2نمونه انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران (توصیفی و خاطره نگاری)
انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران را با توصیف حس لمس خاک و استشمام بوی بارانزده آن نوشته و میتوانیم یک خاطره نیز به همراه آن تعریف کنیم.
ستاره | سرویس سرگرمی - بوی خاک پس از بارش باران در خود چیزی جادویی و مدهوشکننده نهفته دارد و استشمام آن، هرگز سیرابمان نخواهد ساخت. این موضوع انشا همچون انشا در مورد صدای وزش شدید باد، با توصیف عناصر طبیعی همراه شده و حال و هوایی لطیف دارد. در ادامه به دو نمونه انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران میپردازیم.
انشا توصیفی بوی خاک پس از بارش باران
بند مقدمه (زمینهسازی)
به ما گفته شده که یک انشا درباره بوی خاک پس از بارش باران بنویسیم. همین که میخواهم نوشتن را شروع کنم، بوی نم و رطوبت آن در مشامم میپیچد و نمیتوانم به چیز دیگری فکر کنم. دوباره ذهنم به بهار سال قبل پر میکشد که بارشهای سیلآسا در شهرهای مختلف کشور، غوغا کرده بود. در شهر ما نیز همین بارشهای بهاری جریان داشت و هر روز غروب کوبشهای آسمان شروع میشد.
بندهای بدنه (متن نوشته)
گویی آسمان به وقت غروب، حسابی دلگیر شده و برای گریه و زاری خود را آماده میساخت. اشکهایی که تا جا داشت سنگین و سنگینتر شده و دانههای غلطان آنها درشت و پرآب بود. پیش از این بوی خاک پس از بارش باران را استشمام کرده بودم، اما هرگز نمیدانستم باران میتواند تا این اندازه قوی و پرشتاب باشد. شاخههای درختان که تازه رنگ بهاری را به خود دیده بودند، زیر تازیانههای باد و باران به این سو و آن سو رفته و در جای خود بند نبودند. اما خاک باغچههای کنار خیابان چه حالی داشت. میتوانستم احساسش کنم که به اندازه یک عمر، سیراب شده و از بارانی که بر تن آن میبارد، چه لذتی میبرد. چنین لذتی را با عطری که پس از پایان باران از آن استشمام میشد، میتوانستم بهتر درک کنم. باغچه راضی و خوشحال بود!
این خاک همیشه تشنه بود. بارشهای کم و خشکسالیهای طولانی تشنه نگهش میداشت. اکنون که بارشهای بهاری بیوقفه در هر غروب، میباریدند، حال خاک باغچهها بهتر شده بود. منتظر بودم و دل دل میکردم که هر چه زودتر بارش باران پایان یابد و بوی خاک پس از بارش باران را استشمام کنم. این بهترین بخش ماجرا بود. بوی خاک پس از بارش باران، چیزی جادویی در خود داشت و نمیتوانستم به هیچ چیز دیگری تشبیهش کنم.
این رایحه کاهگلی و مرطوب، به برکتی میمانست که ربطی به زمین نداشت. گویی چیزی آسمانی در آن نهفته بود و به همان اندازه در اعماق روح من نفوذ میکرد. دوست داشتم چشمانم را ببندم و سرم را روی خیسی و خنکی خاک بگذارم و در بوی رطوبت آن غرق شوم. این بازی هر روز من با باران و خاک کوچه بود، که تا بارشها ادامه داشت، این نیز ادامه پیدا میکرد.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
از نظر بسیاری افراد شاید بوی خاک پس از بارش باران چیزی معمولی و ابتدایی باشد، اما برای من به هیچ وجه این طور نبوده و نیست. من در بوی خاک، حیاتی را پیدا میکنم که در ذهن من به حلقه آفرینش مربوط است و به همان اندازه زنده و نشاط آور مینماید.
همچنین بخوانید: 2 نمونه انشا درباره بازی در یک روز بارانی
انشا خاطره نگاری درباره بوی خاک پس از بارش باران
بند مقدمه (زمینهسازی)
یادم میآید چیزی نزدیک به یک سال قبل بود. باران میبارید و با دوستانم مشغول بازی در کوچه بودیم. توپ بازی ما اوج گرفته بود و شدیدتر شدن باران نیز نمیتوانست تاثیری روی آن داشته باشد. خیال میکردیم که این از مسابقات سری اول لیگ قهرمانان اروپاست و اجازه متوقف ساختن آن زیر بارش شدید باران را نیز نداریم!
بندهای بدنه (متن نوشته)
بارش باران باعث شده بود که حرکات ما کند شود و گویی توپ هم وزن سنگینتری به خود گرفته بود. از این جهت ناچار بودیم که ضربات محکمتری به توپ بزنیم. یکی از این توپها با شدت تمام به من برخورد کرد و روی زمین افتادم. با افتادن من روی زمین، صورتم درست روی خاک باغچه کنار کوچه قرار گرفت. دوستانم دور من حلقه زدند و نگران بودند که چه اتفاقی برایم افتاده است.
من تکان نمیخوردم، اما بر خلاف تصور آنها اتفاق بدی برایم نیفتاده بود. بوی نم خاک که باران مرطوبش ساخته بود، به مشامم وارد شده بود و داشتم از آن لذت میبردم. همین طور خیسی و خنکی خاک روی پوست صورتم برایم دوست داشتنی بود و مایل به ترک آن نبودم. دوستانم با حالتی نگران مرا تکان داده و مرتب اسمم را صدا میکردند و من در دل به آنها میخندیدم.
خاک و بوی رطوبت آن دوست داشتنی بود و آرزو میکردم ساعتها همان جا بمانم. قطرات درشت باران با شدت از آسمان به سمتم میبارید و انگار خاک با باران حرف میزد. لحظه ای رویایی بود و دوست داشتم همان طور ادامه پیدا کند، اما دوستانم سرانجام مرا از زمین بلند کردند. لباسهایم را تکانده و خاکهای آن را پاک کردند. یکی از دوستانم خاک و گل روی صورتم را نیز با یک دستمال پاک کرد.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
دستمال را از او گرفتم و در جیبم گذاشتم. دوستم تعجب کرد. به او گفتم بوی خاک باران زده را دوست دارم و میخواهم این دستمال گلی را با عطر آن، یادگاری داشته باشم. آن روز تمام شد، اما من دستمال را که از خاک کوچه مرطوب شده و تکههای گل روی آن جای داشت، برای همیشه یادگاری نگه داشته و خواهم داشت.
کلام پایانی
انشا بوی خاک پس از بارش باران، مانند انشا درباره صدای باران، با حال و هوای باران همراه است. شما چه احساسی از شنیدن صدای باران یا استشمام بوی آن که بر خاک نشسته، دارید؟ حس خود را در این باره در قالب جملاتی زیبا با ما و خوانندگان ستاره در میان بگذارید.