شهبانو باشاه چگونه قهرمی کرد؟
ماجرای «ترانه »ای برای آشتی شاه وباشهبانو
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خانم منصوره پیرنیا(عروس داودپیرنیا)خبرنگارکیهان که بادربار حشرونشرداشته درمصاحبه با رادیوفردا (آذر۱۳۹۸)می گوید ،ترانه«باز آمد، باز آمد، گل من به چمن باز آمد»که دربرنامه گلها-رادیو-پخش شد دررابطه با قهر فرح ازشاه بود که مدتی ایران راترک کرده بود،باوساطت درباریان برگشت،وقتی داودپیرنیااین خبرمراجعت شهبانوفرح رامیشنود یک برنامه رادیویی گلهارابه این موضوع اختصاص می دهد،شعر توسط معینی کرمانشاهی سروده می شود و«الهه»آنرابصورت تصنیف می خواند،که این برنامه رضایت شاه وشاهدوستان رابدنبال داشته.واما مطلب مهمتراین است که ملت-وقتی زنی ازشوهرش ناراحت می شود(قهرمی کند)می رودخانه پدرومادرش ولی «فرح خانم»می رودخارج ازایران! البته شایداینجورقهرکردن بی اصل ونسب بودن شهبانوبوده باشد،خانواده درست وحسابی نداشته تابه آنجاپناه ببرد./پایان توضیح،
رحیم معینی کرمانشاهی
منصوره پیرنیا:یکی از آن ترانهها در گلهاست، برنامه ۳۳۷ گلهای رنگارنگ. این ترانه داستان خیلی قشنگی دارد.
داستانش هم این است که یک وقتی شاه و شهبانو به دلیلی، میان زن و شوهر کدورتی پیش آمده بود، و شهبانو به حالت قهر از ایران رفته بودند،داوود پیرنیا(پدرشوهرم) می دانست،
نوازندگان،خواننده(هنرمندان)برنامه گلهای رادیو
استودیو گلها، از چپ: ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی و علی تجویدی
داودپیرنیادرمیان دست اندرکاران«برنامه گلها»رادیو-سمت چپ-مرضیه
ادیب خوانساری، مرتضی محجوبی و مرضیه در ایستگاه رادیو در میدان ارگ تهران
پدرشوهرم،احوال پادشاه را توصیف میکند، که شاه اوقاتش خیلی تلخ است از این سفر. بعد او میدهد ترانهای و آهنگی میسازند
به نام «بازآمد بازآمد، گل من ز سفر بازآمد» وقتی ملکه از سفر بر میگردد، به هرحال آشتی پیش میآید و برمیگردد، این ترانه پخش میشود.
باز آمد، باز آمد، گل من به چمن باز آمد
تو ببین که به صد ناز آمد
آتشرو، مُشکینمو
چون نرگس، خندانرو
آن سرو طناز آمد
نوشینلب، سیمینتن
نگهش به دلم شور افکند
شب من شد از آن مَه روشن
رخسارش، جانپرور
چشمانش، افسونگر
رویش خندان چون گلشن
ترانه بازآمد با صدای کیست؟
با صدای الهه است، در گلهای رنگارنگ. ترانه دوم، از سیما بینا، آهنگی محلی است که با آن خیلی هم قشنگ میشود رقصید. من از رقص هم خیلی خوشم میآید، آهنگ محلی… اسم ترانه را حافظهام یاری نمیکند…
اگر میشود بخوانید بخشی از ترانه را.
چو مرغ شب خواندی و رفتی، دلم را لرزاندی و رفتی، شنیدی غوغای طوفان را…
متن آهنگ مرغ شب
چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و رفتی
شنیدی غوغای طوفان را
زخواندن وا ماندی و رفتی
به باغ قصه به دشت خواب
سایه ی ابری ستدر دل مهتاب
مثل روح آزرده ی مرداب
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
سیاهشب لاله افشان شد
کویر تشنه گلستان شد
تو می آیی ،آی تو می آیی، آی تو می آیی، وای تو می آیی
ز باغ قصه به دشت خاک
ز راه شیری پر مهتاب
تو می باری چون گل باران
به جان نیلوفر مرداب
سیاهشب لاله افشان شد
کویر تشنه گلستان شد
تو می آیی، وای تو می آیی ،آی تو می آیی، وای تو می آیی
خانم پیرنیا، به شاه اشاره کردید. شما از معدود روزنامهنگاران ایرانی بودید و شاید نخستین زن روزنامهنویس ایرانی که با محمدرضاشاه مصاحبه کردید، در دورانی که شاه با گزارشگران ایرانی به طور کلی مصاحبه نمیکرد. داستان چه بود؟ چه شد که این مصاحبه صورت گرفت؟
ببینید، روز جهانی سازمان ملل بود. نزدیک پانزده سال بود که از آن ۱۵بهمن که شاه را در دانشگاه ترور کرده بودند -میگفتند یک عکاسی ترور کرده بود-، میگذشت. شاه اصلاً با روزنامهنگاران ایرانی دیدار نمیکرد. نمیگویم بدش میآمد چون مصطفی مصباحزاده را هفتهای یک دفعه میپذیرفت، با هم نهار میخوردند. ولی دیگر با هیچ روزنامهنگاری مصاحبه نکرد.
منصوره پیرنیا(خبرنگارکیهان)+ خانم سیما دبیرآشتیانی(خبرنگارروزنامه اطلاعات)تیم خبری همراه شاه
وقتی جریان بازدیدها پیش آمده بود، در سفرها میرفتم و در بازدیدها [شرکت میکردم]. آن روز جهانی سازمان ملل، رفتم به آقای عَلَم که رئیس تشریفات بود در فرودگاه گفتم که میخواهم بروم با اعلیحضرت مصاحبه کنم. اعلیحضرت هم جلوی هواپیمای سِسنایی ایستاده بودند که ایشان را به درود، که در آنجا میخواستند کارخانهای را افتتاح کنند، میبرد. علم رفت جلو، گفت پیرنیا میخواهد با شما مصاحبه کند. اعلیحضرت هم گفتند بفرمایید. من هم رفتم جلو… گاهی فکر میکنم یک دختر یا یک زن جوان چه جرئتی پیدا میکرد، یا او بود که با نگاه تساویگرانهای به زن و مرد نگاه میکرد و این اجازه را به من داد و رفتم جلو و راجع به سازمان ملل سؤال کردم که تیتر اول آن مصاحبه شد ما شاهد ضعف سازمان ملل هستیم و این واقعاً نقطه آشتی شاه با روزنامهنگاران ایرانی شد که بعداً خانم دبیرآشتیانی هم همراه من برای جریان گزارشها و سفرها میآمد و دیگران هم به همین ترتیب. یعنی وقتی شاه یا شهبانو مسافرت میرفتند، یک تیم روزنامهنگار قوی با خودشان میبردند.
داودپیرنیا-فرزندان:داریوش پیرنیا(شوهرمنصوره پیرنیا)،مهردخت پیرنیا
خانم پیرنیا حدود یک سال پیش از انقلاب ۵۷، وقتی ۳۶ ساله بود، از ایران خارج شد و همراه همسر (داریوش پیرنیا)دیپلماتش به واشینگتن رفت و اکنون نیز در پایتخت آمریکا زندگی میکند.
«منصوره پیرنیا» فرزند«احمدحامدی ایزدی»است
«داوود پیرنیا» در دوران نخست وزیری احمد قوام معاون او بود
خبرگزاری ایسنا(۱۱ آبان ۱۳۹۴ )درباره «برنامه گلها» اینگونه می نویسد:
مردی که به فکر جاویدان کردن «گلها» بود
۲۳ سال مردم به عشق شنیدن این برنامه پیچ رادیو را باز میکردند. یک روز صدای بنان، یک روز صدای ایرج، گاهی هم گلپایگانی و شجریان. «گلهای جاویدان» صدای آشنای سالهای ۳۵ تا ۵۷ بود؛ برنامهای که همراه مردم زمانهاش و انقلابی در رادیو ملی ایران بود.
حسین خواجهامیری (ایرج)+اکبرگلپایگانی
برنامه «گلهای جاویدان» یادگار مرد حقوقدانی است که روزی تصمیم گرفت، بهخاطر موسیقی همهچیز را رها کند و فقط به فکر جاویدان کردن گلهایش باشد.
۱۱ آبانماه سالروز درگذشت داود پیرنیا – بنیانگذار برنامهی «گلهای جاویدان» – است. برنامهای که سبب ایجاد تحول در موسیقی ایران شد و حتی به ادبیات کلاسیک فارسی هم جان تازهای بخشید.
از «سنلویی تا سوییس؛ از کانون وکلا تا رادیو
داود پیرنیا، بنیانگذار برنامهی «گلها» در تهران چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را طبق آداب آن زمان در منزل فرا گرفت و سپس برای ادامهی تحصیلات و فراگیری دروس زبان و … به مدرسهی «سنلویی» که زیر نظر معلمان و استادان فرانسوی اداره میشد، رفت.
پس از گذراندن تحصیلات متوسطه بنا به تمایل پدرش «مشیرالدولهحسن پیرنیا -نخست وزیر» برای فراگیری تحصیلات تکمیلی به کشور سوییس سفر کرد و پس از تحصیل در رشتهی حقوق به ایران بازگشت و به خدمت در وزارت دادگستری مشغول شد.
او در واقع بنیانگذار و موسس کانون وکلا بود. در وزارت دادگستری تا رتبهی یازده قضایی مدارج را طی کرد و سپس به وزارت دارایی منتقل شد و در این وزارتخانه اقدام به تأسیس ادارهی آمار کرد. او در حین فراگیری تحصیلات تکمیلی با موسیقی کلاسیک آشنایی کامل پیدا کرد و نواختن پیانو را به خوبی فرا گرفت و در عین حال ادبیات و موسیقی ایران را هم از خاطر نبرد.
استودیوگلها-رادیو:مرتضی محجوبی، مرضیه، ابوالحسن صبا، علی تجویدی، عبدالله جهانپناه رضا ورزنده و..
پیرنیا همواره در فکر احیای موسیقی سنتی و اصیل ایرانی و زنده کردن فرهنگ و ادبیات ایران بود و همین تفکر باعث شد، به فکر ایجاد برنامههای «گلهای جاویدان» و سپس «گلهای رنگارنگ» و دیگر برنامههایی از این دست بیفتد و همواره در این راه با استادانی مانند کلنل وزیری، روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، حسین یاحقی، احمدعبادی، مهدی خالدی، علی تجویدی، جواد معروفی و … تبادل نظر و همفکری داشت.
پرویزیاحقی
این علاقهی شدید به موسیقی باعث شد که او مشاغل دولتی را کنار گذارد و با جدیت، هدف والای خود را دنبال کند و برنامههایی ارزندهای را که امروزه گنجینهای گرانبها محسوب میشود، از خود باقی گذارد. او موسیقی اصیل ایرانی و ادبیات و فرهنگ غنی کشور را نهتنها به مردم ایران، بلکه به مردم سایر ملل نیز معرفی کرد و به این موضوع مهم که تا قبل از ایجاد برنامههای «گلها» به آن بیتوجهی میشد، پرداخت.
خیلیها میگویند، پیرنیا یکی از خدمتگزاران بزرگ موسیقی و ادب ایران در دورهی معاصر است و ارزش والای خدمات او از آن جهت است که پیرنیا مبدع و مبتکر روشی بود که قبل از او کسی به آن توجهی نداشت. این روش همان تلفیق شعر و موسیقی و کمک گرفتن از یکی برای تفهیم و تاثیر ارزش دیگری بود.
این هم گلی بود جاویدان از گلزار بیهمتای ادب ایران
کسی نمیداند که پیرنیا چگونه به رادیو راه یافت. فقط بعضی شبها مردم برنامهای از رادیو میشنیدند که «گلهای جاویدان» نام داشت و همراه با موسیقی که مثنوی همایون بود، آغاز میشد و همینطور اشعاری روی یک ساز به وسیلهی گویندهای خوشصدا خوانده میشد و یک خواننده هم اشعار دیگری را به آواز میخواند. در بعضی برنامهها، شرح احوال شاعر و اظهار نظر دربارهی اشعار و افکار او نیز مطرح میشد.
سپس برنامه با جملهی «این هم گلی بود جاویدان از گلزار بیهمتای ادب ایران – همیشه شاد و همیشه خوش باشید» پایان مییافت.
تولد «گلهای رنگارنگ» و ورود موسیقی ضربی
پخش «گلهای جاویدان» از رادیو در سال ۱۳۳۵ آغاز شد و بهتدریج این اندیشه به ذهن پیرنیا راه یافت که «موسیقی ضربی» ایران هم باید در برنامهی «گلها» جایی داشته باشد، بخصوص که ترانهها و تصنیفهایی که در رادیو ساخته و پخش میشد، غالبا تحت تأثیر و نفوذ موسیقی بیگانه و فاقد اصالت کافی بود. از طرفی تشکیل ارکستری از هنرمندان صاحبنام که بتوانند نظر او را اجرا کنند، به تأمین بودجه نیاز داشت که از توانایی «اداره کل انتشارات و رادیو» آن زمان خارج بود.
پیرنیا با تلاش بسیار زیاد موفق شد، نظر مقامات «سازمان برنامه و بودجه» را به اهمیت موضوع جلب و اعتباری برای این کار دریافت کند و به این ترتیب ارکستر«گلها» تشکیل شد و برنامهی «گلهای رنگارنگ» حاصل این تلاش بود. برنامه با موسیقی ضربی و آهنگ بیکلام آغاز میشد. سپس گوینده بر روی این آهنگ چند شعر میخواند.
در پایان هم آهنگ با کلام به وسیلهی خواننده همراه با ارکستر اجرا میشد.
عطر «برگ سبز»، «شاخه گل» و «گلهای صحرایی»
در این زمان ارکستر «گلها» بزرگ و بزرگتر شد و از حالت «تکصدایی» بیرون آمد. جواد معروفی آهنگ را بهتدریج و تا حدی که گوش شنوندهی ایرانی آمادگی داشت بهصورت چند صدایی مینوشت و قطعات به رهبری روحالله خالقی اجرا میشد. در واقع «برگ سبز»، «شاخه گل» و «گلهای صحرایی» برنامههای دیگری بودند که به بخش«گلها» تنوع و جاذبه میبخشیدند.
«برگ سبز» برنامهای با اشعاری عرفانی بود که با صدای خواننده در شبهای جمعه اجرا میشد. در آغاز برنامه گوینده این دو بیت را میخواند:
چشم بگشا که جلوه دلدار / به تجلی است از در و دیوار
این تماشا چون بنگری گویی / لیس فیالدارغیره دیار
پیرنیا که یکی از ارادتمندان مولا علی (ع) بود، در پایان برنامه این جمله را منظور کرده بود: «این هم برگ سبزی بود، هدیه درویش، علی نگهدارتان».
«شاخه گل» برنامهای ۱۵ دقیقهای بود که به معرفی کوتاه یک شاعر، ذکر چند بیت از اشعار او و اجرای یکی از ترانههای «گلهای رنگارنگ» میپرداخت.
«گلهای صحرایی» هم برنامهای ویژهی معرفی آهنگهای محلی ایران بود.
راز جاویدان شدن «گلها» چه بود؟
این سوال همواره مطرح بود که در برنامههای «گلها» چه رمز و رازی است که تا این حد در اعماق قلب و روح مردم نفوذ میکند؟ در حالی که از همان هنرمندان، شاعران و ترانهسرایان، برنامههای دیگری نیز در رادیو ساخته شد، اما نه تأثیر برنامههای «گلها» را داشت و نه به آن حد مورد استقبال عامهی شنوندگان و تمام طبقات مردم بود.
حبیبالله نصیریفر در پاسخ به این پرسش در کتاب «مردان موسیقی سنتی و نوین ایران» نوشته است: «علت واقعی این امر در حقیقت شناخت کامل و دقیقی بود که پیرنیا از شعر و ادب و موسیقی ایران داشت و دیگر دقت و وسواس عجیبی بود که او در انتخاب قطعات موسیقی و اشعار به خرج میداد. به دفعات یک قطعهی موسیقی را میشنید و قسمتهایی از آن را انتخاب و قسمتهایی را حذف میکرد. سپس برای شعری که روی آن قطعه باید قرائت شود، دیوانهای اشعار و تذکرههای متعدد را مطالعه میکرد.
در سالهای آخر، مرحوم «رهی معیری» را به کمک گرفت و برای کسانی که به دیدنش میآمدند هم قطعات را پخش میکرد تا تأثیر آن را روی آنان بخصوص افراد صاحبنظر امتحان کند. او گاهی یک برنامه را بیش از ۳۰ بار میشنید و به همین دلایل کار کردن با پیرنیا مشکل بود و فقط افراد پرحوصله میتوانستند، خواستههای او را به مرحلهی اجرا و عمل درآورند.»
محمدحسن«بیوک» معیری(متولد۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸-متوفی۲۴ آبان ۱۳۴۷) فرزند محمدحسینخان مؤیدخلوت در دهم اردیبهشتماه سال ۱۲۸۸ در تهران متولد شد. در ۱۷ سالگی اولین رباعیاش را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جانِ ما به لب میآمد
پایان عطر گلها
وقتی سکتهی قلبی به سراغ پیرنیا آمد و خانهنشین شد، خیلیها تلاش کردند که راه او را ادامه دهند؛ اما «گلها»ی آنان هرگز رنگ و بوی «گلها»ی پیرنیا را نداشت و هرگز جای برنامههایی را که او میساخت، نگرفت.
داود پیرنیا در ۱۱ آبان ۱۳۵۰ در سن ۷۱سالگی در تهران درگذشت و «گلها»ی ۴۰۵ آخرین برنامهای بود که زیر نظر او ضبط شد.
***
جواد معروفی کیست؟
به مناسبت سالگرد درگذشت جواد معروفی، پویان آزاده یکی از شاگردان معروفی به یاد استادش اقدام به اجرای قطعاتی دلنشین از جواد معروفی در سمپوزیوم بین المللی تحقیقات هنری در دانشگاه هنرهای اجرایی و تجسمی کشور سریلانکا کرد.
آزاده همچنین از انتشار آلبومی از آثار استاد با اجرا و تنظیم خودش خبر داد.
جواد معروفی به سال ۱۲۹۷ در تهران متولد شد. پدر او موسی خان که خود از بهترین شاگردان درویشخان بود؛ او را از همان کودکی تحت نظر و تعلیم خویش قرار داد. معروفی بعد از مدتی پیانو را برگزید و در مدرسه موسیقی علی نقی وزیری به آموختن نوازندگی و سایر علوم موسیقی پرداخت.
معروفی در اولین سال تاسیس رادیو، با این رسانه شروع به همکاری کرد و مدتی رهبر ارکستر رادیو بود و آهنگهای «گلها» را تنظیم کرد. معروفی در نواختن ویلن و تار نیز خبره بود. او از هنرستان عالی موسیقی به دریافت گواهینامه عالی نایل آمد. نوازندگی، تدریس موسیقی، آهنگسازی و سرپرستی ارکستر تمام عمر معروفی را در بر گرفت.
جواد معروفی نخستین نوازنده بود که موسیقی ایرانی را با تلفیق تکنیک نوازندگی موسیقی غربی اجرا کرد و در این راه توفیق بسیار یافت از بهترین آثارش میتوان به «خوابهای طلایی» اشاره کرد، او ۱۶ آذر ۱۳۷۲ درگذشت./۱۶ آذر ۱۳۹۷ایسنا