نظریه تفرد جدایی ماهلر


نظریه تفرد جدایی ماهلر

نظریه ماهلر یک نظریه ای است هم شناختی – رفتاری و هم انسان گرا. . ماهلر نشان داد که نوزاد چگونه در رابطه ای انسانی، با دیگران، به فردی مستقل و جدا تبدیل می شود و در این فرایند، ماهلر ابعاد جهانی زندگی انسان را روشن می سازد.

نظریه تفرد جدایی ماهلر
میگنا: مارگارت ماهلر پزشکی مجارستانی بود که بعداً به روان‌شناسی و مخصوصاً روان‌شناسی کودکان علاقه‌مند شد. ماهلر به سال ۱۸۹۷ در سوپرون، مجارستان به دنیا آمد و از دانشگاه وین، در سال ۱۹۲۳، مدرک پزشکی دریافت کرد. در ۱۹۳۸ به نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا در انستیتوی روان پزشکی نیویورک مخصوص کودکان، به سمت روانشناس مشغول به کار شد. از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۴، در کالج آلبرت انیشتین در مقام استادی به تدریس پرداخت.
پدر وی گوستاو، مسئولیت مراقبت از وی و ارائه محبت و عشق به او را در زمان کودکی به عهده داشت. مادر او که در زمان تولدش ۱۹ ساله بود اعتنای چندانی به مارگارت ماهلر نداشت و خواهرش که چهار سال بعد به دنیا آمد، فرزند محبوب او شد. این تجربه، احساسی آمیخته از عدم کفایت و حسادت را در وی بوجود آورد. رابطه نامناسب او با مادر حتی تا زمان بزرگسالی نیز ادامه یافت.

ماهلر نوجوانی و جوانی خویش را به صورت یک دختر ناایمن توصیف کرد. او اعتراف می کند که این تجربه به عاملی مهم در علاقه مندی وی به بررسی رابطه مادر و کودک بدل شد.


مشاهدات مارگارت ماهلر و همکارانش در مورد نوزادان تأثیر به سزایی در شکوفایی فرضیه ارتباط ابژه ای داشت. این مشاهدات بر جنبه های طبیعی و غیر طبیعی رشد و تکامل کودک در سه سال اول زندگی متمرکز بودند و مسیری را مورد توجه قرار دادند که در طول آن کودک از وابستگی به مادر خود به سمت به دست آوردن حس درونی از استقلال حرکت می کند.

پیش از آنکه به دانشگاه برای تحصیل پزشکی قدم بگذارد با فروید از طریق نوشته هایش آشنا شد. او که استعدادی درخشان در ریاضی و علوم داشت، توسط پدر به ادامه تحصیل ترغیب گردید. با گذراندن دوره عمومی پزشکی در رشته اطفال تخصص خود را دریافت کرد و پس از آن به روانپزشکی روی آورد و با علاقه ای که به کار با کودکان روان پریش از خود نشان داد، سرانجام به هایدلبرگ واقع در آلمان غربی به منظور تحصیل روانکاوی کشیده شد. با آغاز جنگ جهانی دوم همانند بسیاری دیگر مجبور به ترک اروپا شد و در نیویورک به مطالعات خود ادامه داد. او به عنوان فردی پیشرو در بررسی تکامل طبیعی نوزاد نقش خود را تثبیت کرد و ایده های وی زمینه مناسبی را برای جان بالبی (John Bowlby) به منظور ارائه فرضیه دلبستگی ( Attachement Theory) خود فراهم نمود. ماهلر در ۱۹۸۵ درگذشت.

مارگارت ماهلر و دیگر نظریه پردازان روابط شیئ، در دو موضوع اتفاق نظر دارند:
(۱) الگوهای افراد در برقرار کردن رابطه با دیگران، در طول کنش و واکنش‌ها (تعاملات) دوران کودکی شکل می‌گیرد و جا می‌افتد؛
(۲) این الگو، هر چه که هست، در طول زندگی فرد، معمولاً بارها و بارها تکرار می‌شود. ماهلر معتقد بود که نوزادان بدون توانایی در تفکیک کردن خود از چیزهایی که «جزو خودشان» نیستند، به دنیا می‌آیند.

نوزادان در حالتی از «ادغام روانی» یا ترکیب پسیکولوژیک با محیطشان هستند. مادر و جنین او از لحاظ بیولوژیک، با هم یکی هستند. آن‌ها فقط در ناحیهٔ شکم مادر به هم وصل نشده‌اند، زیرا به نظر می‌رسد در همه جای بدن به هم متصلند. آن‌ها به‌طور فیزیکی به هم مرتبط هستند، و هنگامی که اتفاقی برای مادر روی می‌دهد، برای جنین نیز روی می‌دهد، و برعکس. ماهلر این موضوع (ارتباط بیولوژیک مادر و فرزند) را به شیوه‌ای پسیکولوژیک تر بسط و توسعه داد.

وقتی که نوزاد به دنیا می‌آید، در حالتی از «ادغام شخصیتی» با مادر (یا هر کس دیگری که نقش مادر را ایفا می‌کند) است. آیا یکی دانستن شخصیت خود با مادر، به علت عشق زیبا و هارمونیکی است که آن‌ها نسبت به یکدیگر دارند؟ نه دقیقاً. این ادغام و ترکیب، بیشتر به خاطر وابستگی نوزاد به مادر و مهارتهای رشد نایافتهٔ وی برای زنده ماندن است؛ بنابراین، وقتی که در حال رشد هستیم و شخصیتمان در حال شکل‌گیری است، این ادغام به تدریج از بین می‌رود و نوزاد به تدریج یک شخصیت مستقل پیدا می‌کند که از شخصیت مادرش متمایز و جدای از آن است. شخصیت او، با شخصیت دیگران نیز تفاوت پیدا می‌کند.



مراحل رشد بهنجار ماهلر
معتقد بود مراحل رشد طبیعی با یکدیگر همپوشی دارند. هر مرحله به طریقی پایدار می مانند. اما موفقیت در رشد مربوط به هر مرحله، به طور طبیعی در زمان های ویژه ای به هنگام نوزادی و اوایل کودکی رخ می دهد.

ماهلر عقیده داشت که شخصیت کودک به تدریج به‌طور کامل مستقل می‌شود و برای توضیح این فرایند، مراحل رشد شخصیت را ارائه داد:

1- مرحله درخودماندگی بهنجار یا اوتیسم بهنجار(تولد تا یک ماهگی) - (Autistic) : که در آن نوزاد اکثر زمان روز را در حالتی نیمه خواب نیمه بیداری گذرانده و احتیاجات فیزیولوژیک وی اهمیتی بیش از ارتباط دارد.
نوزاد تا یک ماهگی اغلب نصف روز را به خوابیدن و نصف دیگر آن را به بیداری صرف می کند؛ او اساسا هنگامی بیدار می شود که گرسنه است، یا آنکه تنش های درونی دیگر، او را تحریک می کنند. دوره های کوتاهی وجود دارند که نوزادان نسبت به محیط خود، کاملا هوشیار هستند، اما در اغلب اوقات بر اساس حس های درونی خود- نه موضوعات و احساسات بیرونی – عمل می کنند. نوزاد در یک حالت خواب مانند از انزوای پسیکولوژیک قرار دارد که شبیه به زمانی است که در رحم مادرش بود. در این حالت، او در اتحاد کامل با مادرش است و نمی‌تواند فرق بین خودش و مادرش را تشخیص دهد. در ذهن نوزاد، مادر در واقع امتداد خود نوزاد است. مرحلهٔ اوتیستی یک سیستم بسته است، و همهٔ انرژی هیجانی به بدن خود کودک ارجاع داده می‌شود، و به اشیای بیرونی معطوف نمی‌شود. (اوتیسم، در لغت، به معنای «خودخواهی تا حد نادیده گرفتن کامل دیگران» است).


2- مرحله همزیستی بهنجار (1 تا 5 ماهگی) - (Symbiosis).
نوزاد از محرک هایی که از مادر دریافت می کند، مانند لمس کردن نقاط مختلف بدن او، بوی مادر، صدای او و شیوه در آغوش گرفتن او، احساس لذت بیشتری می کند. اما نوزاد نمی داند که این احساسات از او جدا هستند. او هنوز در وضعیتی وهم آلود زندگی می کند و تحت تاثیر این خطای حسی است که او و مادرش یکی هستند. اولین علامت واضح که نشان دهنده لذت بردن کودک از حس های بیرونی در این مرحله است و اساسا توسط مادر تجربه می شود، لبخند اجتماعی نوزاد است.

در دومین ماه از زندگی، نوزاد خیره شدن به چهره مادر را آغاز می کند. آنگاه به چهره مادر نگاه می کند و اولین لبخند اجتماعی در او ظاهر می شود. احتماال او تنها کسی است که متقابال به چشمان نوزاد خیره می شود و به او لبخند می زند. خیره شدن متقابل عمیق، مشخصه افرادی است که عاشق یکدیگرند.خیره شدن متقابل به یکدیگر، با خنده های متقابل و تقلیدهای مادر از صدای نوزاد، همگی خطای حسی نوزاد را درباره یکی بودن با مادر تقویت می کند. حالت همزیستی دوران نوزادی حس قدرت مطلق است. ماهلر متوجه شده بود که مادران نمی توانند درک کاملا همدالنه ای داشته باشند؛ در واقع خود نوزادان هستند که تا حدودی می آموزند که به مادران خود در این زمینه کمک کنند. اوقاتی وجود دارد که نوزادان به ناچار، سردی، مزه های بد، تنش، گرسنگی، صداهای بلند، اغتشاش، نور زیاد و مواردی از این قبیل را تجربه می کنند. بنابراین به ناچار نه تنها با آرامش در آغوش مادر خویش جای می گیرند، بلکه گاهی اوقات به محرک های اضطراب زا واکنش نشان می دهند و این اولین گام در جدایی از مادر و متمایز شدن از اوست. نوزاد به مادر کاملا راضی کننده نیاز ندارد بلکه به مادی به اندازه کافی خوب یا مادری با فداکاری معمولی نیاز دارد. حس همزیستی لذت بخش، یعنی احساس وحدت با مادر باعث می شود تا در نوزاد، حسی که ماهلر آن را لنگر ایمن نامیده است، ایجاد شود.

حالا، یک آگاهی "تار و مبهم" از "یک فرد دیگر" شروع به ظاهر شدن می‌کند. این "فرد دیگر" به صورت "چیز" (یا شیئ) تجربه می‌شود که گرسنگی، تشنگی، و سایر ناراحتیها را از بین می‌برد. رابطهٔ این دو به این صورت است که انگار این "فرد دیگر" فقط به خاطر این وجود دارد که نیازهای نوزاد را برآورده کند (بعضی شوهرها نسبت به همسرانشان چنین تفکری دارند!) هنوز هم بین "من" و "تو" هیچ تمایزی وجود ندارد. کودک خودش را با این "فرد دیگر" ("چیز" یا "شئ") یکی می‌داند.


3- مرحله تفرد / جدایی؛ (مرحله جدایی فردیت- Individuation – ‏Seperation)، مرحله ای است که از حوالی 5 ماهگی شروع شده و تا 9 ماهگی به طول می انجامد. در انتهای آن کودک به عنوان وجودی مستقل از مادر متولد می شود.

ماهلر معتقد بود نوزاد به طور رسشی به سمت عملکرد مستقالنه و کشف دنیایی وسیع تر رانده می شود. تا ۱ ماهگی نوزاد به محیط اطراف مادر نگاه کرده و می داند که مادر با دیگران متفاوت است. بنابراین، به مادر و افراد آشنا لبخند می زند، اما در برابر افراد غریبه چنین کاری را نمی کند. در ۱ ماهگی بررسی های نوزاد متمرکز تر، طوالنی تر و فعال تر می شود. در حدود ۹ ماهگی، نوزادان از مادر فاصله می گیرند تا بهتر بتوانند به او نگاه کنند. در همان حین که نوزادان به مادر نگاه می کنند، صورت و بدن او را لمس می کنند و چیزهایی مانند عینک یا سنجاق سینه مادر را برای بررسی کردن، به دست می گیرند. نوزادان همچنین الگوی بازرسی پشت سر را آغاز می کنند، یعنی به صورت فعالانه، مادر را با افراد دیگر یا اشیا مقایسه می کنند.

نوزاد بیشتر یک شخص مستقل است که به گونه ای فعالانه ، مادر خویش و دنیای خارج را بررسی می کند. ماهلر عنوان کرد که نوزاد، از تخم بیرون آمده است. نوزادان همچنین افراد غریبه را، هم از طریق بینایی و هم لامسه ، مورد بررسی قرار می دهند. آنها اغلب این عمل را به حالتی سرد و سنگین انجام می دهند که از شیوه شادمانه آنها در هنگام بررسی مادر، متفاوت است.

ماهلر این رفتار را شیوه های بازرسی نامیده است. معمولا در ۷ ماهگی بسیاری از نوزادان، ترس از غریبه را از خود نشان می دهند. این حالت در کودکانی بیشتر شیوع دارد که دوره همزیستی آنها به سخت ترین شکل طی شده است. این نوزادان در روابط بین فردی که با دیگران دارند، اعتماد اساسی اولیه و انتظارات مثبت را در خود ایجاد نکرده اند. ماهلر دریافت که اضطراب جدایی در این سنین، شکلی از سرزندگی اندک، یعنی یک خلق گرفته کلی را به وجود می آورد. این مسئله بدین شکل تفسیر می شود که نوزاد به درون خویش باز می گردد که در واقع این عمل را برای حفظ تصویر مادر غایب در درون خویش انجام می دهد. پس طی این مرحله، نوزاد به سمت دنیای بیرون و دور شدن از مادر حرکت می کند. دو فرایند در این مرحله به شکلی هوشمند، دخیل هستند. یکی از آنها جدایی است که اساسا افزایش فاصله از مادر است. دیگری تفرد است که شامل عملکردهایی از ایگو است که در وارسی جهان به طور ادراکی، به خاطر آوردن اینکه مادر و اشیا کجا هستند و ایجاد تصویری از مراجع قدرت نقش دارند.

مرحله تفرد جدایی، شامل 5 خرده مرحله های زیر است:
- تمایز یا بیرون آمدن از حالت اوتیستیک یا تفکیک ( 5 تا 9 ماهگی): در این مرحله کودک از وجود مادر به عنوان فردی مجزا از دنیای خود آگاه می شود و این آگاهی با مطرح شدن ابژه های انتقالی چنانکه وینیکات بیان کرده بود همراه می شود که در زمان غیبت مادر جای خالی او را پر کنند.

- تمرین کردن اولیه (9 تا 12 ماهگی)
مرحله تمرین کردن با توانایی نوزاد برای سینه خیز رفتن آغاز می شود. نوزاد اغلب تا حدی از مادر فاصله می گیرد، اما مادر برایش نقطه اتکا در خانه است. همان طور که اینزورث مشاهده کرد، نوزاد چیزهای جدید را در محیط خود مورد بررسی قرار می دهد و اغلب بسیار مجذوب آنها می شود اما قبل از اینکه به جستجوی بیشتر بپردازد، محیط خود را کنترل می کند تا از حضور مادرش مطمئن شود. در این بررسی ها و کاوش های نوزاد، نگرش مادر بسیار مهم است. مادران ممکن است از بررسی و کاوش های کودک خود مضطرب شوند و دوگانه عمل کنند و از این لحاظ که نقطه اتکا مطمئنی در خانه باشند، مشکل داشته باشند. آنها ممکن است سعی کنند در فعالیت های کودک اختلال ایجاد کنند و اضطراب خود را به کودک منتقل سازند.


- تکمیل خرده مرحله تمرین کردن(12 تا 15 ماهگی)
ماهلر بر قدرت سایق ذاتی جنبش و کنجکاوی تاکید می کرد. نوزادی که اکنون نوپا شده است، از توانایی خود برای حرکت کردن به اطراف و بررسی جهان پیرامون خود، ذوق زده می شود و از کشفیات خود، لذت واقعی بدست می آورد. گویی تمام جهان برای کنجکاوی های آنها ساخته شده است. جنبه برجسته این مرحله، زمانی است که کودک درگیری عاشقانه ای با دنیا دارد.

- نزدیکی خواهی( 15 تا 24 ماهگی)
کودکان در این مرحله به شدت از مادر و نیاز خویش به او آگاه هستند. ماهلر معتقد بود این تغییر به وسیله رشد شناختی که پیاژه توصیف کرده است، حادث می شود. برای کودک نوپا این موضوع آشکار می شود که دنیا وسیله سرگرمی او نیست و اینکه او در حقیقت فرد کوچک و نسبتا درمانده ای است. از نظر مراحل اریکسون کودک در چنین وضعیتی، تجربه کردن شک را آغاز می کند.

در چند ماه بعد، کودک وارد یک بحران می شود. او در میان اهداف متضاد، احساس فشار می کند. او میخواهد خود مختاری خویش را حفظ و اعمال کند، اما از سوی دیگر مادرش را نیز دوست دارد. در یک لحظه او به صراحت به هر خواسته والدین خود جواب ( نه ) می دهد، و در لحظه ای دیگر به مادر خود می چسبد یا او را دنبال می کند. رفتار کودک معمولا آشفته کننده و توام با توقع زیاد است و اغلب به نظر می رسد که کودک خود نیز نمی داند واقعا چه چیز می خواهد. اگر مادر درک کند که رفتار کودک ناشی از رشد بهنجار است و دوره ان به سر خواهد رسید، منتظر خواهد ماند.


- آغاز ثبات شیء هیجانی و تثبیت فردیت(24 تا 30 ماهگی) یا مرحله ثبات ابژه (Object constancy):
کودک چگونه می تواند میان نیازهای متضاد خویش ، یعنی خود مختاری و پرستاری مادر، توازن ایجاد کند؟ کودک می تواند این کار را از طریق ایجاد تصویر درونی مثبتی از مادر، که می تواند حتی در غیاب مادر نیز به آن دسترسی داشته باشد، به بهترین نحو انجام دهد. این تصویر درونی ثبات شی هیجانی نامیده می شود. برای رسیدن به ثبات شی دو شرط الزم است. نخست اینکه کودک باید به ثبات شی، مفهومی که پیاژه مطرح کرده است دست یابد. دوم اینکه کودک به چیزی نیاز دارد که اریکسون آن را اعتماد اساسی می نامید؛ یعنی این حس که مادر شخصی قابل اعتماد و قابل پیش بینی است و هنگامی که او نیاز داشته باشد، می تواند به مادر اتکا کند.

فرایند درون سازی پیچیده است، اما کودک این کار را از طریق بازی های وانمود سازی به صورتی گسترده انجام می دهد. کودک در بازی های خود ، اشیایی را به عنوان نماد والدین، خودش و سایر افراد، قرار می دهد و در ساختار روانی خود، تصویر مستحکمی از مادر می سازد. انجام چنین کاری همیشه ساده نیست، زیرا کودک ممکن است تا حدی از طرف مادر با فشار روبرو شود. اگر تجربه های مثبت به اندازه کافی باشند، ثبات شی هیجانی، همچنین هسته عزت نفس، ظهور خواهد یافت. این موارد از رشد ادامه می یابند و در سال های بعد ممکن است تغییر کنند. در این مرحله کودک به احساسی نسبتاً منسجم از خود به عنوان وجودی مجزا دست می یابد. مادر به عنوان یک ابژه، درونگیری شده و حضوری آرامش دهنده در وجود کودک پیدا می کند، به شکلی که دیگر رفت و آمد مادر موجب اضطراب او نمی شود چرا که از این پس تصویر خوشایند او را در درون خود حمل می کند.

ارزشیابی
ماهلر نظریه فروید را به سمت یک جهت گیری بین فردی سوق داد. منتقدین ماهلر را به دلیل اطالق حالتهای مرضی دوران طفولیت مورد انتقاد قرار داده اند. یعنی اینکه ماهلر ابتدا سعی کرده است تا حالت های مرضی (درخود ماندکی) را درک کند و سپس آنها را در یک دوره طفولیت بهنجار در نظر بگیرد. در واقع آنها معتقدند که تحلیل فیلم های بسیار دقیقی که از تعامالت مادر- نوزاد گرفته شده، نشان می دهند که نوزاد عالقه مندی زیادی به واقعیت بیرونی دارد و این توانایی را نیز دارد تا آن را خارج از خویش، احساس کند.


21 توصیه برای مراکز مهد کودک بر اساس نظریه ماهلر
مرحله درخودماندگی بهنجار(تولد تا یک ماهگی)
1-به دنیای درونی کودک احترام بگذارید و نیازهایٍ فیزیولوژیک او را به موقع حل کنید.
2-اعتماد کودک را به خود جلب کنید و در ماه اول به هیچ وجه او را تنها نگذارید.


مرحله همزیستی بهنجار(1 تا 5 ماهگی)
3- کودکان را از همان ماههای اول در معرض صدای اطرافیان و افراد آشنا قرار دهید تا به تدریج ترس از اضطرابٍ جدایی از بین برود.
4-اولین لبخندهای اجتماعی نوزاد را بیش تر تقویت کنید.
5-حسٍ قدرتٍ مطلق نوزادان بشناسید و حساسیت همدلانه را کاهش دهید.
6-مادران به خودٍ حقیقی خود واقف باشند یعنی رفتارهای گوناگون را در موقعیت های مختلف ازخود نشان دهند.به عبارت دیگر نمی توان در همه حالات مهربان شد،گاه مهربان و گاه نامهربان باشند ،گاه همکاری و گاه جسارت.
7-محرک های مزاحم نوزادان را به موقع دفع کنید و سلامتٍ روانی نوزاد را تضمین کنید.


مرحله تفرد / جدایی(5 تا 9 ماهگی)
8-به کودکان اجازه دهید دنیای پیرامون را خود شناسایی و کشف کنند و عملکرد مستقلانه داشته باشند.
9-از 6 ماهگی به بعد ، فاصله خود را با کودکان بیش تر کنید ، عمداً فاصله بگیرید و جدا شوید اما این جدایی را بیش ترطولانی نکنید.
10-به بازرسی هایٍ پشت سر کودکان دقت کنید تا امر مقایسه آنها تسهیل گردد.
11-اجازه دهید کودکان دور شدن از مادر را همراه با ترس تجربه کنند.
12-تصویری از مراجعٍ قدرت را در ذهن کودکان ایجاد کنید.


مرحله تمرین کردن اولیه(9 تا 12 ماهگی)
13-نگذارید کودکان نقطه اتکای خودشان را در خانه از دست بدهند.
14-چیزهای جدید را در معرض دید کودکان قرار دهید،در عین حال در دسترس باشید.
15-به مادران توصیه می شود ضمن تغییرٍ نگرش ، حضور با ثبات داشته باشند.
16-اضطرابٍ خود را به کودکان منتقل نکنید.گاه گاهی اسباب بازی کودکان را مخفی کنید تا خود به دنبال آن بگردند،زیرا لذت واقعی درکشف است.


خرده مرحله تمرین کردن(12 تا 15 ماهگی)
17-در صورت امکان اتاق اسباب بازی برای کودکان فراهم کنید یا قسمتی از اتاق را تدارک ببینید.
18-اسباب بازیٍ جدید بخرید و آن را در میان وسایل کودکان قرار دهید و ببینید که آیا کودک اسباب بازی جدید را تشخیص می دهد یا خیر.


نزدیکی خواهی(15 تا 24 ماهگی)
19-خود مختاریٍ کودکان را بیشترتقویت کنید و اهداف متضاد او را کاهش دهیدد که توأم با احساس فشار است.
20-با کودکان بازیٍ گرفتن و رها کردن را انجام دهید که هم لذت بخش و شادی آور است و هم تعارض را حل می کند.


آغاز ثبات شیئ هیجانی و تثبیت فردیت(24 تا 30 ماهگی)
21-هیچ موقع برای کودکان ممنوعیت ایجاد نکنید ، یادگیری کودکان را کنترل نکنید،بلکه همراه با حضور قلب،استقلالٍ کودک را افزایش دهید، صبور و در دسترس باشید.

منبع:
نظریه های رشد کرین و لورا برک - با اندکی اضافات


عکس پروفایل مادر فوت شده