پایتخت؛ با سانسور و بی سانسور دوست داریم!
انگار هر کدام از ما در درونمان یک بخشی از شخصیتهای پایتخت را داریم که مدام میگوید این کار را بکن و آن کار را نکن، حواست جمع باشه، این موقعیت را بچسب و...
عصر ایران ؛ کاوه معینفر - شب گذشته و بعد از پخش قسمت پنجم سریال پایتخت 6 برخی از بازیگران این سریال از سانسور این قسمت انتقاد کردند، احمد مهرانفر (بازیگر نقش ارسطو عامل) در صفحه اینستاگرامش نوشت: «اَمان از سانسور با این وجود ما باز هم در خانه می مانیم» و بهرام افشاری (بازیگر نقش بهتاش فریبا) هم دیگر منتقد حذفیات این قسمت بود که نوشت: «لطفا خواهشا انقدر سانسور نکنید، من دیگه رد دادم» اما یک نکته را باید برای بازیگران و تمام عوامل پایتخت خاطرنشان کرد که با سانسور و بدون سانسور این مجموعه تلویزیونی دوست داشتنی است.
سریال پایتخت یک اتفاق منحصر بفرد است، تا به حال 5 فصل از آن پخش شده و در فصل ششم هم هنوز جذاب و دوست داشتنی است. سریالهای دیگری هم بودهکه مورد استقبال مخاطبان قرارگرفتهاند مانند «روزی روزگاری» و یا پیشتر «دایی جان ناپلئون» اما آنها در یک فصل تمام شده است اما ما الان پایتخت 6 را هر شب نگاه میکنیم و این دستاورد کمی نیست.
مهمترین رکن هر فیلم یاسریالی فیلمنامه آن است و اگر فیلمنامه جذاب و گیرایی وجود نداشته باشد هیچ کدام از عوامل دیگر مانند کارگردان، بازیگر، فیلمبرداری،موسیقی و ... نمیتواند آن را نجات دهد. در پایتخت همین قضیه اتفاقا بسیار مشهود است و مهمترین عامل موفقیت آن فیلمنامه است.
هر فیلمنامهای بر 2 محور اساسی استوار است: 1- پیرنگ یا خط داستانی 2- شخصیت یا شخصیتها
پایتخت 6 در بخش اول یعنی روند اتفاقات و خط داستانی (پیرنگ) بر اساس موقعیتهای که شخصیتها در آن قرار دارند جذاب و گیراست برای مثال در همین چند قسمت که از پایتخت 6 پخش شده است ببینیم چند موقعیت جذاب داستانی داریم: راننده نماینده مجلس شدن نقی معمولی و طبق معمول مانور نقی بر موقعیت و جایگاه حساسی که دارد، زندانی بودن ارسطو عامل، آزادی از زندان و تلاش برای پیدا کردن کار، مرگ بابا پنجعلی و اهدا تمام اعضا بدن او، گوینده خبر شدن هما سعادت، ازدواج فهیمه و رحمت ومخالفت بهتاش و بهروز ( بچههای فهیمه) با این وصلت، دروازبان شدن بهتاش فریبا در تیم نساجی و ... حال هر کدام از این موقعیتها در کنار همدیگر و زیست شخصیتها برای رسیدن به خواستهای که دارند طبیعتا توجه برانگیز و جذب کننده مخاطب است.
در بخش دوم هم شخصیتهای پایتخت درآمده و شکل گرفتهاند، آنها را در 5 فصل قبلی همراهی کردهایم و میشناسیم، تیپ نیستند بلکه شخصیتهایی شدهاند هر کدام با مشخصات و مختصات معلوم خود. آنچه انجام میدهند و میگویند برایمان آشناست و هر کدام اگر کاری غیر از آن انجام دهد یا غیر از آن باشد برایمان جالبتر خواهد بود مانند: زندانی شدن ارسطو و حرفهایی که الان درباره حبس و قفس میزند مانند جمله «لعنت به دیوار» جنس همان حرفهای ارسطو است اما زاویه جدیدی در زندگی اوست. بهر جهت نباید از توانایی محسن تنابنده به عنوان سرپرست نویسندگان این 6 فصل پایتخت غافل ماند که توانسته این همه سال چنین رویهای را حفظ کند.
سیروس مقدم کارگردان سریال پایتخت
غیر از فیلمنامه کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین، موسیقی، صدا ، طراحی صحنه و لباس و ... همگی با هم بسیار هماهنگ و به بهترین شکل در خدمت ارائه یک محصول صدا و تصویری متناسب با فیلمنامه است. اصطلاحا فرم و محتوای اثر خوب به هم چفت شده است.
سیروس مقدم و الهام غفوری به عنوان زوج کارگردان و تهیهکننده هم به خوبی از عهده شکل گیری چنین وحدت فرمی برآمدهاند. موسیقی آریا عظیمینژاد هویت دارد، کافی است بخشی از موسیقی را بدون تصویر بشنویم سریع میتوان پی برد که این موسیقی سریال پایتخت است.
برای مثال یکی از موقعیتهای دراماتیکی که در این فصل خلق کردند: در جشن نفس که به مناسبت اهدا عضو بابا پنجعلی برگزار شده است، خانواده نقی با شخصی دعوایشان شده است و وسط این هیاهو هما به نقی زنگ میزند که استرس دارد که برای اولین بار در تلویزیون خبر بخواند، نقی در میان بلبشو و کشمکش این صحنه شروع میکند به دلداری دادن هما و ذکر خاطراتی از زندگیشان، هرچه فکر میکند چیز خاصی یادش نمیآید عاقبت روز تولد بچههای دوقلویشان را برای هما یادآوری میکند و از این راه او را آرام میکند.
انصافا خلق چنین موقعیت پر ریسکی نشان از سر نترس سازندگان و توانایی تمامی عوامل پایتخت دارد. از نویسنده و کارگردان گرفته تا فیلمبردار، صدابردار، طراح صحنه،طراح لباس، آهنگساز، تدوینگر، صداگذار، گروههای تولید و تدارکات و دستیاران گروههای کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری، صحنه و ...
بازی بازیگران مجموعه پایتخت به اذعان اهالی فن یکی از نقاط قوت این مجموعه نمایشی است، محسن تنابنده، احمد مهرانفر، ریما رامینفر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی، بهرام افشاری، سارا و نیکا فرقانی اصل و ... انصافا همگی تاثیرگذار و درست ایفای نقشهایشان را بر عهده دارند. در هر محصول نمایشی این بازیگران هستند که تمام حرفها وحسها را به مخاطب منتقل میکنند. برای همین است که در سینما جایگاه بازیگر تا این حد مهم است. اگر بهترین فیلمنامه هم وجود داشته باشد ولی بازیگران درست نقش را ایفا نکنند مخاطب سریع آن را پس میزند.
استفاده از جغرافیای شمال و گویش شیرین مردم مازندران بر خلاف معمول سریالها مخاطب را با خود همراه ساخته و انگار یک سفر به آن منطقه کرده است، این هم از دیگر حسنهای سریال است.
پایتخت در به تصویر کشیدن جزئیات بسیار موفق است، جزئیاتی به ظاهر ساده اما عمیق و کاربردی. مانند تبخال زدن هما در اولین شب گویندگی خبر، مشق نوشتن بهروز و همزمان گفتن آخرین اطلاعات از دعواهای رحمت، رحمن، رحیم. کلاه پیتر چکی بهتاش( پیتر چک: دروازبان معروف اهل کشورچک که در تیمهای چلسی و آرسنال انگلیس بوده و هست، به علت یک آسیب دیدگی همیشه در زمان بازی یک کلاه ضربهگیر مخصوص بر سر دارد) که همیشه بر سر دارد حتی با آن میخوابد!
یا برای مثال در صحنهای که هما در تست گویندگی قبول شده و با محمدرضا حیاتی (گوینده خبر معروف) در حال خداحافظی است موقع خروج تنهاش میخورد به یک سری کاغذ و وسیله روی میز و آنها بر زمین پخش میشوند، هما شرمنده میشود چون قبلتر با حیاتی راجع به وزن کم کردن و ... حرف زده است، این اندازه از جزئیاتپردازی تاثیر گذار در خط قصه واقعا تحسین برانگیز است.
اما چرا پایتخت را دوست داریم؟ چرا در یک سریالی که این همه شخصیتها با همدیگر درگیر و یا حتی دروغگو هستند باز ما آنها را میبخشیم؟ دلیل این است که ما هم خودمان هر کدام به شکلی دغدغهها و درگیریهای شخصیتهای پایتخت را داریم. مانند نقی، ارسطو، هما، بهتاش، فهیمه، رحمت و ...
انگار هر کدام از ما در درونمان یک بخشی از شخصیتهای پایتخت را داریم که مدام میگوید این کار را بکن و آن کار را نکن، حواست جمع باشه، این موقعیت را بچسب و ... به همین دلیل هم با این شخصیتها در این حد مانوس میشویم.
رنگ به رنگ شدن و تغییر شخصیتها در موقعیتهای مختلف قابل درک است، نقی معمولی همیشه دوست دارد به یک موقعیت بهتر برسد، سری تو سرها در آورد، مهم باشد، به او احترام بگذارند (هِد فامیل باشد) و ... شاید برای چنین جایگاهی تمام کارهایی که میکند موجه نباشد اما کیست که چنین اتفاقاتی را در زندگی خودش و اطرافیانش ندیده باشد و تجربه نکرده باشد؟ یا یاور همیشه مومن ارسطو ، پسر خاله و دوست همیشگی نقی، همواره به دنبال رسیدن به نیمه گمشدهاش است، ساده اما دنیا دیده، وفادار اما منتقد اوضاع و نقی...، هما (مادر، همسر، فامیل) دلسوز، سنگ صبور خانواده، به دنبال بهتر کردن اوضاع، آشتی دادن آدمها و ...
برخی در فضای مجازی نوشتهاند که در این فصل ششم بی احترامی به بزرگترها بسیار مشهود است و از این قضیه شاکی هستند باید به آنها گفت کمی صبر کنید مطمئن باشید دوباره همه چیز به روال خود بر میگردد، پایتخت این گونه است، میشکند اما دوباره میسازد.
جدال اصلی پایتخت جدال بین خانواده و مناسبات سنتی آن با اتفاقات امروزه و تغییرات جهان معاصر است. اگرچه جهان به سرعت در حال تغییر است اما پایتختیها سعی دارند همراه با این تحولات حرمتها را هم حفظ کنند، بزرگ و کوچکی رعایت کنند، خانواده همچنان خانواده بماند. کدام یک از ما دوست نداریم؟
بر روال فصلهای گذشته همیشه در پایتخت یک سفر رویایی یا موقعیتی تخیلی وجود دارد مانند (سفر به سوریه و درگیر شدن در وسط جنگ داعش در فصل گذشته، یا سفر به تهران و آمدن نامزد چینی ارسطو در فصل سوم و...) حال باید دید سفر و موقعیت خاص فصل ششم چیست؟
غالبا دیالوگها و تکیه کلامهایی از شخصیتهای پایتخت به فرهنگ عامه مردم راه یافته است مانند: فدایی داری/ مگه داریم، مگه میشه؟/ حساس نشو، حساس نشو/ آخ، آخ، آخ، آخ/ ناهار نخوردمه/ ای خِدا/ وله کن و... باید دید این فصل چه دیالوگی در آستین دارد؟ تا بحال بهتاش میگوید: «من دیگه رد دادم»
شاید خواننده این متن فکر کند چه اندازه از این سریال تعریف نوشتهام، واقعیت این است که بسیار بیشتر از این میتوانستم بنویسم اما از حوصله این نوشتار خارج است و در آخر تصریح کنم که این نوشته رپرتاژ آگهی نیست و با سانسور و بدون سانسور این مجموعه نمایشی را دوست دارم.
عکسها: مهدی حیدری
____________________________________________
بیشتر بخوانید...
«پایتخت» در عصر کرونا مردم را خانهنشین کرد