سریال چرنوبیل Chernobyl: هدف ما خوشحالی تمام بشریت است!
سریال چرنوبیل Chernobyl نام مینی سریالی جنجالی محصول شبکه کابلی HBO و شبکه اسکای انگلستان است. خالقان این شگفتی بصری عبارتاند از کریگ مایزن Craig Mazin به عنوان خالق و نویسنده و یوهان رنک Johan Renck به عنوان کارگردان. اثری که بخش اصلی و حیاتی آن برگرفته از “رمان صداهایی از چرنوبیل Voices from Chernobyl” به […] نوشته سریال چرنوبیل Chernobyl: هدف...
سریال چرنوبیل Chernobyl نام مینی سریالی جنجالی محصول شبکه کابلی HBO و شبکه اسکای انگلستان است. خالقان این شگفتی بصری عبارتاند از کریگ مایزن Craig Mazin به عنوان خالق و نویسنده و یوهان رنک Johan Renck به عنوان کارگردان. اثری که بخش اصلی و حیاتی آن برگرفته از “رمان صداهایی از چرنوبیل Voices from Chernobyl” به نویسندگی سوتلانا الکسیویچ Svetlana Alexievich است. نویسندهی برنده جایزه نوبلی که مصاحبهی او با قربانیان فاجعه چرنوبیل، زوایای دیگری از این اتفاق دهشتناک تاریخی را به قلم در آورده است. در این مطلب با معرفی و بررسی سریال چرنوبیل با نت نوشت همراه باشید.
سریال چرنوبیل Chernobyl
در ابتدا تحلیل و بررسی مفصل محمدتقی راسفیجانی از سریال چرنوبیل را با هم خواهیم خواند:
پیش از ورود به دنیای سریال چرنوبیل و محبوبیت گسترده و بین الملی آن باید کمی عقبتر باز گردیم جایی که سالها شبکه HBO با غول دست نایافتنی خود یعنی باز تاج و تخت بر دنیای سریالها یکه تازی میکرد. به تعبیری اگر سریال Lost را از بنیانهایی به حساب آوریم که مدیوم تلوزیون را وارد فاز دیگری کرد، بازی تاج و تخت سریالی بود که مقیاس و ابعاد سریال سازی را در تلوزیون با جهش چند پلهای رو به جلو برد.
اما اوضاع همیشه آن قدر برای HBO و تیم سازندگان بازی تاج و تخت خوب و باب میل پیگیری نشد. با پخش فصل آخر این سریال و پایان دور از منطق روایی و شلختگی در سناریو آن، موجی از اعتراضات سراسر دنیای نقد را پُر کرد، به نحوی که تاج پادشاهی تلوزیون دیگر بر سر بازی تاج و تخت خوش رقصی نمیکرد. نا امیدی از پایان سریال به حدی بود که حتی پخش به ناگاه تیزر فصل سوم سریال مورد انتظار Westworld نیز نتوانت خیل خشم سرازیری به این شبکه را بکاهاند.
اما در همین حین سریالی تازه جان میگرفت. چرنوبیل ققنوسی است که از خاکسترهای نابودی شبکه اچ بی او به افق پرواز کرد.
جزییات فاجعه چرنوبیل
ساعت ۱:۲۳:۴۵ بامداد روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ در پریپیات جمهوری سوسیالیستی اوکراین شوروی سابق، انفجاری رُخ داد که ابعاد وسعتش تمام معادلات زیستی، اجتماعی، سیاسی و حتی توازن قدرت در جهان را به هم ریخت. انفجار راکتور RBMK شماره ۴ نیروگاه چرنوبیل هنگامی رُخ داد که مهندسان هستهای این نیروها سعی بر انجام آزمایش ایمنی در این نیروگاه بودند.
آزمایشی که قرار بود نشان دهد توانایی نیروگاه برای تأمین برق کافی در صورت خاموشی توربینها وجود دارد یا خیر. اما سریال چرنوبیل پا از روایتی مستند گونه فراتر میگذارد. چنان به عمق ماجرا نفوذ میکند که گویی بِکرترین داستان جهان است و تنها یک زمان برای تعریفش فرصت باقی است.
بیشتر بخوانید: فاجعه اتمی چرنوبیل: پس از ۳۰ سال وضعیت حیات وحش این منطقه چندان بد نیست!
کریگ مازین Craig Mazin نویسنده و خالق چرنوبیل پیش از این در پروژه بزرگی مشارکت نداشته است و تنها همکاری نسبتا جدی وی در سری دوم مجموعه خماری و چند فیلم دست دوم دیگر به یاد میآید. اما حالا با فیلم نامهای قدم بر تلوزیون گذاشته است که از نظر سینمایی چنان استخوان بندی قوی دارد که همگان را به حیرت وا میدارد.
نکته دیگر دقیقا همین سابقه نه چندان موجه برای کارگردان این پنج قسمت است. اما نتیجه مشارکت مازین و رنک بیانگر چنان شیمی دقیق، قوی و منسجمی است که که پیشتر در تاریخ تلوزیون انگشت شماری از آن به خاطر داریم.
بیشتر بخوانید: فیلم Chernobyl Diaries خاطرات چرنوبیل ساختهی برادلی پارکر
تحلیل قسمت به قسمت سریال چرنوبیل Chernobyl
قسمت اول
به سراغ سریال Chernobyl میرویم. صدایی خِش خِش کنان از انتهای ضبطی صوتی شکسته شروع به افشا میکند. والری لگاسف (با بازی Jared Harris) (مدیر مؤسسه انرژی اتمی کورچاتوف و بخشی از تیم مدیریت فاجعه چرنوبیل) پشت میکروفونی نشسته و داستان را با این جمله آغاز میکند…
“بهای دروغ چقدره؟
اشتباه گرفتن دروغ با حقیقت چیز خطرناکی نیست
خطر اصلی اینه که اگر دروغهای زیادی بشنویم دیگه اصلاً نمیتونیم حقیقت رو تشخیص بدیم
اون موقع چی کار میتونیم بکنیم؟
دیگه چی میمونه به جز رها کردن امید به حقیقت و راضی کردن خودمون به داستان ها؟
،توی این داستانها مهم نیست قهرمانها چه کسایی هستن ما فقط میخوایم بدونیم کیو باید سرزنش کرد.”
بیشتر بخوانید: فیلم جوکر: افسانه، خیال، واقعیت یا دنیایی وارونه!
تمام چیزی که از سکانس اول به بیننده منتقل میشود سرپوشی بر عدالت برای یک مقصر است. لگاسف در نواری که در حال ضبطش است از عدم مجازات عادلانه دیاتلف (با بازی Paul Ritter) (معاون ارشد نیروگاه هستهای چرنوبیل) میگوید. دنیای عادل همان دنیای عاقل است!
دادگاهی که دیاتلوف را تنها ۱۰ سال محکوم میکند و لگاسف بابتش شکووه گذار است. به نظر میرسد که لگاسف حرفهای محرمانهای برای گفتن و مخفی کردن دارد. او نوارها را مخفی و به عمرش پایان میدهد. سریال چرنوبیل با چنین لحن بیم و ناامیدی آغاز میشود. همه چیز گویی از دست رفته است!
داستان به ۲ سال قبل باز میگردد شب ۲۶ آوریل. انفجاری مهیب اهالی پریپیات را در نیمه شب از خواب میپراند. گویی چیزی تغییر کرده است. هوا طعم فلز میدهد. چهره دیاتلوف، اکیموف و دیگران در تعلیقی بی صدا به دور اتاق میچرخد. دقیقا حالتی که بینندگان نیز دارند.
در پاسخ به چرایی اتفاق، صدایی میگوید نمیدانم! چهره بهت زده دیاتلوف بیانگر بهتی است که از ندانستن میآید و نمایندهی از مخاطب میشود تا گیجی را منعکس کند. کسی قبول نمیکند که هسته منفجر و از دست رفته است. هیچ کس نمیخواد باور کند. باورش تاوان دارد.
بیشتر بخوانید: فصل هشتم سریال Game of Thrones؛ بزرگترین اگر و حسرت تاریخ سینما
در تمامی این فعل و انفعلات و برای عادی جلوه دادن ماجرا، تمام کاری که دیاتلوف میکند تماس با آتش نشانی برای خاموشی کردن آتشی به ظاهر ساده است. در گوشهای دیگر لیودمیلا ایگناتنکویِ (با بازی Jessie Buckley) باردار مشغول راهی کردن همسر آتش نشان خود به منظور خاموش کردن راکتور است. آسایش از جنس بازگشت. اما همه چیز این بار طعم دیگری دارد!
تشعشعات در حال پراکنده شدن است و اما پرتو سنج معمولی تنها عدد ۳٫۶ رونتگن را میتواند نشان دهد. ترس همه را فرا گرفته است. صورتها در حال برافروختگیست. اما کسی دقیقا به موضوع اشراف ندارد و تماما حدس است. «ویکتور بریخانوف» و «نیکولای فومین» دیگر مسولان بالاسری دیاتلوف هستن که حالا در جریان قرار گرفتهاند.
اما او اطلاعاتی مبنی بر تحت کنترل بودن اوضاع میدهد. دروغی که مدام بر روی آن تاکید میشود تا سرپوشی باشد بر بحرانی بزرگ. تا فریبی باشد بر چهره مردمانی که بر رودخانهای زمزمههای مرگ خود را از زبان هم میهنانشان با برحسب مبهن دوستی نظاره گر باشد. سریال چرنوبیل ضربه را محکم میرند. اطلاعاتش را بدون مخفی کاری عیان میکند و تعلیقش نه در پیچش داستان بلکه در متن میگذرد. زندگیهایی که به ناگاه نابود شدند و انتظاری دردناک برای دههها.
قسمت دوم
قسمت دوم با دوری مقطعی از التهاب آغاز میشود. جایی که صدها کلیومتر آنطرفتر و در مینسک ِ بلاروس اولین و مهمترین شخصیت خیالی سریال ورود پیدا میکند (باید توجه داشت که تمام شخصیتهای اصلی مطابق رویداد واقعی به تصویر در آمده اند). یولانا خومیوک (با بازی Emily Watson) دانشمند علوم هستهای در بلاروس در اوایل صبحی به طور اتفاقی میزان تشعشعات مواد رادیو اکتیو را در حد هشدار میبیند و پیگیرهایش او را به یک نقطه میرساند. چرنوبیل!
محاسبات وی از فاصله و شدت تشعشعات رسیده به مینسک او را راهی منطقه میکند تا واقعیت را دریابد. در همین حین لگاسف به دستور کمیته مرکزی حذب کومونیست مسئول توضیح و رفع ابهام اعضاع تشکیلات میشود. لگاسف که خود درکی از واقع ندارد و صرفا آن را مانند خبرهایی هر روزه میپندارد.
اما اندکی قبل از جلسه وی با گزارشی که مطالعه میکند ابعاد واجعه را در مییابد. چیزی که سریال چرنوبیل را قدم به قدم بارور و پله به پله به قلههای بهت زدگی نزدیک میکند، فرمی است که برای بیانش پیدا کرده است. داستانکهای فرعی متعددی در سریال وجود دارد که همانند رودخانههای کوچک جلو و جلو میروند تا در انتها ابَر رودخانهای تشکیل دهند.
بیشتر بخوانید: رستگاری در شاوشنگ ساختهی فرانک دارابونت
از داستان لیودمیلا ایگناتنکوی و شوهر آتش نشانش که آب شدن ذره ذره وی و متلاشی شدن تمام جوارهش بخشی از زشتی این دنیاست تا ورد شخصیتی به نام خومیوک برای نشان دادن جوانههای واقعیت که نشان میدهد اگر نیرنگ واقعیت را همچون قیر تمام روزنههای تنفس را ببندد باز این جوانه چنان قدرتمند است که تمام بنیانها را در هم میشکند حتی اگر آزار ببیند.
در ادامه سریال چرنوبیل لگاسوف با پافشاری خود باعث میشود که دولت مرکزی تیم تحقیقاتی را با حضور وی و بوریس شربینا ( معاون رئیس شورای وزیران و رئیس دفتر سوخت و انرژی. او توسط کرملین جهت رهبری کمیسیون دولتی فاجعه چرنوبیل که پس از وقوع این حادثه منصوب شد) عازم منطقه کند. این جاست که رفته رفته با شخصیتی آشنا میشویم که بهترین قوس شخصیتی و کاراکترنویسی در سریال را داراست.
بوریس شربینا مقام بلند پایهای که به طمع قدرت و حل و فصل سریع و نشان افتخاری مسئولیت به عهده میگیرد. اما در عوض با کاراکتری طرف میشویم که بعد از پنج قسمت چنان تغییری در وی انجام میشود که دیدنش خالی از لطف نیست. کاری که تیم نویسندگی سریال با این شخصیت انجام میدهند بی نظیر است. ذره ذره وجود شربینا لحظه به لحظه میان غرور و گناه در نوسان است.
آن قدر عمیق تا میشکند که درمانده میشود تا صدایی که در دادگاه و خطاب به قاضی در حمایت از لگاسف فریاد میزد ” بگذارید حرفش را تمام کند”. شربینا نماد کومونیست وفادار است. کومونیستی که چرنوبیل باورهای اورا نیز ذوب میکند و دشمن خیالی همیشگی واهی را به فراموشی میسپارد و او هم تسلیم حقیقت میشود.
طبیعتا سریال چرنوبیل پُر است از اصطلاحات علمی و پیچیده در توضیح واقعه. اما نه آن قدر اغراق آمیز میشود و نه آن قدر دست کم گرفته میشود. مانند سکانس اولین ورود لگاسف و شربینا به چرنوبیل و درخواست شربیا برا توضیح خلاصه واقعیت موجود. جواب لگاسف نه به شربیا بلکه به سوی مخاطب است.
با بیان و تکنیکی آشنا که پیش تر نمونهاش را در فیلم Interstellar نولان دیده بودیم آن جا که باید درمورد سیاه چالهها توضیجی ساده داده میشد. اما در چرنوبیل از این دست توضیحات علمی زیاد است. اما آن قدر هوشمندانه کارشدهاند که هم مخاطب اطلاعات لازم را پیدا میکند و هم در این کلاف تو در تو دچار گیجی نمیشود.
از این لحظه از سریال چرنوبیل و در میانههای قسمت دوم شخصیت جدید و مخوفی به داستان اضافه میشود. هولناکیش همه جا احساس میشود و خودش ناپیدا است. در تک تک تعلیقها حضور دارد و زنده است.
شبیه حضور پنی وایز در فیلم It که در نیمهی فیلم حضور ندارد ولی ترسی که نگاهش همه جا هست. خود هسته رفته رفته چنان حضور پیدا میکند که در نهایت میتوان وجودش را به عنوان یکی از بهترین آنتاگونیستهای تاریخ سریال دسته بندی کرد. ابر شروری که هیچ قدرتی یارای مقابله با او را ندارد.
هسته: اولین حضورش را در سکانس فوق العاده ریختن شن و بور بر رویش به رُخ میکشد. انجا که غرور استبداد در چشمان شربینا با سقوط بالگرد به درون هسته کاملا خورد میشود. آن جاست که چرنوبیل بنیان قدرت را به لزره در میآورد وقتی درچشمان شربیا شوک دیده میشود.
خبری که گفته میشود در فرانکفورت آلمان کودکان اجازه بازی در فضای باز به علت رسیدن تشعشعات به آن جا را ندارند. اما کام استبداد سُرخ پریپیات را امن نشان میدهد و مردمی سرخوش که بی خبر به دولت مردانشان اعتماد کردهاند. آن جاست که سخن مارکس زمزمه میشود.
“هر آنچه محکم و استوار است، دود میشود به هوا میرود.”
پریپیات شروع به تخلیه میشود. اما آیا زمان از دست نرفته است؟ هسته اما آرام ندارد. در حال مسموم کردن همه چیز در اطراف است. خومیوک به کمک شتافته و خطری را گوشزد میکند. باید آب زیر راکتور قبل از تبخیر، تخلیه شود.
تا هم اکنون شعاع خسارت به صدها مایل میرسد و نیازی به فاجعهای عمیقتر نیست. پس ظالم قربانیهایش را فرا میخواند. سه داوطلب باید در حوضجه زیر راکتور بروند و به شکل دستی آب را خالی کنند. سریال چرنوبیل در ژانر فیلمهای ترسناک طبقه بندی نمیشود اما در این سکانس حقیقتا لرزه به اندام میاندازد.
آن لحظات. تعلیقی تلفیق شده با ترس که سه داوطلب به حوضچه زیر راکتور میروند، نمونه درخشانی از القا حس ترس است. بسامد صوتیُِ تشعشعات که هم چون خورهای لحظه به لحظه نوفهای گوش خراش را مینوازاند تا این حس ترس وارد بعد چهارم شود و هنگامی که بر اندک نور باقی مانده نفوذ میکند، عملا همه را خلع سلاح میکند. هسته فریاد میزدند. حریف میطلبد!ّ
قسمت سوم
قسمت سوم سریال چرنوبیل به نوعی یک نقطه عطف است. اندکی بعد از دو قسمت کوبنده تعمق میکند و پیریزیهایی برای دو قسمت باقی مانده انجام میدهد. اینجاست که با پیامدهای جانبی زیستی فاجعه از طریق زندگی لیودمیلا ایگناتنکوی و همسر آتش نشانش بیشتر آشنا میشویم.
زنی باردار که به آغوش خطر میشتابد. بدون اینکه بداند. اصلا مگر اطلاع رسانی انجام شده است. این نکته یکی از پیرنگهای نفاق در جامعه شورویست که حضوری پُر رنگ دارد. اما پیش از آن که وارد این بحث شویم قسمتهایی از کتاب صداهایی از چرنوبیل که گوشههایی از آخرین لحظات زندگی این آتش نشان و همسرش را به بیان جزئیات به تصویر میکشد را از نظر خواهیم گذراند…..
“آنها در سردخانه گفتند: «میخواهی ببینی چه لباسی تنش میکنیم؟» و من میخواستم. آنها لباسی رسمی بر او پوشاندند و کلاه نظامیاش را هم بر سرش گذاشتند. آنها نتوانستند کفشی برایش پیدا کنند زیرا پاهایش بزرگتر از حد طبیعی شده بود. علاوه بر این آنها مجبور شدند لباس را از چند جا پاره کنند زیرا نمیتوانستند همانند سایر جنازهها او را آماده کنند؛
بدنی وجود نداشت که بخواهی لباس تنش کنی. همهاش جراحت و پارگی و زخم بود. آخرین روز بیمارستان، بازوی او را کشیدم و همان لحظه که استخوانش شروع به لرزیدن کرد، جوری که انگار چیزی معلق و خمیده و آویزان بود، جسمش او را ترک کرد. چیزی به نام بدن وجود نداشت، بر باد رفته بود. تکه پارههای ریهها و کبدش به راحتی از درون دهانِ او قابل رویت بود. امعاء و احشاء درونیش آنقدر بالا آمده بودند که راه نفسش بسته شده و او را در آستانه خفگی قرار داده بود.
دستم را باندپیچی کردم و آن را در دهانش فرو بردم و هر گوشت و خونی که آنجا گیر کرده بود را بیرون کشیدم و راحتش کردم. گفتن این حرفها غیرممکن است. نوشتن در موردشان غیرممکن است و حتی زنده ماندن، وقتی که اینها را از سر گذراندهای، چیز محالی است. همه اینها مال من بودند.”
پیش از این اعلام کردیم که فاجعه چرنوبیل خود اعلام خطر بود. خطری سیاسی در کومونیستی دولت تاریخ. شاید سکانسهای مربوط به حضور کارگردان برای حفر تونلهای در زیر راکتور، بزرگترین پیامش تزلزل باشد. آن جا که هیچ حسی از چهره و کلام سرکارگر منعکس نمیشود.
قسمت چهارم
نه امیدی نه آیندهای. دقیقا آن لحظهای که وزیر زغال سنک با آن لباسهای تجملیاش به معدن میرود تا جمعی از کارگران را به منظور خود کشی جمعی به چرنوبیل ببرد، نوع نگاه و برخورد کارگرها با وزیر نشان از سقوط برادری، هم رزم یا هر اسم دیگری دارد. از دیگر نکاتی که بسیار به جا و زیرکانه در سریال گنجانیده شده و در این قسمت شاهدش هستیم بی اعتمادی گستردهای است که نظام کومونیستی را در برگرفته است.
این نکته آنجا خیلی هویداست که خومیوک توسط KGB بازداست میشود و برخورد کوتاه لگاسف با نماینده این نهاد امنیتی جالب است. نمایند KGB در جواب سوالی که آیا دائما در حال تعقیب هستند این گونه پاسخ میدهد…
بله، افرادی شما رو تعقیب میکنن
افرادی هم همون افراد رو تعقیب میکنن
اونا رو میبینین؟
اونا منو تعقیب میکنن!
این قسمت شروع یک هیجانات درونی است. آن جا که خومیوک و لگاسف رفته رفته راه خود را جدا میکنند که آیا حقیقت مهم است یا تنها روایت ما از تاریخ است که میماند. اما اوج دیالوگ نویستی سریال چرنوبیل که پازل بی اعتمادی را تکمیل میکند، مونولوگی است که از زبان یک پیرزن به یک سرباز گفته میشود موقعی که درستور تخلیه صادر شده اما این زن ۸۲ ساله امتناع میکند.
“تو اولین سربازی نیستی که با یه تفنگ اینجا وایساده. وقتی ۱۲ سالم بود، انقلاب شد. نیروهای تزار، بعد بلشویک ها. پسرایی مثل تو که به صف شده بودن بهمون گفتن از اینجا بریم. نه!
بعد استالین با قحطی بزرگ اومد، “همون “هولودومور. پدر و مادرم مردن. دوتا از خواهرام مردن به بقیهمون گفتن از اینجا بریم. ! نه
بعد جنگ بزرگ شروع شد. نیروهای آلمانی. نیروهای روس. بازم سرباز، بازم قحطی، بازم جنازه برادرام هیچوقت از جنگ برنگشتن، ولی من موندم و هنوزم اینجام بعد از همه چیزایی که دیدم حالا باید برم. بخاطر چیزی که حتی نمیتونم ببینمش؟ ! نه”
این قسمت فاکتور زمان را نیز وارد سریال چرنوبیل میکند. انسانها که جای خود گیاهان و حیوانات هم باید بمیرند! اما هسته کماکان زنده است. تمام گرافایت خطرناک آن بیرون بخش شده است و شوروی به مدد روبات قرضی در تلاش برای پاکسازی سقف راکتور است. اما روبات در آنی از بین میرود چون دولت شوروی تصمیم گرفته است که به تمام جهان بگوید رُخ دادن یک فاجعه اتمی در این خاک غیر ممکنه است و عواقب هرچه باشد باید پرداخت شود تا دروغی در این ابعاد بر ملا نشود.
این هم نقطهای است که شربیا دیگر کومونیست نیست. از پوستش بیرون آمده و قوس شخصیتیاش حالا به انجام رسیده است. بالاخره گرافایتها باید پاکسازی شوند و تنها راه قربانی انسانی است. شاید بتوان گفت سکانس پاکسازی سقف توسط نیروهای داوطلب از پر استرس زا ترین لحظات دنیای تلویزیون باشد.
با آن تعلیق وحشتناک که زمان در لحظه کِش میآیند. این جاست که حضور لحظه و زمزمههایی که برای طلبیدن میکند شدیدا حس میشود. نویسنده و گارکردان با اتمسفر کاری کردهاند که گویی بزرگترین ابرشرور دنیا در پایین پرتگاه در کمین خیره به مخاطب نشسته است. حضوری که سنگینی میکند.
قسمت پنجم
قسمت پنجم سریال چرنوبیل جمع بندی همه آنچه گفته شد است. داستانکهایی که در چند سال بعد و در چند لحظه قبل از انفجار روایت میشوند تا کوچکترین ابهامی در داستان باقی نماند. از سهل انگاری و تکبر دیاتلوف تا به مرز انفجار رساندن راکتور تا سرپوش گذاشتن دولت مرکزی بر معیوب بودن تمام راکتورهای RBMK. همگی قطعاتی منظم از پازلی است که لگاسف پله پله در دادگاه نه برای قاضی بلکه همچون معلمی برای مخاطبانی کودکاستانیاش توضیح میدهد.
توضیحی که هم اکنون سرانجامش را میدانیم. انزوا و خودکشی لگاسف در تنهایی. آن جا که دولت شوروی خواست حقیقت را همراه لگاسف دفن کند تا دولتی باشد که بر همگان لبخند زند و اعلام کند سرنوشت ما بَری از اشتباه است. درحالی که پایههای شوروی را موریانه خورده بود و فاجعه چرنوبیل ضربهای محکم بود که بنیانش را بر باد داد.
اما مینی سریال چرنوبیل …
در جمع بندی سریال چرنوبیل باید نکاتی را اشاره داشت. از جمله این که با تمام خوش ساختیاش به هیچ عنوان نمیتواند منبع دقیقی و ثابت شدهای برای اثبات تمام حقیقتهای نهفته در پشته پرده چنین چنین فاجعه جهانی باشد.
سریال چرنوبیل بزرگترین دستاوردش در فیلم نامه آن است. شاید به جرأت بتوان اعلام کرد که چنین فیلم نامه دقیق و حساب شدهای در این ابعاد سابقه ندارد. پس از فیلم نامه میتوان بقیه عوامل را در جایگاههایی برابر طبقه بندی کرد.
گارگردانی حساب شدهای که تمام پتانسیلهای فیلم نامه را بیرون میکشد. همراه با فیلم برداری دقیقی که لحظات تعلیق دار به یاد ماندنی را در عرصه تلوزیون خلق کردهاند. بازی بازیگران اصلی فیلم به شدت دقیق و حساب شده است. مخصوصا نقش آفرینی جارد هریس در نفش پروفسور لگاسوف و استلان اسکارشگورد در نقش بوریس شربینا، دو وزنه اساسی سریال هستند که شخصیتهایشان با همت این دو به بار نشسته است.
نقطه قوت دیگر ر به اندازه تعریف کردن داستان است. با توجه به محتوا و حجمی که وجود دارد، سازندگان به درستی فرمت مینی سریال را برای آن درنظر گرفته اند. زیرا در غیر این صورت به نظر میرسد اگر فرمتی بیش از ۵ ساعت پیدا میکرد ریتم از دست خارج میشد. درحالی که گاها همین ۵ ساعت نیز همی کُشنده به نظر میرسد.
مطمعنا سریال چرنوبیل پدیده سریال سازی امسال بوده است. اثری که پیش از آن که در گرداب باورهایش غرق شُد، باید از درام هیجان انگیزش لذت برد. چرنوبیل بیش از آنکه حلی باشد بر یکی از بزرگترین معماهای تاریخ، زخمی فرو خورده ملتی است که میلیونها نفر در قحطی و هزاران نفر قربانی برای شوروی کومونیست دادهاند.
اوکراین و چرنوبیل
اوکراینی که این سریال در کِش مکشهای دوباره میان اوکران و روسیه میتواند تنش و نفرتی را دوباره بیدار کند. نفرت یا وجدان، اینجا معنا موضوعیت ندارد. برای مردم سراسر دنیا شاید بهترین سریال کنونی طبق رتبه بندی باشد. اما برای ملتی تنها تراژدیِ تلخ استعمار سُرخی است که هنوز زنده است و باجش را میخواهد.
در نهایت و با تمام تبلیغات فراوان باید اشاره داشت که سریال چرنوبیل مسلما با هیچ معیاری بهترین سریال تاریخ به شمار نمیآید. اما در فرمی که ادعا دارد قدرتمند ظاهر میشود و پیامی که منتقل میکند آن قدر بزرگ و شُک آور است که بعید است مخاطبی را به فکر فرو نبرد.
و در آخر قطعه obiymy از گروه اکراینی okean elzy تقدیم به تمام روحهای رنچیده در چرنوبیل.
در ادامه با هم نقد سریال چرنوبیل را به قلم ادیسه عسکری خواهیم خواند:Коли настане день / زمانی اون روز میرسه
Закінчиться війна / و جنگ به پایان میرسه
Там загубив себе / جایی که خودمو گم کردم
Побачив аж до дна / و راه رو به انتها دیده میشه
Обійми мене, обійми мене, обійми / Obiymِy mene,obiymِy mene,obiymِy mene / بغلم کن, بغلم کن , منو در آغوش بگیر
Так лагідно і не пускай / tak lahidno i ne puskay / به آرامی و هرگز رهایم نکن
نقد سریال چرنوبیل ساختهی یوهان رنک؛ دروغ، تکبر و سرکوب نقد
حادثه اتمی چرنوبیل حادثهی هستهای فاجعهباری بود که در روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ در نیروگاه چرنوبیل در شهر پریپیات اوکراین رخ داد. انفجار و آتشسوزی در رآکتور شماره ۴ نیروگاه چرنوبیل Chernobyl باعث پخش مواد رادیواکتیو در بخش بزرگی از غرب شوروی و اروپا شد. در این نوشتار به بررسی و نقد سریال چرنوبیل خواهیم پرداخت، با نت نوشت همراه باشید.
در ۲۵ و ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ متصدیان رآکتور برای انجام آزمایش قطعی برق سیستم ایمنی رآکتور را غیرفعال کردند، هدف متصدیان از این آزمایش این بود که بدانند آیا توربینهای چرنوبیل در هنگام قطع برق قادر به تولید برق کافی برای ادامه کار نیروگاه خواهند بود یا خیر.
نتیجه آن رآکتوری بدون کندکننده مناسب و از کنترل خارج شدن آن بود. بدون توانایی در کنترل رآکتور، دمای آن به حدی رسید که بیشتر از میزان حرارت خروجی طرحریزی شده بود.
این اتفاق بزرگ دستمایهی ساخت مینی سریالی به نام چرنوبیل شد. شبکهی اچ بی اُ آمریکا با همکاری شبکهی بریتانیای تلویزیونی اسکای است. این مینی سریال که بعد از پایان سریال مهم دیگر این شبکه به نام Game of thrones در تاریخ ۶ می ۲۰۱۹ در آمریکا و یک روز بعد در بریتانیا به نمایش درآمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
پیش از آغاز نقد سریال چرنوبیل باید گفت بعد از پایان نا امید کنندهی سریال Game of thrones و نارضایتی طرفداران این مجموعه با تولید مینی سریال چرنوبیل chernobyl این شبکه باز توانست مخاطبان بسیاری را جلب کند. سریال که با توجه به سایت IMDB یکی از بهترین سریال هایی است که تا کنون ساخته شده است.
این مینی سریال پنح قسمت دارد و تاریخ پخش و عنوان قسمتهای این مینی سریال به این ترتیب است.
قسمت اول” ۱:۲۳:۴۵” در تاریخ ۶ می ۲۰۱۹قسمت دوم “لطفا آرامش خود را حفظ کنید” ۱۳ می ۲۰۱۹قسمت سوم “حفاری گسترده روی زمین” ۲۰ می ۲۰۱۹قسمت چهارم “شادی تمام آدمیان ” ۲۷ می ۲۰۱۹قسمت آخر ” حافظهی ابدی” ۳ جون ۲۰۱۹نویسندهی این فیلمنامه کریگ مایزن Craig Mazin فیلنامه نویس آمریکایی است. او متولد ۸ آوریل ۱۹۷۱ درآمریکاست. کارگردان مینی سریال چرنوبیل، یوهان رنک Johan Renck است. او متولد ۵ دسامبر ۱۹۶۶ در سوئد است. که پیش از این سه قسمت از سریال بریکینگ بد و یک قسمت از سریال واکینگ دد (مردگان) را کارگردانی کرده است.
در نقد سریال چرنوبیل باید گفت که این اثر به روایت زندگی انسان هایی میپردازد که شاید در روایت کلان این فاجعهی اصلا و یا کمتر به آنها پرداخته شده بود. بحث علمی، سیاسی و نظامی همواره در حادثهی چرنوبیل مورد توجه بود و از مردم تنها به عنوان قربانیانی یاد شده است که در این حادثه جان خود را از دست داده اند اما در این سریال به آدمهایی پرداخته میشود که مردمی عادی بودند و ناگهان در اثر یک حادثه به شکلی وحشتناکی آسیب دیده، جان خود را از دست داده اند.
و یا مردمی که ناگهان مجبور به ترک خانه و تمام آنچه زندگی شان بوده شده اند. شخصیت هایی که هر کدام به نوعی درگیر ماجرا هستند و یا در این اتفاقات مسئولیتی دارند و ما با واکنشهای روانی و جسمی آنها همراه داستان هستیم.
در نقد سریال چرنوبیل می توان گفت این سریال با صحنهی خودکشی پروفسور لگاسف رئیس تیم تحقیق و بررسی فاجعهی چرنوبیل آغاز میشود. و فیلم به غقب بر میگردد به ساعتی که حادثهی اتمی اتفاق افتاده. مردم در آن ساعات شب که انفجار رخ داده خواب بوده اند و با دیدن نوری خوشرنگ و آسمان زیبا برای تماشا میروند.
پنهان کاری مسئولین در ساعات آغازین فاجعه باعث میشوند که مردم از عواقب این رنگها و ذرات زیبا آگاه نیستند و تماما آلوده میشوند. تعداد زیادی از ما تمام حادثهی چرنوبیل را بصورت کلی میدانیم. تمام آنچه رخ داده و آنچه بر سر مردم زیادی آمده است.
پایان و کلیات اتفاق مشخص است. پس از غافلگیری در این سریال خبری نیست. و از آن خود حادثه به قدری بزرگ و وحشتناک است که جایی برای پیچیده کردن روایت نمیماند. شخصیتهای داستان از لحاظ گریم و شباهت بسیار شبیه شخصیتهای واقعی هستند.
هر چند باید در نظر داشت که به سبک و سیاق آثار هنری مبتنی بر واقعیت در این سریال نیز تمام روایتها مبتنی بر واقعیت نیست و به نفع خلق قهرمان و ضد قهرمانها روایتها تغییر یافته است. با بازی ها، صحنه پردازی، حرکت دوربین و شیوهی روایت و انتخاب شخصیت هایی که ما فاجعه را از زاویهی دید آنها میبینیم باعث میشود که بیننده درگیر سریال بشود و تا آخر به تماشای آن بنشیند.
ریتم تند فاجعه و به تبع آن سریال باعث کشش و جذابیت آن میشود. سریال چرنوبیل میتوانست یک سریال سراسر پر از ناله و شیون و پر از تنها چهرهی مرگ باشد. اما بیشتر حس وحشتی عمیق را در مخاطب ایجاد میکند.
وحشت از قدرت مخرب یک نیرویی که میتوانست در خدمت بشر باشد. اما تنها یک اشتباه انسانی باعث بوجود آمدن یک فاجعهی انسانی شد. و از سویی دیگر در نقد سریال چرنوبیل باید گفت نکتهی مهمی که در این سریال به آن پرداخته میشود و در تمام اتفاقات داستانی رد پای آن را میبینیم اشارهی کارگردان به سیاست دروغ و پنهان کاری سیاستمداران است.
دولتمردانی که بصورت تیپیکال افرادی فاسد هستند که از حداقل اطلاعات ممکن درباره فاجعه برخوردار هستند اما به جهت پافشاری بر آرمانها بر سر کار هستند و حاضر هستند هر عامل انسانی را از میان بردارند تا خبر شکست پروژه چرنوبیل به گوش خارجیها و مخصوصاً آمریکاییها نرسد.
سیستمی که برای حفظ ظاهر حاکمیت خود به سرکوب نقد میپردازد. هیچ حقیقت عینی را نمیپذیرد و به نفع مقاصد خود آن را دستکاری میکند. سریال چرنوبیل درباره خود حادثه، مسائل فنی و حتی اشکالها و اشتباهها، واقعیات علمی را برای بینندگاه به شکلی ساده و همه فهم توضیح میدهد، اما کریگ مازین، فیلمنامهنویس این سریال اصرار دارد که حرف او و واقعیت مدنظرش، این چیزها نیست.
او اخیراً در توییتر خود نوشت: «درس چرنوبیل برای ما این نیست که قدرت هستهای جدید چقدر خطرناک است بلکه درسش این است که دروغ، تکبر و سرکوب نقد چقدر میتواند خطرناک باشد.»
بعد از نمایش این سریال روسیه ادعا کرد که این یک دیدگاه آمریکایی در مورد حادثهی چرنوبیل است و بازی سیاسی است و حالا تصمیم دارد روایت روسی از این ماجرا را بسازد و از نقش سازمان سیا در این حادثه پرده بردارد. و حالا بسیاری منتظر هستند ببینند که آیا این سریال هم میتواند به قدرت مینی سریال چرنوبیل ساختهی آمریکاییها باشد یا خیر.
با وجود گذشت سالها از این حادثه، هنوز آثاری از مواد رادیواکتیو و جهشهای ژنتیکی در مردم منطقه مشاهده میشود. در این میان میتوان به ناقص شدن نوزادان در دو دهه اخیر، از قبیل بیدست و پا متولد شدن اشاره کرد. مقیاس این فاجعه بسیار بیشتر از آن بود که مقامات دولتی آن را اعلام میکردند.
بر اساس گزارشهای اعلام شده مقامات شوروی میزان استاندارد تشعشعات اتمی که یک انسان میتواند تحمل کند را در عدد پنج ضرب کرده بودند، که این جرمی بسیار بزرگ است. از پانصد هزار نفری که با حادثه چرنوبیل مبارزه کردند، بیست هزار نفر مردهاند و دویست هزار نفر هم رسماً از کار افتاده اعلام شدهاند.
کسانی هم که زنده ماندند، از بیماریها و سرطانهای مربوط به تشعشعات اتمی رنج میبرند. بسیاری از مردم اوکراین و حتی کشورهای همسایه به دلیل وجود ید رادیواکتیو به سرطان تیروئید دچار شدند.
در انتهای نقد سریال چرنوبیل شایان ذکر است که تشعشعات اتمی چرنوبیل همچنان پابرجا بوده و علیرغم ایزولاسیون نوین آن نمیتوان از آن چشم پوشی کرد آمار افزایش نرخ سرطان اوکراین هم گواه بر شرایط وخیم تشعشعات رادیواکتیو که همچنان هم موجود اند میباشد.
نظر منتقدین مطرح راجع به سریال چرنوبیل
اما پیش از آن که وارد بحث در مورد سریال چرنوبیل شویم، نگاهی به مجموعه نقدهای صورت گرفته توسط مجلات معتبر دنیا میاندازیم:
Hank Stuever منتقد روزنامه واشنگتن پُست (The Washington Post) ضمن این که به سریال نمره ۸۰ از ۱۰۰ را داده است درباره آن چنین میگوید:
“چرنوبیل بیانی ترسناک دارد و در مورد دروغهایی است که از عادی شدن به استاندارد بدل میشوند و قدرتی است که توسط افراد مختلف مورد سو استفاده قرار میگیرد.”
Lorraine Ali منتقد روزنامه لوس آنجلس تایمز (Los Angeles Times) ضمن دادن امتیاز کامل ۱۰۰ از ۱۰۰ به سریال درباره آن چنین مینویسد:
“چرنوبیل سریالی است در مورد حقایق که به آرامی درباره آنها توضیح میدهد. چرنوبیل درباره حکومتی است که توسط پنهان کاری خود زمین میخورد. درحالی که در جایی دیگر مردمانی شریف مشغول نجات دادن مردم و یا شاید کل جهان هستند.”
Brian Tallerico منتقد وبسایت راجر ایبرت (rogerebert.com) با دادن امتیاز ۸۸ از ۱۰۰ به سریال چنین مینویسد:
“محصول شگفت انگیز HBO با جملاتی مناسب در مدح کسانی که از این واقعه آسیبهای فراوان دیدهاند و از خودگذشتگی کردهاند به پایان میرسد. “چرنوبیل” به طرز شگفت انگیزی ساختار قوی دارد و با عملکردی عالی از جارد هریس، امیلی واتسون، استلان اسکارشگر و دیگران متشکل شده است، و به طور قابل توجهی قدرت انباشته شدهای در خود دارد.
من ساعت به ساعت ساختاری عالیتر و پیچیدهتری نسبت به لحظات قبل دیدهام و چشم اندازی که کارگردان از لایههای یک ملت متأثر از فاجعه اتمی نشان داده است، لحظه به لحظه ویران کنندهتر به نظر میرسد.”
بیشتر بخوانید: سرگذشت ندیمه The Handmaid’s Tale بر اساس داستانی از مارگارت آتوود
David Fear منتقد مجله رولینگ استونز (Rolling Stone) با درنظر داشتن امتیاز ۷۰ از ۱۰۰ برای سریال میگوید:
“خطر واقعی این است که اگر ما دروغهای کافی را بشنویم، دیگر حق دیگر را نمیشناسیم.” این دیالوگی است که یکی از شخصیتهای سریال میگوید. اگر میخواهید درباره حقایق سریل چرنوبیل و ادعاهایش غرق شوید بهتر است این دیالوگ که در اولین دقایق سریال گفته میشود را به خاطر آورید”
Judy Berman منتقد روزنامه تایم (Time) با دادن نمره ۷۰ از ۱۰۰ چنین میگوید:
“البته این موضوع باعث میشود که بسیاری از شکستهای ناگوار را از نظر قدرت اقتدارگرایی شوروی و تهدید در حال وقوع نابودی هستهای بررسی شود. با این حال، اما در بهترین حالت، چرنوبیل نشان میدهد چه اتفاقی میافتد وقتی جوامع به هشدارهای علمی توجه نکنند. درحالی که بحران آب و هوایی به سرعت در حال افزایش است، این یک پیام مهم است.”
Tim Goodman منتقد روزنامه هالیوود ریپورتر (The Hollywood Reporter) با امتیاز ۶۰ از ۱۰۰ برای سریال آن را چنین بیان میکند:
“این سریال یک داستان قدرتمند دارد. پنهان کردنی نوعی عنصر هیجان انگیز در دل یک درام. اما این تمام چیزی نیست که برای یک داستان دراماتیک کاملا هوشمند و کافی باشد. به قول مازین، او هیچ چیز بدتر از چیزی که واقعا دوستش داری نساخته است. تنها مجموعهای از حقایق، علم و ضایعه انسانی. همین و نه بیشتر.”
Mike Hale منتقد روزنامه نیو یورکتایمز (The New York Times) با دادن امتیاز ۴۰ از ۱۰۰ آن را به نوعی سریالی فاجعه دانسته که چیزی بیشتر از تئوریهای سطحی نیست. و اکثرا رویه یک طرفه به موضوع پرداختن سازندگان را نکوهش کرده است.
بیشتر بخوانید: سریال Big Little Lies دروغ های بزرگ کوچک؛ یه زندگی ایده آل، یه دروغ ایده آله
من هنوز متاسفانه ندیدم این سریال رو. اما تعریفش رو خیلی شنیدم. و خب به نظر جذاب میاد ساخت سریالی که پرده از اسرار یک واقعیت وحشتناک برمیداره. و نشون میده این سوژه قدیمی تا چه حد امروز زنده است و چه فجایعی به بار اورده و خواهد اورد. شبکه hbo هم که امتحانش رو پس داده با سریال های خوبی که ساخته. میبینمش به زودی حتما. مرس.
با سلام. ممنون از نوشته تون و خسته نباشید. من فکر می کنم نگاه شما به این سریال زیر سلطه ی نگاه ایدئولوژی زده ی سازندگان سریال باقی مونده و بیشتر به نقل داستان و معرفی اون پرداخته و کمتر تونسته به لایه های عمیق اون نفوذ کنه. سریال، یک ایدئولوژی پنهان و سرکوبگر داره که سعی داره به شکلی طبیعی سازیش کنه و به خورد مخاطب بده که سراسر خشم و جهله.
من ارجاعتون میدم به تحلیل آقای قطبی زاده از سریال چرنوبیل که در صفحه ی اینستاگرامشون منتشر شده، که به نظرم نگاه درست و منسجمی داره. امیدوارم باب نگاه و جهان بینی دیگری رو به سریال باز کنه:
الان دیگر مطمئنم که در آینده، فاجعه چرنوبیل در دو تاریخ به یاد آورده خواهد شد: فاجعه انسانی اول، آن واقعهای بود که در اوکراین رخ داد و فاجعه دوم در بُعد فرهنگی، این سریالی است که آن واقعه را یادآوری میکند. در این روایت آمریکایی، از وضعیت روسیه دهه هشتاد، دیگر تنها جهتگیری ایدئولوژیک سازندگان نیست که واقعیت را وارونه، و اثر را بدشکل و بیقواره میکند؛ جهل است که در نقاب دموکراسی، مرزهای وقاحت را درمینوردد. یک تحقیق سرپایی، در خصوص زمینههای بروز واقعه چرنوبیل، نسبت این سریال را با واقعیت تاریخی آشکار میسازد که جریان «تاریخسازی» به جای «تاریخنگاری» تا چه میزان قادر است عقل و انصاف را مرخص، و شعبده و مضحکه را جایگزین کند. اما اگر همین چیزی که به اسم تاریخ در این قصه عرضه میشود را اصل بگیریم، انگیزه نزاع «فرد» با «نظام» سرکوبگر حاکم چیست؟ غیر از این است که «فرد» نگران از آینده، با افشاگری درباره ضعف سیستم ایمنی سایر نیروگاهها، حاکمیت را از خطری قریبالوقوع آگاه میکند؟ در این وضعیت، حاکمیتی که بعدها اعتراف کرد مهمترین دلیل فروپاشیاش، واقعه چرنوبیل بوده، برای بقای خود هم که شده، منطقا باید از این افشاگری استقبال کند، یا دانشمند نگران را در غلوزنجیر به سمت مرگ و نیستی بکشاند؟ این چه تضاد و چه تقابل احمقانهای است آخر؟ از نخستین دقایق تا واپسین لحظات سریال، تصویری که از جامعه موردنظر میبینیم آکنده از پلشتی است. آدمها به زشتترین شکل ممکن گریم شدهاند و بازیگرانی با کمترین جذابیت ایفاگر نقشهای اصلی و فرعیاند. صحنههای داخلی، ارائهگر مکانهایی مخوف و درعینحال نازیبا و چرک است و نماهای خارجی، حتا پیش از انفجار به ما میگویند آسمان و زمین و طبیعت نیز گویی گوشبهفرمان نظام حاکم، با انسان در ستیزند. همزمان با این تصویر اغراقشده از اتحاد جماهیر شوروی، در دوره گورباچفی که در اندیشه پروستاریکا و اصلاحات است، در جهان غرب چه میگذرد؟ ریگان و تاچر منادی فردیت و نجات جهاناند؟ این همه صورت رنگپریده (امیلی واتسن ورمکرده را زیر آن گریم زشت سخت میشود شناخت) و دیوارهای طبلهکرده و معابر کثیف و آدمهای بیمار، زاییده تخیل کدام بیمار است؟ در عنوانبندی پایانی گشتم ببینم کسی مسئولیتی مشابه «به [..] کشیدن فضا و محیط و آدمها» را عهدهدار بوده یا نه! اگر فاجعه چرنوبیل که نتیجه یک خطای انسانی بوده و آن تعداد تلفات در بر داشته، اینقدر برای طراحان HBO ظرفیت دراماتیک داشته، میشود انتظار داشت اقدام ارادی دولت آمریکا در بمباران اتمی هیروشیما، دستمایه سریالی دیگر گردد؟
سلام
احترام توضیح داده میشه که شما عنوان متن رو درست مطالع نکردید. این متن مطلقا به نقد نقد سریال نمی پردازه و در عنوان نیز کاملا مشخصه. همچنین این متن نگاهی به خود چرنوبیل از درچیه خود سریال. این استالِ بیرون کشیدن فرامتن از یک متن مطلغه ای جدید است که دامان نقد را گرفته است. البته که تأکید می شود این متن صرفا در دایره نقد وارد نمی شود. و وظیفه این امر را همکار محترمه خانوم عسگری پیشتر کشیده اند. نکته دیگر اینکه در متن بالا اشاره شده است که این سریال برای کسانی که در جستجوی حقیقت هستند نمی تواند منبعی موثق باشد و متن ارائه داده شده تمام تلاش خود را کرده است که چیزی که در فرم فیلم هست را به بیان نوشتاری در آورد. نه اینکه در نقطه نظری همسو یا مخالف باشد.
در مورد نظر منتقدی که فرمودین ایشان جهان بینی شخصی خود از داستان چرنوبیل را ارائه داده و همسو با دیگر موج حاضر توهم توطئه آمریکایی را دستمایه نقد روند سریال دانسته است. فرزی که آن قدر عمیق، مرموز و بی جواب است که تا کنون هیچ کدام از طرفین ادعا کننده پاسخ جهان با وری به آن نداده اند. در مورد روسیه زدگی فیلم نیز نکته ای فرای چیزی که موجود هست ارائه داده نشده است و صرفا بهانه ای است برای زیر سوال بردن ماجرا. در نهایت متن حاضر نه نقد بلکه فیلتری از نگاه نگارنده از دنیای کنونی سریال است و در دایره خود سریال سخن می گوید. نه فرضیه های پیرامونی که به شکل زورکی سعی بر تحمیل شدن بر یک سریال ۶ قسمتی دارند. بر منبای نگاه شما در اغلب آثار تاریخ سینما می توان فرامتنی ساخت و آن را چنان بر فیلم تحمیل کرد که دیگر اثری نماند.
سلام و وقت بخیر، به جد می گم تقریباَ هیچ محفلی نیست که در اون صحبت از سریال و طرفداران پر و پا قرص اش باشه و اسم سریال جذاب چرنوبیل به میون نیاد. متاسفانه تا به امروز موفق به دیدنش نشدم اما به توصیه اکید دوستان حتما حتما خیلی زود میبینمش، ممنون.
سلام و احترام
من این سریال رو دیدم و در موردش هم نوشتم. و دوباره وقتی دیدم دوست داشتم بعضی چیزها را توی نوشته ی خودم اضافه و یا کم می کردم. اینکه بهرحال درسته که این ماجرا در شوروی اتفاق می افته ولی درونمایه و سوژه ای که داره قابل تعمیم به تمام سیاستمداران دنیا هست. اینکه در نهایت قربانیان مردم هستند ولی اینقدر روی شوروی بودنش تاکید می شد به طرق مختلف که انگار مشکل جهان همان شوروی و نظام کمونیستی بود و این فاجعه در جای دیگری قابل رخ دادن نبود و نیست.
ولی بهرحال فیلم فیلمبرداری درخشانی داشت. بازی ها خیلی خوب بودند. ساختار فیلم و تک تک نماها جالب توجه و جذب کننده بود. و با وجود اینکه در مورد حادثه ی چرنوبیل عده ی خیلی زیادی از مردم در مورد حادثه و اتفاقات پیرامون آن اطلاع داشتند اما تعلیق نفسگیرش عالی ایجاد شده بود، گاهی اوقات من به خودم نهیب می زدم که خب تو که میدونی واقعیت اتفاق افتاده چیه، تو که میدونی نجاتی در کار نیست چرا منتظر پایان هستی که ببینی چی میشه.
با سلام.
ممنون از دیگاه و همچنین مطلب خودتون در نقد این سریال.
قطعا یکی از رویداد های هولناک صده اخیر دستمایه سریال سازی شده و همچنین با یکی از خوشتکنیک ترین سریال ها در زمینه ساخت طرف هستیم.
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty