کولبر دیگری جان داد


کولبر دیگری جان داد

برای زنده‌ماندن جنگیدند؛ آنها برای نان با جان معامله می‌کنند؛ همان ٢٣ نفر. در آن سرمای استخوان‌سوز کولبران سقزی به خانه برگشتند، جز عثمان؛ کولبری که دل به کوره‌راه‌های پرپیچ و خم زد تا با دستمزد ٣٠٠‌هزار تومانی شکم خانواده پنج‌نفره‌اش را سیر کند، اما تاب و توانش کمتر از قدرت سرما و کولاک بود. مرد ٥٥ ساله در آن گروه بیست‌وسه نفره کولبران، تنها قربانی بود.

ظهر روز شنبه خبر ناپدید شدن چند نفر از اهالی سقز منتشر شد. تیم بیست‌وسه نفره کولبران سقزی پس از ورود به خاک ایران، گرفتار کولاک شدند و کسی از آنان خبری نداشت. تیم‌های امداد و نجات هلال‌احمر کردستان مأموریت خود را آغاز کردند. تیم‌های تخصصی هلال‌احمر استان به‌ حالت آماده‌باش درآمدند و هماهنگی‌های لازم با مرکز در راستای آمادگی و استفاده از بالگرد امداد و نجات برای جست‌وجوی مفقودان انجام شد. تیم‌های امداد و نجات کوهستان شهرستان‌های سقز و بانه آماده اعزام به محل حادثه شدند و تیم تخصصی امداد و نجات شهرستان دیواندره نیز به‌عنوان تیم پشتیبان در شهرستان سقز مستقر شد تا در صورت نیاز به محل حادثه اعزام شود. در ابتدا فردی که با هلال‌احمر تماس گرفته بود، از ناپدید شدن ٢٣ نفر خبر داد. دو ساعت بعد خبر رسید ٢١ نفر از این کولبران صحیح و سالم پیدا شده‌اند، اما از سرنوشت دو نفر دیگر خبری نبود، به همین دلیل امدادگران دست از مأموریت برنداشتند. تلاش‌ها ادامه داشت تا اینکه خبر سلامتی آن دو کولبر گمشده نیز رسید. کسی تصورش را هم نمی‌کرد که این ماجرا تلخ تمام شود و عثمان قربانی شود. برف و کولاک، چندین ساعت پیاده‌روی، شب سخت در روستایی خالی و در نهایت عبور از رودخانه سرد، این مرد میانسال را از پا درآورد.

عطاءالله همان کسی بود که پس از بی‌خبری از دوستان و برادرش هلال‌احمر را در جریان ماجرا قرار داده بود. خودش پا به پای امدادگران می‌رفت و گروه گروه کولبران را به روستا می‌رساند؛ هر لحظه با آنان در ارتباط بود؛ موقعیت جغرافیایی‌شان را به امدادگران اطلاع می‌داد؛ تمام جزییات این ماجرا را برای «شهروند» روایت می‌کرد. تا عصر روز شنبه عطاءالله خوشحال بود. با شادی از اینکه همه کولبران نجات پیدا کرده‌اند، حرف می‌زد. اما صبح روز یکشنبه دیگر توانی برای صحبت‌کردن نداشت. صدایش بوی غم گرفته بود. عثمان برادرش بود که در این حادثه جان داد. عطاءالله تنها کسی بود که در این ماجرا داغدار شد: «اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که برادرم را از دست بدهم.

وقتی شنیدم همه آنان صحیح و سلامت هستند خیلی خوشحال شدم. تا عصر، مرتب پیگیر بودم. نگران آن دو گمشده بودم. تا اینکه خبر رسید به خاک عراق برگشته‌اند، اما نزدیک ساعت ٨ شب برادرزاده‌ام با من تماس گرفت و گفت که عثمان حالش خیلی بد است. آنان پشت روستای مام سیف‌الدین بودند. بلافاصله با اهالی محل خودمان را به آنجا رساندیم. به هلال‌احمر هم اطلاع دادم، اما دیگر دیر شده بود. وقتی رسیدم برای برادرم آتش روشن کرده بودند، اما سرما امانش نداد؛ جان باخت.»

عطاءالله تا صبح بالای سر جسد برادرش بود. عثمان که از راه رودخانه میشاو رفته بود، از سرما یخ زد و حتی آتش هم نتوانست جان سرمازده‌اش را گرم کند: «کمی از مسیر را مجبور بودند از رودخانه بروند. بقیه هم رفته بودند، ولی برادرم جان باخت. عثمان سه پسر و دو دختر دارد. یکی از پسرانش مجرد است؛ بقیه ازدواج کرده‌اند. ما در کل سه برادر و سه خواهر بودیم. پدر و مادرم هم که فوت کرده‌اند. در خانواده ما فقط من و برادرم کولبری می‌کردیم؛ مجبور بودیم. در هر سفر ٢٥٠ تا ٣٠٠‌هزار تومان به ما دستمزد می‌دادند. برادرم در ساختمان و باغ کارگری هم می‌کرد. درواقع با کارگری هزینه زن و بچه‌هایش را تأمین می‌کرد. چون خودش را بیمه کرده بود، هرچه از کولبری به دست می‌آورد هزینه بیمه می‌داد. تقریبا ماهی یک‌بار به سفر می‌رفت. ١٠‌سال بود که کولبری می‌کرد. او مرد پرتوانی بود. هرچه کار می‌کرد خسته نمی‌شد، اما در این سفر نتوانست دوام بیاورد و جان باخت. پیکر برادرم به پزشکی قانونی منتقل شد و قرار است همین روز یکشنبه او را تشییع کنیم.»


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

بهترین فیلم‌ها و سریال‌های سال 2024 به انتخاب مجله تایم