بررسی سریال Dark از نتفلیکس؛ پژواکِ آشنای تیکتاک
سریال DARK (تاریک) سریالی اینترنتی محصول کشور آلمان است که در ژانر علمی – تخیلی و رازآلود (Science fiction thriller) ساخته شده. سازندگان این سریال، Baran bo Odar و Jantje Friese هستند. فصل اول آن در ١ دسامبر ٢٠١٧ در ١٠ اپیزود و فصل دوم آن در ٢١ ژوئن ٢٠١٩ در ٨ اپیزود از شبکهی […] نوشته بررسی سریال Dark از نتفلیکس؛ پژواکِ آشنای تیکتاک اولین بار...
سریال DARK (تاریک) سریالی اینترنتی محصول کشور آلمان است که در ژانر علمی – تخیلی و رازآلود (Science fiction thriller) ساخته شده. سازندگان این سریال، Baran bo Odar و Jantje Friese هستند. فصل اول آن در ١ دسامبر ٢٠١٧ در ١٠ اپیزود و فصل دوم آن در ٢١ ژوئن ٢٠١٩ در ٨ اپیزود از شبکهی Netflix منتشر شد. این صفحه از نت نوشت به تحلیل و بررسی سریال Dark اختصاص یافته است، با من همراه باشید.
سریال Dark
سریال Dark اولین همکاری Netflix با کشور آلمان به حساب میآید و در آن بازیگرانی مثل Louis Hofmann، Karoline Eichhorn، Lisa Vicari، Oliver Masucci، Andreas Pietschmann، Maja Schöne و Daan Lennard Liebrenz اصلیترین نقشها را در این سریال بر عهده دارند.
خلاصهی داستان Dark
سریال Dark در شهری کوچک به نام Winden در سال ٢٠١٩ آغاز میشود و در همان مکان هم ادامه پیدا میکند. در ابتدا منتظر شکلگیری فجایعی از سمت نیروگاه اتمی شهر هستیم اما داستان با دو اتفاق کلیدی به جریان میافتد و تا آخر فصل دوم، همچنان همین دو مسئله مبدأ همهی حوادث بعدی قرار خواهند گرفت.
در اولین اپیزود، مایکل کانوالد (Sebastian Rudolph) در زیرزمین خانهاش، خود را حلقآویز میکند و میکل نیلسن (Daan Lennard Liebrenz)، کوچکترین فرزند اولریک (Oliver Masucci) و کاتارینا (Jördis Triebel) ناپدید میشود. شباهت گم شدن این کودک با ناپدید شدن برادر اولریک، مدز نیلسن، در ٣٣ سال قبل و حوادثی که در امتداد آن شکل میگیرد، فضای شهر را دچار تشنجی مداوم میکند.
در طول مراحل جستجو برای یافتن میکلِ ناپدید شده، جنازهی کودکان دیگری پیدا میشود. لباسهای این جنازهها مربوط به مد دهههای مختلف است اما همهی آنها یک ویژگی مشترک دارند. چشمهایشان کاملا سوخته و پردههای هر دو گوششان پاره شده است. ورود یک غریبه (Andreas Pietschmann) به ویندن، دیدگاه همهی افراد شهر را به موضوع ناپدید شدن کودکان تغییر میدهد. دیدگاه جدید او اهمیتی به این که میکل در کجاست نمیدهد، بلکه این سؤال را مطرح میکند که او در چه زمانی است؟
بیشتر بخوانید: بهترین سریال های ۲۰۱۹ بر اساس امتیاز IMDB
در کنار تمام اینها، در سال ١٩٨۶ که فاجعهی چرنوبیل اتفاق میافتد، برند داپلر (Michael Mendl) از ریاست نیروگاه اتمی، بازنشسته میشود و کلادیا تیدهمن (Julika Jenkins) به عنوان نخستین زنی که به چنین مقامی در آلمان رسیده، جای او را میگیرد. در همان اولین روز کاری، کلادیا متوجه میشود که در تابستان سال ١٩٨۶ یک حادثهی کوچک در نیروگاه اتفاق افتاده که پوشش داده شده است.
کلادیا قصد دارد که این حادثه را عمومی کند اما برند داپلر او را از این کار منصرف میکند؛ چرا که تمام اقتصاد شهر به این نیروگاه وابسته است و فاش کردن این اطلاعات میتواند شهر را در موقعیت خطر قرار دهد. در همین حین، برند به کلادیا یک ورودی از غارهای ویندن را نشان میدهد که بشکههای بسیاری از پسماندهای رادیواکتیو در آنجا مدفون شده.
بیشتر بخوانید: بررسی سریال Peaky Blinders: همان لحظهای که «تقریبا همه چیز را گرفتهای!»
این غارها دقیقا همان مکانی هستند که ماشینهای زمان در آنها واقع است و آزمایش ماشینها هم در آنجا انجام میشود. نکتهی جالب توجه در این زمینه همین است که در سال ٢٠١٩ که پلیس برای پیدا کردن افراد ناپدید شده شروع به گشتن غارها میکند، هیچ اثری از بشکهها در آن مکان وجود ندارد.
در نوامبر سال ١٩٨۶، کشاورزی از اهالی ویندن، یک گلهی بزرگ گوسفند را که همگی مرده بودند، پیدا میکند. کالبدشکافیها نشان میدهد که تمام گوسفندان در زمانی مشخص دچار ایست قلبی شدهاند. دیگر ویژگی مشترک میان آنها، پاره شدن پردهی گوش همهشان است. در همان سالها، پرندگان به یکباره میمیرند و جسد آنها بر زمین میافتد.
این اتفاق دقیقا ٣٣ سال قبل از ١٩٨۶ اتفاق افتاده و ٣٣ سال بعد دوباره تکرار میشود. به نظر میرسد که مرگ این حیوانات در سالهای ١٩۵٣، ١٩٨۶ و ٢٠١٩ با صداهای مهیبی که از درون غارها خارج میشود و چرخهی ٣٣ سالهی شمسی – قمری ارتباط داشته باشد. اما سؤال اینجاست که چرا پردهی گوش حیوانات هم مانند جنازهها پاره شدهاند؟
فضای سریال شباهتی انکارناپذیر با نامش دارد. هوای سرد و ابری همیشگی همراه با بارانهای شدید، جنگلهای مرطوب، استفاده از رنگهای مرده در لباس و آرایش بازیگران، تاریکیِ پیوسته و شکل گرفتن بیشتر حوادث در غارهای ویندن همان عناصری هستند که صحنههای مختلف Dark را شکل میدهند. تنها بارانی زرد جوناس (Louis Hofmann) ، پسر مایکل و هانا (Maja Schöne) است که گویی به عنوان شاخصی برای جدا کردن او از دیگر کاراکترها به کار میرود و همین تفاوت رنگ فاحش است که به تدریج نقش اساسی او را به مخاطب القا میکند.
بررسی فصل اول سریال Dark
ایدهی اصلی Dark بر اساس نظریهی فضا – زمان (Spacetime) انیشتین شکل گرفته. اگر بخواهیم به خلاصهترین شکل، ایدهی سریال را توضیح دهیم باید بگوییم در این نظریه سه بعد مکان با یک بعد زمان آمیخته میشوند و یک محیط پیوستهی چهار بعدی را تشکیل میدهند. در تمام سریال، دیالوگها و صحنههای بسیاری را شاهدیم که به طور واضح به همین نظریه اشاره دارد.
جملهی «همه چیز به هم مرتبط است» که در معرفی سریال به کار میرود هم از اشارههای غیرمستقیم مجموعه به این نظریه است. اما Dark فقط در قلمروی فیزیک باقی نمیماند و صرفاً به ریاضیات اکتفا نمیکند. در جریان سریال، اساسیترین سؤالی که مطرح میشود این است که آیا انسان آزادی عمل دارد؟ سؤال مهم دیگری که مدام در دیالوگها تکرار میشود درباره شک به وجود خداست.
در حقیقت، نویسنده تلاش میکند تا در قالب سفر در زمان، تفکرات فلسفی خود را به مخاطب انتقال دهد و در فصل دوم هم آدام (Dietrich Hollinderbäumer) که میتوان گفت مهمترین کاراکتر سریال و آیندهی جوناس است، رو به گذشتهی خود میگوید: « سرنوشت ما، چیزی جز تسلسل علل و معلول نیست. مرگ تا ابد همیشه پیش روی ماست. خدا چیزی جز خود زمان نیست. خدا، زمان است و زمان رحم ندارد.»
بیشتر بخوانید: بررسی سریال نهنگ آبی: نهایت تمامی نیروها پیوستن است!
بر اساس اطلاعاتی که سریال به ما میدهد سفر در زمان ممکن است اما تغییر گذشته نه؛ چرا که گذشته، حال و آینده، به دنبال هم نمیآیند بلکه به شکل دایرهوار ادامه دارند. در حقیقت آینده، همین الان هم وجود دارد پس تغییر گذشته امکانپذیر نخواهد بود.
در فصل اول، وضع کلی شخصیتها در زمان حال و روابط سطحی و کاملاً عادی بین خانوادهها در این شهر کوچک، کمابیش نشان داده میشود. اما بیننده با تماشای چند اپیزود، متوجه خواهد شد که وضعیت فعلی، فقط پوستهای برای پوشاندن علتهای اصلی است. کمکم تمام اتفاقات در جایگاه معلولهایی قرار میگیرند که مجموعه، علل آنها را با بررسی توالی اتفاقات در سه دورهی زمانی ٢٠٢٠ و١٩٨٧ و ١٩۵۴ نشان میدهد.
در همان فصل اول، اطلاعات ورودی به ذهن چنان زیاد است که تماشای سریال را اندکی دشوار میکند و توجه همه جانبه و کامل مخاطب را میطلبد. در ١٨ قسمتی که تا کنون از سریال منتشر شده، ٣۶ کاراکتر حضور دارند که وجود حداقل ٢٠ تا از آنها برای ادامهی مجموعه الزامی است؛ چرا که حذف حتی یکی از آنها در روند کلی داستان، خلل جدی وارد میکند.
بدیهی است که وجود این تعداد کاراکتر در دو فصل، میتواند سردرگمی مخاطب را به همراه داشته باشد؛ اما زمانی این سردرگمی قطعی میشود که هر کدام از کاراکترها در ٣ یا ۵ دورهی زمانی متفاوت در رفت و آمد مداوم باشند. در ابتدای کار، این موضوع چندان دردسرساز نمینماید. چرا که تغییر زمانها و دورهها کمتر است و اتفاقات هم اتصال چندانی به یکدیگر ندارند.
اما در اواخر فصل اول و تمام فصل دوم تعدد کاراکترها را شاید تنها بتوان به عنوان وسیلهای برای پیچیدهتر کردن بیهودهی سریال به شمار آورد. در حقیقت، کاراکترها عمق کافی ندارند و ناپدیدی یا حتی کشته شدن یکی از آنها نمیتواند احساسی در مخاطب به وجود آورد. تنها ذهن او را بیشتر از پیش درگیر علت این رخدادها میکند. به عبارت دیگر، تمام نقشهایی که از یک شخصیت وجود دارد صرفاً وسیلهای است برای پیش بردن یک نظریهی ریاضی. به همین دلیل است که سریال Dark بیشتر از اینکه عواطف مخاطب را درگیر کند، ذهن او را به چالش میکشد.
بیشتر بخوانید: بررسی سریال Friends: کمدی رویارویی با جهان واقع و زمان حال
این پیچیدگی تا حدی پیش میرود که احتمالاً برای به خاطر سپردن تمام اتفاقات و افراد احتیاج به یادداشتبرداری باشد! گویا خود سازندگان هم از این مسئله بیخبر نبودهاند چرا که در هر چند قسمت یک بار تمام دورههای زمانی یک نقش و نسبتهای خانوادگی آنها را در یک صفحه به صورت اسپلیت اسکرین برای بیننده در یک جا جمع میکنند. اما این تنها عامل ارتباط سطحی مخاطب با کاراکترها نیست. در برخی سکانسها، بازیگران چنان تصنعی نقشآفرینی کردهاند که بیننده به وضوح نقش بازی کردن آنها را حس میکند. مجموعهی این عوامل و سرعت زیاد سریال موجب فاصله گرفتن مخاطب از زندگی و احساسات کاراکترها میشود.
دیگر اینکه از اواسط فصل اول، بیننده متوجه میشود که این فرد نیست که اهمیت دارد؛ تمام افراد، عضو کوچکی از یک نظام به حساب میآیند. در این نظام، اهمیت سرنوشت تکتک اعضا از بین میرود و حرکت آن نظام کلی است که مهم محسوب میشود. حتی در دیالوگهای سریال، بسیار میشنویم که کاراکترها، مقصر اصلی همه چیز را شهر ویندن میدانند و در آرزوهایشان دنیایی بدون ویندن را تصویر میکنند.
راهنمای netflix برای مشاهده سریال
Netflix برای اینکه مخاطبانش تمام اطلاعات سریال را به طور یکجا داشته باشند، در داخل سایتش راهنمایی برای دیدن Dark قرار داده که از سه بخشِ چه کسی، چه اتفاقی و چه زمانی تشکیل میشود. البته این پیچیدگی بیش از حد را بیشتر در زمینهی کاراکترها داریم. روند داستان به اندازهی کافی گیراست.
علت گیرایی آن را میتوان گرهافکنیهای گشودنی شمرد. برخلاف گرههایی که در شخصیتها وجود دارد، مخاطب میتواند توالی حوادث داستان را درک و آنها را پیگیری کند، هر عنصر گمشده را پس از پیدا شدن در جای خودش قرار دهد و به یک نتیجه برسد و در نهایت گره را بگشاید. بدیهی است که این روند برای بیننده سرگرمکننده باشد.
نقطهی قوت سریال Dark در این است که موضوعی چنین پرطرفدار را در قالبی ملموس برای مخاطب به نمایش میگذارد و با همین ویژگی، طرفدارانش را تا انتها با خود میکشاند.
بیشتر بخوانید: سریال چرنوبیل Chernobyl: هدف ما خوشحالی تمام بشریت است!
بررسی فصل دوم سریال Dark
با شروع فصل دوم، متوجه میشویم که تمام اپیزودهای فصل اول در حال آماده کردن ذهن و پایهریزی مفاهیم برای بیننده بوده است. در این فصل، دو دورهی زمانی دیگر یعنی سالهای ١٩٢١ و ٢٠۵٣ به دورههای پیشین اضافه میشود و از کاراکتر Adam و گروه Sic mundus یا همان مسافران صحبت به میان میآید که تا اواسط فصل هم مخاطب اطلاعات درستی از آنها ندارد.
اگر بگوییم فصل اول، به خودی خود پیچیده بود، باید گفته شود که سازنده در فصل دوم تلاش مضاعفی برای پیچیدهتر کردن روند دارد. آنچه در فصل دوم برای مخاطب دافعه ایجاد میکند، تکرار دایرهوار جریان داستان است. سفر در زمان در دسترس تمام افراد قرار میگیرد و همین مسئله از جذابیتش برای بیننده به طرز فاحشی میکاهد. تا اندازهای که مخاطب در اپیزودهای پایانی، از رفت و برگشتهای مداوم کاراکترها در زمان خسته شده و این سفرها که تا پیش از این نقطهی قوت داستان بود، به کلیشهای بیمعنی تبدیل میشود.
در نتیجهی عمومی شدن این سفرها در دومین فصل، اهالی ویندن مرحلهی سردرگمی را پشت سر میگذارند، سفر در زمان تجربهای عینی برای همهی آنهاست. جابهجایی در دورههای مختلف را راحت باور میکنند و بُعد مکان را نادیده میانگارند. این دقیقاً همان مرحلهای است که شخصیتها برای نجات خانوادهی خود به گونهای از بیرحمی در برابر دیگران میرسند.
آنچه از آینده برای بیننده به تصویر کشیده میشود از دیگر کلیشههایی است که فصل دوم سریال درگیر آن شده. در تمام طول سریال علاوه بر پیچیدگیهایی که از راه زمان ایجاد شده، اضطرابی دائمی بر شهر سایه میاندازد و آن شکست خوردن پروژهی احداث و فعالیت نیروگاه اتمی و تکرار حادثهای شبیه به فاجعهی چرنوبیل است. باقی ماندن تعدادی اندک از انسانها که در طبیعتی مرده زندگی میکنند، تصویری است که برای مخاطب به شدت دستخورده مینماید. کلیشهای که در تصویر کردن آینده وجود دارد همین است.
با وجود تمام اینها، میتوان گفت که کیفیت فصل دوم به طور کلی در مقایسه با فصل اول کمتر میشود اما با آخرین دیالوگی که در قسمت آخر این فصل شکل میگیرد، بینندهی دلسرد شده، برای دیدن ادامهی مجموعه اشتیاقش را بازمییابد. در این سکانس، دختری که شبیه معشوق جوناس است به او میگوید: «سؤال این نیست که از چه زمانی اومدم. سؤال اینه که از چه دنیایی اومدم؟»
تیتراژ آغازین سریال
شاید جالب به نظر برسد که تیتراژ ابتدایی این مجموعه، از نشانههایی است که با داستان بسیار مرتبط است. نحوهی نشان دادن سکانسهایی از سریال همراه با قطعهی Goodbye از موزیسین آلمانی، Apparat، یکی از المانهایی است که بیننده را به تماشای سریال جذب میکند.
نظرات منتقدان
سریال Dark در ابعاد گستردهای با مجموعهی Stranger Things مقایسه میشود. اگرچه این دو سریال، شباهتهایی با هم دارند اما به گفتهی بیشتر منتقدان و حتی بر اساس نظرات مردم، این مجموعهی آلمانی از سطوحی که Stranger Things به آنها میپردازد، فراتر میرود و به لایههایی عمیقتر میپردازد.
البته Daniel Fienberg در Hollywood Reporter میگوید: «درام آلمانی شبکهی Netflix بعضی از ویژگیهای رازآلود بودن Stranger Things را داراست اما به هیچوجه بویی از شوخیها و شخصیتپردازیهای این سریال نبرده است.»
Tasha Robinson در The Verge ادعا میکند که دیدن سریال Dark شبکهی Netflix سخت اما تماشا نکردن آن ناممکن است. همچنین معتقد است که اولین همکاری این شبکه با آلمان، پژواکی از دیوید لینچ و دیوید فینچر را به همراه دارد.
در کل بیشتر نظراتی که منتقدان بر Dark نوشتهاند، مثبت است. این سریال توانسته در Rotten Tomatoes، ٩۴% و در IMDb، نمرهی ٨.٧ از ١٠ بگیرد.
پیش بینی ادامه ماجرا
با توجه به اینکه پایانبندی فصل دوم از وجود جهانی دیگر خبر میدهد، ادامه داشتن سریال کاملاً مشخص است. Netflix پس از انتشار تریلر رسمی دومین فصل Dark، از قطعی شدن ساخت فصل سوم آن خبر داد و اعلام کرد که قرار بر این است که فصل سوم، فصل پایانی باشد.
همچنین به گفتهی این شبکه، اتفاقات سومین فصل هم مثل دو فصل قبلی، در ارتباط با یکدیگرند. سازندگان این فصل هم همان Baran Bo Odar و Jantje Friese هستند. اگرچه ساخت فصل آخر شروع شده، هنوز تاریخ دقیق انتشار آن معلوم نیست اما براساس زمان پخش فصلهای قبل، احتمال دارد که طرفداران مجبور باشند تا سال ٢٠٢١ انتظار پخش آن را بکشند.
سازندهی سریال، Baran Bo Odar، میگوید: «در این فصل جواب همهی سؤالهای بینندگان را خواهیم داد… سخت است که از این کاراکترها جدا شویم اما آغاز، پایان است و پایان، آغاز.»
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty