با 50 هزار تومان شب یلدا را جمع می‌کردیم حالا با کل دستمزد هم نمی‌توانیم/ کارگرِ به نان شب محتاج را از یاد برده‌اند


با 50 هزار تومان شب یلدا را جمع می‌کردیم حالا با کل دستمزد هم نمی‌توانیم/ کارگرِ به نان شب محتاج را از یاد برده‌اند
راهروهای بافت آزادی وسیع هستند و طی کردن آنها با پای پیاده دشوار؛ اما گذر از این راهروها و تصویر کردن شب یلداهایی که در این بیش از ۵۰ سال گذشته از پیش چشم رفته‌‌اند، بس شیرین است.

به گزارش ایلنا، هوای سنگین از آلاینده‌ها در ریه‌ها پرمی‌شود، سر تلوتلو می‌خورد و چشم به سوزش می‌افتد. ساعت‌ها سرپا ایستادن، برای تنظیم ماشین‌آلات دردی تیز در پاشنه‌ پا می‌اندازد. اینها بعدها می‌شوند دردهای جسمی و روحی تک‌تکِ کارگران نساجی‌ها؛ شغلی کم درآمد و ‌بی‌چشم‌انداز. اینجا بی‌منت باید بایستید و کار کنید؛ در چنین محیطی برای احدی حلوا خیرات نمی‌کنند. با اینکه کارگران با هم رفیق هستند و دردِ مشترک دارند اما در ساعت کار زیر ابرِ متراکم آلودگی صوتی، فرصتی برای غُر شنیدن نیست. سرکارگر برای اینکه صدایش را به کارگران برساند، مجبور می‌شود حجم صدایش را بالا ببرد. فضا بسیار جدی است.

خلاصه اینجا فقط کار است و کار؛ تا جایی که فرصت نمی‌کنید به آلاینده‌های صوتی و شیمیایی که جان را فرسوده می‌کنند و روان را آزار می‌دهند، توجه کنید. شاید فکر کنید که حداقل مزیت جان کندن سر خطوط کارخانه نساجی این است که با استفاده از مزایای قانون مشاغل سخت و زیان‌آور بازنشسته می‌شوید اما باور کنید از این خبرها نیست؛ چراکه «شورای عالی حفاظت فنی و بهداشت کار» که نمایندگان کارگران در کنار نمایندگان کارفرمایان، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و... در آن حضور دارند، از سال‌ها پیش برای خارج کردن مشاغل صنعت نساجی از ردیف مشاغل زیان‌آور، خیز برداشته‌اند و موفق شده‌اند یک به یک آنها را کنار بگذارند؛ بدون اینکه کارفرمایانِ نساجی‌ها را مکلف به کم کردن از شدت عوامل زیان‌آور کنند.

نوسازی بافت آزادی ضروری است

«بافتِ آزادی» در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی، در حاشیه تهران که امروز دیگر جزئی از این کلانشهر است، تاسیس شد. ماشین‌آلاتی که در این کارخانه ردیف شده‌اند و کارگران صبح را با آنها شب می‌کنند، به‌روزترین در زمان خودش هستند. آنها را از «آلمان غربی» وارد کرده بودند. هنوز با تعمیرات مدوام پاسخگوی نیاز مشتریانِ بافت آزادی هستند اما کم کم باید به فکر جایگزین کردن آنها بود؛ البته دستگاه‌های جدید هم راه خود را به کارخانه بازکرده‌اند اما تعدادشان در قیاس با قدیمی‌ها کم است.

برای کارگران اما تفاوتی نمی‌کند، آنها کار کردن با این دستگاه‌ها و تعمیر کردن آنها را «فوتِ آب» شده‌اند. درد آنها ماشین‌آلات بافت آزادی نیست؛ بلکه معیشت، سلامت و امنیت شغلی است؛ البته مانند کارگران هر شرکتِ دیگری. به همین دلایل است که می‌گوییم، قدم زدن در فضای وسیع بافت آزادی برای «یلدا» مبارک گفتن به کارگران، نه برای فلسفه وجودی این بلندترین شب سال، که برای رساندن آلام آنها فرصتی‌ست، مغتنم.

راهروهای بافت آزادی وسیع هستند و طی کردن آنها با پای پیاده دشوار؛ اما گذر از این راهروها و تصویر کردن شب یلداهایی که در این بیش از ۵۰ سال گذشته از پیش چشم رفته‌‌اند، بس شیرین. اگر فرصت می‌شد که کارگرانی را در تمام این سال‌ها پا در این راهروها گذاشته‌‌اند را یکجا جمع کرد، می‌شد پرسش‌های بی‌شماری را از آنها درباره آلام‌شان مطرح کرد و جواب شنید.

قراردادهای یک به یک جای رسمی‌ها را می‌گیرند

با 50 هزار تومان شب یلدا را جمع می‌کردیم حالا با کل دستمزد هم نمی‌توانیم/ کارگرِ به نان شب محتاج را از یاد برده‌اند

جواب‌ها روشن می‌کنند که با وجود عدم تغییر قانون کار، بر محیطِ روابطِ کار ایران چه گذشته است اما برای تفحص نیاز به جمع کردن این همه تن رنجور نیست؛ هنوز هم معدودی کارگر رسمی در راهروهای بافت آزادی پیدا می‌کنید که آنچه رفته را دقیق می‌دانند. یکی از آنها را پیدا می‌کنم و این سوال را می‌پرسم. پاسخ می‌دهد: «بیست و چند سال پیش، برای اولین بار پا به این شرکت خوش‌نام گذاشتم. ۶ ماهی قرارداد موقت بودم. می‌خواستند آزمایش کنند و کارم را ببیند. این مدت که تمام شد، رسمی شدم. حالا به خاطر شرایطِ اقتصادیِ صنایع، دیگر کارگر رسمی نداریم. ما که بازنشسته شویم قراردادی‌ها جایمان را می‌گیرند و تا آینده نامعلوم قراردادی می‌مانند؛ جای تاسف است؛ اما برای آدم بیکار داشتند شغل مهم‌تر است. آن زمان که قراراد رسمی بستن با کارگر هنوز از مد نیفتاده بود، امنیت شغلی خود انگیزه می‌شد برای بهتر کار کردن و تلاش بیشتر برای پیشرفت. حالا اما کارگر با قرارداد موقت می‌سازد و تولیدکننده هم چشم‌اندازی از آینده کار ندارد.»

کارگری که صحبت می‌کند در آستانه «بازنشستگی زودتر از موعد» به خاطر انجام بیش از ۲۰ سال کار در محیط زیان‌آور است. قوانین کار و تامین اجتماعی بازنشستگی در مشاغل سخت و زیان‌آور را به دو شرط ممکن می‌دانند: انجام ۲۰ سال بیمه‌پردازی به شکل متوالی یا ۲۵ سال بیمه‌پردازی به شکل متناوب. البته این بستگی به درست درج شدن عنوانِ شغلیِ کارگر در لیست بیمه دارد.

تعداد فراوانی مانند همین کارگر قدیمی بافت آزادی در نساجی‌ها، معادن ذغال سنگ و... وجود دارند که کارفرمایان برای فرار از پرداخت مابه‌التفاوت ۴ درصدی حق بیمه‌ آنها؛ مبلغی که باید راسا پیش از بازنشستگی از سوی کارفرما به حساب سازمان تامین اجتماعی واریز شود؛ با عنوان شغلی‌ که درست عنوان نمی‌شود، بیمه رد می‌کنند. برای نمونه برخی کارفرمایان نساجی‌ها، رنگرز را در لیست بیمه نیروی تعمیراتی معرفی می‌کنند. این کارگر بافت آزادی هم مدتی به عنوان برقکار معرفی شده است برای همین تا به سپیدی مو در کارخانه عرق ریخته‌ است. می‌گوید: «سرانجام با همکاری آقای «علی میراحمدی» مدیرعامل کنونی کارخانه این مشکل برطرف شد.»

معیشت در تنگنای رکود تورمی

یکی دیگر از آلام برشمرده، معیشت است. معیشت این روزها به غولِ بی‌شاخ و دُمی تبدیل شده است؛ چراکه سامانِ اقتصاد ایران از هم گسسته است. اگر ۱۰ سال پیش کارگر بافت آزادی با ۳۰۰ هزار و ۴۰۰ هزار تومان گذران عمر می‌کرد و دستمزد را بالای سرش می‌گذاشت، حالا به لطف «رکودِ تورمی» کمرشکن، با ۳ برابر دستمزد سال ۸۸ هم به سختی می‌تواند از پس این کار برآید.

کارگر دیگری از کارگران بافت آزادی در این مورد، گفت: «۱۰ سال پیش با ۵۰ هزار تومان یلدا را جمع می‌کردیم؛ حالا اما با کل دستمزدهایمان هم نمی‌توانیم. دیگر باید در یلدا، کمربندهایمان را محکم ببندیم تا خالی بودن جیب‌هایمان عیان نشود! البته در بافت آزادی چند روز پیش از یلدا به کارگران ملزومات این شب را هدیه می‌دهند تا خلاء‌هایِ سفره‌ یلدا به چشممان نیاید. آنچه می‌گویم تجربه تمام کارگران است.»

تعطیلی کارخانه شماره ۲ بافت آزادی

بافت آزادی بیش از یک دهه پیش از بافت آزادی ۱ و ۲ تشکیل شده بود. کارخانه شماره ۲ هم در همین حوالی قرار داشت اما سال ۱۳۸۵ مدیران شرکت تصمیم به فروش آن می‌گیرند. قیمت خرید آن ۱۴ میلیارد تومان بود. این پول صرف پرداخت بدهی‌های شرکت شد. تعطیلی بافت ۲ و تعطیلی قسمتی از ظرفیت بافت ۱ موجب شد تا اشتغال در این شرکت به میزان زیادی ریزش داشته باشد. بافت آزادی زمانی حدود هزار کارگر داشت اما تعداد آنها به حدود ۱۶۰ نفر رسیده است.

به گفته مدیرعامل بافت آزادی شرکت اگر همین امروز با تمام ظرفیت شروع به کار کند، می‌تواند برای حدود ۳۰۰ نفر شغل ایجاد کند. میراحمدی، مدیرعامل شرکت، در روز یلدا ۱۰ کارگر جدید به شرکت آورده است تا پس از گذران دوره کوتاه کار آزمایشی و تایید مسئولان کارگاه به کار مشغول شوند. «برای اینکه بافت آزادی بتواند با تمام ظرفیت کار کند و اینکه برای ۲ برابر تعداد کنونی کارگران شغل ایجاد شود، به ۲۰ میلیارد تومان سرمایه در گردش نیاز داریم.» این جمله را مدیر بافت آزادی می‌گوید. میراحمدی یکی از سالن‌های بزرگ شرکت را نشان می‌دهد که چراغ‌هایش خاموش است و گرد و خاک و سکوت، دستگاه‌های گردبافی داخل آن را فراگرفته‌اند.

او می‌گوید: «بافت آزادی زمانی شکوه و عظمت بسیار داشت. از آن دوران خاطراتش مانده است و حسرتی که می‌خوریم. امیداورم بتوانیم روزی تمام ظرفیت‌های آن را احیا کنیم تا مانند ففنوس از خاکستر برخیزد. در نوع نگاه مقام‌های صنعت کشور، آنچه می‌جویم را نمی‌بینیم اما امیدوار به تغییر شرایط هستم؛ چراکه بافت آزادی را با امیدواری و دست خالی در این نقطه نگه داشتم.»

در همین سالن سوت و کور، از میراحمدی چند سوال می‌پرسم: «هیچگاه شده نفری از مقام‌های کشور از شما بپرسد، مشکل بافت آزادی چیست؟ شده بپرسند، مشکل اشتغال‌تان چیست تا راه‌حل و طرح بدهیم؟ تا به حال مسئولان وزارت صمت به شما گفته‌اند، برای تامین سرمایه در گردش بافت آزادی طرح داریم؟» پاسخ می‌دهد: «بسیار رفتم و آمدم. از ستاد تسهیل و رفع موانع تولید بگیرید تا بانک‌ها و... ... حتی یک نفر هم راهی پیش پای ما نگذاشت. وعده زیاد شندیم اما عملشان پوچ است؛ بسیار پوچ. بانک محل اجرای طرح را به عنوان وثیقه قبول نمی‌کند و سند ملکی می‌خواهد.

خب بگویید وام نمی‌دهیم؛ چرا صنعت‌گر را برای هیچ و پوچ‌تان می‌دوانید؟ اگر نمی‌توانند به گیرنده وام اعتماد کنند، اهلیتش را به طریقی بسنجند. متوجه نیستند که صنعت نساجی چه گردش مالی بالایی دارد و چه تعداد شغل ایجاد می‌کند. اگر آلمان پس از جنگ جهانی دوم توانست از میان آن همه ویرانی سربلند کند به خاطر نساجی‌اش بود. آلمانی‌ها «پوما» و «آدیداس» را راه انداخت و قطب نساجی جهان شدند اما ما با بافت آزادی و امثال آن چه کردیم؟ سال گذشته در نمایشگاه بین‌المللی نساجی تهران تعدادی محصول جدید معرفی کردیم. یک نفر که داشت کاتالوگ محصولات را ورق می‌زد، با تعجب پرسید: مگه بافت آزادی هنوز وجود داره؟!»

آتش واردات در انبار تولید

دود واردات انواع پارچه و پرچم از کشورهای همسایه و کشورهای دیگر، به چشم کارگران شرکت‌هایی مانند بافت آزادی و به ویژه در چشم جویندگان کار می‌رود. واردات تیغی بر رگ‌های نحیف و کم جانِ امنیت شغلی است. بافت آزادی هم قربانی هوس‌رانی عاشقان واردات شده است.

از انواع نخ و الیاف بگیرید تا چادر و پرچم وارد می‌شود؛ حتی پرچم ایران. کارخانه بافت آزادی در دوران شکوفاییِ خود که با جنگ هشت ساله، مصادف شد با برخورداری از صدها کارگر پرچم ایران و پرچم‌های مذهبی تولید می‌کرد و به خط مقدم جنگ ارسال می‌کرد. به گفته میراحمدی چندسالی است که پرچم ایران و پرچم‌های مذهبی را که کارخانه بافت آزادی همچنان آنها را تولید می‌کند، از خارج از کشور وارد می‌کنند. مدیرعامل بافت آزادی، می‌گوید: «باعث تاسف است که پرچم‌های مذهبی‌مان به دست چینی‌ها تولید می‌شوند؛ پرچم‌هایی که با وضو به آنها دست می‌زنیم. آنچنان در دلالی افتاد‌ه‌اند که کارگر به نان شب محتاج را از یاد برده‌اند. صنعت را زیرپای سنگین خود گرفته‌اند و گلویش را می‌فشارند.»

حیات کارگران و زیست اجتماعی آنها به بیرون رفتن آلاینده‌های اقتصادی از ریه‌های صنعت بستگی دارد. صنایع نساجی ایران که در دهه ۶۰ و ۷۰ با ایجاد صدها هزار شغل به شکل مستقیم و غیرمستقیم سرآمد صادرات به کشورهای خاورمیانه بودند، امروز به زمین بازی واردکنندگان پارچه تبدیل شده‌اند و یارای رقابت با اجناس چینی که از آن سر دنیا با کشتی به آب‌های ایران حمل و کیسه و کیسه در بنادر خالی شده‌‌اند را ندارند. در این فضا چگونه می‌توان نوید روزهای بهتر به کارگران بافت آزادی و تحصیلکردگان بیکار مهندسی نساجی را داد؟ شرایط هرچه هست، یلدای ۹۸ هم تمام شد؛ آیا یلدای ۹۹ از امید پرمی‌شود؟ آیا کارگران بافت آزادی باردیگر جان می‌گیرند؟


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

کپشن در مورد چتر ؛ جملات کوتاه عاشقانه و غمگین برای چتر