10سال بعد از 88؛ آیا جامعه ایرانی کماکان به 9 دی نیاز دارد؟


10سال بعد از 88؛ آیا جامعه ایرانی کماکان به 9 دی نیاز دارد؟

10 سال از وقوع یک واقعیت محض در تاریخ معاصر ایران می‌گذرد. زمانه عوض شده است و روزگار از 9 دی 88 تا امروز به شدت تغییر پیدا کرده است. آیا امروز کماکان به 9 دی نیاز داریم؟

اتاق خبر 24:

تاریخ یک‌نواخت حضور و وجود روشنفکران ایرانی در سالهای بعد از انقلاب سال ۵۷ با حوادث انتخابات سال ۸۸، به یکباره از هم می‌پاشد. ماجرا ساده، اما حیرت انگیز است. روشنفکران ایرانی در تمام این سال‌ها بنا به الگوگیری از سنت روشنگری و فرهنگ لیبرالیستی، شعارهای احترام به عقاید دیگران، عدم خشونت، تساهل و تسامح، به رسمیت شناختن فرهنگ‌های مختلف و متفاوت و تحمل و رواداری را با بالاترین صوت ممکن سر می‌دادند و حالا در سال ۸۸ ما شاهد رفتارهایی کاملاً متفاوت با این شعارها بودیم. با همه نامعتقدان به گزاره «تقلب» با خشونت‌بارترین و تحقیرآمیزترین شیوه‌های ممکن رفتار شد. همه کسانی که نامزد مورد نظر آنها رأی نداده بودند در محافل عمومیِ در اختیار آنها و همین‌طور در فضای عمومی مورد خشونت زبانی و رفتاری وحشتناکی قرار گرفتند و همه کسانی که قدمی در راه مقابله با تفکرات و اهداف جنبش موسوم شده به سبز داشتند، علاوه بر اینکه تحمل نشدند، در فضایی دیکتاتورمآبانه به شدت مورد فشار قرار گرفتند. هر بازیگر و خواننده و ورزشکاری که در عرصه‌ای مخالف با آنها شرکت کرد توهین و تحقیر شنید؛ بایکوت شد و کار به وارسی خانواده‌اش رسید.

سال تاریخی ۸۸، سال رویه حقیقی و پنهان‌شده روشنفکران ایرانی

ماجرا چه بود؟ ساده‌ترین راه این تحلیل است: روشنفکران ایرانی، درست در بزنگاهی تاریخی که وقت اعمال شعارهای قدیمی بود، رفتاری متضاد با شعارهای خود نشان دادند، به مکتبی که تعلق فکری داشتند پا پس زدند و شعارهای ریاکارانه‌اش پشت اعمال متفاوتشان پنهان ماند. این ساده‌ترین راه است. اما ساده‌ترین راه همیشه بهترین راه نیست. ما راه دوم را انتخاب می‌کنیم.سال ۸۸، عقب نشستن روشنفکران ایرانی از شعارهایشان نبود، تحقق عملی این شعارها بود.

ساده‌ترین راه همیشه بهترین راه نیست. ما راه دوم را انتخاب می‌کنیم. سال ۸۸، عقب نشستن روشنفکران ایرانی از شعارهایشان نبود، تحقق عملی این شعارها بود در اکتبر سال ۲۰۰۱ سیلویو برلوسکونی، نخست‌وزیر ایتالیا گاف تاریخی خود را داد. در یک سخنرانی هیجان‌انگیز جنجال بزرگی به پا کرد. او ادعا کرد: حقوق بشر از دل سنت مسیحی که آشکارا برتر از اسلام است، زاده شده است. این سخنرانی او و این اعلام رسمی برتری مسیحیت بر اسلام جنجال بزرگی در سطح رسانه‌ها به بار آورد تا جایی که او مجبور به عقب‌نشینی شد. برلوسکونی صراحتاً ادعا کرده بود که مسیحیت از اسلام برتر است و این در دنیای لیبرالیسم، در دنیای افراط بر به رسمیت شناختن تکثر و چند فرهنگ گرایی و در دنیای تساهل و رواداری قابل پذیرش نبود. قابل پذیرش نبود که دینی که معتقدان زیادی هم در اروپا دارد صراحتاً کم‌ارزش‌تر و بدتر از دین دیگری شمرده شود.

اما ادعای برلوسکنی گاف نبود. رویه حقیقی و پنهان شده همان لیبرالیسم بود. این بنده‌نوازی مشمئزکننده لیبرالی برای «دیگری» همیشه هم درست درنمی‌آید. تساهل و به رسمیت شناختن «دیگری» فقط برای آن «دیگری» ای بود که از جوهر «دیگر بودگی» تهی شده بود.

فرهنگ اسلامی، این «دیگری بزرگ» دنیای لیبرالی فقط تا جایی به رسمیت شناخته می‌شود که مزاحم «خود» نباشد. جلوه‌های تمدن اسلام به عنوان آثار تاریخی و باستانی مورد پذیرش واقع می‌شوند، آداب و سنن و مناسک شرعی مسلمانان به عنوان بروزی از تفاوت فرهنگی نمایش داده می‌شود، اما اگر «دیگری» مسلمان قصه ما، به فکر مقاومت بیفتد، عضو «حماس» باشد یا «حزب‌الله لبنان»؛ دیگر، «دیگری» به حساب نمی‌آید. و به همین ترتیب است که مسجدهای بزرگ و مجللی در اروپا ساخته شود، پیام‌های تبریکی به مناسب عید قربان داده شود و میهمانی افطار هر سال رئیس‌جمهوری آمریکا برپاست.اما به محض اینکه مسلمانی با جوهر «مقاومت» علیه نظام سرمایه‌داری بلند می‌شود دیگر چند فرهنگ گرایی‌ای وجود ندارد. تحمل نمی‌شود و به یکباره از همه حقوق انسانی خلع می‌شود.

اگر «دیگری» مسلمان قصه ما، به فکر مقاومت بیفتد، عضو «حماس» باشد یا «حزب‌الله لبنان»؛ دیگر، «دیگری» به حساب نمی‌آید. و به همین ترتیب است که مسجدهای بزرگ و مجللی در اروپا ساخته شود، پیام‌های تبریکی به مناسب عید قربان داده شود و میهمانی افطار هر سال رئیس‌جمهوری آمریکا برپاست. اما به محض اینکه مسلمانی با جوهر «مقاومت» علیه نظام سرمایه‌داری بلند می‌شود دیگر چند فرهنگ گرایی‌ای وجود ندارد. تحمل نمی‌شود و به یکباره از همه حقوق انسانی خلع می‌شود برلوسکونی شاید صادق‌ترین سیاستمدار اروپایی بود، اما حرفی خلاف سنت زده بود. با یک جستجوی ساده می‌توان سخنان بوش‌، نتانیاهو شارون را در مورد اسلام پیدا کردند. همه آنها متفق‌القول اعلام می‌کنند که اسلام دین بزرگی است، نیروی معنوی عظیمی است و این رفتارهای تروریستی انحرافی از «اسلام واقعی» است.

درست به فاصله چند سال بعد تصاویر شرم‌آوری از برخورد سربازان آمریکایی با زندانیان عراقی در زندان مشهور ابوغریب انفجاری در سطح رسانه‌ها به بار آورد. سربازان آمریکایی زندانیان عراقی را به سختی شکنجه نداده بودند. آثار ضرب و جرحی روی بدن‌هایشان نبود و حتی آن تصویر مشهور عربی که روی سرش سرپوش گذاشته بودند و ظاهراً برق به بدنش وصل کرده بودند در واقع نمایشی از این کار بود و برق واقعی در کار نبود. سربازان آمریکایی، زندانیان عراقی را برهنه کرده بودند، روی هم تلنبار کرده بود و با آنها عکس یادگاری گرفته بودند.

سربازان آمریکایی بعدها به عنوان متخلفان ارتش آمریکایی محاکمه و بعضاً مجازات شدند. آنها به عنوان منحرفین از اصول اخلاقی ارتش آمریکا معرفی شدند و به عنوان یک رویه غیرمعمول در ارتش شناخته شدند. اما آنها واقعاً منحرف بودند که زندانیان عراقی را اذیت و آزار می‌کردند؟ این یک تخلف جزئی و شرورانه فردی بود؟

آنها تجسم فرهنگ لذتجو و نمایشی آمریکایی بودند و این آئین پذیرش عرب‌ها به فرهنگ آمریکایی بود: حالا شما مشهور شده‌اید و عکستان روی جلد رسانه‌های آمریکایی است: «به سرزمین رویاها خوش آمدید»

شاید شباهتی واقعی‌تر برای ثبت گزاره متن، حالا حالاها دیگر پیدا نشود. در کوران داغ روزهای بعد از انتخابات سال ۸۸، فضای مجازی و رسانه‌های مردمی پر شد از ویدئویی مشابه. ویدئویی که در آن معترضان به انتخابات بدن یک مخالفشان، یک حزب‌اللهی، کسی که طبعاً باید به عنوان یک «دیگری» طبق آموزه‌های تسامح‌گرای لیبرالیستی، پذیرفته می‌شد را برهنه می‌کردند و بعد از او فیلم‌برداری می‌کردند و فیلمش را پخش کردند.

به ابتدای متن برمی‌گردیم. این رفتارهای متعارض با شعارها و اهداف فرهنگ روادار لیبرالیستی، عقب نشستن از شعارها یا دید مزورانه به گزاره «هدف وسیله را توجیه می‌کند» نبود؛ حد نهایی شعارها، اهداف و مواضع مکتب روشنگری در واقع نهایتاً به همین جا ختم می‌شد. سال ۸۸، عقب نشستن روشنفکران ایرانی از شعارهایشان نبود، تحقق عملی شعارهای تمام این سال‌های آنها بود. لیبرال‌ها و روشنفکرها، دیگری را تحمل نمی‌کنند.

تعریف لیبرالیستی «دیگری»، تعریفی است که صراحتاً «مخالفانِ با گزاره تقلب» داخلش جا نمی‌شوند و این مخالفان از هر نوع حقوق انسانی خارجند و این یک «فریب» بزرگ اخلاقی نیست، این «واقعیت» دنیای جدید است و اتفاق تاریخی ماجرا اینجاست که تمام این ماجرا در روزی حل می‌شود که تهران، یکی از آرام‌ترین روزهای خود را طی کرد: ۹ دی. در یک راهپیمایی کاملاً مسالمت آمیز. همان چیزی که امروز کماکان به آن نیاز داریم. اگر از گزند اداری شدن درامان بماند.

میراث ۹ دی؛ نبرد علیه انفعال متقابل

چند سالی است که میان پرده‌های آیتمی کوتاهی از لحظات کمدی و مفرح اتفاقات دنیای واقعی در تلویزیون ایران زیاد پخش می‌شود، صحنه‌هایی که در آن آدم‌ها به در و دیوار می‌خورند، بچه‌ها روی کیک‌های پرخامه به خواب می‌روند، ناگهان از پله می‌افتند، به زمین می‌خورد و همه نمونه‌های مشابه دیگر...

تمام این صحنه‌ها معمولاً از صدای واقعی زیر صحنه خالی است، به جای آن صدای قهقهه خنده‌های مخاطبینی خیالی پخش می‌شود، در حالی که همه مخاطبین واقعی این صحنه‌ها می‌دانند که این صدای خنده‌های قهقهه آمیز صدایی از قبل ضبط شده و غیرواقعی است. آدم‌هایی وجود ندارند که به این صحنه‌ها بخندند، تدوینگر، انتخاب کننده تصاویر و یا تهیه کننده این آیتم‌های کوتاه تشخیص می‌دهد که شما در کجای صحنه باید بخندید و آدم‌هایی خیالی به جای شما می‌خندند. شما بعد از طی ساعات کاری خسته کننده کننده‌تان به خانه آمده‌اید، روبروی تلویزیون می‌نشینند و آدم‌های دیگری به جای شما می‌خندند، معمولاً شما همراه و به اندازه آنها نمی‌خندید، آنها به جای شما می‌خندند، اما شما احساس فرح و آرامش این خنده‌ها را به دست می‌آورید.

این مثال‌ها، نمونه‌های قابل‌توجهی از چیزی هستند که آن را «انفعال متقابل» می‌نامند.

چیزی که به هنگام صحبت از رسانه‌های جدید به جای امکان تعاملی آنها باید از آن صحت کنیم. دیگر لازم نیست ما بخندیم، لازم نیست گریه کنیم و لازم نیست فیلم ببینیم تا لذت ببریم، جایگزینی‌ها به وجود آمده‌اند که به جای ما در یک رابطه متقابل با ما این کار را انجام می‌دهند. همه موارد ذکر شده با احساسات و حالت‌های درونی ما سروکار دارد بدون اینکه آنها را به صحنه بیاورد. رسانه‌ها، آدم‌ها و گروه‌های اجتماعی مختلف احساسات مختلف شما را تجربه می‌کنند، نیازی نیست شما تجربه کنید.

آیا وضعیت انفعال متقابل دقیقاً مشابه با وضعیتی نیست که آرمانخواهان ایرانی در مواجهه با وضعیت حکومت اسلامی در جمهوری اسلامی ایران دچار آن شده‌اند؟ با پیش‌فرض قرار دادن این گزاره: «انقلاب کردیم؛ حکومت اسلامی تشکیل دادیم و آرمانگرایان را بر صدر دستگاه‌های حکومتی و اجرایی و قضائی نشاندیم و حالا با خیال راحت می‌توانیم بنشینیم و از جریان یافتن آرمانگرایی در جامعه لذت ببریم».

گزاره‌ای که در تمام این سال‌ها توسط آرمان‌گریزان میزپرست با اصطلاحاتی چون «تضعیف نظام» و «تأمین خبر برای رسانه‌های بیگانه» و… حمایت می‌شد. مردم خانه بنشینند و اداره امور را به مسئولین بسپارند.

به نظر می‌رسد که نماد مناسب‌تری از ۹ دی و ماجرای حوادث سال ۸۸ برای نمایش نادرستی بنیادین این گزاره دیگر به دست نیاید. آرمانی به نام جمهوریت نظام اسلامی در سال ۸۸ به خطر افتد. با خشونتی وسیع. از خرداد ۸۸ تا دی ماه ۸۸ حکومت تمام ابزارهای خود برای ناکامی متعرضان به این آرمان اصیل انقلابی را به کار برد. از استفاده از بازوهای رسانه‌ای و انتظامی تا تلاش جهت تشویق خواص برای روشنگری و زدودن غبارها از فضای جامعه و.... از سویی دیگر مردم اما به نظاره نشسته بودند تا ببیند که سرانجام چه می‌شود. سرانجامی نداشت تا آنکه مردم خود وارد دفاع از اصل جمهوریت نظام شدند و در ۹ دی ماه سال ۱۳۸۸ نه به صورت نمادین بلکه به صورت واقعی خیابان‌های تهران را-خیابان‌هایی که در این ۸ ماه صحنه نبرد متعرضان به جمهوریت با دستگاه‌های حکومتی و دولتی بود- تسخیر کردند و فریاد جمهوریت نظام را بلند کردند و آن وقت آنچه از آن به فتنه تعبیر می‌شد فروکش کرد. هیچ راه دیگری متصور نبود.



روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

احتمال مسمومیت با این خوراکی‌ها در تابستان وجود دارد