روایتی از حمله گارد جاویدان به پادگان نیرو هوایی


روایتی از حمله گارد جاویدان به پادگان نیرو هوایی

بیستم بهمن سال 57 یادآور یکی دیگر از جنایات و خیانت رژیم پهلوی است که یک روز پس از بیعت تاریخی و بیاد ماندنی همافران نیروی هوایی ارتش با امام راحل(ره) در مدرسه رفاه تهران مورد هجوم و حمله قرار گرفتند.

به گزارش مشرق، یکی از گام‌های بلند و مهمی که در جریان پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی موجب نابودی حکومت پهلوی شد، قیام و خروش نظامیان نیروی هوایی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بود که در یک اقدام ماندگار انقلابی پیوند خود با امام خمینی(ره) و انقلاب مردم مسلمان ایران را اعلام کردند.

یک روز بعد از این روز بزرگ به عنوان نقطه عطفی در تاریخ انقلاب و ارتش یعنی در ۲۰ بهمن پرسنل نیروی هوایی مورد هجوم و حمله نیروهای گارد شاهنشاهی قرار گرفتند.

بیشتر بخوانید:

۲۱ شهید؛ برای محافظت از آرامگاه رضاشاه +عکس

در شهرها و مناطق مختلف کشور نیز همافران پایگاه‌های هوایی به خیل عظیم مردم پیوستند که استان خراسان و شهر مشهد نیز شاهد این پیوند تاریخی بود.

با گریزی به خاطرات شهید آیت‌الله مؤیدی که با عنوان «مهاجر الی الله» منتشر شده، کوتاه به بیان وقایع آن روز پرداخته‌ایم.

روایتی از حمله گارد جاویدان به پادگان نیرو هوایی

حمله نیروهای گارد به همافران

آیت‌الله مؤیدی درباره حمله نیروهای گارد به همافران می‌گوید: بیستم بهمن بود که رادیو و تلویزیون اعلام کرد بعد از اخبار امشب مراسم آمدن امام را پخش می‌کنیم. برای همین همه منتظر پخش برنامه بودند. یک مرتبه آمدند در منزل و گفتند همافرانی که روز قبل در مقابل امام رژه رفته بودند شب در سالن جمع می‌شوند که این مراسم را ببیند، وقتی که عکس امام ظاهر می‌شود این‌ها صلوات‌ می‌فرستند و با بلند شدن صدای صلوات این‌ها نیروهای گارد به آن‌ها حمله می‌کنند و به طرف همافران تیراندازی می‌کنند.

صدای شلیک و داد و بیداد این‌ها را همسایه‌ها که می‌شنوند همه را خبر می‌کنند. همان موقع بود که در منزل به من هم خبر دادند که گاردی‌ها به نیروی هوایی حمله‌ کرده‌اند. ما هم از منزل آمدیم بیرون و با جمعیتی که با ما بودند به طرف نیروی هوایی حرکت کردیم.

ساعت ده به بعد بود که به آن جا رسیدیم. جمعیت هم با صدای الله اکبر حرکت کرده بودند و به آن جا آمدند. حالا نمی‌دانم حکومت نظامی هم بود یا نه ولی اگر هم بود ساعتش خیلی کم بود یعنی از دوازده به بعد بود. جمعیت همین طور با صدای الله اکبر به داخل خیابان می‌آمدند. در جلوی در پادگان نیروی هوایی که طرف تهران‌نو بود با رفتن روی دوش یک نفر شروع کردم برای مردم صحبت کنم. گفتم ما تا خاطرمان از سلامتی همافران جمع نشود از این جا نخواهیم رفت. صدای تکبیر و فریاد «صحیح است صحیح است» مردم بلند شد.

روایتی از حمله گارد جاویدان به پادگان نیرو هوایی

خلاصه ما تا چند ساعت از شب رفته آن جا ماندیم و گفتیم تا با آن‌ها ملاقات نکنیم از این جا نمی‌رویم. تا این که فرمانده پادگان مجبور شد تعدادی از ما را به داخل پادگان ببرد. ولی باز آن جا نگذاشت که ما به همافران سرکشی کنیم برای همین آمدیم بیرون. آن‌ها هم گفتند شما خاطرت جمع باشد ما با همافران کاری نداریم. همافران هم چون همبستگی‌شان را با حضرت امام(ره) و مردم و انقلاب اعلام کرده بودند می‌ترسیدند که اگر مردم بروند دوباره مورد حمله قرار بگیرند و این امکان هم وجود داشت که اگر مردم از آن جا متفرق شوند این‌ها را به شهادت برسانند. لذا مردم همان جا مانند تا این ساعت یک نصف شب شد.

چون هوا سرد بود مردم لاستیک‌ آوردند آتش زدند تا خودشان را گرم نگه دارند. در همین موقع بود که نیروهای حکومت نظامی وارد عمل شدند و با انداختن گاز اشک‌آور، با مردم درگیر شدند و تعداد زیادی را دستگیر کردند و به کلانتری تهران‌نو بردند. تعداد بازداشتی‌ها به قدری زیاد بود که کلانتری در حد انفجار بود.

حمله دوباره نیروهای گارد به همافران و مسلح شدن مردم

فردا صبح زود دو مرتبه نیروهای گارد و همافران با یکدیگر درگیر شدند. همافران هم شروع کردند سلاح‌هایی را که در اختیار داشتند بین کسانی که کارت‌های پایان خدمت داشتند تقسیم کنند. همان موقع بود که افراد به منزل ما آمدند و گفتند که دارند مردم را مسلح می‌کنند. کسانی که اسلحه بلد بودند می‌رفتند و سلاح می‌گرفتند. اسلحه‌ها هم از پشت دیوار نیروی هوایی وارد محله می‌شد. با مسلح شدن مردم درگیری‌ها شدت بیشتری گرفت. اولین جایی که مردم به آن حمله کردند کلانتری تهران‌نو بود که افراد زیادی در آن جا بازداشت بودند. البته شنیدم که رئیس ستاد شهربانی به نیروهایش گفته بود که مقاومت نکنند. بعد از تصرف کلانتری تهران‌نو وقتی توی مسجد ما اعلام کردند که آن جا تصرف شده است مردم جرأت پیدا کردند و به طرف نارمک حرکت کردند و یکی یکی جاهایی را به تصرف خودشان در آوردند.

روایتی از حمله گارد جاویدان به پادگان نیرو هوایی

منزل ما هم پایگاه این افراد شده بود. یعنی در آن جا کوکتل مولوتف درست می‌کردند، مجروح می‌آورند، وسایل برای مراقبت از زخمی‌ها می‌آوردند. وقتی من رسیدم دیگر توی منزل جا نبود برای همین گفتم این‌ها را به مسجد ببرید. خلاصه منزل ما و مسجد شده بود به عنوان ستاد که از آن جا برای حمله برنامه‌ریزی می‌کردند، مجروحین را هم برای مداوا به آن جا می‌آوردند. از فردا این حرکت به جاهای دیگر هم سرایت کرد.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دیدن پورن توسط بچه ها، چگونه برخورد کنیم؟