فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی مارتین کورتیز؛ رمانتیکترین فیلم سینمای جهان!
اگر چند اثر در تاریخ سینمای جهان باشد که نامش همیشه بر سر زبانها بوده و طیف وسیعی از جوامع آنها را به خوبی میشناسند، فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی Michael Curtiz یکی از این چند فیلم است. با این همه هنوز هم عدهی زیادی هستند که این فیلم محبوب مردم را ندیده و یا دربارهی […] نوشته فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی مارتین کورتیز؛...
اگر چند اثر در تاریخ سینمای جهان باشد که نامش همیشه بر سر زبانها بوده و طیف وسیعی از جوامع آنها را به خوبی میشناسند، فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی Michael Curtiz یکی از این چند فیلم است. با این همه هنوز هم عدهی زیادی هستند که این فیلم محبوب مردم را ندیده و یا دربارهی آن نخوانده اند. در این مطلب سعی داریم نگاهی جامع و کامل به فیلم جریان ساز کازابلانکا بیندازیم و این نگاه را با مخاطبان سینما در میان بگذاریم.
فیلم کازابلانکا Casablanca
ابتدای این متن را با نقد فیلم کازابلانکا به قلم صدف پیکامی آغاز میکنیمنقد فیلم کازابلانکا: رمانتیکترین فیلم سینمای جهان!
فیلم کازابلانکا به کارگردانی مارتین کورتیز Michael Curtiz و تهیه کنندگی هال بی. والیس در سال ۱۹۴۲ ساخته شده است. فیلمنامهی این فیلم که از مهمترین فیلمهای رمانتیک سینمای جهان است در واقع بر اساس اقتباسی از نمایشنامه همه به کافه ریک میآیند Everybody Comes to Rick’s اثر موری بارنت Murray Burnett و جوان آلیسون Joan Alison نوشته شد.
بازیگران فیلم کازابلانکا عبارتند از: همفری بوگارت Humphrey Bogart، اینگرید برگمن Ingrid Bergman، پل هنراید Paul Henreid، کلود رینس Claude Rains، پیتر لوری Peter Lorre و … پیش از آن که به نقد و بررسی فیلم کازابلانکا و تحلیل آن بپردازیم بد نیست اشارهای نیز به جوایز و افتخارات این فیلم در دنیا بیندازیم.
بیشتر بخوانید: روزی روزگاری در هالیوود ساختهی کوئنتین تارانتینو؛ روایت هالیوودی از یک قتل
همانطور که پیش تر نیز گفته شد، اگر مخاطب سینمای بین الملل باشید به احتمال بسیار زیاد فیلم کازابلانکا را دیده اید و حتی شاید چند بار هم به تماشای آن نشسته باشید. دلیل این اتفاق به راستی چه چیز میتواند باشد؟ فیلمهایی نظیر کازابلانکا که به این شکل جهانی و همه گیر میشوند و قادرند تا نزدیک به یک قرن همچنان از پر بازدیدترین و محبوب ترین فیلمها باقی بمانند.
در تحلیل فیلم کازابلانکا باید به این نکته اشاره کرد که یکی از اتفاقهایی که این فیلم را برای همیشه جاودانه کرد، ساخت فیلم و اکران آن در زمان جنگ جهانی دوم بود. فیلم کازابلانکا درست در خلال سالهای جنگ جهانی دوم و جنایتهای بشری ساخته شد و توانست از این فاجعهی جهانی برای روایت داستان خود، استفادهی بهینهای کند. این موضوع باعث شد که کازابلانکا از عاشقانههای معمول هالیوودی متمایز شود.
این فیلم، عشق را به عنوان پدیدهای پر قدرت در کنار پدیدهی قدرتمند دیگر یعنی جنگ و قدرت قرار میدهد و این تناقض در نهایت به نوعی به هماهنگی با یکدیگر میرسند. ماجرای اصلی فیلم شاید عشقی است که درگذشتهای بحرانی تجربه شده و نهایتا به جدایی و عدم وصال ختم شده است، حالا صاحبان همان عشق در بحرانی دیگر با یکدیگر روبرو شده اند. این رویارویی را میتوان نقطهی عطف کازابلانکا دانست.
بیشتر بخوانید: فیلم نور زمستانی Winter Light اثر اینگمار برگمان؛ خدای بزرگ کاش شادمانیم مرا ترک نکند…
رویایی دو نفر که علی رغم میل زیادشان به یکدیگر هرگز نتوانسته اند لذت وصال آرام و امن را تجربه کنند. این اتفاق نیز موضوعی تازه و بعید نیست. میتوانیم در اطرافمان انسانهای زیادی را ببینیم که مدعی هستند، عشقهای بی وصال و غم انگیزی را تجربه کرده اند. اما اینکه یکی از این عشقها تبدیل به کازابلانکا شود و عشقی دیگر تبدیل به ملودرامی کم ارزش، بسته به موضوعات بسیاری است.
شاید به نظر برسد که احتمال اینکه جنگ، مهاجرت، عشق و در به دری و دوری از وطن بودن در داستانی کلاسیک جمع شود و سرانجامی مانند سرانجام کازابلانکا داشته باشد بسیار کم است. قطعا همینطور است. همهی ما شاهد فیلمهای بسیاری بوده ایم که در آنها فیلمساز هر آنچه حادثه و موضوع میتوانسته را وارد داستان خود کرده تا آن را هر چه بیشتر تاثیر گذار از کار دربیاورد. اما نتیجهای جز باسمهای شدن و شلوغی بیش از حد اثر بر جای نمانده است.
در نقد فیلم کازابلانکا باید گفت که موضوعات مختلف که هر کدام دارای اهمیت زیادی هستند، به گونهای پازل وار کنار یکدیگر چیده شده اند که قادرند یکدیگر را کامل کنند. در مواجههی اولیه با کازابلانکا مخاطب دست فیلمساز و روایتگر را به راحتی نمیخواند بلکه روایت به گونهی زندگی واقعی پیش میرود.
بیشتر بخوانید: فیلم Persona ساختهی اینگمار برگمان؛ دو چهرهی یک زن
زندگی واقعی بدون آن که موزیک دلهره آور و صحنههایی اغراق آمیز داشته باشد قادر است مدام ما را غافلگیر کند و احساسات متنوعی را از درون ما بیرون بکشد. فیلم کازابلانکا نیز دقیقا توانایی آن را دارد که غافلگیریهایی از جنس زندگی واقعی را متوجه مخاطبان خود کند. کازابلانکا نیز مانند تمام آثار مشهور در دنیا دارای نقدهای مثبت و منفی بسیاری است.
این فیلم را برخی از منتقدین در جهان به شدت کوچک شمارده اند. یکی از منتقدینی که نظر خوبی به این اثر ندارد، پالینکیل است. او در نشریهی نیویورکر چنین اظهار کرد:
” اصلا آن فیلم بزرگی که میگویند نیست, ولی یک جور رمانتیسم آبکی بخصوص و جذابی دارد و هیچوقت هم به شما فشار نمیآورد که آن حس و حال و چرخشهای دراماتیکاش را جدی بگیرید.”
اما علی رغم آن چه که منتقدین میگویند، واقعیتی که وجود دارد و آن را با تجربه میتوان اظهار داشت این است که کازابلانکا فیلمی است که با گذشت بیش از ۷۰ سال هنوز کهنه و ملال آور نشده است. شاید بسیاری از فیلمهای عاشقانهی قدیمی کلاسیک را ببینیم و حس کنیم که خوب است اما دیگر حرفی برای گفتن ندارد.
اما در مورد فیلم کازابلانکا نمیتوان چنین فکری را هم کرد زیرا ممکن است که موضوعاتی که در آن مطرح میشود، به نوعی برای مخاطب عادی و حتی تکراری نیز باشد اما شخصیتها و حس هایشان چنان انسانی است که به هیچ وجه این احساسات را نمیتوان محدود به زمان و جغرافیایی خاص کرد.
شاید بهترین تعبیر برای این بیان این موضوع را منتقدی به نام مورای برونت به کار برده است. او دربارهی فیلم کازابلانکا میگوید: “واقعیتِ دیروز، واقعیت امروز، واقعیت فردا”.
بیشتر بخوانید: رستگاری در شاوشنگ ساختهی فرانک دارابونت
لازم به ذکر است که یکی از دلایل این ماندگاری، شخصیت پردازی و بازی بازیگران فیلم کازابلانکا بوده است. برای مثال شاید ریک (همفری بوگارت) بهترین مثال باشد. در دقایق نخست کازابلانکا، بیننده نمیتواند پیش بینی کند که شخصیت ریک که مردی جدی، غیر احساساتی و حتی پول دوست فیلم در روند ماجرا تبدیل به ریکی شود که شاید یکی از عاشق ترین شخصیتهای درام جهان را بازی و حتی زندگی میکند.
ریک در روند فیلم کازابلانکا نه به شکل ناگهانی بلکه با ریتمی شبیه به زندگی، تبدیل به انسانی دیگر میشود که این انسان شبیه ریک دقایق نخست فیلم نیست. اما او دوباره قابلیت اینکه به ابتدای فیلم بازگردد را همچنان در خود حفظ میکند و این باعث میشود که مخاطب ریک اول داستان را هیچ گاه فراموش نکند.
در نهایت نکتهای میتوان در نقد و تحلیل فیلم کازابلانکا اظهار کرد این است که کازابلانکا علی رغم تمام نقد و تحلیلهایی که از روز اول اکران خود تا به امروز داشته است، فیلمی است که فاکتورهای اثری بزرگ را به عنوان یک درام در خود داشته و همچنان نیز دارد.
بیشتر بخوانید: بر باد رفته نوشتهی مارگارت میچل؛ بررسی فیلم و رمان Gone with the Wind
جوایز کسب شده توسط فیلم کازابلانکا
کازابلانکا جوایز زیادی را از آن خود کرد که برخی از این جوایز عبارتند از:
برندهی اسکار بهترین کارگردانی سال ۱۹۴۴برندهی اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۴۴برندهی جایزه بهترین فیلم برد ملی منتقدین آمریکا سال ۱۹۴۳برندهی اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی سال ۱۹۴۴در ادامه با تحلیل فیلم کازابلانکا به قلم آرش منادی همراه خواهیم بود.فیلم کازابلانکا به کارگردانی Michael Curtiz
از کافه ریک کازابلانکا تا کافه دایی ناصر پل چوبی
فیلم کازابلانکا Casablanca ساختهی مایکل کورتیز Michael Curtiz با هنرمندی اینگرید برگمن و همفری بوگارت یکی از ماندگارترین عاشقانههای تاریخ سینماست. داستان فیلم در دوره اشغال فرانسه میگذرد که کازابلانکا راهی برای اروپاییان شده تا از این طریق به امریکا سفر کنند. کافه ریک یکی از کافههای مهم شهر است. اما با بازگشت السا (اینگرید برگمن Ingrid Bergman)؛ معشوقه قدیمی ریک (همفری بوگارت Humphrey Bogart)، داغ این عشق قدیمی تازه میشود.
فیلم کازابلانکا Casablanca در اسکار توانست اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی و اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کند. گرچه در رشتههای دیگری از جمله بهترین بازیگر نقش اول (همفری بوگارت) نیز نامزد شده بود که نتوانست آن را کسب کند.
در طی این سالها تحلیلها و نقدها و نگاههای بسیاری نسبت فیلم کازابلانکا شده است. در این نوشته سعی شده این شاهکار عاشقانهی سینمایی با عاشقانهی دیگری از سینمای ایران یعنی پل چوبی ساختهی مهدی کرم پور و نویسندگی خسرو نقیبی و هنرمندی هدیه تهرانی، بهرام رادان و مهناز افشار مقایسه شود. شایان ذکر است که این بررسی به دور از ویژگیهای کمی و کیفی هر دو فیلم است و بیشتر به تشابهات و الهامی که کارگردان ایرانی سالهای بسیار بعد از ساخته Michael Curtiz داشته است پرداخته میشود.
اساسی ترین اشتراک فیلم کازابلانکا و پل چوبی، روایت داستان بر اساس بستری تاریخی-سیاسی میباشد. در اصل داستانی عاشقانه در گذر از یک واقعهی سیاسی و سرنوشت ساز رخ میدهد و نیروی محرکه هر دو داستان میباشد. در فیلم کازابلانکا این واقعه، اشغال بخشی از اروپا توسط نازی هاست و در پل چوبی واقعهی سال ۸۸ این بستر را میسازد.
بر اثر این جریانات میباشد که معشوقه قدیمی مجبور به بازگشت یا ماندگاری میشود. در فیلم کازابلانکا السا برای رفتن به امریکا مجبور به آمدن به کازابلانکاست. و در طی آن و رفتن به کافه، با ریک رو به رو میشود.
حال آنکه در پل چوبی نازلی (هدیه تهرانی) پس از جریانات سال ۸۸ و دستگیر شدن همراهش مجبور به ماندن در تهران میشود و در گذر از آن با عاشق قدیمیاش امیر (بهرام رادان) رو به رو میشود. در کمتر عاشقانهی سینمایی است که وقایع سیاسی، نقشی تعیین کننده در داستان داشته باشند یا اصلا بستر درام را فراهم سازند.
از دیگر اشتراکات مهم فیلم کازابلانکا و پل چوبی، وجود لوکیشن کافه است. ناگفته نماند که کافه ریک در کازابلانکا بسیار تاثیرگذارتر از کافه دایی ناصر در پل چوبی میباشد و نقش محوری تری را ایفا میکند و از صرف یک کافه معمولی میگذرد و تبدیل به مکانی میشود که مهم ترین وقایع فیلم از جمله دیدار دو عاشق قدیمی، دستگیری ضد آلمانی ها، قرارهای السا و ریک، فرار السا و همسرش و دیگر اتفاقات در این کافه اتفاق میافتد.
همچنین کافه به مثابهی جهان ریک میباشد. خانه، محل کار و تمام زندگی ریک، همین کافه میباشد. آن قدر که نامش بر آن نقش بسته شده است. اما در پل چوبی، کافه دایی ناصر چنین قدرت و تاثیر گذاری ندارد. درست است که اولین دیدار نازلی و امیر در این پاتوق قدیمی اشان رخ میدهد و همچنین در برحهای برای امیر به مثابه پناهگاه و خانهای عمل میکند اما بیش از این تاثیر دراماتیک دیگری ندارد.
و اما لوکیشن دیگری که در فیلم کازابلانکا اهمیت دارد و نطفهی ماجرای عاشقانه السا و ریک در آنجا بسته میشود، شهر پاریس هست. ادامه این ماجرا در کازابلانکا که از مستعمرات پاریس نیز میباشد رخ میدهد.
همان طور که میدانیم، پاریس شهره به عاشقیت است. در نتیجه بستر خوبی برای پردازش یک داستان عاشقانه میباشد. همچنین کازابلانکا علاوه بر آنکه شهر گذار به امریکا هست، به نوعی شهر گذار از عاشقیت قهرمانهای داستان هم میباشد.
این لوکیشن در فیلم پل چوبی، نوستالژی تهران قدیم است. نازلی و امیر با پرسه در محلات قدیمی تهران و مهم ترینشان محلهی پل چوبی که نطفه عاشقیشان هم همانجا بسته شده، به خاطرات عاشقانه اشان سر میزنند.
چینش شخصیتهای فیلم کازابلانکا با پل چوبی نیز کمی تفاوت دارند و به نظر میرسد این تغییر به دلیل بومی کردن پل چوبی و منطبق ساختن آن با فرهنگ ایرانی میباشد. در هر دو فیلم ما با یک مثلث عشقی رو به رو هستیم.
اما در فیلم کازابلانکا این مثلث بین السا و همسرش و ریک اتفاق میافتند که خب در آن فرهنگ جنبه متفاوت تری دارد. حال آنکه در پل چوبی اضلاع این مثلث را نازلی و امیر و همسرش شیرین (مهناز افشار) تشکیل میدهند. چرا که اینجا ما با خیانت امیر مواجه هستیم که خب به لحاظ شرعی مشکل چندانی ندارد.
از عناصر مهمی که در فیلم کازابلانکا وجود دارد، موسیقی است. موسیقی که به نوعی در جایگاه موزیک متن عاشقانهی السا و ریک قرار میگیرد و هر دو با شنیدنش به روزهای پاریس برمیگردند. در پل چوبی نیز در اولین دیدار نازلی و امیر، موسیقی به درخواست نازلی در کافه دایی ناصر پخش میشود که اعتراض امیر را مبنی بر یادآوری خاطره عاشقانهاش را در پی دارد. و بعدا متوجه حضور نازلی میشود. عینا مانند فیلم کازابلانکا که السا از پیانیست میخواهد موزیک مشترکشان را بنوازد و همین واکنش از سوی ریک دیده میشود.
حضور شخصیت السا در فیلم کازابلانکا مدتی پس از شروع فیلم است. بدین معنی که مقدمهی فیلم شکل گرفته است و پس از مدتی نسبتا طولانی در فیلم ظاهر میشود. در پل چوبی نیز بدین صورت است. حضور او در نیمهی فیلم اتفاق میافتد و تقریبا تا انتها ادامه مییابد.
و اما در خصوص پایان بندی، هر دو دارای پایان بندی نسبتا یکسانی هستند. در فیلم کازابلانکا ریک تلاشش را میکند تا کارهای مجوز خروج السا و همسرش را درست کند و آنها را از کازابلانکا به امریکا فراری دهد و معشوقهاش را به دست همسرش بسپارد و خود در تنهایی خویش ادامه دهد.
تنهایی و بزرگواری که تبدیل به پرسونای بازیگری بوگارت شده است. شخصیت ریک تبدیل به یکی از عاشق ترین مردهای سینمای تاریخ میشود. مرد عاشقی که برای نجات معشوقهاش از خویش گذر میکند و او را به مرد قانونیاش میسپارد.
در پل چوبی نیز امیر تدارکات آزادی شریک نازلی را از زندان انجام میدهد و آنها را راهی میکند تا از ایران بروند. حال آنکه امیر چندان نمیتواند شمایل یک مرد عاشق فداکار را ایفا کند چون اصولا بر خلاف ریک در موقعیت چندان دراماتیکی قرار نمیگیرد. نازلی بر خلاف السا، به مانند جرقهای است که خاطرات دورهای را یادآورش میشود و پس از رفتنش تمام میشود. حال آنکه در پایان فیلم کازابلانکا السا برای ریک ماندگار است.
گرچه شخصیت السا و نازلی نیز با یکدیگر تفاوت هایی دارند. السا شخصیتی است که در دوگانگی انتخاب بین همسر و معشوقش قرار دارد. همسرش را به عنوان همسر دوست دارد، اما از معشوقش نیز نمیتواند بگذرد.
التماس و عاشقانگی را در چشمهای درخشان از اشک و پر تمنای اینگرید برگمن به خوبی میتوان مشاهده کرد. نازلی اما در پل چوبی در دوگانگی دیگری قرار میگیرد که بیشتر به ریک شباهت دارد.
حتا تصمیم نهاییاش نیز بی شباهت به تصمیم ریک نیست. نازلی بین ماندن در ایران و سرگیری عاشقانه اشان با امیر و یا رها کردن او در زندگیاش با شیرین باید انتخاب کند. و در نهایت راه دوم را برمیگزیند و با آنکه عشق اول بوده، بزرگوارانه از زندگی زناشویی امیر خارج میشود و زندگی خودش را پی میگیرد.
این رفتار نازلی به سیمای زن مقتدر و درونگرای بازیگری هدیه تهرانی نیز شباهت بیشتری دارد. آمدن نازلی در پل چوبی، بهانهای است برای آنکه امیر به زندگی زناشوییاش نگاه دوبارهای بیندازد حال آنکه آمدن السا در فیلم کازابلانکا بیدار کردن دوبارهی حس عاشقانهی ریک میباشد و فرصتی برای او به وجود میآورد که با اینکه عاشقانه السا را دوست دارد، بین نگه داشتنش به هر قیمتی و رهسپار کردنش پی زندگی پرآینده با همسرش، دومی را برگزیند و از خود بگذرد. آیا این همان معنای عاشقی نیست؟!
و اما در پایان و با تمام اشتراکاتی که دربارهی این دو فیلم گفته شد، باید اذعان داشت که پل چوبی حتا در ایران هم ماندگار نشد و این در حالیست که فیلم کازابلانکا شهرت و ماندگاری جهانی را داراست. این عامل ماندگاری یا فراموش شده گی، از وجوه اشتراکات فیلم نمیآید. بلکه چگونگی به کارگیری این عوامل در فیلمها میباشد.
در فیلم کازابلانکا تمام عواملی که گفته شد در خدمت درام فیلم هستند و یک زنجیرهی مشترک را تشکیل میدهند و علت و معلول یکدیگر میباشند و نبود هر کدام، پارگی زنجیر و یکدستی داستان را منجر میشود. روایتی که در فیلم کازابلانکا شاهد آن هستیم،
یک روایت سلسله مراتبی و پله پلهای است که از ابتدا تا انتهای داستان با آن پیش میرویم. حال آنکه در پل چوبی، این اشتراکات چندان با یکدیگر چفت و بست نمیشوند و گاه گاهی روابط سلسله مراتبی هم در فیلم دیده میشود اما در کل ما با یکسری اتفاقات جدا از هم رو به رو هستیم.
یکی از این دلایل وجود خرده داستانهای زیادی در فیلم میباشد که چندان کمکی هم به روند کلی داستان نمیکنند. حال آنکه در فیلم کازابلانکا ما با یک داستان واحد رو به رو هستیم که دچار حواشی هم نمیشود و اصلا برای پیشبرد و پرداخت داستانش چندان نیازی هم به خرده داستانهای اضافی ندارد. آن قدر که درام محکم و درست شکل میگیرد و مانند هواپیمای سکانس نهایی به اوج میرسد.
#gallery-2#gallery-2 .gallery-item#gallery-2 img#gallery-2 .gallery-captionپاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty