یک فروردین، زادروز یحیی مافی
در زادروز یحیی مافی، برای آشنایی با نقش خانم و آقای مافی در بنیانگذاری آموزش و...
در زادروز یحیی مافی، برای آشنایی با نقش خانم و آقای مافی در بنیانگذاری آموزش و پرورش پیشرو، سخنی مستندتر از سخن دانش آموزان سابق این مدرسه نیست که از روزن آن، تفاوت مدرسهای برپایه رویکرد خلاق با مدرسههای معمولی در نظامهای ایستای آموزشی را بشناسیم. مژده دقیقی نویسنده این نوشتار، خود یکی از مترجمان نام آشنای ادبیات در ایران است.
یادشان همواره سبز و راهشان پُر روهروباد!
من در دهه ۱۳۴۰ به مدرسه مهران میرفتم. مدرسه مهران جایی متفاوت در نظام آموزشی ما داشت و همواره هنوز از خودم میپرسم چگونه میشود که در یک نظام بسته چنین آموزشگاهی بنا گذاشت که پس از گذشت دههها دانش آموزان آن همچنان با تمام وجود به آن دلبسته باشند. گاهی فکر میکنم که ما مهرانیها خیلی سعادت داشتیم که در این مدرسه درس خواندیم و توانستیم از مواهبی که در آن وجود داشت بهره ببریم. از نظر من اولین و برجستهترین موهبت آن وجود خانم و آقای مافی بود که درک ما را از مدرسه دگرگون کرد. چون ما دائم در کنارمان میشنیدیم که مدرسه ما اینطور است یا بچهها وقتی که جمعه میشود عزا میگیرند که باید شنبه به مدرسه بروند و به خاطر خیلی چیزها ممکن است تنبیه شوند. اما ما هر شب که میخوابیدیم با این احساس خوب بیدار میشدیم که میرویم به جایی که بهتر از خانه است و بیشتر به ما خوش میگذرد. این خوشگذرانی معنای خاصی داشت. نه این که ما میرفتیم مدرسه و همهاش رقص و آواز بود. بلکه محیط به گونهای بود که ما در همین حال که بسیار جدی درس میخواندیم اما این درس خواندن به شیوهای بود که ما لذت هم میبردیم. این چیزی بود که من بعد از مهران دیگر هرگز تجربهاش را پیدا نکردم.
من این شانس را داشتم که در مدرسه مهران از کتابخانه آن بهره ببرم و از همان زمان همه زندگیام کتاب شد. در حقیقت با کتابهایی که ما از کتابخانه میگرفتیم، معنای مطالعه فراتر از درس و مشق را آموختیم و به نقش چنین مطالعاتی در زندگی فردی و اجتماعی پی بردیم. جالب این بود که ما به عنوان بچههای مدرسه مهران با کتابهایی که از کتابخانه میگرفتیم میتوانستیم روی بچههای فامیل یا همسایهها نیز تأثیر بگذاریم. آنها این کتابها را در دست ما میدیدند و با خواهش و تمنا از ما قرض میگرفتند و میخواندند. بدین ترتیب ما نه تنها زندگی فردی و اجتماعی خود را تغییر میدادیم، بلکه کاری میکردیم که همسالانمان نیز از کتاب بهره ببرند و زندگیشان را پربارتر کنند.
نکته دیگر وجود مقرراتی بود که در مدرسه به اجرا گذاشته شده بود و همه موظف بودند که آن را اجرا کنند. برای نمونه در مدرسه ما حق نداشتیم موز بیاوریم. چون آن زمان موز جزو میوههای لوکس بود و تنها خانوادههای پولدار میتوانستند موز برای خانواده بخرند. برای این که بچههای خانوادههای کمدرآمد، هوس خوردن موز نکنند، این میوه نباید به مدرسه میآمد و هیچ کسی هم البته این قانون را زیر پا نمیگذاشت.
(مژده دقیقی - مترجم)
از کتاب زیستن برای روشنگری، محمدهادی محمدی، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان