنگ در راه برگشت به خانه با چمچاره رو به رو میشود که تصمیم گرفته است که مبلغ ده میلیون تومان به مبلغ پیش پول خانه اضافه کند.
از آن طرف فرهنگیان هوشنگ شرافت را به عنوان فردی شریف و امانت دار به عنوان نمایندهی خود انتخاب میکنند تا به جلسهی هیئت مدیرهی صندوق فرهنگیان برود تا در مورد نحوهی بازگشت پولهای معلمان مذاکره کند. در آنجا آقای کامروا پدر هوشمند به عنوان عضو هیئت مدیره حضور دارد.
در این قسمت علاوه بر بازیگران قسمتهای قبلی محسن قاضی مرادی در نقش پیرمردی است که بر روی ویلچر نشسته و قدرت تکلم نیز ندارد اما با همین شرایط در پست مهمی در هیئت مدیره حضور دارد.
یک خانوم که حضورش تنها جهت تکمیل ویترین به جهت نقش زنان در اجتماع است و به او اجازه داده نمیشود که حتی حرف بزند، و یک فرد بسیار جوان که از آقا زادهها است بخشی از هیئت مدیرهی این صندوق است. این ترکیب اعضای هیئت مدیره خود طعنهای است به حضور آدمهای بی صلاحیت و بی کفایت در پستهای مهم دولتی است.
این قسمت نیز سایر قسمتهای دیگر تصمیم گرفته است که تا حد امکان مشکلات و معضلات امروز جامعه را به تصویر بکشد. مهران مدیری در نقش آقای کامروا یک مدیر چند شغله است که در کنار همهی مشاغلی که در آنها حضور دارد به دلالی و اختلاس هم میپردازد.
مدرکهای تقلبی مدیران و آقازاده ها، حضور آقازادهها در پستهای مهم، مدیران در سفر و مدیریتهای از راه دور آن ها، رشوه، دورویی، ریا اینها تنها شماری از معظلات اجتماعی است که در این قسمت به آنها پرداخته شده است.
باید گفت که تا اینجا تنها به لیست کردن این مسائل و بررسی تیتر وار آنها در این سریال پرداخته شده است. لوکیشنهای محدود و نماهای اغلب بسته از صورت شخصیتها است. و حتی در موقعیتهای طنز هم تنها دیالوگ هایی که شخصیتها به هم میگویند و یا متلک پرانیها تماشاگر را به خنده میاندازد و موقعیت طنزی ساخته نمیشود.
صحنه پردازیها هیچ ویژگی خاصی ندارند که به پر رنگ شدن ویژگیهای شخصیت و یا آمبیانس و فضا پردازی کمکی کنند. شاید بهتر بود سه چهار قسمت اول سریال به شخصیت پردازی و ساخت رزومهای برای شخصیتها سپری میشد و بعد از آن شاهد پیشرفت داستان فیلمنامه بودیم.
اما در این سریال از قسمت اول همین ساختار است. یعنی نشان دادن و تیتر کردن معضلات اجتماعی بی آنکه در آن عمیق شده باشند و یا ریشه یابی شده باشد. شخصیتها هم به غیر از شخصیت اصلی یعنی هوشنگ شرافت شخصیت پردازی خاصی نشده اند.
در سه قسمت اول که ساختار به همین صورت بوده است باید دید آیا در ادامه نیز مهران مدیری به همین منوال پیش میرود و یا شخصیتهای دیگر پررنگ تر و داستان عمیق تر خواهد شد و یا خیر.
قسمت چهارم سریال هیولا
قسمت چهارم از سریال هیولا هوشنگ شرافت موفق میشود پول خانه را جور کند. چمچاره که خود را آماده کرده بود که انتقام کینهی تاریخی خود را از شرافت بگیرد در نقشهی خود ناکام میماند. در قسمت چهارم سریال هیولا فلش بکی به گذشتهی رابطهی چمچارهها با شرافتها هم زده میشود و ماجرای اختلاف جد چمچاره با مهدی قلی خان جد شرافتها را میبینیم.
اختلافی که تا به امروز باقی مانده است. چمچاره که نقشهاش برای بیرون انداختن شرافتها از خانهاش نقش بر آب شده است اما کوتاه نمیآید و هوشنگ شرافت را در موقعیتی قرار میدهد که یک پراید درب و داغان را به او میفروشد. شرافت برای خرید این پراید تصمیم میگیرد که دوباره به پیشنهاد کامروا پاسخ مثبت بدهد.
این قسمت نیز همچنان شاهد همان الگوی سه قسمت قبل هستیم. هوشنگ شرافت دچار مسئلهای بغرنج میشود و بین راه خیر و شر گیر میافتد. تحت فشار شرایط و اصرار اطرافیان تصمیم میگیرد علیرغم میل باطنی خود شرافت و وجدان خود را زیر پا بگذارد و پیشنهادات رشوه و حق السکوت را بپذیرد و به نظر میرسد که گام به گام به هیولا شدن نزدیک تر میشود.
همانطور که میبینیم در هر قسمت شرافت سریعتر پیشنهادات رشوه را میپذیرد و میزان و مبلغ آن هم بالاتر میرود. از قسمت اول شاهد آن بودیم که شرافت سعی میکند با کارهایی مانند روشن کردن شمع در سقاخانه، پرداختن پول به گدای سر کوچه، رد کردن پیرزنها از خیابان و درس دادن به کودکان کار طلب آمرزش میکند و ندای وجدان خود خلاصی مییابد.
و هر چه خلافی که میکند بزرگتر میشود برای جبران آن به گدای سر کوچهی بیشتر پول میدهد و تعداد پیرزن هایی که از خیابان رد میکند افزایش مییابد. تعداد شمع هایی که روشن میکند و بچه هایی که درس میدهد هم بیشتر میشود. و این میتواند به نوعی هم به مسئلهی پولشویی بپردازد.
سریال هیولا تا این قسمت فقط هوشنگ شرافت را با انواع و اقسام معضلات روز درگیر کرده است. اما همچنان این سریال در حد اشاره کردن تیتروار به مسائل روز در بستر طنزی خانوادگی باقی مانده است. هر چند وجه اجتماعی آن به وجه طنز آن غالب است.
و باید بپذیریم که لااقل به این زودیها قرار نیست در ساختار این سریال تغییری ایجاد شود اما باید دید مهران مدیری تا قسمت چندم میخواهد به تکرار این الگو بسنده کند. اما در صورت تکرار این ساختار تنها با عوض شدن موقعیتها مواجه هستیم و هیچ اتفاق دیگری نخواهد افتاد. و سریال به تکرار خواهد افتاد.
امیدوارم که در ادامهی سریال، مهران مدیری و نویسندگانش به شخصیت پردازی بیشتر، درگیر کردن شخصیتهای فرعی دیگر در موقعیت ها، خلق صحنههای متفاوت تر فکر کنند. و سریال را از این تکرار لوکیشنهای محدود و سوژههای تکراری و نماهای کلوزآپ خلاص کنند.
قسمت پنجم سریال هیولا
چراغ خاموش حرکت کن
در قسمت پنجم سریال هیولا شاهد این هستیم که هوشنگ شرافت در جریان معاملهای توجه کامروا را بیش از پیش به خود جلب میکند. کامروا متوجه میشود که از ساده لوحی و معصومیت شرافت میتواند در جهت منافع خود استفاده نماید.
این اتفاق باعث میشود که شرافت بتواند به هزار تو و دم و دستگاه موسساتی که کامروا در آنها مسئولیت مهم دارد راه پیدا کند و با آنها آشنا شود. خاف، مخای، مکاشف تنها تعدادی از این موسسات هستند. برای شرافت شغلی در صندوق در نظر گرفته میشود. شغلی که وجود ندارد و ابداع میشود. ریاست تاثیر گذاری، معاونت قانع کنندگی شغلی است که قرار است ابداع شود.
موسسات خیریه و NGOهای مختلف در تمام دنیا همواره مورد بحث و محل مناقشات بسیار بوده اند. عدهی زیادی از این موسسات همواره با متهم بوده اند به پولشویی و یا پوششی برای فعالیتهای تجاری.
در این قسمت سریال هم موسسهی تجاری مخای ( موسسهی خیریهی اشک یتیم) با چنین اسمی و با انواع و اقسام شعارهایی که به در و دیوار زده شده به تجارت در زمینههای مختلف میپردازد و از نام و نوع فعالیت موسسه و حمایتهایی که از آن میشود در جهت تجارت استفاده میکنند.
در قسمت پنجم سریال هیولا سیستم پیچیده تر و هزار توهای کامروا و سایر دوستانش پیچیده تر و مخوف تر میشود. همه جا در تمام موسسات همین افراد هیئت مدیره هستند. و در جواب سوال شرافت در همین زمینه کامروا میگوید هرگز به ترکیب تیم برنده دست نزن. به نظر میرسد ادارهی کل کشور در قسمتهای مهم آن به عهدهی تیم کامرواست که مجموعهی آدمهایی که هیچ کفایتی ندارند.
با اینکه در قسمت پنجم سریال هیولا شاهد ابعاد گسترده تری از فعالیتهای کامروا و دوستانش در سطوح بالا و پستها و فعالیتهای مهم هستیم ولی همچنان اتفاق خاصی در داستان و فیلمنامه نمیافتد. همچنان داستان پیشرفت خاصی نمیکند.
ساختار این قسمت هم همینطور است که پیشنهادی به آقای شرافت داده میشود. آقای شرافت بسیار محکم و قاطع شعارهای در باب شرافت، اخلاق و انسانیت میدهد. اما با فشار خانواده و همچنین میلی که خود به پول و امکانات آن پیدا کرده است آن را میپذیرد و تمام.
همچنان شرافت و کامروا دو نیروی خیر و شر هستند که کمی پر رنگ تر از سایر بازیگران و نقشهای سریال هستند و خانمهای سریال همچنان در سایه هستند و تنها به بازی یکسری واکنشهای تکراری میپردازند.
اما در کنار همهی اینها نباید از این موضوع غافل شد که برای نخستین بار است که ما شاهد بیان مسائل اجتماعی و سیاسی در این سطح هستیم.
مسائلی چون چون ریا و استفاده از مذهب جهت ریاکاری و سرپوشی جهت فساد اداری و مالی، آقازاده ها، موسسات مالی و اعتباری و خیریههای فاسد. این مسائل بین مردم بصورت غیر رسمی و بر اساس شایعاتی که هر چند وقت یکبار به بیرون درز میکرد همواره مورد بحث و اظهار نظرها در بین مردم کوچه و بازار هم بوده است.
اما اینکه بصورت رسمی از یک تریبون به بیان ریزه کاریها و روابط سیاسی و اقتصادی به این نحو پرداخته شود اولین بار است. اما این سوال باقی میماند که هدف سریال هیولا آیا تنها صحه گذاشتن و نشان دادن واقعیات اجتماعی امروز بدون تغییر است و یا اساسا این سریال در این برههی تاریخی و اجتماعی آیا کاری فراتر از این میتواند بکند و نقشی میتواند داشته باشد؟
قسمت ششم سریال هیولا
قسمت ششم سریال هیولا با نمایی از هوشنگ شرافت در کلاس درس آغاز میشود. بچهها کتاب کمک درسی را دست به دست میکنند و از او میخواهند تا نمونهای از این کمک درسیها را به آنها پیشنهاد کند اینجاست که هوشنگ شرافت سخنرانی طولانی در باب شرافت انجام میدهد. او از بچهها میخواهد که در مدرسه تنها به دنبال جواب مسائل درسی نباشند و انسانیت، رقابت سالم، آرمانگرایی و شرافت را بیاموزند.
سخنرانی پر شور و با احساسی که بچههای پر شر و شور کلاس را در سکوت فرو میبرد و تاثیر آنی میگذارد و حتی در پایان آنها شرافت را به شدت تشویق میکنند. او به نظر میرسد این توانایی خود را تازه کشف کرده است . به نظر میرسد که مانند سایرین یاد گرفته است که خوب حرف بزند و تاثیر گذار شعار بدهد و خود به گونهی دیگر بر اساس منافعش رفتار کند.
در ادامه میبینیم که عدهای از معلمان به ستوه آمده اند و تصمیم دارند که اعتصاب کنند او با همین شیوهی شعار دادن و پر شور حرف زدن به سراغ آنها میرود و فرهنگیان که چون به او اعتماد کامل دارند تحت تاثیر قرار میگیرند و برای کامروا و سایر اعضای هیئت مدیره زمان میخرد.
از آن طرف شرافت به همراه خانواده به مهمانی سالگرد ازدواج کامروا دعوت میشود که سایر اعضای هیئت مدیره و سهام داران پروژههای مختلف در آن حضور دارند.
مادر نیز مانند شرافتِ پسر سخنرانی بلند و پر شور در باب نجابت و متانت زنانه بیان میکند و دست آخر در گذاشتن تاج و پوشیدن لباس شیک در مهمانی از همه سبقت میگیرد و تمامی این صحنه تنها نشان دادن شعار زدگی و ریا در تمام سطوح جامعه است.
در صحنهی مهمانی با اضافه شدن خانومها و زیاد تر شدن تعداد سکانسهای حضور آنها شوخیهای جنسی تکراری نیز به مجموعه اضافه میشود. مدیری و نویسندگانش در صحنهی مهمانی میخواهند بر زندگی پر زرق و برگ و تجملی قشر پولدار جامعه در تمام سطوح حتی ابتدایی زندگی نظیر خوراک، پوشاک تاکید میکنند.
اما همانطور که در قسمتهای گذشته هم بارها عنوان کردم تنها طرح مسایل است به شیوهای که وجود دارد و اکثریت به اتفاق مردم جامعه نیز از آن مطلع هستند. و تا اینجا سریال هیولا تنها کمی خنده دار است.
در قسمت ششم سریال هیولا در کنار تمام مسائلی که بوده و همچنان تکرار میشود نظیر موسسات مالی و اعتباری که هر روز مانند قارچ سر بر میآوردند، مسائل مالی و سیاسی پشت پردهی آن ها، حضور آقازاده ها، به طرح مسئلهای در باب پشت پردهی زندانهای مجرمان اقتصادی میپردازد. اشاره به م. خ ( خاوری)، ب.ز ( بابک زنجانی) به عنوان پای ثابت این مهمانیها و خاطرات زندانهای لوکس مجرمان اقتصادی مسائل جدیدی هستند که بیان میشود.
اما همچنان بیشتر نماها کلوزآپ بازیگران و نماهای بدون حرکت و ثابت و تکراری است. بازی خاص را از بازیگران شاهد نیستیم. و صحنه پردازی خاصی را نمیبینیم البته با این سبک از بازیها و کارگردانی نیازی هم به صحنه پردازی خاصی نیست.
به نظر میرسد در قسمت ششم سریال هیولا کم کم روند تبدیل شدن هوشنگ شرافت به هیولا آغاز شده است. در این قسمت دیگر شرافت برای خلافهای کوچک و به زعم دور و بری هایش بی شرفیهای ریز و کوچک کار خیری انجام نمیدهد و سعی نمیکند آن را به نحوی جبران کند.
روند تغییر شرافت که از قسمت اول شروع شده و تا این قسمت که همچنان پروسهی تغییر و دگرگونی او را شاهد هستیم. پروسهای که امیدواریم در قسمتهای آینده با پیچیدگیها و سرعت بیشتری و نکات تامل برانگیزی همراه باشد.
قسمت هفتم سریال هیولا
قسمت هفتم سریال هیولا همانند قسمتهای دیگر به دنبال مطرح کردن مسائل اجتماعی روز است. این بار سراغ کنکور و مافیای کنکور و مسائل مربوط به آن رفته است.
هوشنگ شرافت در مقابل پیشنهاد مهران مدیری همانند قسمتهای قبل تسلیم میشود اما این بار رویه تغییر کرده است. این بار هوشنگ شرافت نه به دلیل فشارهای خانواده بلکه با خواست خود تسلیم میشود.
در اول این قسمت هفتم سریال هیولا هم شاهد آن هستیم که هوشنگ شرافت به کامروا میگوید که مزهی سوشی مهمانی هنوز زیر زبانم هست. هوشنگ شرافت که دیگر مزهی پول زیر زبانش رفته این بار پیشنهاد کامروا را به دلیل زیاده خواهیهای خودش میپذیرد. و به تبلیغ کتابهای کنکور میپردازد.
و شاید بتوان گفت در مورد کنکور و بزرگ نمایی مناسبات و روابط کلاسهای کنکور و ناشران کتابهای کنکور مهران مدیری موفق شده در کنار پیامهای اخلاقی و نشان دادن صرف مسائل و مصائب اجتماعی کمی مخاطب را به تفکر وا دارد.
تجارتهای کلانی که حول پدیدهی کنکور شکل گرفته است باور نکردنی است و از آن ور خانواده هایی که با اصرار با آرزوی دکتر و مهندس شدن فرزند خود را به این سیستم شکنجه میسپارند. عملا سیستم کنکور و این رقابت باعث از بین رفتن استعدادها میشود و مانند سیلی همه را خواسته و یا ناخواسته با خود میبرد.
هوشنگ شرافت در بازدید از سیستم غول آسای موسسهی مکاشف که یک موسسه آموزشی کنکور و متعلق به کامروا و سایر اعضای هیئت مدیره است تنها با توجیه اینکه بخشی از درآمد آن به خیریه میرسد توجیه میشود.
حالا او دیگر اصول بازی را به خوبی آموخته است. به نظر میرسد که مهران مدیری و تیم نویسندگانش تغییر مختصری در رویهی کاراکتر هوشنگ شرافت داده اند و از آن ساختار تکراری کمی فاصله گرفته اند.
از آن طرف شهره همسر شرافت هم وارد بازی شده است. و با همسران هیئت مدیره در مهمانیها و مزونها و باشگاه رفتنها همراه شده است. و از رهگذر مسایلی که در این جمعهای زنانه مطرح میشود سریال هیولا به فاصلهی طبقاتی میپردازد.
که البته در این قسمت هم همچنان طنز به دلیل دیالوگهای پینگ پونگی بین شخصیتها ایجاد میشود و موقعیت سازی صورت نگرفته است. اما بهرحال در این قسمت سریال هیولا کمی بیشتر به شخصیت شهره پرداخته میشود و مخاطب با پیشینهی او و تواناییها و کاراکترش بیشتر آشنا میشود.
شاهد یکی از ترفندهایی که باعث شود سریال کمی از این تکرار فاصله بگیرد پرداختن بیشتر به شخصیتهای دیگر سریال و ایجاد ماجرا حول محور آنها باشد.
در این بین یک سکانس بی ربط از چمچاره یا همان مهرافزون را شاهد هستیم. در بنگاه ماشین او در حال معامله با یک فرد مذهبی است. ریا و دورویی و تظاهر به مذهب در این سکانسها نشان داده میشود که البته به کل ماجرای قسمت هفتم سریال هیولا و پیشبرد قصهی این قسمت هیچ ربطی ندارد.
و به نظر میرسد با نیت بامزه بودن سریال و خنده گرفتن از مخاطب گنجانده شده است. و شاید هم مدیری میخواسته ریا و دورویی و فساد را نشان دهد که مربوط به طبقهی خاصی نیست و امروزه در تمام اقشار جامعه شاهد آن هستیم. اما بهرحال این قسمت هیچ ربطی به سایر سکانسهای قسمت هفتم سریال هیولا ندارد.
اما با همهی ماجراهای جدید همچنان سریال هیولا به تکرار ساختار قسمتهای قبلی در موقعیتهای جدید سعی دارد پیش برود. و هنوز شاهد موقعیت جدید و پیچیدهای نیستیم. حالا دیگر مطمئنا میتوان حدس زد که هوشنگ شرافت که حالا توجیه کردن خود را یاد گرفته است، با توجیهی پیشنهاد کامروا را میپذیرد و هر روز ریاکارتر و ظاهر سازتر میشود.
قسمت هشتم سریال هیولا
در قسمت هشتم سریال هیولا میبینیم که حالا شهره هم وارد بازی شده است او حالا کاملن با سبک زندگی ثروتمندان آشنا شده است و آن را پذیرفته و به آن علاقمند است. از آن طرف مادر شرافت هم گویا قرار است وارد این بازی شود. و البته شاید با پر رنگ شدن نقش شبنم مقدمی و گوهر خیراندیش ماجراهای بیشتری رقم بخورد و سریال کمی پیچیده تر شود.
در این قسمت سریال هیولا میبینیم که بچهها و خواستههای کوچک آنها و احتیاجات ابتدایی و حیاتی خانوادهی شرافت نظیر داروهای مادر انگیزهی هوشنگ شرافت برای پذیرش پیشنهادات بوده اما حالا دیگر اصلن به بچهها توجهی نمیشود و آشنا شدن هوشنگ و شهره با رفاه و مسائل تجملی ثروت انگیزهی هوشنگ برای پذیرفتن پیشنهادات است.
و در قسمت هشتم سریال هیولا میبینیم که آقای فکور مدیر عامل شکت جنگل یاران سبز بر اثر حادثهای میمیرد. و حالا هیئت مدیره دنبال مدیر عاملی برای این شرکت میگردند. مدیر عاملی که ساده باشد و در عین حال با پول و رشوه بتوان او را ساکت نگه داشت.
چه گزینهای بهتر از شرافت که حالا مدتهاست هم برای اعضای هیئت مدیره و هم البته برای بینندگان سریال آشکار شده که مقاومتش بیهوده است و بعد از مدت زمان کوتاهی پیشنهاد پول را میپذیرد. شرکت جنگل یاران سبز که برخلاف اسم دهن پرکنش به قطع درختان جهت تامین کاغد موسسهی کتابهای کنکور و دیگر مقاصد تجاری هیئت مدیره میپردازد.
مانند روال قسمتهای قبل کامروا به شرافت پیشنهاد مدیر عاملی را میدهد، اما او مخالفت میکند و نمیپذیرد این بار کامروا به همراه همسرش فلور (با بازی شیلا خداداد) شرافت و شهره را به رستورانی دعوت میکنند تا بتواند در آنجا شرافت را تطمیع کند.
در آنجا هم میبینیم که اختلاف طبقهی متوسط و ثروتمند کاملن مشهود است شرافت و شهره حتی در استفاده از توالت و دستشویی رستوران نیز دچار مشکل هستند. و سکانسهای مربوط به توالت و شوخیهای مربوطه که مدتهاست پای ثابت فیلمها و سریالهای ایرانی شده اند باعث بوجود آمدن لحظات طنزی میشود.
شرافت حالا دیگر در مورد بسیاری از مسائل مطلقا دچار عذاب وجدان نمیشود گریه نمیکند، کار خیر نمیکند و برای آمرزش خود دعا نمیکند. و میبینیم که در کنار فرهنگیانی که اعتراض دارند همصدا با آنها داد و فریاد میکند و بعد وارد هیئت مدیره میشود و با گرمی با آنها مینشیند.
اما موضوع این است که شرافت از یک سو ساده لوحی خود را دارد همچنان و از یک جهت دیگر به زیرکی آموخته که چگونه میتواند برای راضی کردن خود و دیگران با اعتماد به نفس و بدون هیچ عذاب وجدانی توجیه کند و از شعار شرافت خود پول در بیاورد.
اما به نظر میرسد که وقت آن رسیده برای حل این تناقض در شخصیت پردازی هوشنگ شرافت لایههای بیشتری در کاراکتر او رو کنند و کمی او را پیچیده تر نشان دهند. که بتوان هم زمان ساده لوحی و زرنگی او را پذیرفت.
قسمت نهم سریال هیولا
قسمت نهم سریال هیولا با صحنهای در بنگاهی مهر افزون آغاز میشود و تلاش او در جهت عوض کردن نام کوچهی شرافت به مهر افزون. به نظر میرسد قرار است شخصیت مهر افزون که در چند قسمت گذشته کم رنگ شده بود دوباره کمی پر رنگ تر شود.
در حالیکه که مهر افزون مشغول چانه زنی برای تعویض نام کوچه است هوشنگ پشت وانت در حال بردن وسیلهای جدید به خانه است. هوشنگ سرمست از موفقیت و سر بلند از اینکه وسیلهی جدیدی خریده وارد محله میشود.
به نظر میرسد با توجه به اینکه هوشنگ شرافت حالا به راحتی پیشنهادات را میپذیرد و خبری از چالش بین طرف خوب و بد درون او نیست، احتمالا چالش سریال و موقعیتها به شکل دیگری قرار است اجرا شود و شاید همین موضوع بتواند کمی سریال را غیر قابل پیش بینی و مهیج کند.
مهر افزون که از تغییرات سطح و شیوهی زندگی شرافت آگاه شده است به تعقیب او میپردازد. پرداختن به مسئلهی حسادت و سرک کشیدن در زندگی خصوصی یکدیگر با مهر افزون وارد قسمت نهم سریال هیولا میشود.
مهر افزون مانند بقیهی افراد جامعه از معایب این عمل آگاه است و به خوبی میتواند در این باب سخنرانی کند. همانطور که در سکانس سوپر میبینیم که به سوپری محل که به زندگی مردم سرک میکشد میتوپد.
حالا دیگر هوشنگ، شهره، مادر هوشنگ نه به شرافت فکر میکنند و نه به منشا پول ها. تنها به فکر زندگی کردن در قالبی هستند که سالها از طریق شبکههای مجازی و سریالهای ترکی آن را دیده اند.
مدیری و تیمش سعی دارند نشان دهند که تصویری که این شبکهها از زندگی و شیوهی آن ارائه میشود تنها در ظاهر آن خلاصه میشود شاید این موضوع تا این قسمت از سریال هیولا، جز معدود درونمایه هایی از سریال باشد که شعاری نیست.
یعنی بصورت یک تک گویی و یا دیالوگ بر روی زبان شخصیتها نیست. و طی مجموعه موقعیت هایی نشان داده میشود. مثلن در سکانسی که شهره دارد در مورد نقشهی ویلا توضیح میدهد.
با همهی این تغییرات ریز در سریال همچنان اکثر نماها ایستا و کلوز آپ است.
البته در بیشتر آثار مهران مدیری به همین صورت صحنه پردازی و فیلمبرداری شده اند. صحنههای محدود در آپارتمان و فضاهای بسته و شخصیت هایی که یا رو به روی هم و یا دور هم نشسته اند. به نظر میرسد که البته مهران مدیری و تیمش سعی در ایجاد تنوع در موقعیت و لوکیشنها دارند و این بار شاهد لوکیشنها و موقعیتهای داستانی جدیدی در جاده، جنگل و یا شرکت جدید هستیم.
در قسمت نهم سریال هیولا میبینیم که هوشنگ شرافت پست جدیدش را بعنوان مدیر عامل شرکت جنگل یاران سبز تحویل میگردد. شرکتی که تابلویی رو به خیابان ندارد، کارمند تنها دو نفر دارد و به نظر میرسد که همان موضوع شرکتهای است که صوری و به عنوان پوششی برای کارهای خلاف ثبت میشوند.
مسئلهای که در دادگاههای مفسدان اقتصادی اخیر بسیار سر و صدا کرده است. وجود شرکتهای صوری و یا افتتاح حساب به نام آدمهای بی اطلاع و کم اطلاع دور و بر که عمدتا هم از قشر پایین جامعه هستند. در این قسمت السا فیروز آذر در نقش خانوم منصور(منشی شرکت) و پیمان فاطمی در نقش آقای الهام (آبدارچی) بعنوان تنها کارمندان شرکت به سریال هیولا اضافه میشوند.
می توان گفت که هوشنگ شرافت حالا دیگر به هیولا تبدیل شده است. و دیگر خبری از شرافت و کرامت نیست. وقتی پست مدیرعاملی را به دست میآورد تنها در اتاق میرقصد. و یا وقتی در اتاق بیکار جدول حل میکند.
داستان دیگری به سریال هیولا اضافه شده است و آن حضور تعدادی پلیس مخفی است که رد پی یافتن مفسدان اقتصادی هستند. با توجه به این موضوع و اضافه شدن بازیگران جدید، پر رنگ تر شدن سایر شخصیتها در سریال و حالا باید دید با تمام این تغییرات آیا بالاخره سریال هیولا موفق خواهد شد از تک گوییها و سخنرانیهای شخصیت اصلی نجات پیدا کند و به ایجاد موقعیتهای طنز برسد؟
قسمت دهم سریال هیولا
در قسمت دهم سریال هیولا هوشنگ شرافت را در محیط کار جدیدش و رابطهاش را با کارمندانش میبینیم. و شاهد تغییر شیوهی زندگی خانوادهی شرافت حتی در نوع مواد غذایی که مصرف میکنند هستیم.
قسمت دهم سریال هیولا با نمایی از دفتر هوشنگ شرافت در موسسهی جنگل یاران سبز آغاز میشود. شرافت در ساعت کاری در آن دفتر مشغول حل کردن جدول است. و یا میز خود را وجب میکند. او دیگر دغدغهی کار سالم و مفید را ندارد.
و حتی وقتی با ماشین خود بیرون میرود به پسر بچهی که میخواهد ماشینش را تمیز کند فحش میدهد و او را از ماشین دور میکند در حالیکه در قسمتهای نخستین شاهد درس دادن به او در خیابان به کودکان بودیم.
هوشنگ شرافت ناگهان به کلی شرافت خود را از دست داده است. حتی به راحتی دروغهای پی در پی میگوید تا پیشرفتهای مالی زندگی خود را پنهان کند.
کامروا و سایر اعضای هیئت مدیرهی خام برای شرافت دام پهن کرده اند تا کارهای خلاف خود را به گردن او بیندازند او را به زندان بیندازند. هوشنگ دو کاراکتر دارد گاهی اوقات به قدری باهوش است که در مقابل چمچاره با زیرکی موضوعی را پنهان میکند و از سوی دیگری به قدری ساده لوح است که متوجه صوری بود شرکت و دردسری که متوجه او خواهد بود نیست.
به نظر میرسد مدیری و تیمش نتوانسته اند سیر شخصیتی شرافت را به خوبی بپردازند و به همین دلیل کاراکتر شرافت دچار مشکلاتی بسیاری در شخصیت پردازی است. و در خیلی مواقع واکنشها و به تبع آن موقعیتهای داستانی باور پذیر نیستند.
در قسمتهای اولیهی سریال هیولا ما شاهد حضور ندای وجدان و ندای شیطانی درون شرافت هستیم. که یکی به رنگ و لباس سفید و دیگری ظاهری مانند خلافکارها دارد. و تا این قسمت دیگر شاهد حضور آنها نبودیم. و در این قسمت شاهد ظاهر شدن دوبارهی آنها هستیم. هر دو نقش را فرهاد اصلانی با دو گریم متفاوت بازی میکند.
با وجود اینکه یازده قسمت از پخش این سریال میگذرد همچنان در سریال هیولا تنها به مطرح کردن مسایل و معضلات اجتماعی بصورت تیتروار میپردازد. و همچنان بار طنز ماجرا بر روی دیالوگهای سیاسی و یا گاها شوخیهای جنسی است و خبری از موقعیتهای طنز نیست.
در قسمتهای اولیهی سریال هیولا تنها هوشنگ شرافت و اعضای خانوادهی او در سریال حضور داشتند. که آنهم تنها سایر شخصیتها نقششان در گفتن یکسری دیالوگ محدود تکراری خلاصه میشد. در این چند قسمت شهره همسر شرافت (با بازی شبنم مقدمی) و مادر شرافت ( با بازی گوهر خیر اندیش) به عنوان وسوسه کنندهی هوشنگ حضور دارند و با خواستههای دایمی خود او را بیشتر به سمت هیولا شدن پیش میبرند.
پس از گذشتن یازده قسمت دیگر نباید توقع داشت که شخصیت پردازی و پیچیدگیهای روحی و روانیای را در مورد شخصیتها شاهد باشیم و یا منتظر ایجاد موقعیتهای طنز باشیم. به نظر میرسد تنها باید به شوخیها بخندیم. و منتظر باشیم تا هوشنگ توسط پلیس وظیفه شناسی که از قسمت قبل وارد سریال شده دستگیر شود.
قسمت یازدهم سریال هیولا
در قسمت یازدهم سریال هیولا میبینیم که شرافت و خانوادهاش دیگر به پولهای بادآورده و رشوهها عادت کرده اند. حالا تصمیم گرفته اند محل زندگی خود را عوض کنند. و کوچهای که به نامشان هست را ترک کنند. و در منطقهی اندرزگو خانهای بخرند.
انتخاب این منطقه برای زندگی نشان از این دارد که شرافتها دارند آخرین نشانههای هویت اجدادی خود را نیز از دست میدهند. بدون هیچ تعلقی به منطقهای که هویت آن هاست و در آن بزرگ شده اند به محض متمول شده اند تصمیم گرفته اند که نقل مکان کنند.
در قسمت یازدهم سریال هیولا داستان اصلی و ماجراها حول این موضوع نقل مکان شکل گرفته اند. و داوود بیزاکودیل همان دلال دارو اینجا دلال مسکن نیز هست. و از این رهگذر به موضوع مسکن و دلالیها و تاثیر آن در ساخت و سازها و افزایش قیمتهای بی رویه اشاره دارد.
از طرف دیگر مینا همسر چمچاره(با بازی سیما تیرانداز) برای پیدا کردن راز پولهای شرافتها به منزل آنها به مهمانی میآید. سکانسهای متعددی شاهد دورهم نشینی این خانومها و کل کلها و پز دادنها میگذرد.
سکانس هایی که در لوکیشنهای مختلف و با حضور خانومها تقریبن در هر قسمت تکرار میشود. در یکی دو قسمت اخیر بیشتر زمان سریال به همین دیالوگها و پز دادنها میگذرد. و اگر خندهای هم این سریال طنز از مخاطب بگیرد در گیر و دار همین دیالوگ هاست.
اما نکتهی جالب اینجاست که نه هوشنگ شرافت و نه اعضای خانواده مانند همسر و مادرش با خود اصلن خلوت نمیکنند و به این پولها و منشا آنها اصلن فکر نمیکنند. شخصیتها تنها به دیالوگ گویی با یکدیگر میپردازند. و هیج دغدغهی درونی و تحول درونی را در آنها مشاهده نمیکنیم. و با سرعت زیاد و بدون کوچکترین مکثی به سمت سراشیبی هیولا شدن میروند.
دوباره قسمتهای به تحصن معلمان جلوی در خاف و دودوزه بازیهای هوشنگ شرافت میپردازد. تنها تغییر این است که هوشنگ شرافت که دیگر راه و رسم دورویی و یا به قول آقای کامروا چراغ خاموش زندگی کردن را آموخته است، کت گرانقیمت و شاسی بلند خود را در شرکت میگذارد و با پراید داغان خود به این تحصن میرود.
انحصار در واردات اقلام لوکس و غیر لازم، رانت اطلاعاتی عدهای و احتکار مواد و اقلام قبل از گرانی، همدستی و ایجاد تورم در بازار از جمله موارد دیگری است که در این قسمت سریال به آن اشاره میشود.
در تمام قسمتهای سریال هیولا ما شاهد مطرح شدن مسائل اجتماعی هستیم اما حتی تضادی هم در کار نیست. این روزها در جامعه هم دایما شاهد اخباری از این دست هستیم و در کنار آن اخلاق فردی افراد هم توسط بسیاری از منتقدان اجتماعی به نقد کشیده شده است. اخلاقی که گاه به تاریخی طولانی از خلق و خوی ما ایرانیان ارجاع و نسبت داده میشود.
اما شاید با نشان دادن بخش هایی از جامعه که درست و سالم مانده اند و افرادی که الگوی موفق اخلاق فردی و اجتماعی هستند میتوانست سریال کارکردی فراتر از نشان دادن تیتروار مصایب اجتماعی داشته باشد.
قطعن منظور من سپیدی و سیاهی که در بسیاری از سریالهای ضعیف تلویزیونی شاهد آن هستیم نیست، سریال هایی که کارکرد پند و اندرز اخلاقی، اجتماعی و سیاسی دارند. اما شخصیت پردازی قوی که اساس سریال شخصیت محوری چون هیولاست میتوانست جامعه و شخصیتها را خاکستری نشان دهد. و تقابل بین خیر و شر به گل درشتی سکانس نشستن خیر و شر رو به روی هم نباشد.
قسمت دوازده سریال هیولا
در قسمت دوازدهم سریال هیولا در ادامهی قسمت قبل میبینیم که خانوادهی شرافت تصمیم دارند که به قسمت پولدار نشین شهر بروند. و دیگر کوچهی شرافت و زندگی در آن برای آنها اهمیتی ندارد. شرافت در راستای چراغ خاموش حرکت کردن همچنان در مقابل کنجکاویهای زیاده از حد چمچاره سعی در پنهان کردن وضعیت خود دارد که پیامک موافقت موسسهی مالی و اعتباری با پرداخت وام دویست میلیونی مواجه میشود.و او که به خوبی دارد آموخته هایش را اجرا میکند ناگهان صدایش را در مقابل چمچاره بالا میبرد.
شرافت در موسسهی مالی اعتباری بدون نگاه کردن به متن برگههای پیش رویش تند تند و با حرص و طمع امضا میکند. حالا دیگر تنها حرص و طمع خودش و علاقه و ولعی که به زندگی در سطح بالا پیدا کرده است او را به سمت دریافت پولهایی نامعلوم و رشوه سوق میدهد.
هوشنگ شرافت حالا دیگر از نگاههای مظلومانه و کج کردن سرش برای گرفتن پست و مقام از کامروا و چراغ خاموش زندگی کردن در جامعه استفاده کرده است. حالا دیگر شرافت جای خود را به ریا داده است. جالب اینجاست که در تمام این مدت یک بار هم شرافت و هیچ یک از اعضای خانوادهاش دچار تناقض درونی نشده اند و ذرهای به راهی که میروند فکر نمیکنند.
کاراکتر هوشنگ شرافت با وجود اینکه از ابتدای سریال تا کنون دچار تغییرات درونی و بیرونی بسیاری شده است اما روال این تغییرات به صورت منطقی نیست. در داستانهای شخصیت محور شخصیت پس از حادثهای مسیری را طی میکند و فرد دیگری میشود و یا تغییراتی در کاراکتر خود پیدا میکند.
اما در طی این مسیر دچار تضاد و تناقض با درون خود و اطرافیان و جامعه میشود اما شرافت و هیچ یک از افراد خانوادهاش به نظر میرسد که اصلن حتی لحظهای با خود خلوت نمیکنند. ما نه تنها شرافت بلکه هیچ یک از شخصیتها را لحظهای تنها با خود نمیبینیم تنها در جمع و در حال کل کل با یکدیگر هستند. کل کلی که تنها برای خنداندن مخاطب در لحظه است.
از آن طرف پلیس به شعبهی شرکت جنگل کاران در شمال رفته و پرسنل آن را که مانند تهران تنها یک آبدارچی و یک منشی است دستگیر کرده است. منشی و آبدارچی بعد از دستگیری به دادگاه میروند و آنجا از آنها بازجویی میشود. به نظر میرسد که متهمین بعد از دستگیری برای تحقیقات در مراحل پیشرفته و یا در صورت اثبات جرم به دادگاه معرفی میشوند و اینجا با وجود اینکه تشخیص بی گناهی آنها توسط بازپرس کار سادهای است و به راحتی میتوان رفع اتهام نمود به دادگاه معرفی میشوند.
در دادگاه هم فقط کل کل میکنند و مانند کارمندان شعبهی تهران تنها زیر آب همدیگر را میزنند. و اصلن متوجه اتفاقی که در آن گرفتار آمده اند نیستند. که البته به نظرم مدیری و تیمش اشارهای به افرادی دارند که در پروندههای اخیر فساد مالی از حسابهای بانکی و یا مشخصات آبدارچی و یا کارمندان بی اطلاع خود سو استفاده کرده اند.
در قسمت دوازدم سریال هیولا اتفاق خاصی رخ نمیدهد. کنشهای دراماتیک پیچیدهای چه در درون و چه بیرون شخصیتها اتفاق نمیافتد. تنها چند دورهمی زنانه و چشم و هم چشمیها و جلسات مردانهای که دیگر تکراری شده اند سکانسهای این سریال را تشکیل میدهد. در این بین ارتباط بین سکانسها چند نمای لانگ شات از تهران لا به لای این قسمت وجود دارد که کارکردی هم ندارد و بیشتر برای ارتباط نماها استفاده شده است.
پر رنگ تر شدن حضور هوشمند کامروا باعث نمایان شدن وجه دیگر شخصیت کامروان کامروا شده است. کامران کامروا به همسر خود بطور مداوم خیانت میکند. و در دیالوگی که بین او و همسرش در میگیرد میفهمیم که او هم از ابتدا ثروتمند و صاحب نفوذ نبوده است و به نحوی وارد این بازی شده است. و به عبارتی تلویحا به این نکته اشاره دارد که او نیز از ابتدا هیولا نبوده و هوشنگ نیز به زودی به مانند او به فردی به اصطلاح هفت خط تبدیل خواهد شد.
قسمت سیزدهم سریال هیولا
در قسمت سیزدهم سریال هیولا پای هیئت مدیرهی خاف به حراج آثار هنری هم رسید. در این قسمت به هنرمندانی اشاره میکند که بعضاً در فقر و بدبختی زندگی میکنند و تنها پس از مرگ قدر و منزلی پیدا میکنند. در این میان تنها عدهای پول به جیب میزنند.
از سوی دیگر خیانتهای پی در پی کامروا موجب شده است که همسران هیئت مدیرهی خاف با هم همدستی کنند که به جای ختم شدن به ماجرا در سریال تنها به یک مهمانی و حرفهای خاله زنکی ختم میشود. و پیش از اینکه داستان فرعی آغاز شود در همان نقطه به پایان میرسد.
فلور همسر کامروا عکس کامروا را حذف میکند و عکس خانم زحمت کش را منتشر میکند. و از این رهگذر به ماجرای لو رفتن عکسهای شخصی و تفاوت پوشش خانومهای دارای جایگاه و مقام اجتماعی بعضا در سفرهای مختلف خارجی از جمله مسائلی است که در این قسمت سریال مطرح میگردد.
به طور کلی زنان در سریال هیولا کاملن در حاشیه هستند. و عدهای زن خرافاتی و درگیر ظاهر و بدون فکر هستند. تنها زنی که کمی صاحب عقل و شعور است خانم زحمتکش عضو هیئت مدیره است که آن هم و به قول معروف اصلن نمیتواند دهنش را باز کند و نظریاتش را در هیئت مدیره بیان کند. و در ادامه هم تن به روابط با اعضای هیئت مدیره خاف میدهد.
در قسمت سیزدهم سریال هیولا همچنان شاهد خریدهای خانوادهی شرافت و پیشنهاد جورواجور به هوشنگ شرافت هستیم. و شاهد پیشرفتی در کنش شخصیتها نیستیم. چمچاره هنوز هوشنگ شرافت و فضولی در زندگی آنها را تمام نکرده است. به بانک میرود و با وعده و وعید به کارمند بانک در مورد اطلاعات شخصی هوشنگ شرافت اطلاعاتی کسب میکند.
به نظر میرسد هیچ فرد درستکاری در این شهر تهران نیست. شاید اگر یک یا چند شخصیت دیگر که کمی متفاوت با همهی این شوه بگیران و خلافکاران سریال هیولا بودند، وجود داشت سریال از این همه یکنواختی و تکرار صحنههای مشابه کمی رهایی مییافت و من هم دائمن مجبور به تکرار یکسری حرفهای همیشگی نبودم.
مادر شرافت که همهی عمر داستانهای شرافت آبا و اجداد شرافت را برای هوشنگ میگفته و خود همسری شریف داشته پس از همهی این سالها به یکباره بطور کامل تغییر کرده است. و گوی سبقت را در نادیده گرفتن و زیر پا گذاشتن شرافت و اصالت ربوده است. و در ظاهر و شیوهی زندگی خود کاملن تغییر ایجاد کرده است. حتی تصمیم گرفته است که ازدواج کند. شاید با اضافه شدن این داستان فرعی کمی از یکنواختی روایت این سریال کم شود.
هیئت مدیرهی خاف در حال پرونده سازی برای هوشنگ شرافت هستند. آنها به شوخی و خنده همواره از او به عنوان ه. ش یاد میکنند. هر چند شرافت با کمال تعجب اصلن متوجه اوضاع دور و بر خود نیست و حتی لحظهای از خود در مورد این پولها و پستها سوال نمیکند. با در نظر گرفتن پیشرفت سریع پلیس در پروندهی یاران جنگل، به نظر میرسد که کم کم باید منتظر پایان و دستگیری هوشنگ شرافت باشیم.
قسمت چهاردهم سریال هیولا
قسمت چهاردهم سریال هیولا با صحنهی رو به رو شدن هوشنگ شرافت با هوشمند کامروا آغاز میشود. شرافت پسر خود حامد را به سمت رفاقت بیشتر با هوشمند کامروا سوق میدهد. حامد شرافت بدل پدر است و همان شعارها را بدون هیچ پشتوانهی محکم تفکر و تعقل تکرار میکند. و به نظر میرسد که با صمیمی تر شدن با هوشمند کامروا میتوان منتظر هیولا شدن او نیز باشیم.
باید دید تیم سازندهی سریال از این موقعیت ساخته شده بهره خواهند گرفت و یا صرفا تنها سکانسی در خدمت نشان دادن هیولا شدن هوشنگ شرافت است و ادامه نخواهد یافت.
قسمت چهاردهم سریال هیولا تقریبا خالی از هر اتفاقی است. تنها طنزهای کلامی و دوره کردن همان سوژههای اجتماعی تکراری است. تنها اتفاق بامزه و غافلگیری این قسمت خواستگار مامان مهری است.
پلیس به شرافت نزدیک شده ولی دستگیر نشدن شرافت به ساختار طرح و توطئهی فیلمنامه و پیچیدگی داستان ربطی ندارد. و تنها این اتفاق کش داده میشود تا هوشنگ شرافت تمام قسمتهای خاف را به ما نشان دهد. این قسمت به داف خاف میرود و اشارهای به موضوع حضور زنان در کنار مردان سیاسی و اشاره به موضوعی به نام پرستوها.
در هر قسمت میتوان تیتروار مسائلی که سریال هیولا به آن میپردازد را نام برد. اما این موضوعات در یک فیلمنامهی ساده با شخصیت هایی که هیج کاراکتری ندارند و پرداخته نشده اند تکرار میشوند. به عنوان مثال در این قسمت نیز همانند اکثر قسمتهای گذشته شاهد انتقاد به سیستم بانکی و فساد حاکم بر آن هستیم.
اما شکل مطرح شدن آن این با این است که پسرعموی دزد چمچاره به همراه رفقای دزد خود بانک تاسیس کرده اند. این اشارات تماما سیاسی و به هدف انتقاد سیاسی مطرح شده است. که در واقع انتقاد هم نیستند تنها انگاری بخواهیم به عدهای از دولتمردان بگوییم که بعله ما از ساز و کار حاکم بر خیلی از مسائل آگاه هستیم.
سریال هیولا میتوانست در کنار تمام این اشارات و کنایههای سیاسی و ترسیم فضای امروزی جامعه سریال عمیق تری باشد اگر به انسان و دغدغههای آن بیشتر میپرداخت.
شخصیتهای سریال هیولا اصلن درون ندارند. هیچ درگیری ندارند، فکر نمیکنند. لحظات تنهایی ندارند. لایههای مختلف ندارند. و تنها شبیه عروسک هستند. و این طور است که آنها تنها بهانه هایی برای بیان مسائل سیاسی هستند.
در مورد تصویر برداری و نماهای مختلف هم حرف جدید نمیماند جز تکرار همان حرفهای قبلی. نماها تکراری هستند هیچ خلاقیتی نه در قرار گرفتن آدمها هست و نه حرکت دوربین. هر چند نیازی هم به هیچ کدام از اینها نیست. چون طنزها تنها کلامی هستند و وابسته به دیالوگ افراد. و به همین دلیل بازیها هم تنها به ادای دیالوگها و گاهی هم داد و فریاد و گریه و خندهی اگزجره خلاصه میشود.
در این بین اما دو بازی و یا بازیگر با همه متفاوت است. نیما شعبان نژاد در نقش هوشمند کامروا و شکیب شجره در نقش داوود بیزاکودیل است. نیما شعبان نژاد فارغ التحصیل رشتهی کارگردانی تئاتر است که پیش از این در سریال خندوانه ظاهر شده بود. در این سریال در نقش پسری بی خیال و بی فکر و در حین حال فرصت طلب به خوبی ظاهر شده است.
و شکیب شجره در نقش داوود بیزاکودیل فارغ التحصیل رشتهی بازیگری است. که بیشتر سوابق بازیگری او به تئاتر مربوط میشود. او در نقش داوود بیزاکودیل به خوبی توانسته با بازی خوب خود چیزی بیشتر از دیالوگ گویی صرف باشد و با وجود حضور کم در قسمتهای اولیه به خوبی در یاد بیننده باقی میماند.
نکتهای که هوشمندانه به نظر میرسد تغییر چهرهی هوشنگ شرافت است. او حالا با زدن سبیل خود بر سر موضوعی بیشتر به ندای شر درون خود شبیه شده است. حالا باید در قسمتهای دیگر سریال هیولا دید این تغییر و هیولا شدن تا کجا پیش خواهد رفت.
قسمت پانزدهم سریال هیولا
این قسمت سریال هیولا به نسبت قسمت قبلی ریتم تند تری دارد. و چند اتفاق لحظاتی تعلیق و هیجان ایجاد میکند. و همچنین این اتفاقات و نقش خانومها در آن باعث میشود حضور پر تعداد خانومهای سریال به غیر از گذراندن وقت در آرایشگاه و دورهمیها کارکرد دیگری نیز پیدا کند.
قسمت پانزدهم سریال هیولا با حضور هیئت مدیرهی خاف در مراسم ختم ژابیز، کارشناس هنری گاخاف آغاز میشود. و این بار سریال هیولا در کنار سیاست به هنر میپردازد. مناسبات بین هنرمندان با یکدیگر، مسائل جاری آموزشگاههای هنری و اداره کنندگان آن، ساز و کار حراجهای هنری و دلالی آثار هنری و بی توجهی به وجه هنری اثر از جمله مسائلی است که در این قسمت سریال هیولا به آن پرداخته میشود.
با بسته شدن شرکت یاران جنگل، هوشنگ شرافت به مهرهای سوخته بدل میگردد اما او دیگر به این زندگی عادت کرده است. از جمله سکانسهای که شاید به نوعی متفاوت از سایر قسمتهای سریال باشد سکانسی است که کامروا از شرافت خداحافظی میکند.
شرافت دیگر نمیتواند به زندگی قبلی برگردد و اویی که برای از دست رفتن شرافتش گریه میکرد حالا برای از دست دادن پول و موقعیتی که میداند از راه درست نیست گریه میکند. جایگزین شدن این دو موقعیت با هم از جمله سکانسهای هوشمندانه این قسمت سریال است.
در قسمت پانزدهم سریال هیولا در سکانسی که شرافت از حمام بیرون میآید حوصله روی سر و صورت اوست و ناگهان که حوله عقب میرود ما شرافت را میبینیم که کاملن شبیه وجه شر خود شده است.
استحاله در طی یک دورهی و کم کم صورت میگیرد اما یک لحظهی نمادین را میتوان به عنوان نقطهی استحالهی کامل شخصیت در نظر گرفت. به نظر میرسد با کنار رفتن حوله از صورت شرافت در این لحظه و ظاهر جدید او میتوان گفت که دیگر تمام معصومیت شرافت از بین رفته است و بطور کل به شر و بدی تبدیل شده است.
خانوادهی غضنفر چمچاره هم چند قسمتی است که موازی خانوادهی شرافت در سریال نقش پر رنگی دارند. اما در مورد افراد این خانواده هم مانند سایر شخصیتهای این سریال باید گفت که علیرغم اینکه این یک سریال طنز اجتماعی است و بسیاری از این اتفاقات در فضایی نزدیک به واقعیت رخ میدهد اما شخصیتها کمیک، اغراق شده و غیر واقعی هستند.
که زن خانواده ( مینا) با بازی سیما تیرانداز کلیشهی یک زن تازه به پول رسیده است. تمام وقت خود را در آرایشگاه میگذراند، در مکالمات روزمره دائما از کلمات انگلیسی استفاده میکند. نحوهی آرایش، پوشش او تماما کلیشه است و شخصیت پردازی نشده است.
دختر خانواده که اصلن نقشی ندارد گاه و بیگاه چند دیالوگ کوتاه تنها سهم او در شخصیت پردازی و ارتباط او با سایر افراد خانواده است. حذف او اصلا تاثیری در روند سریال ندارد. سریال هیولا به نظر میرسد که شکل گسترش یافتهی فیلم سینمایی پنج عصر از ساختههای مهران مدیری است.
در آنجا هم یک روز از زندگی شخصیت اصلی با بازی سیامک انصاری را میبینیم. که درگیر مسائل مختلفی از خانه و همسایگان تا جامعه میشود. مدیری در این فیلم به انتقاد از وضع جامعه و افراد آن میپردازد.
اما آنجا شخصیت اصلی یک فرد عادی با دغدغه هایی مانند سایر مردم بود. اما اینجا در بستر رئال شخصیتها بسیار فانتزی و کمیک و غیر قابل باور هستند. شاید بهترین توضیح برای این کاراکترها همان سکانسهای بازدید هوشنگ شرافت از قسمتهای مختلف خاف است.
او و سایر شخصیتها مانند دوربین فقط زوایای مختلف این موسسه، هیئت مدیره و فعالیتهای آن را به ما نشان میدهد. و به دلیل تک بعدی کاراکترها هرگز این سریال از این حد فرتر نمیرود. و در حد یک فیلم ساده و بدون جزییات باقی میماند.
قسمت شانزدهم سریال هیولا
قسمت شانزدهم سریال هیولا با حضور کارآگاه پلیس در دفتر کامران کامروا آغاز میشود. او در دفاع از خود تنها به شعار در مورد مردم و استفاده از دین و مذهب و درست کردن ظاهر مذهبی تیپیکال بسنده میکند.
و پلیس گول میخورد به همین سادگی و تک خطی. بدون هیچ ماجرا و تعلیقی. و در این قیمت به اعلام لیست داراییهای مسئولین که چندی پیش باب شده بود اشاره میکند و طعنهای میزند.
با مرگ ژابیز کارشناس سابق هنری گاخاف حالا تخلفاتش رو شده است و مانند وقایع بعد از مرگ مدیر جنگلبانان حالا نوبت شرافت است تا وارد عرصهی مدیریت شود.
در این قسمت از سریال هیولا طعنهای هم به قوانین هم زده میشود. طبق قوانین اهلیت داشتن فرد مهم ترین اصل برای احراز پستهای مهم دولتی است.
یکی از نقاط ضعفی که این روزها در پستهای مدیریت کلان دیده میشود. که حضور اشخاص بدون تخصص و یا تخصص مربوط در حوزههای مدیریتی است و شرایط احراز پست به مسائلی جز تخصص ربط دارد. و اینجا هم به طعنه در دیالوگی هیئت مدیرهی خاف آن را بیان میکنند که هوشنگ شرافت دارای اهلیت هست و این مهم ترین است و تخصص و مهارت بعدن ایجاد خواهد شد.
شرافت که دیگر هیچ شباهتی با آنچه در ابتدا از او دیدیم ندارد مدیریت را قبول میکند با آنکه میداند به هیچ عنوان شایستهی آن نیست. و بلافاصله در نمایی ظاهر به اصطلاح هنری از او میبینیم. ولی نمیبینیم که این تیپ و ظاهر توسط خودش انتخاب شده است و یا کسی دیگر به او آن را پیشنهاد داده است.
او با دیدن ماشین خود مدل بالای خود گریه میکند و از رسیدن دوباره به آن خوشحال است. او نمیتواند از رفاهی که مدت کوتاهی تجربه کرده دست بردارد. حالا دیگر معنی پولشویی را حتی اگر اسمش را پاکسازی منابع مالی گذاشته باشند میداند.
اما ما در هیچ یک از قسمتهای سریال ندیدیم که او چطور این آدمی شد که الان هست. چطور او و بقیهی شخصیتهای سریال با نادیده گرفتن ندای وجدانشان کنار آمدند.
در قسمتهای اول امیدوار بودیم که سریال هیولا کم کم به سمت شخصیت پردازی شخصیتها پیش برود اما اینطور نشد و سریال هیولا تا قسمت شانزدهم در حد روایت صورت مسائل اجتماعی و سیاسی روز مملکت باقی ماند.
یکی دیگر از نشانههای سقوط شرافت در دیالوگی بین او و کامران کامروا در بازدید از گاخاف بصورت یک مونولوگ نسبتا طولانی پرداخته میشود. توضیحاتی که کامروا در مورد طبقات مخلف خاف میدهد. که او وقتی وارد طبقهی همکف خاف شد یک قلمبه شرافت بود و حالا با شایستگی توانسته وارد طبقهی منفی شش شود.
کامروا توضیح میدهد که عدهای هنوز شاید در آسانسور گیر کرده اند و به این طبقات نرسیده اند که کنایه ایست از وسوسهها و تردیدهای آدمهایی که در جامعه بین شرافت و پول درگیر هستند.
در قسمت شانزدهم سریال هیولا پولشویی از طریق حمایت از کارهای هنری و خرید و فروش آن میپردازد.
مسائلی که در این قسمت و قسمتهای پیشین سریال هیولا به آن اشاره شده است مانند ریا و ریاکاری، استفاده از دین و ظاهر دینی، نداشتن تخصص در حوزههای مدیریتی، پولشویی، رانت، اختلاس همه مسائلی هستند که موجبات بسیاری از بدبختیها و مشکلات مالی و اجتماعی و سیاسی مملکت است اما غم انگیز و حیرت انگیز است که هم در این سریال و حتی در روزمره این مسائل تنها به دلیل خنده و شوخی تبدیل شده است.
قسمت هفدهم سریال هیولا
قسمت هفدهم سریال هیولا با ورود خانوادهی شرافت به گالری آغاز میشود. او ظاهر و تیپی متفاوت و به شکلی که امروزه به تیپ هنری مصطلح است دارد. کلاه و شال گردن گره زده شده و لباس جین به تن کرده است.
اما ما ندیدیم و نمیبینیم که چطور شرافت ظاهر خود را اینقدر تغییر داده است. اون سوای تغییر ظاهر خود بسیار با اعتماد به نفس است و دیگر از آن خجالت و سر به زیری خبری نیست.
همانطور که در نوشتههای پیشین خود در مورد این سریال بارها گفته بودم این سریال با وجود اینکه شخصیت محور است اما به هیچ یک از دغدغه ها، تلاطمهای روحی کاراکترهای خود نمیپردازد و ما تنها شاهد محصول نهایی تغییر یافته در هر قسمت هستیم.
در قسمت هفدهم سریال هیولا شرافت وارد مرحلهی تازهای میشود. او با پیشنهاد رشوه از طرف مدیر گالری میشود او حتی حالا به جایی رسیده است که هیئت مدیرهی خاف را هم دور میزند. و برای این مرحلهی جدید دوباره سراغ کارهای خیر میرود.
پیرزن از خیابان رد میکند، به بچههای خیابانی درس میدهد، به فقرا کمک میکند. و تعداد این افراد و مقدار کمک هایش هم متناسب با بی شرفی است که مرتکب میشود. و همچنان به نظر من نکتهی هوشمندانهی در چند قسمت اخیر سریال هیولا شباهت چهرهی هوشنگ شرافت به ندای شر درونش است.
هوشمند کامروا فرزند کامروا که حالا در هیئت مدیرهی خاف حضور دارد ظاهر خود را متناسب با فعالیت خود تغییر داده است. و مدرک دکترای آبخیز داری از دانشگاهی خارجی دریافت کرده است. خب با توجه به رویهی سریال و اشارات قبلی این موضوع هم اشارهای است تیتروار و به مسالهای به نام مدارک تقلبی مسئولین از دانشگاههای خارجی که گاه حتی وجود خارجی ندارند.
اما رشتهی آبخیزداری برخلاف اسمش که موجب میشود در بین جک هایی که در مورد تحصیل و دانشگاه ساخته میشود حضور داشته باشد رشتهی بسیار مهم و مفید در کشور خشک و بی آب ماست که مشکلات در این حوزه در نتیجهی همین سوتفاهمها و ساده انگاریها و به کار گیری افراد غیر متخصص در این رشته است.
در مورد سریال هیولا در قسمت پیشین اشاره کردم به نظر میرسد که سریال دیگر مطلقا به سمت و سوی مسخره کردن رفته است و از باریک بینی و نیش طنز خبری نیست. بیشتر شبیه جک هایی این روزها شده است. که در بسیاری موارد توهین و مسخره کردن است تا ظنز با همهی ویژگیها و کارکردهایش.
یکی دیگر از اتفاقات این قسمت ظهور ناگهانی ور خیر و ور شر شهره همسر شرافت است. از قسمت اول تا قسمت هفدهم سریال هیولا همواره به این نکته تاکید داشته ام که درون شخصیتها کاملن ناشناخته است و شخصیتها به هیچ عنوان درگیری درونی ندارند.
اما ظهور یکبارهی ور خیر و ور شر شهره به نظر میرسد برای توجیه تغییر ناگهانی شخصیتها در قسمتهای آینده باشد وگرنه کمکی به شخصیت پردازی نمیکند. گویا باید منتظر چرخش ناگهانی شخصیتها و متحول شدن شخصیتها همانند سایر سریالهای پند دهندهی ایرانی باشیم.
قسمت هجدهم سریال هیولا
قسمت هجدهم سریال هیولا هوشنگ شرافت همچنان به دنبال خرید تابلوها به گالریها سر میزند و حالا نه دیگر هول هم نمیشود و خیلی دلال معاب بسته به متراژ و ویژگیهای ظاهری اثر و کاملن بی علم و توجه به ماهیت اثر هنری به خرید آنها میپردازد.
اما سوال اینجاست که این رفتار را از کجا و چگونه آموخته است و چطور به چنین دلالی تبدیل شده است. روند تقلید او از صورت این مشاغل چطور است، سوالاتی است که بی پاسخ میماند. در صورتی که با اینکه با توجه به عنوان قصه و نقش شرافت میبایست به این سوالات در دل اتفاقات سریال پاسخ داده میشد و شخصیتها مرحله به مرحله ساخته و پرداخته میشدند.
شرافت در این قسمت برای ارزش گذاری تابلوها وارد آموزشگاه و محل کار استاد شده است و در ادامهی همین قسمت میبینیم که شرافت و چمچاره و داوود بیزاکودیل که حالا عضو ثابت خانوادهی شرافت شده است به دنبال کشف راز طبقهی بالای گالری خاف به آنجا میروند.
قسمت هجدهم سریال هیولا با حضور شرافت در آموزشگاه نقاشی آغاز میشود. ساز و کار حاکم بر آموزشگاهها و برخورد سودجویانهی صرف از جمله موضوعاتی است که در چند قسمت اخیر سریال هیولا موضوع اصلی است.
جملاتی که کارشناس و استاد ارزش گذاری نقاشی بیان میکند اوضاع حاکم بر بخش مالی هنر است. بعنوان مثال او بیان میکند که ارزش تابلو را من تعیین میکنم نه خود اثر.
هوشنگ شرافت تنها مانند دوربینی است که ما از دریچهی آن به این مکانها و موقعیتها سرک میکشیم و خود او دراین شرایط نه فکر میکند و نه صاحب دیدگاهی است، در نتیجه با همهی این اتفاقات اصلا دچار تعارض نمیشود.
و از کنار همهی این اتفاقات بی تفاوت عبور میکند. ور خیر و ور شر شرافت دوباره سروکله اشان پیدا شد. کاش برای مواقع ظهور این دو قانون و یا دلیلی در روند سریال و ماجراهای آن وجود داشت.
در داستان دیگری در این قسمت سریال، راز طبقهی بالای گالری فاش میشود.
و همین باعث تلنگری است که تمام اعضای خانوادهی شرافت را منقلب میکند و در پی یافتن راه حل و چارهای هستند. البته حجم این اتفاق در سریال به گونهای نیست که موجب تحول و بیداری شخصیتها شود. اما به نظر میرسد که احتمالا سریال هیولا در ادامه دچار چرخش و تحولی در شخصیتها میشود.
تحولی که همانطور که در قسمت پیشین گفتم به کمک ور خیر و ور شر هوشنگ و شهره باید اتفاق بیفتد وگرنه بذرهای این تغییر در هیچ جای این هفده قسمت سریال کاشته نشده است که حالا برداشت شود. چون در تمام قسمتهای گذشته دیدیدم که شرافت، همسر و مادرش هرگز نه به منشا پول و مقامهای شرافت شک داشتند و نه اعتراضی. و هیچ وقت هیچ کشمکش بیرونی و یا درونی با این مسائل نداشته اند.
این مطلب در حال بروز رسانی است!
اقای مدیری مملکت رو به یه جنگل تشبیه کرده
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty