اینگمار برگمن: مروری بر زندگی و آثار نویسنده و کارگردان
فضای فیلمهای اینگمار برگمن Ingmar Bergman تیره و تار است درست مانند زمانهایی در اسکاندیناوی که هرگز خورشید غروب نمیکند. ذاتا برگمن علاقه چندانی ندارد که در فضاهای عمومی ظاهر شود. او یکی از کنارهگیرترین و غیر قابل دسترسترین کارگردانهای دنیاست. در تاریخ سینما هیچ فیلمساز دیگری مثل برگمن به طور کامل از این رسانه برای بیان […] نوشته اینگمار...
فضای فیلمهای اینگمار برگمن Ingmar Bergman تیره و تار است درست مانند زمانهایی در اسکاندیناوی که هرگز خورشید غروب نمیکند. ذاتا برگمن علاقه چندانی ندارد که در فضاهای عمومی ظاهر شود. او یکی از کنارهگیرترین و غیر قابل دسترسترین کارگردانهای دنیاست. در تاریخ سینما هیچ فیلمساز دیگری مثل برگمن به طور کامل از این رسانه برای بیان درونِ شخصیاش استفاده نکردهاست. در ادامه با مروری بر آثار اینگمار برگمن Ingmar Bergman همراه نت نوشت باشید.
اینگمار برگمن Ingmar Bergman
دقت کن، کندتر باش؛ عجله نکن
همهی فیلمها و آثار Ingmar Bergman به عنوان نویسنده-کارگردان مانند صفحات یک زندگینامهی شخصی مملوء از درگیریهای روحی و روانی هستند. اینگمار برگمن در استکهلم یک گروه خلاق و جمعی از بازیگران را گرد هم آورد که همیشه در اختیار او بودند و فیلمهایش را هم در فضاهایی محدود میساخت که بتواند به طور کامل بر آنها کنترلی خلاقانه داشته باشد.
او یک بار خودش را به یک دستگاه رادار شبیه کرد: «من این یا آن نکته را انتخاب نمیکنم، آن را مثل تصویری در آینه بازتاب میدهم و خاطرات، رویاها و ایدههایم را در آن میگنجانم.»
بیشتر بخوانید: فیلم نور زمستانی Winter Light اثر اینگمار برگمان؛ خدای بزرگ کاش شادمانیم مرا ترک نکند…
جالب است اینگمار برگمن اعتقاد دارد که برایش کار با بازیگران جنبهی نوعی درونبینی و کشف و شهود دارد. میگوید اینها تنها ابزار من هستند. چیزی که برایش مهم است این است که بازیگر باید همیشه انسان خلاقی باشد.
او میکوشد ذهناش را کاملاَ آزاد بگذارد. مدام با بازیگرانش در ارتباط است چون معتقد است اولین چیزی که حین کار خلق میشود یک فضای اعتماد و ایمنی است.
اینگمار برگمن میگوید بهترین زمان نوشتن وقتی است که اصلاَ نمیداند چکار باید بکند. او فقط خودش را با افکارش مشغول میکند. او میتواند روی مبل راحتی لم بدهد و آتش بخاری را تماشا کند.
میتواند به ساحل دریا برود و بنشیند و هیچ کار نکند. فقط غرق افکارش است و از آن لذت میبرد. در این حین او یادداشتهایی بر میدارد و این جریان میتواند یک سالی ادامه پیدا کند. بعد از آن وقتی برگمن تصمیم میگیرد، کار سخت شروع میشود. هر روز صبح ساعت ۱۰ باید بنشیند و سناریو را بنویسد.
در فیلم “فریادها و نجواها” اینگمار برگمن حدود ۶ ماه تصویر سه زن را در ذهنش داشته است که در یک اتاق سرخ رنگ با لباسهای سفید به این سو و آن سو میرفتند. او نمیدانسته که چرا آن زنها دائماَ آنجا هستند. ناگهان متوجه میشود که آنها در حال تماشای زن دیگری بودند که در اتاق پهلویی در حال مردن بود. آن وقت بود که فیلمنامه شروع به شکل گرفتن کرد.
آثار اینگمار برگمن نشان میدهد که او کارگردانی است که همیشه با بازیگران حرفهای کار میکند و هرگز با غیر حرفهای ها کار نکرده است. او میگوید وقتی که فیلم میسازد فقط میخواهد با آدمهای دیگر در ارتباط باشد و برایشان داستانی تعریف کند و در مورد پیامها، نمادها و چیزهای مشابه هیچ اطلاعی ندارد و همیشه از این که مردم دربارهی پیام فیلم از او میپرسند تعجب میکند. برگمن معتقد است که مهمترین عضو برای بازیگران و کارگردان گوش است که بتوانند حرفهای یکدیگر را گوش کنند.
بیشتر بخوانید: فیلم Persona ساختهی اینگمار برگمان؛ دو چهرهی یک زن
برگمن میگوید:
برای من فیلمسازی در بهترین شکلش شبیه دیدن یک رویاست. در هیچ هنر دیگری نمیتوانید شرایطی خلق کنید که تا این حد به یک رویا نزدیک باشد. کافی است که به پرشهای زمانی فکر کنید. شما میتوانید درست مثل یک رویا زمان را هر قدر میخواهید کوتاه کنید. در مقام کارگردان یعنی خالق یک فیلم مثل کسی هستید که خواب میبیند. میتوانید هر کاری را که میخواهید بکنید. میتوانید هر چیزی را بسازید. فکر میکنم این یکی از جذابترین چیزهایی است که وجود دارد. فکر میکنم دریافت مخاطبان از یک فیلم هم تا حد زیادی رویاگونه است.
شما در یک فضای کاملاَ تاریک مینشینید، کاملاَ ناشناس و به نقطهی روشن در مقابلتان نگاه میکنید و هیچ حرکتی نمیکنید. شما نشستهاید و چشمهایتان بر نقطهی سفیدی روی دیوار متمرکز شدهاست به نظرم این دقیقاَ همان کاری است که بعضی متخصصان هیپنوتیزم انجام میدهند.
آنها نقطهای را روی دیوار روشن میکنند و از شما میخواهند آن را با چشمهایتان دنبال کنید، بعد با شما صحبت میکنند و شما را به خواب مصنوعی فرو میبرند.
سینما مثل جادوست، تصاویر پشت سر هم در فواصلی خیلی کمتر از یک ثانیه مقابل چشمانتان ظاهر و بلافاصله ناپدید میشوند. نیمی از زمانی که فیلمی میبینید در تاریکی نشستهاید. آیا این عجیب نیست؟ جادو همین است. اگر فیلم خوب باشد و اگر آنچه که سازندهی فیلم مطرح میکند با اندازهی کافی قدرت داشته باشد لعداَ ذهنتان را درگیر میکند. وادار به فکر کردن میشوید و انگیزهای برای اندیشیدن به وجود میآید.
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty