به گزارش مشرق، برنامه «دیدار به وقت ابراهیم حاتمیکیا» عصر روز یکشنبه ۷ مهرماه با حضور ابراهیم فیاض، مسعود فراستی به همت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این نشست، ابراهیم فیاض درباره سینمای ابراهیم حاتمیکیا توضیح داد: آنچه که هنوز روشن نشده است، جایگاه هنر درجامعه ما است و اگر روشن نشود هیچ پیشرفتی در ایران نخواهیم داشت، در کنار آن رابطه هنر و رسانه و در نتیجه تمدن هم مشخص نشده است. جهان اگر زیبا است، براساس هنر ترسیم شده است. سینمای حاتمیکیا هنر، رسانه، سینما و تکنولوژی است.
وی درباره زیباشناسی سینما در کشور بیان کرد: ای کاش کشور ما متفکران خود را ارج مینهاد، همانطور که در اروپا این کار را میکنند. اما در ایران این گونه نیست و متفکران و هنرمندان ایرانی شناخته شده نیستند. حاتمیکیا نیز مشمول همین امر است و تفاوت او با شهید آوینی و تاثیرگذاری وی، شناخته شده نیست. سینما یک رسانه، فرایند ارتباطی و تکنولوژیک است، آقای آوینی به تکنولوژی توجه میکرد، نه به وجوه دیگر.
بیشتر بخوانید:
یک خواننده زیرزمینی مبتذلِ دیگر در نوبت اخذ مجوز از وزارت ارشاد/ چرا مافیای موسیقی به دنبال رسمیکردن موسیقی رپ است؟ +تصاویر
حامی شماره یک تکخوانی زنان برای چه ماموریتی به ایران بازگشت؟ +تصاویر
«امشب اینجا»؛ همراه با زنانی که با دوستِ شوهر خود رابطه دارند! +تصاویر
حاتمیکیا بهدنبال رئالیسم انتقادی است
فیاض در بخش دیگری توضیح داد: در زمان جنگ نریشنهای آوینی را مسخره میکردند، چرا که بیشتر رمانتیک به جنگ نگاه میکرد، اما ابراهیم حاتمیکیا رئالیسم انتقادی را در هنر خود دنبال کرد. آوینی یک چپگرا بود که بعد از انقلاب رویکرد معنوی به خود گرفت و عرفان رمانتیسم داشت؛ این رمانتیسم در فیلمهای دوره شوروی هم دیده میشود که در نهایت به رئالیسم سیاه میرسد.
این جامعهشناس افزود: درباره آثار ابراهیم حاتمیکیا باید بگویم حس درونی جنگ را میتوان با «دیدهبان» تجربه کرد و همیشه با دیدن آن یاد خاطرات جنگ میافتم. در «از کرخه تا راین»، حاتمیکیا وارد رئالیسم انتقادی میشود و این نگاه در کارهای دیگر دنبال و در «به نام پدر» بیشتر شد.
فیاض گفت: «از کرخه تا راین» هنوز برای من شکل تئوری سازی دارد. حاتمیکیا از فلسفه ادبیات و هنر خود استفاده کرده است و کارکترهای او نیز همان مفهوم فلسفی خود را دارند. این کارگردان هیچگاه زیر بار هیچ حرفی نمیرفت و دیدگاه خود را دنبال میکرد. به نظر من امثال کیارستمی، زود خواهند مرد چرا که آنها صرفاً فرزند دوران خود هستند، اما ابراهیم حاتمیکیا یک تاریخ زنده است و در حال تاریخ سازی است. این کارگردان هنرمندی است که فلسفه و تئوری خود را دنبال میکند و من هیچ گاه از فیلمهای او خلاص نشدهام چرا که در حال اندیشه خلق کردن است. این کار را میرکریمی قبلا دنبال میکرد و حالا حاتمیکیا همچنان در این مسیر است.
وی ادامه داد: البته آثار حاتمیکیا فراز و نشیب دارد که این نشان دهنده بالندگی این هنرمند است. اگر بخواهیم ساختار اجتماعی بعد از جنگ در دوره سازندگی را بررسی کنیم، میشود فیلم «آژانس شیشهای» و دیگر آثار این هنرمند را بررسی کرد. او در فیلمهای خود همیشه بازتولید دفاع مقدس را دنبال میکند. در «چ» شاهد شهید چمران واقعی هستیم و چهره چهگوآراطور از این شخصیت به تصویر نکشیده است. در واقع این کارگردان در آثارش واقعیت جامعه را به درستی به تصویر میکشد و همیشه نقد خود را به خوبی در آثارش نشان میدهد. این کارگردان یک هنر جوشان است.
فیاض در بخش دیگری از صحبتهای خود تاکید کرد: حاتمیکیا هنرمندی است که در حال تولید است و نه تنها ایدئولوژی تولید میکند، بلکه همه عرصهها را نقد میکند و میتوان وی را یک گفتمانساز دانست.
وی بیان کرد: حاتمیکیا از ابتدا رئالیسم انتقادی را دنبال میکرد، حتی در دوره رفسنجانی نیز همین مساله را دنبال میکرد. در دوره اصلاحات حاتمیکیا «موج مرده» را میسازد که بسیاری میگفتند این فیلم ضد جنگ است، این کارگردان در دوره اصلاحات ۴ فیلم میسازد و نقد خود را در آن دنبال میکند، اما هم اصلاح طلب و هم اصول گرا این هنرمند را میکوبیدند.
فیاض با اشاره به اینکه «هنر فانتزی نیست»، گفت: حاتمیکیا از هنر شروع کرده و آن را معنا داده است و هیچگاه به تکرار نرسیده است. او میتواند فرم سازی کرده و وارد هنرهای دیگر شود، او چون هنر دارد با سینمای خود میتواند دست به خلق بزند. اگر دانشگاه واقعا پشت سینمای حاتمیکیا بود، دانشگاه ما غربی نبود، چرا که سینمای حاتمیکیا میتواند علوم انسانی را توضیح دهد. اگر ما یک آکادمی سینما داشتیم شاید امروز وضعیت ادبیات سینمایی ما اینگونه نبود. سینما به خوبی میتواند علوم و ادبیات مختلف را تولید کند.
وی ادامه داد: آخرین آثار حاتمیکیا بعد از سال ۸۸ را میگفتند نقد احمدینژاد است، در دهه ۹۰ نیز با آثارش همچنان خود را خلاق نشان داده است، این کارگردان جامعه ایرانی را همانطور که هست به تصویر میکشد که همان رویکرد رئالیسم انتقادی است، او در حال شکل دادن آینده است و نسبت به تمدن جهانی به خوبی نقد دارد.
این کارشناس افزود: متأسفانه مسئولان نظام و تلویزیون فکر میکنند باید حاتمیکیا را ثابت کنند، در حالی که تلویزیون باید خود را با حاتمیکیا اثبات کند. این هنرمند در حال نظام مندی نقدها است و باید به او در این زمینه کمک کنیم.
فیلمهای بعد از «دیدهبان» و «مهاجر» ربطی به حاتمیکیا ندارد
مسعود فراستی در ادامه این نشست گفت: معتقدم بسیاری از فیلمهای حاتمیکیا حس تولید نمیکند. هر فیلمسازی مولف نیست. به یک هنرمند صاحب جهان و سبک، مولف میگویند. مولف بعد از ساخت اثر خود دیگر رفته است، یعنی مولف در اثر خود مرده است. زمانی که با یک اثر مواجه هستید با مولف آن کاری ندارید، زمانی که اثر را به عنوان یک اثر هنری پذیرفتید یعنی اثر زنده و مستقل از مخاطب و مولف است.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود بیان کرد: بعد از دیدن «پرندگان» ساخته هیچکاک، از کلاغ میترسید، این ترس یک ترس خاص است و حس این است. این خاص بودن با اثر تولید میشود، تم هنر «انسان عام» نیست بلکه «انسان خاص» است. سینما فلسفه و علوم اجتماعی نمیسازد، بلکه هنر میسازد و بعد از آن است که میتواند به علوم اجتماعی کمک کند.
این منتقد سینما ادامه داد: هیچ هنر سخیفی سبک زندگی نمیسازد، بلکه میتواند روش زیستن بسازد. سبک زندگی یعنی فرهنگ و هنر میتواند به فرهنگ کمک کند، مزخرفاتی مانند فیلم «هزارپا» هیچ تاثیر مثبت و منفی در زندگی ما ندارد و تاثیری در ایجاد ابتذال در فرد و جامعه هم ندارد. ابراهیم حاتمیکیا در «هویت» و «دیدهبان» آدم میسازد، آدمی که آدم جنگ تحمیلی است. «دیدهبان» شروع سینمای جنگ تحمیلی است. هر چند این فیلم اشکالات تکنیکی دارد، اما این فیلم و «مهاجر» مهمترین فیلمهای این کارگردان است و حاتمیکیا مهمترین فیلمساز بعد از انقلاب است و پیش از آن با مرتضی آوینی و در روایت فتح است که چنین آدمهایی را میبینیم.
فراستی افزود: حاتمیکیا بعد این دو فیلم، آثاری ساخته که هیچ ربطی به او ندارد. مانند «دعوت» که هم فیلم بدی است و هم هیچ شباهتی به حاتمیکیا ندارد. او در این سالها از خود دور و به خود نزدیک میشود، او خود را نمیپوشاند، وی اهل کاراکترهای اسد و محمود است و اهل کاراکترهای «به نام پدر» و «به رنگ ارغوان» نیست. «برج مینو» نیز فیلم بدی است و دور شدن خود را نشان میدهد، هرچند که در این فیلم یک مربی را نشان میدهد که همان مرتضی آوینی است. از نظر من، خود اصلی ابراهیم حاتمیکیا فیلم «مهاجر» است.
وی ادامه داد: باور در فیلمهای اولیه حاتمیکیا آنقدر جدی است که مخاطب آن را باور میکند و اگر مولف به چیزی باور داشته باشد میتواند این باور را به مخاطب انتقال دهد. الزام نیست عقاید یک هنرمند را قبول داشته باشید اما اگر فضای فیلم درست باشد میتوان آن را باور کرد. «به وقت شام» و «چ» هم فیلمهای بدی نیستند اما فیلم بعد از آن بسیار شلخته و خام است.
فراستی در بخش دیگری گفت: اگر مدیوم را بلد نباشیم، نمیتوانیم باور را بقبولانیم. حاتمیکیا در دورهای میگفت هر گاه فیلم جنگی نسازم میگویم در لابراتوار بسوزاند، بعدها گفت که فیلمساز اجتماعی است. او کارگردان ایستایی نیست و این بسیار خوب است، من با تغییر این هنرمند مخالف نیستم، اما اگر چیزی را تجربه نکرده باشیم، نمیتوانیم یک اثر جدی بسازیم.
وی ادامه داد: اگر تجربه مستقیم نداشته باشیم، فیلم بیجان میشود، هر چند مخاطب را برای یک بار سرگرم میکند. همه فیلمهای هیچکاک درباره قتل است، همه قتلهای فیلمهای او هیچکدام واقعی نیست، دنیای هیچکاک دنیای خیال است که به واقعیت گره میخورد.
این منتقد سینما بیان کرد: آدم در طول سالها فعالیت هنری خود تغییر میکند، اما این سیر باید تبدیل به جهان هنرمند شود، مخلباف در ایران خانه تکانی روح را مد کرد که خوب نیست، این فرد از ایران خودخواسته رفت و مزخرف بعد از مزخرف ساخت. در آثار یک هنرمند باید روند تکاملی آن دیده شود. این حساسیت فردی و اجتماعی است که هنرمند را میسازد ممکن است حاتمیکیا یا هر هنرمند دیگری جهان بینی نداشته باشد، اما حساسیت فردی و اجتماعی بالایی دارد. هیچ هنرمندی با جهان بینی فیلم نساخته است.
فراستی گفت: مرتضی آوینی فلسفه میدانست اما سر میز تدوین با حس کات میداد. اگر هنرمندی روی حس خود بیاستد و آن را تربیت کند میتواند حس مخاطب را تیز کند. ابراهیم حاتمیکیا حسهای فعال دارد اما گاهی میماند که به حس خود بازگردد. او هنوز به جایی نرسیده است که آنچه چشیده را کنار بگذارد. او آدم جنگی نیست و یک تیر هم شلیک نکرده است، بنابراین در برخی از فیلمهای خود دچار مشکل میشود. اما آدم جنگ تحمیلی را دوست دارد، همین باعث میشود که ۲۰ سال فیلمهای مختلف را تجربه میکند و بعد دوباره «چ» را میسازد. هرچند چمران واقعی را نمیسازد.
وی تأکید کرد: فیلمهایی مثل «موج مرده» این هنرمند فاجعه است. در «به وقت شام» پدر و پسر خیلی شعاری و رمانتیک هستند اما به خوبی دشمن را به تصویر میکشد و داعش را به خوبی نشان میدهد، با تمام این برگشتها حاتمیکیا مهمترین فیلمساز ۴۰ سال اخیر است. او در فیلمها مرگ را مانند همه فیلمهای ضعیف اسلوموشن میگیرد اما در مهاجر این گونه نیست. اما مرتضی آوینی مرگ را فیکس موشن میکند که به مخاطب حس ایستایی زمان میدهد. قبل از آوینی نیز هیچکس چنین کاری نکرده است.