رستگاری در شاوشنگ The Shawshank Redemption ساختهی فرانک دارابونت
فیلم رستگاری در شاوشنگ (با نام اصلی: The Shawshank Redemption) به کارگردانی فرانک دارابونت Frank Darabont و نقش آفرینی به یادماندنی تیم رابینز Tim Robbins، مورگان فریمن Morgan Freeman، باب گانتون Bob Gunton محصول سال 1994 میباشد، رستگاری در شاوشنگ بارها به عنوان برترین فیلم سینمایی تاریخ سینمای جهان معرفی شده است، این فیلم بر اساس […] نوشته...
فیلم رستگاری در شاوشنگ (با نام اصلی: The Shawshank Redemption) به کارگردانی فرانک دارابونت Frank Darabont و نقش آفرینی به یادماندنی تیم رابینز Tim Robbins، مورگان فریمن Morgan Freeman، باب گانتون Bob Gunton محصول سال ۱۹۹۴ میباشد، رستگاری در شاوشنگ بارها به عنوان برترین فیلم سینمایی تاریخ سینمای جهان معرفی شده است، این فیلم بر اساس داستان کوتاه «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» نوشتهی استیون کینگ Stephen Edwin King ساخته شده است.
رستگاری در شاوشنگ The Shawshank Redemption
جزیرهای تهی از خاطره
آپاراتوس سینمائی چیست و چگونه میتواند انسان را جادو کند؟ وقتی به پردهی وسیع سینما خیره میشویم و در تاریکی سیال آن وارد دنیای مسحورکنندهای میشویم که با بی خبری پای در آن میگذاریم و عاقبت انباشته از تصویر و رنگ و جادو و موسیقی از آن خارج میشویم، چه بر سر روح و اجزای دنیای درونمان میآید؟
چگونه میتوانیم از قهرمانها و ضد قهرمانهای محبوبمان ساعتها در خیابانهای سرد زمستانی حرف بزنیم و گرمای ملتهب درونمان بر سرمای خشک بیرون چیره شود در حالیکه زمان رفته رفته برایمان ویژگی گذرایش را از دست میدهد؟ ما میتوانیم مدتهای متمادی در سکانس ها، لحظهها و نوع زیست شخصیتهای موردعلاقهمان زندگی کنیم و غرق شویم و رد پای حضورشان را در زندگی روزمرهمان حس کنیم.
رستگاری در شاوشنگ یکی از آن فیلم هاست که دیدنش میتواند سالهای متمادی ما را درگیر جریان غریب زندگی شخصیت هایش کند و روحمان را به نفس زندگی و جنگیدن ترغیب و امیدوار کند. چیزی شبیه کتاب راهنما وقتی در شبی سرد، در جادهای متروک گم شدهایم و نه راه پس داریم و نه راه پیش، رهائی از شاوشنگ میتواند همان ستارهی شمال چشمک زنی باشد که مسیر درست را از پس ابرهای متراکم بارانی نشانمان میدهد و مسیر سنگلاخ پیش رو را مرتفع میسازد…
بیشتر بخوانید: فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعهای از یک اقیانوس
رستگاری در شاوشنگ جز برترین فیلمهای تاریخ سینماست که میتواند اهمیت امید را بعنوان عنصری جادوئی در زندگی بشری برجسته کند و با اتکای به آن فردیت انسانی را از مانعهای زندگی مادی و معنوی برهاند. در ادامه با پروندهی کوچکی از فیلم رستگاری در شاوشنگ با نت نوشت همراه باشید.
خلاصهی داستان فیلم رستگاری در شاوشنگ
اندی دوفرین (با بازی Tim Robbins) کارمند عالی رتبهی بانک بعد از محاکمه به جرم قتل همسر و معشوقهاش به زندان ایالتی شاوشنگ منتقل میشود. اندی که شخصیتی محکم، تحصیل کرده و امیدوار دارد، در زندان دست به اصلاحات سازندهای میزند و کار به معنای کار اجباری (labor) را در زندان به معنای کار در مفهوم (work) بعنوان فعالیتی هدفدار و شکوفاکننده تغییر میدهد و محیط ناامیدکنندهی زندان را به محیطی امیدوارکننده که در آن زندگی و آینده دارای غایت است تغییر میدهد.
اندی در زندان با همراهی رِد دوست نزدیکش که به جرم قتل عمد همسر و دو نفر از همسایگانش در زندان است، موفق میشود با تکیه بر هوش و استعدادهای ذاتیش نقشهای بلند مدت و خلاقانه طراحی کند و از زندان بگریزد و به آرزوهایش که در ابتدا چیزی جز رؤیائی واهی نیست، جامهی عمل بپوشاند و رد را نیز با خود همراه کند و از اسارت برهاند.
بیشتر بخوانید: فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind
نقد و تحلیل فیلم رستگاری در شاوشنگ
رستگاری در شاوشنگ اولین ساختهی Frank Darabont فیلمساز امریکائی است که در اقدامی متحیرکننده در رقابتی نزدیک با دو فیلم پدرخوانده و شوالیهی تاریکی، نهایتاً بعنوان بهترین فیلم تاریخ سینما در صدر سایت imdb قرار گرفت.
فیلمی ملموس و مطمئن با زنجیرهی روابط علت و معلولی منسجم و هوشمندانه و غافلگیریهای غیر قابل پیش بینی در نقاط عطف فیلمنامه که داستان Stephen Edwin King را به بهترین وجه ممکن به برگردانی سینمائی بدل میکند. فیلم با یک درونمایهی کلیدی با گذر از ارجاعات بینامتنی که مهم ترینش کنت مونت کریستوی الکساندر دوماست، میخ خود را بر زمین میکوبد و وقایع فیلم را بسط میدهد: آدمهای زندانی در میان دیوارهای مستحکم زندان یا آدمهای زندانی در زندان فولادین ذهن و درون؟
دارابونت خود زندان را استعارهای از زندگی و تمام چیزهائی میداند که ما را به آن مقید میکند. همهی ما زندانی هستیم، بعضی از ما با اعمال شاقه محکوم به حبس ابدیم، برخی منتظر اجرای حکم مرگ و اندکی نیز با امید سرشار به آزادی و پرواز در اعماق قلب…
بیشتر بخوانید: روزی روزگاری در هالیوود ساختهی کوئنتین تارانتینو؛ روایت هالیوودی از یک قتل
در فیلم رهائی از شاوشنگ اندی دوفرین (تیم رابینز) بعد از اینکه در دادگاه ایالتی امریکا به ناحق متهم به قتل همسر و فاسقش میشود به زندان اوهایو منتقل میشود و ناچار میشود به زندگی درون زندان خو بگیرد و با آن کنار بیاید.
محیطی بسته و نفرت انگیز که اندی در اولین مواجههاش با آن با آن دیوارهای بلند سر به فلک کشیده که هر آرزو و امیدی را در خود خفه میکند، دچار نوعی از خود باختگی و هراسی فلج کننده میشود. در فیلم رستگاری در شاوشنگ، راوی الیس بوید رِدینگ با بازی مورگان فریمن ماهیت زندان را در همان شب ورود زندانیانی که اندی نیز جزئی از آنان است اینگونه معرفی میکند:
– شبی که بعد از اون زندگی گذشته کاملاً از بین میره و چیزی جز سالها فکر کردن به اون باقی نمیمونه…
زندان شاوشنگ به مثابهی یک جهان دیگر و مجزا و منزوی از دنیای زمینی تصویر میشود. جائی که زندگی در آن از تحرک و جریان بازایستاده و آدمها تبدیل به مردگان متحرکی شده اند که نفس میکشند برای اینکه بمیرند؛ بدون هیچ داستان، هیجان و اتفاقی که هستی و زیستنشان را دچار معنا کند.
بیشتر بخوانید: سرگذشت ندیمه بر اساس نوشتهی مارگریت آتوود؛ ندیمه به سرخی سرگذشت زنان
عادت و رخوت یکی از مهم ترین درونمایههای فیلم است که در نقاط مختلفی نمود پیدا میکند. تابلوی روی دیوار نورتون رئیس زندان، که روز داوری فرا میرسد را نشان میدهد اگرچه کلامی کلیدی است و تمام فسادهای مالی نورتون در پشت آن در گاوصندوق روی دیوار رخ میدهد که بوی ریا و تزویر میدهد و هر روز در معرض دید نورتون و سایرین است، اما هرگز معنای عمیق آن به چشم نمیآید چون در منجلاب روزمرگی و تکرار فرو رفته است.
در فیلم رستگاری در شاوشنگ، اما دارابونت از همین مضمون تکراری که در گذر ایام به مضمونی دست مالی شده بدل شده، به زیبائی آشنائی زدائی میکند. روز داوری و رستگاری بالاخره فرا میرسد. روزی که اندی میتواند در سلول خفقان آورش و درست پشت پوستر بی ارزشی که اتاق رئیس با همان تابلو و گاو صندوق کذائی را به یاد میآورد، با سوراخ کوچکی که طی سالیان سال ایجاد کرده به تونلی وسیع برسد و از شاوشنگ نفرت انگیز بگریزد.
فیلم رستگاری در شاوشنگ دربارهی این مفهوم است که چطور میتوان در عمق روزمرگی، اسارت، رکود و رخوت که چون مردابی انسان را در خود فرو میبرد، به روشنی و رهائی رسید و این موضوع بار دیگر مفهوم معجزه را که از اجزای لاینفک جهان بینی دارابونتی است بارز میکند.
بیشتر بخوانید: فیلم ابدیت و یک روز Eternity and a Day اثر تئودور آنجلوپولوس/ آرگادینی
معجزهای که نه از آسمان به زمین رسیده است و نه از غیب و الهامات معنوی. معجزهای ساده که از بطن زندگی روزمره بیرون میزند؛ اینکه یک انسان عادی برخاسته از زندگی تلخ و تراژیک نیز میتواند معجزه کند و آن معجزه، با اتکا بر مفهومی کلیدی به بار مینشیند و آن امید است.
فیلمساز یک فرمول ساده و در عین حال سخت و طاقت فرسا برای گذران زندگی در هر شرایطی پیشنهاد میکند. پیشنهادی که چون از دل قصه و واقعیت بر میآید، به مانیفست مبدل نمیشود و باورپذیر است:
امید + تلاش بی وقفه + هوشیاری + تسلیم نشدن در هیچ شرایطی = رسیدن به هدف
در فیلم رستگاری در شاوشنگ، اندی برای به دست آوردن امید در شرایط زجرآور زندان برخلاف شخصیتهای چخوفی، منتظر کمکی از غیب نمیماند و برای نجات دست به دامان نیروئی در بیرون از خود و محیط زندان نمیشود؛ اگرچه در برحهای با گره خوردن سرنوشتش با تامی میتواند قاتل واقعی همسرش را کشف کند اما در جریان مبارزهاش با نیروهای شر پیرامونش (نورتون و نگهبانان زندان) متوجه میشود تنها راه نجات همان طور که از پیش به آن ایمان داشته در خود او و نه هیچ نیروی دیگری نهفته است.
او امید را با تلاش شبانه روزی و ساختن کتابخانه، درس دادن به زندانیان و استفاده از توانائیهای فردیش میسازد و محیط تاریک و مردهی زندان را تبدیل به مکانی امن و هدفمند میکند که آبستن زایش، پرورش و آزادی فکری است. اندی کسی است که برخلاف بقیه که به سرنوشتشان گردن نهاده اند، سرنوشت را با دستهای خودش تغییر میدهد.
بیشتر بخوانید: فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind
او یک ایمان خلل ناپذیر دارد مبنی بر اینکه آن چه امروز فقط بالقوه موجود است، روزی بالفعل خواهد شد. در نقد فیلم رستگاری در شاوشنگ، اریک فروم در کتاب گریز از آزادی عقیده دارد، آزادی جزئی از مسألهی کل روابط شخص با دیگران و اجتماع است که در دو راه خلاصه میشود:
یا اینکه برای اجتناب از تنهائی و ناتوانی به دیگران تسلیم شویم و زمام اختیار در کف آنان بگذاریم تا هم از مسئولیت تصمیم برهیم و هم احساس ایمنی کنیم. (کاری که تمام زندانیان زندان انجام میدهند و اندی از آن سر باز میزند. به کرات میبینیم که اندی با استفاده از راههای شخصیاش از قوانین زندان سرپیچی میکند و به انفرادی میافتد. او حتا با هم جنس بازان و متجاوزان زندان هم مبارزهای تلخ و دردآور دارد اما هرگز تسلیم نمیشود.)یا با عشق و کار خلاق و خودانگیخته با جهان و جهانیان مرتبط شویم و بر موجودیت آنان به دیدهی احترام بنگریم ولی فردیت خویش را از دست ندهیم. ( مصداق بارز شخصیت مستقل و خودانگیختهی اندی دوفرین و تا حدی رِد) این نوع آزادی به آزادی مثبت تعبیر میشود؛ شخصی که قدرتمند و مستقل با مردم و طبیعت ارتباط برقرار میکند.بیماری عصر ما به تشخیص فروم ناشی از انتخاب راه اول است. قدرتهائی که به خاطر رفع ناتوانی و ناایمنی به آنها پناه میبریم یا از آن افراد یا متعلق به نهادها و مؤسسات جامعه است. شرایطی که به معنای تسلیم و گریز از آزادی و آلت دست قرار گرفتن و تنهائی و ناتوانی است.
بیشتر بخوانید: فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو؛ جرعهای از یک اقیانوس
این نوع آزادی به آزادی منفی تعبیر میشود. به این ترتیب اندی موفق میشود آزادی را نه در محیط بستهی زندان بلکه در ذهنهای بسته و افکار زندانیان وارد کند و به آنها آگاهی دهد. این مهم در سکانس آزادی رِد به شکلی کاملاً دراماتیک و سینمائی برآمده از درونمایهی فیلمنامه آشکار میشود.
رِد میداند که زندانی بودن واقعی در مغز و نوع دیدگاهش به زندگی است که اتفاق میافتد، پس، از گفتن دیالوگهای تکراری پیشین مبنی بر اصلاح شدن که در دام کلیشه و بی مفهومی افتاده است دست میکشد. این آزادی که قرار است این گونه به دست آید برایش اهمیت ذاتی خود را از دست میدهد و با نفی آن در عملی پارادوکسیک به آزادی واقعی میرسد. نمونهی متضادش شخصیت بروکس است. انسانی که آزاد میشود ولی در واقع باز هم زندانی است. اریک فروم در کتاب گریز از آزادی میگوید:
– همهی آنهائی که به دنبال آزادی هستند، در واقع به دنبال «آزادی از» هستند، یعنی شخصی یا نهادی پا روی خرخره شان گذاشته و نمیگذارد نفس بکشند، اما وقتی که حد کوچکی از آزادی را به آنها بدهی و بگوئی که در باز است میتوانی بروی، این حوزه، حوزهی «آزادی برای» است. این جاست که معلوم میشود بسیاری اصلاً نمیدانسته اند که آزادی را برای چه میخواسته اند.
برای همین است که امثال اریک فروم، کامو و سارتر اعتقاد دارند، آزادی درد بزرگ انسان است. در فیلم رستگاری در شاوشنگ، دنیای جدیدی که اندی با تکیه بر تلاش، امید و کار بی وقفه در زندان میآفریند به نوعی هنر آپولونی در دیدگاه نیچه نیز نزدیک میشود.
بیشتر بخوانید: فیلم The Silence of the Lambs سکوت بره ها کاری از جاناتان دمی
نیچه هنر آپولونی را هنری میداند که دهشتناک ترین چیزها را در صرف فرانمود و صورت ظاهر و رستگاری از طریق صرف فرانمود دگر میگرداند. در واقع هنر آپولونی میکوشد نحوهی پدیدار شدن اشیاء (یعنی فرم) به تعبیر دیگر شیوهی نگریستن و کانون نگاه ما را تنظیم کند بدون آنکه دخل و تصرفی از محتوای گاه دهشتناک و آزارندهی آن انجام دهد.
اندی و همهی زندانیان از حقایق تاریک زندان شاوشنگ که چیزی جز نیستی و مرگ به همراه ندارد باخبرند اما اندی همهی این حقایق تلخ را در پس دنیای زیبا و امیدوارانهای که ترسیم میکند و میسازد، پنهان میکند. نمونهی فرمیک ساخت چنین جهانی نیز از شخصیت جیک در ذهن اندی شکل میگیرد؛ وقتی بروکس آن را در جیب کت فرسودهاش پنهان کرده و برای زندگی و بزرگ شدنش تلاش میکند.
هنر آپولونی چندان از حقیقت جهان نمیگوید و به هیچ وجه آئینهای با قدرت بازتاب دقیق واقعیت نیست بلکه آئینهای دگر چهره گرداننده است. واقعیت این جهان را در پردهای از توهم زیبا و شکوهمند نشان میدهد. هنر آپولونی آن چه برای زیستن را لازم میداند، شجاعانه ایستادن و ماندن در سطح است.
نوعی سطحی گرا بودن از سر ژرف. اما شخصیت اندی دوفرین آمیزهای از رویکرد آپولونی و دیونوسوسی است. او یک انسان دیونوسوسی است که از شادی و شهوت زیستن مطلع است اما آگاه است که وقتی پای در هستی میگذارد باید آمادهی ویرانی و تلخی نیز باشد.
بیشتر بخوانید: فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی مارتین کورتیز؛ رمانتیکترین فیلم سینمای جهان!
باید به دهشتهای فردی هستی خیره شود و از آن نهراسد و به قعر آن نفوذ کند. برای همین است که بعد از حفر تونل افتخارآمیزش در دیوار و گذر از فاضلاب ۵۰۰ متری زندان همهی هراسناکیها را بدون خیرگی و هراسیدن پشت سر میگذارد و لحظهای که زیر بارش باران به آزادی میرسد، نوعی تطهیر، رستگاری و احساسی منحصربفرد را تجربه میکند که از او یک انسان دیونوسوسی راستین میسازد.
کلید اصلی نیچه در تفسیر تراژدی همان طور که در فیلم رستگاری در شاوشنگ نیز اتفاق میافتد، توسل به ماهیت تأثیر آن، یعنی تأثیر تراژیک است. این تسلای متافیزیکی که آدمی از هر تراژدی حقیقی به دست میآورد، آرامش یافتن بدین شکل است که در بنیاد چیزها و با وجود فرانمودهای بسیار در دگرگونی، زندگی به سانی نابودناشدنی با تمام قدرت و لذت جریان دارد.
همچنان که در سکانس پایانی که اندی مشغول ساختن قایق رؤیاهایش در ساحل است، به خوبی میدانیم اندی با تمام وجودش به نفس زیستن پایبند مانده و اگر هزاران سال دیگر هم طول بکشد، میتواند همان طور سرشار از امید و با لبخندی مطمئن بر لب منتظر بازگشت رد بماند و این حقیقت در نگاه روشن، گرم و پایانی اندی به خوبی برجسته میشود وقتی رِد رفیق قدیمی سالهای اسارت با پیراهنی سفید و کراواتی در باد برایش دست تکان میدهد و از دورها واضح میشود؛
این روشنی و خیرگی آسمان آبی اقیانوس گواه روشن و بی بدیلی بر رستگاری هردویشان است. رستگاری در سواحل زواتانئو، جائی که هیچ خاطرهای در آن وجود ندارد…
۱۰ نکتهای که احتمالا در The Shawshank Redemption متوجه آن نشدهاید!
The Shawshank Redemption بی شک یکی از شناخته شده ترین فیلمهای تمام ادوار است. فیلمی که در زمان اکران آن تقریبا مورد بی مهری قرار گرفت و هیچ کدام از اسکارهایی که برای آن نامزد شده بودند را به خانه نبرد. اما زمان همه چیز را برای این فیلم تغییر داد و هم اکنون به عنوان یکی از تحسین بر انگیز ترین فیلمهای ساخته شده از آن یاد میشود.
شاید به خاطر این باشد که ایرلندی هستم!همانطور که در فیلم مشاهده کردیم اندی و رِد دوستی نزدیکی با هم دارند و در یک مقطع از فیلم اندی درباره لقب رِد از وی سوالی میپرسد. احتمالا دلیل این کار نام خانوادگی وی است که به طور کامل الیس بوید ردینگ تلفظ میشود.
اما وقتی رِد به این سوال پاسخ میدهد با لحنی شوخ طبعانه میگوید شاید بخاطر اینکه من ایرلندی هستم. به نظر این حرف کمی شوخ آمیز و از روی کنایه گفته شده باشد اما معنی عمیق تری پشت آن نهفته است. اگرچه مورگان فریمن سیاه پوست نقش رِد را در فیلم بازی میکند، اما نقش وی در کتاب یک ایرلندی است. به خاطر اینکه فرانک دروبانت کارگردان فیلم شیفته مورگان فریمن برای این نقش شده بود مجبور شد جزئیاتی از کتاب را برای فیلم تغییر دهد و این دیالوگ هم به همین امر اشاره دارد.
دستان فرانک دروبانت!به نظر میرسد این امر برای کارگردانهای مختلف امری بدیهی باشد اما در مورد فیلم The Shawshank Redemption خود فرانک دروبانت در نماهایی که بر روی دستان تیم رابینز کلوز آپ میگرفتند جای وی نقش آفرینی میکرد. کارگردانهای شیوهای در مورد نگاه کردن به صحنهها داشت.
بنابراین به جای اینکه تیم رابینز این کارها را انجام دهد خود این وظیفه را انجام میداد. این عمل فقط برای دو امر صورت میگرفت. یکی زمانی که اندی در جال دست گرفتن تفنگ روولور است و دیگری هنگامی که اندی بر روی دیوار اسمی را حک میکند.
کمی هم برای خانم ها!با تمامی اوصاف باید در نظر داشت که فیلم The Shawshank Redemption تماما در زندانی مردانه ساخته شده است. بنابراین جای تعجب نیست که عمده بازیگران را مردان تشکیل دهند. بنابراین در طول دو ساعت و نیم فیلم تنها دو نقش زن در فیلم وجود دارد که صحبت میکنند. در کمال تعجب این دو نقش تنها در قسمتهای کمی وجود دارند. شخصیت اول زنی است که از خدمات بروکس در فروشگاه مواد غذایی شکایت میکند. و شخصیت زن دوم پس از فرار از زندان شاوشنگ در بانک به اندی خدمت میرساند.
مطالب حقوقیاگر چه این فیلم یکی از مشهور ترین فیلم نامههای ادوار را دارد اما The Shawshank Redemption پس از انتشار اولیه آن آماج حملات قرار گرفت. اما موفقیت چشمگیر آن زمانی به چشم آمد که در سینمای خانگی عرضه شد و به چشم جهانیان آمد. این موفقیت پس از انتشار آن در سینمای خانگی بدون شک یکی از کلیدهای موفقیت آن در واقعیت این بود که به نظر میرسید در تلویزیون کابلی تقریباً دورهای ثابتی را داشت.
یک زندان واقعی در بیرون، صحنه صدا در داخلچندان غیر عادی نیست که در تولید بعضی فیلمها از صحنههای خارجی استفاده کنند و سپس صحنه صدا را برای فیلمبرداری از صحنههای داخلی استفاده کنند، اما در مورد The Shawshank Redemption به دلایلی تا حدی غیرقابل توصیف است. صحنههای بیرونی در زندان قدیمی ایالت اوهایو فیلمبرداری شده است، زندان که مدت مدیدی مورد استفاده قرار نگرفته است. در ابتدا، قرار بود که فیلمبرداری در داخل زندان انجام شود، اما فضای داخلی تأسیسات چنان ویران شدهای داشت که بازسازی صوتی آن در جای دیگر ارزان تر تمام میشد.
صحنههایی که در اوهایو بازسازی شداستفن کینگ یکی از خلاق ترین و پرکارترین نویسندگان در تاریخِ داستان نویسی است. با این وجود، اکثریت قریب به اتفاق داستانهای وی دارای یک موضوع مشترک است: تقریباً هر آنچه که او مینویسد در ایالت ماین و در محل تولد او واقع شده است. همین در مورد The Shawshank Redemption نیز پیش میرود، اما خود فیلم در اوهایو فیلمبرداری شد. هرچند مکان از نظر تصاویری به ماین ربطی ندارد. فضاهای خالی اطراف زندان، مکان معمولی است که پیدا کردن لوکیشن را برای فیلم برداری آسان میکند.
ریتا هیورثریتا هیورث (و دیگران که در دیوار اندی در زندان جای میگیرند) بخش مهمی از خود داستان هستند. در واقع آنقدر قابل توجه است که رمان اصلی که منبع اصلی فیلم بود در واقع تحت عنوان ریتا هیورث و رستاخیز شاوشنک قرار گرفت. کارگردان فرانک دارابونت تصمیم گرفت که عنوان را کوتاه کند و نام ریتا هیورث را حذف کند زیرا نمیخواست مردم تصور کنند این فیلم مربوط به خود بازیگر زن است. با این حال، قبل از شروع این فیلم، دارابونت درخواستهای زیادی را از بازیگرانی دریافت کرد که میخواستند برای “نقش” ریتا هیورث تست دهند.
سلول سماره ۲۳۷در هر اثر استفان کینگ یا اقتباس از یک اثر کینگ، پیدا کردن اشاراتی به سایر آفرینشهای استفن کینگ بسیار متداول است. فیلم The Shawshank Redemption نیز تفاوتی ندارد. در این فیلم، شماره سلولی رد ۲۳۷ است ،همچنین اتفاقاتی که در هتل اورلوک در فیلم درخشش میافتد نیز در اتاقی به همین شماره است. این امر تنها در رمان اتفاق میافتد. در فیلم استنلی کوبریک، شماره اتاق که بانوی وحشت زده ساکن است به ۲۱۷ تغییر یافته است. مشخص نیست که چرا کوبریک تغییر ایجاد کرده است، البته اگر دلیلی برای تغییر آن وجود داشته باشد.
مکان، مکان، مکاناگرچه داستان فیلم The Shawshank Redemption ظاهراً در مورد فرار اندی دوفرین از زندان شاوشنگ است، اما این داستان عجیب و غریب و حماسی تقریباً بیشتر از آن است. با این حال فرار بزرگ اندی دوفرین نیز به همین راحتی اتفاق نمیافتد.
اندی حفر تونل از شاوشنگ و سرانجام آزاد شدن یکی از رهایی بخش ترین صحنههای تاریخ فیلم است، اما این اتفاق نمیتوانست بیافتد اگر اندی در یکی از هزاران سلول دیگر زندان زخمی شده بود. اگر او در یک سلول دیگری بود باز هم نقشه او موفق میشد؟ همه اینها به دلیل شانس و بهره مندی وی در لحظه بود.
تخمین زدن ابعاد و اندازه یک بازیگر وقتی او را بر پرده نقرهای میبینید کار راحتی نیست. مخصوصا از هنگامی که سینما با حقههای خود میتواند افراد کوچک را بزرگ و بالعکس را به تصویر بکشد. از آن جا که تیم رابینز با قد حدود ۱۹۵ خارق العاده به نظر میرسد. عوامل مجبور شدند برخی شخصیتها را بر اساس ابعاد وی انتخاب کنند. به عنوان مثال، اندی کت و شلوار نگهبان را میدزدد که از قضا از عوامل مهم داستان است. بنابراین بازیگری که نقش آن نگهبان را بازی میکرد باید هم قواره تیم میبود!
حقایق جالب راجع به The Shawshank Redemption
در سکانسی که رد و اندی برای اولین بار در حیاط زندان با هم گفتگو میکنند و آغاز پیوند دوستانه شان است، مورگان فریمن در نقش رد، یک دستکش بیسبال در دست دارد. این صحنه چندین بار تکرار میشود و ضبط آن حدود ۹ ساعت به طول میانجامد. در این مدت مورگان فریمن تمام وقت دستکش بیسبال را در دست دارد و بدون اعتراض به کار ادامه میدهد تا اینکه فردای روز فیلمبرداری ناچار میشود با دست آسیب دیدهای که بسته شده است سر صحنه حاضر شود.عکس جوانی مورگان فریمن در نقش رد که ضمیمهی پروندهاش است، عکس پسر کوچک وی آلفونسو فریمن است که نقش کوچکی نیز در فیلم به عهده دارد. آلفونسو در صحنههای ابتدائی فیلم که زندانیان تازه وارد، وارد زندان میشوند، نقش زندانیای را بر عهده دارد که فریاد میزند: ماهی! ماهی تازه! تازه از دریا گرفتیمشون…استیون کینگ نویسندهی رمان ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنگ، حق ساخت رمانش را به مبلغ پنج هزار فرانک به دارابونت فروخت اما هرگز چک دارابونت را نقد نکرد. او سالها بعد از ساخت فیلم رستگاری در شاوشنگ، چک را قاب کرد و به همراه یادداشتی آن را برای دارابونت ارسال کرد.بیشتر بخوانید: سریال چرنوبیل: هدف ما خوشحالی تمام بشریت است!
استیون کینگ در یادداشت نوشته بود که این پول را بعنوان پس اندازی برای روز مبادای خود قرار دهد تا زمانی که مشکلی برایش پیش آمد، آن را گرو بگذارد و رها شود. استیون کینگ موضع گیری انسانی خود را که در فیلم به ایدئولوژی مبدل میکند، در رفتار زندگی طبیعی و انسانی خود بسط میدهد و از آن یک شیوهی زندگی حقیقی و درخور ستایش میسازد.نقش اندی دوفرین از به یادماندنی ترین و استثنائی ترین شخصیتهای تاریخ سینماست که هنرپیشههای بسیاری برای ایفای آن کاندید شدند؛ از جمله تام هنکس، کوین کاستنر، تام کروز، نیکولاس کیج، جانی دپ و چارلی شین. تام هنکس با سیمائی شناخته شده، آرام و منطقی، بهترین گزینه برای نقش تلقی میشد که به خاطر بازی در فیلم درخشان Forrest Gump مجبور به رد کردن آن شد. کوین کاستنر نیز به خاطر بازی در فیلم Waterworld نقش را رد کرد و بعدها برای رد کردن آن بسیار غبطه خورد و ابراز پشیمانی کرد.نقش رد نیز نقشی متفاوت بود که در مقابل اندی دوفرین به بازیگری شناخته شده و به لحاظ فیزیکی و پتانسیل بازیگری، به بازیگری قدرتمند و هم سنگ با تیم رابینز نیاز داشت. برای این نقش نیز افرادی مانند هریسون فورد، پل نیومن و کلینت استوود کاندید شدند اما دارابونت از همان ابتدا نقش را برای مورگان فریمن به خاطر ظاهر پرصلابت و صدای منحصربفردش نوشته بود.در سکانسی که اندی وارد کتابخانهی بروکس میشود و تیم رابینز باید دیالوگ «هی جیک، بروکس کجاست؟» را ادا کند، دارابونت با مشکلی مواجه شد که نمیتوانست به کلاغ همچون دیگر بازیگرها آموزش دهد که در این جای صحنه باید سکوت کرد تا بازیگر بتواند دیالوگش را ادا کند.کلاغ به قارقار خود آنقدر ادامه داد تا تیم رابینز با هوشمندی توانست الگوی قارقار کلاغ را درک کند و خودش را با آن هماهنگ کند و صحنه را با موفقیت اجرا کند. دارابونت او رابه خاطر هوش و خلاقیتش تحسین کرد. فیلمنامهی رستگاری در شاوشنگ آنقدر مورد توجه راب راینر کارگردان، بازیگر و تهیه کنندهی امریکائی قرار گرفت که حاضر شد دو و نیم میلیون دلار برای خرید حقوق ساخت فیلمنامه به دارابونت پرداخت کند تا خودش فیلم را بسازد اما دارابونت پیشنهاد راینر را نپذیرفت.فیلم رستگاری در شاوشنگ علیرغم اقبال گستردهی عمومی از سوی مخاطبین و منتقدان، در گیشه فروش بسیار اندکی داشت. در عوض تعداد سیصد و بیست هزار از نسخهی فیلم ویدیوئی آن به سرعت فروش رفت.بازیگر نقش ستوان هادلی با بازی کلانسی براون نقش خود را در قالب زندانبانی مخوف و خشن، آن چنان متبحرانه ایفا کرد که پیشنهادات واقعی بسیاری از سوی مسئول زندانهای واقعی برای شغل زندانبانی دریافت کرد.در صحنههائی که دست اندی به شکل کلوزآپ فیلمبرداری شده اند، مثل صحنهی ابتدائی که اندی مشغول پر کردن اسلحه است یا وقتی اسم خود را روی دیوار سلول حک میکند، دارابونت با دیدگاه ویژهای که در جهان اسرارآمیز فیلمنامه قابل درک است، تصمیم گرفت از تصویر بستهی دستهای خود استفاده کند. چون معتقد بود تنها خودش میتواند حس درست این لحظه را در آورد و درونیاتش را در قالب این تصاویر منتقل کند.فیلم رستگاری در شاوشنگ که برای اولین بار در ۱۹۹۵ در تایوان روی پرده رفت با استقبال گستردهای مواجه شد چون تماشاگران تصور میکردند فیلم باید اکشن باشد. فیلمبرداری فیلم رستگاری در شاوشنگ به شکلی محسوس زیرنظر سازمان حمایت از حیوانات قرار داشت. در صحنهای که بروکس کرم زندهای را در غذای خود پیدا میکند و به کلاغش جیک میدهد، سازمان حمایت از حیوانات نسبت به این صحنه اعتراض کرد و عوامل فیلم ناچار شدند کرم مردهای بیابند و برای تکمیل این صحنه از آن استفاده کنند.جوایز فیلم رستگاری در شاوشنگ:
نامزد جایزهی اسکار بعنوان بهترین فیلم برای فرانک دارابونت (نویسنده و کارگردان) و نیکی ماروین (تهیه کننده).نامزد جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مورگان فریمن در نقش رد الیس بوید.نامزد جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی برای فرانک دارابونت در سال ۱۹۹۴٫نامزد جایزهی اسکار بهترین فیلمبرداری برای راجر دیکنز. دیکنز فیلمبرداری اغلب آثار برادران کوئن همچون فارگو، بارتون فینک، لبوفسکی بزرگ،ای برادر کجائی و فیلمهای درخشان راه رفتن مرد مرده اثر تیم رابینز، یک ذهن زیبا (ران هاوارد)، سیکاریو (دنی ویلنو) و … را به عهده داشته است.نامزد جایزهی اسکار بهترین تدوین فیلم برای ریچارد فرانسس بروس.نامزد جایزهی اسکار بهترین موسیقی متن فیلم برای توماس نیومن. نیومن ساخت موسیقی متن فیلمهای زیبای امریکائی و آلمانی خوب سادربرگ را در کارنامهی خود دارد.نامزد جایزهی اسکار بهترین صدابرداری که با بکارگیری حرفهای تیم مجربی از سوی دارابونت همراه است.نامزد جایزهی گلدن گلوب بهترین ایفای نقش در یک فیلم درام برای مورگان فریمن در نقش ردینگ.نامزد جایزهی گلدن گلاب بهترین فیلمنامه برای فرانک دارابونت.نامزد جایزۀ Screen Actors Guild Awards بهترین هنرپیشه مرد در نقش اصلی فیلم رستگاری در شاوشنگ برای مورگان فریمن در نقش یک ایرلندی با موهائی خاکستری.نامزد جایزۀ Screen Actors Guild Awards بهترین هنرپیشه مرد در نقش اصلی فیلم The Shawshank Redemption برای تیم رابینز. نامزد جایزۀ Academy of Science Fiction, Fantasy Horror Films بهترین فیلم اکشن، ماجرایی-هیجان انگیز و دلهرهآور برای فرانک دارابونت. این آکادمی در لس آنجلس کالیفرنیا واقع شده است و مؤسس آن دکتر دونالد.ای.رید است.نامزد جایزۀ Academy of Science Fiction, Fantasy Horror Films بهترین نویسندگی برای دارابونت. جایزهی معروف به جایزهی ساترن که از سال ۱۹۷۲ به فیلمهای علمی-تخیلی و ترسناک داده میشود.نامزد جایزۀ American Cinema Editors بهترین تدوین فیلم برای ریچارد فرانسیس بروس در سال ۱۹۹۴٫نامزد جایزۀ قورباغۀ زرین از Camerimage برای مونتاژ فیلم که به ریچارد فرانسیس بروس تعلق گرفت.نامزد جایزۀ Casting Society of America بعنوان بهترین انتخاب بازیگر برای برتی دبورا آکویلا.برندۀ جایزۀ American Society of Cinematographer بعنوان بهترین فیلمبرداری برای راجر دیکنز.برندۀ جایزۀ Awards of the Japanese Academy بعنوان بهترین فیلم خارجیزبان برای فرانک دارابونت.برندۀ جایزۀ قورباغۀ برنجی از فستیوال بین المللی فیلمهای هنری لهستان Camerimage برای ریچارد فرانسیس بروس.برندۀ جایزۀ گوزن طلایی (golden deer) از Camerimage برای نیکی ماروین، تهیه کنندهی فیلم.و شش نامزدی و دوازده برد دیگر…منابع: مقالهی نیچه و رویکرد دیونوسوسی به زندگی و مرگ/ نوشتهی حمیدرضا محبوبی آرانی
مقالهی گریز از آزادی نوشتهی اریک فروم/ترجمهی عزت الله فولادوند
مقالهی زندان و تراژدی زندگی ایرانیان/ نوشتهی دکتر محمدرضا سرگلزائی
این فیلم و هر کی ندیده یعنی تا حالا تو زندگیش هیچ فیلمی ندیده
فلسفه پشت این فیلمه
زندگی کردن رو یاد میده
ازش لذت ببرید!
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty