او راه پرورش و تهذیب اخلاق را اعمال قدرت و خشونت بر مردمان نمیداند زیرا معتقد است باقدرت نمایی میشود بشر را مقهور کرد. آزار و شکنجه و سختگیری ظاهر آدمیزاد را منظم میکند ولی باطن را پاک نمیکند و نور نمیبخشد. انسانیت روی در حجاب میکشد زیرا تسلط بر دلها از دایره فشار بیرون است.
* انسان از منظر جامعهشناختی:
از نگاه سعدی اولین مؤلفه انسان اجتماعی، عدالت محوری، اخلاقمداری و پرهیز از مردمآزاری است. اخلاقمداری را باعث قوام اجتماع و نظمدهنده آن میداند:
به مردی که ملک سراسر زمین نیرزد که خونی چکد بر زمین
درجایی دیگر:
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند چو مردی نه بر گور نفرین کنند
از نگاه سعدی اهمیت و بسط ارزشهای اخلاقی در جامعه به حدی است که اگر خللی به آن وارد شود، بدون شک زمینههای سقوط جامعه فراهم خواهد شد. در بحث از مسائل اجتماعی توصیه اکید سعدی به حاکمان زمان این است که فرصت بهدستآمده را در جهت خدمت به مردم بهکار برید و در جایجای گلستان و بوستان به لزوم پرواپیشگی حاکمان نظر دارد: «ملوک از بهر پاس رعیتاند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک» و یا در مقام توجه به همه مردم و رعیت و لزوم اتحاد ابنای بشرمیگوید:
بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
در بوستان در تقریرات ثلاثه از ملاقات شیخ سعدی با آباقا از حاکمان تبریز سخن میگوید: روزی سعدی پس از اصرار زیاد حاکم به همنشینی و مصاحبت با او به نزدش میرود، پادشاه از او میخواهد وی را نصیحتی کند و پندی دهد، شیخ در حال این قطعه در عدل و انصاف بفرمود:
شهی که حفظ رعیت نگاه میدارد حلال باد خراجش که مزد چوپانست
و گر نه راعی خلقست زهر مارش باد که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
آباقا را عظیم خوش آمد و گفت لاجرم روزگار بدین نسق است که میبینی.
سعدی در مقام لزوم اعتدال در جامعه در باب هشتم گلستان متأثر از کلام حضرت حق که فرمودند: کلوا واشربو و لا تسرفو، انه لا یحب المسرفین(اعراف، آیه ۳۱) میگوید:
درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است
درشتی نگیرد خردمند نه سستی که ناقص کند قدر خویش
سعدی جهان را گذرا و تنها یک چیز را مانا و پایدار میداند و آن ماندن نام نیک از انسانهاست که بر اثر کار نیک از آدمی برجای میماند:
بد و نیک مردم چو می بگذرد همان به که نامت به نیکی برند
و قبل از او نیز فردوسی شاعر بزرگ چنین گفت:
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود پایدار
* انسان از منظر عرفانی:
نوعی دیگری از انسان که سعدی به آن توجه دارد، انسان عرفانی است. گرایش سعدی به برخی از مکاتب خاص عرفانی بهویژه اندیشههای اهل فتوت و مروت است. بوستان نیز آمیزهای از عرفان، حکمت عملی، اخلاق و دستورهای زندگی است؛ بنابراین هنر دیگر سعدی در کنار مضامین بلند اخلاقی و اجتماعی، اندیشههای صوفیانه و والای عرفانی اوست که کلام ساده و بدور از تکلف و در عین حال پر ایجازش را دلنشین کرده است. ازنظر سعدی انسان دارای استعدادی بینهایت است و این نعمت الهی فقط در وجود انسان به ودیعه گذاشتهشده است. انسان ازنظر ترکیب از جسم و روح و عواملی از قبیل نطق، قامت افراشتگی، عقل، اختیار، الهام، وحی و کتابت با بقیه موجودات متفاوت است؛ بنابراین ازنظر سعدی تنها موجودی که بینهایت را درک کرده و لایتناهی است، انسان است:
رسد آدمی بهجایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
یعنی اینکه هیچ مانعی برای سیر انسان بهسوی کمال و حضرت حق وجود ندارد. حد انسان در بیحدی است و محدود به حدود و مقید به قیود نیست. انسان دائم در حرکت و در سیر است. از جائی شروع شده است اما بیانتهاست و بهجایی نیز ختم نمیشود. ارزش سخن سعدی از این منظر که او همانند قرآن کریم از افقی بالاتر به انسان نگریسته است و رسالت آفرینش انسان را شناختن جان این جهان و حقایق میداند، مشخص میشود؛ بنابراین سعدی شاعر انسانیت است. نمونههایی از مشرب عرفانی سعدی:
در بیان مقام اولیا و توجه به باطن:
سلاطین عزلت، گدایان حی منازل شناسان گم کرده پی
به سروقتشان خلق کی ره برند که چون آب حیوان به ظلمت درند
چو بیتالمقدس، درون پر قباب رها کرده دیوار بیرون خراب
چو پروانه آتش به خود در زنند نه چون کرم پیله به خود بر تنند
و لزوم پیروی از مراد و شیخ:
در این بحر جز مرد داعی نرفت گم آن شد که دنبال داعی نرفت
در منظومه فکری سعدی، راه عرفان باید به راه پیامبر ختم شود یعنی عارف در هر مرتبهای از فنا و مستی باشد باید از راه طریقت و حقیقت بگذرد. طریقت بدون حقیقت و حقیقت بدون طریقت معنا ندارد و این دو ملازم و تکمیلکننده یکدیگرند. سعدی علاوه بر اینکه به خدا عشق میورزد بهکل هستی نیز عشق میورزد و هستی را آیینه خدا میداند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
* انسان از منظر قرآن و حدیث:
یا ایّها الّذین آمنوا اتقّوالله ... ای دوستان، خدای تعالی شما را دعوت به تقوی الهی میکند و نشان دوستی آن است که پرهیزکاری پیشه کنید. ازنظر قرآن و شیخ شیراز، خویشتنشناسی نردبام معرفت الهیست هرکه خویشتن نشناس است شناسای حضرت عزت چون گردد؟ پس بر تو باد ای برادر که تا توانی تن بخدمت و طاعت در دهی و سر بر خط فرمان ارادت نهی که بهنور ذکر و عبادت، درون مؤمنان روشن گردد. پس بوسیلت این روشنایی با مکاشفات غیبی و مشاهدات روحانی دست دهد. (من عرف نفسه فقد عرف رّبه) بنابراین در ترک فرمان الهی تاریکیهاست و در آیینه تاریک چیزی نمیتوان دید.
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار زنگار خورده چون بنماید جمال دوست؟
کلام آخر اینکه سعدی شاعر انسانیت، شاعر مهربانیها، اخلاق، رحمت، بیداری و حقیقت است. صلحطلبی سعدی در دنیا زبانزد است. سعدی در گلستان آن چرا که در دنیای واقعی وجود دارد، بیان میکند اما در بوستان به ایجاد یک جامعه آرمانی و ایده آل نظر دارد. ضرورت احساس همدلی و هم دردی انسانها نسبت به یکدیگر امری اجتنابناپذیر در دنیای امروز است. سعدی پیام انسان را به زیباترین اندیشه و رساترین استدلال بیان کرده است. حتی خدا خودش را در آیینه انسان کامل دیده است؛ یعنی اگر انسانی هم نوعان خود را انسان نشمارد انسانیت خود او محل تردید است؛ بنابراین سعدی میگوید ای انسان از تنگنظریها و کوتهبینیها دستبردار و بگذاریم انسانیت از افق زندگی همگان سر بزند و بدرخشد.
زینب تقینژاد، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی
انتهای پیام