برای پسر باران علی عامهکن
پسر باران، که با ابرهای بهاری زاده شد، بر جنگلهای گیلان بارید و رویید و سبز شد،...
پسر باران، که با ابرهای بهاری زاده شد، بر جنگلهای گیلان بارید و رویید و سبز شد، اما نابهنگام، توفان مرگ درخت زندگیاش را شکست.
ده سال از آن زمان میگذرد، چرخش فصلها و دوباره در اسفندماه که ماه زایش و رویش است، پسرباران میان ما نیست و هست.
سخن از علی عامهکن است، هنرمندی جوان و بسیار توانا که هم تصویرگری و هم نقاشی و کارهای گرافیک میکرد. در همه این زمینهها ذوق و استعداد سرشاری داشت. او بیش از همه به عنوان همراه و همگام با نشر چیستا و موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان کار کرد، در پروژههای فارسی آموز ادبی و واژه نامه چیستانی و کتاب تصویری «افسانه درخت خرما و بزی». اکنون این افسانه روزانه یا هفتگی در موزه کودکی ایرانک برای بسیاری از کودکان اجرا میشود و بخشی از فضای موزه اثر دست این هنرمند جوان است.
علی عامهکن همیشه برای دوستداراناش، طعم جنگلهای گیلان و شعر نامدار «باز باران» و آن کودک دهساله راوی شعر را میدهد.
...
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان:
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
و در این سروده او را میبینیم با همه، آرزوهایش، رویاهایش، و آن انگشتهایی که برگ کاغذ سفید را به رنگ آبی آسمان و دریا، به رنگ نارنجی خورشید، به رنگ سبز جنگل درمیآورد، او که دیگر در میان ما نیست و شاید اکنون در دل یک درخت در جنگلهای گیلان به آرامش ایستاده است
و از میان شاخ و برگها ما را نگاه میکند و باز میخواند:
من به پشت شیشه تنها
ایستاده:
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
و علی که کودک ده ساله جنگلهای گیلان است در جایی دیگر از زندگیاش میگوید:
با دوپای کودکانه
میپریدم همچو آهو
میدویدم از سر جو
دور میگشتم زخانه
میپراندم سنگریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
میشکستم کرده خاله
میکشانیدم به پایین
شاخههای بیدمشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
و همین جا درمیمانیم، که رازهای زندگانی چیست؟ راز زندگی که پسر بازیگوش گیلان را از ما گرفت؟ نمیدانیم آیا برای این نابهنگام رفتن پاسخی هست؟ یا بیهوده در تلاشایم که پاسخی برای آن بیابیم. هرچه هست، با این پرسشگری علی با ما زندگی میکند، هربار که یاد آن دستها میافتیم که چه هنرمندانه میتوانست تصویر بیافریند و هربار که آفریدههایش را میبینم، حس میکنیم، او دارد با این آفریدهها با ما زندگی میکند، درست مانند ما!