به گزارش مشرق، اجازه دهید این مطلب را با چند پرسش شروع کنیم. محسن چاوشی خواننده خوبی است؟ آیا او خواننده پرطرفداری است؟ چاوشی یکی از قلههای موسیقی دهه اخیر ایران است؟ آیا چاوشی شاعر خوبی است؟ ممکن است جواب اکثر مخاطبان به این سوالات بهجز سوال آخر مثبت باشد. خوانندگانی در جهان و ایران بودند و هستند که ترانههای قطعاتشان را خودشان مینویسند و ظاهرا اتفاق بدی هم نیست؛ از باب دیلن و جونی میچل تا رضا صادقی و محسن یگانه.
اما حکایت اینها هم با خودشان و هم با چاوشی متفاوت است. چاوشی تاکنون حداقل سه قطعه با نامهای «کجایی»، «شرح الف» و «او» را با اشعاری از خودش ساخته و خوانده است. کجایی که به اسم عزیزم کجایی معروف شده است برای تیتراژ سریال خانگی شهرزاد ساخته شد و آنقدر مورد استقبال قرار گرفت که کمتر کسی حواسش به این باشد که خون را داخل رگها میریزند و نه رگها را داخل خون! تعبیر و تشبیهات بیدلیل در آن آهنگ پرطرفدار کم نبود. برخی شاعران و کارشناسان فرهنگی هم اعتراض کردند اما زور فحشهای طرفداران چاوشی آنقدر بیشتر بود که آنها ترجیح دادند سکوت کنند و دیگر ادامه ندهند. در سال جدید اما چاوشی باز هم دو قطعه با ترانههای خودش منتشر کرد؛ قطعاتی که نشان داد یا مشاوران خوبی ندارد یا برخلاف آنچه در سالهای اخیر از خود نشان داده آدم باهوشی نیست.
بیشتر بخوانید:
چاوشی توهم مولانا بودن زد؟!
چاوشی و اوزان دوری
استفاده از اوزاندوری در موسیقی اتفاق تازهای نیست. وزن دوری یا متناوب وزنی است که هر مصراع آن از دو قسمت تشکیل شده و قسمت دوم، تکرار قسمت اول است. مانند وزن مفتعلن فاعلن، مفتعلن فاعلن در قطعه «او» از محسن چاوشی. «تاجگذاری کند آمده کاری کند / بت شکند ماه ما بندهنوازی کند» به اینکه اساسا این بیت قافیه ندارد و یک دانشآموز سال ششمی هم شاید بداند که کاری و نوازی بههیچوجه نمیتوانند همقافیه باشند.
جنس ترانههای چاوشی با ترانههای مثلا رضا صادقی یا محسن یگانه که خودشان مینویسند متفاوت است. یگانه و صادقی هیچگاه ادعای حرکت در عرفان و شهود و سلوک نداشتهاند و بعید است داشته باشند زیرا فضای کاریشان تفاوت دارد. اما تشبیه چاوشی به مولوی و استفاده از هشتگ «مولوی زمانهات را بشناس» فراتر از یک طرفداری ساده است.
روزبه نعمتاللهی هم دیگر خوانندهای بود که هرچند با آلبوم «عمو زنجیرباف» مشهور شد اما با استفاده از لباس و ظاهر و اشعار مولوی میخواست در ادامه برای خودش کاراکتر دیگری تعریف کند که چندان موفق نبود. استفاده از اوزان دوری و کلمات ثقیل و جابهجایی عبارات هیچکس را مولوی نکرده است و نخواهد کرد.
مگر چاوشی چه گفته است؟
به این ابیات دقت کنید: «آمده با قصد خود هرچه بت قادر است/ با تبرش یک نفس دستدرازی کند»، «لافتی ای پدر لافتی جز شما/ فزت به ربک علی فرق تو را میخرم»، «بنده سر افکندهام در گذر از نطفهات/ قول دهم چون شما شیر خدایی روم»، «یه دنیا غریبم، کجایی عزیزم/ بیا تا چشامو تو چشمات بریزم»، «همهجارو گشتم، کجایی عزیزم/ بیا تا رگامو تو خونت بریزم»، «بیا روتو روکن... »، «کبر چو شیطان بود، شرح الف این بود/ در پس کبر آمدی، اکبر اوزان من» و... . اینها نمونههایی است از سرودههای محسن چاوشی در سه قطعهای که پیشتر به آن اشاره کردیم؛ ابیاتی که گاه نه وزن درستی دارند و نه قافیه و مهمتر از همه معنی صحیحی هم ندارند.
مهدی زنگنه، شاعر در بررسی قطعه «او» با اشاره به مضامین این شعر گفته است: «شگفتی است که خواننده بدون توجه به قافیه، قصد دارد فرق شکاف خورده مولا را بخرد؛ واقعا چگونه میتوان فرق حضرت را خرید؟ شاعر سپس با همین منوال نیازی به قواعد ادبی احساس نکرده و «میشوم» را پس از «میخرم» میآورد: «همچو برادر شهید دست وسرم آنِ او/ زهر بنوشم شَها بنده شهیدت شوم» واشگفتا! واعجبا از بیت بعد! شاعر خود را نطفه مولا معرفی میکند و از ایشان میخواهد از او بگذرد و قول میدهد شیر خدایی رود! بله! شیرخدایی رود! نه اینکه شیرخدایی شود! بلکه همانند مولا شیرخدایی رود! و ما همچنان از درک این معانی عاجزیم!»
مخالفان و حتی طرفداران محسن چاوشی حق دارند به این کلمات آهنگین معترض باشند. باور کنیم که اینها شعر نیست. ایرانیان بهصورت ذاتی و به پشتوانه تاریخ گرانسنگ فرهنگی و ادبیشان، شعر را میشناسند و گوششان با وزن آشناست. خانهنشینی، دوری از اجتماع و اغراق در حمایت و طرفداری، شاید دلایلی باشند که باعث شده این خواننده دوستداشتنی و کاربلد به وهم مولوی بودن برسد و فکر کند که دیگر کار تمام است.
شاعران چه گفتند؟
ترانهسرایی محسن چاوشی صدای اعتراض شاعران را بلند کرده است. اگر نقد سعید بیابانکی به ترانه عزیزم کجایی باعث شد که طرفداران چاوشی بهصورت حقیقی و مجازی از خجالت او دربیایند اما در سال جدید تعداد معترضان و منتقدان به این خواننده محبوب بیشتر شده است.
محمدعلی بهمنی یکی از شاعرانی است که بهخاطر آلبوم «ابراهیم» چالشهایی با این خواننده و موافقانش داشت. اسماعیل امینی شاعر دیگری است که در واکنش به قطعه «او»ی چاوشی یادداشتی را منتشر کرد و در آن نوشت: «شعری به نام محسن چاوشی منتشر شده اما عجیب است که خواننده، شعر خود را غلط میخواند.
به نظر میرسد خواننده از اطرافیانش برای سرهم کردن این سطرها کمک گرفته است. یکی از همان اطرافیان و یارانش نوشته است که منتقدان این شعر، چون نام چاوشی زیر شعر است به آن حمله میکنند و اگر بدون نام منتشر شده بود با شعر مولانا، برابرش میدانستند و نیز اینکه منتقدان حرفهای کلی میزنند و به کاستیهای مشخص شعر اشاره ندارند.»
اسماعیل امینی در ادامه این یادداشت سطر به سطر شعر را مورد بررسی قرار داده و از هر بیت فقط به یک کاستی آن اشاره کرده و در انتها آورده است: «بازار ابتذال، تقلید، جعل و دروغ رونقی دارد. صدای ساختگی، حنجره الکترونیکی، عرفان مشتریپسند، موسیقی سنتی زرد، داریوش دست دوم، ابی دروغین، سیاوش قمیشیجعلی، گلپای طرح ژنریک، فرهاد مهرداد تقلبی و... تا بیاید برسد به مولانای دروغین و سرودههای پوچ و آشفته و پرغلط با زبانی الکن و درونمایهای سخیف.» مهدی زنگنه و محسن احمدوندی از شاعران و دانشآموختگان زبان و ادبیات فارسی هم با انتشار یادداشتهایی در خبرگزاری تسنیم به ترانه محسن چاوشی نقدهایی وارد کردند.
هرکسی را بهر کاری...
اختلافنظر و حتی دعوا بین آهنگساز و خواننده و خواننده و شاعر قدمت چندین دههای دارد و در دنیای امروز امری بدیهی است. وقتی خوانندهای مدتی طولانی با یک شاعر یا ترانهسرا همکاری کند و اتفاقا موفق هم بشود، این شائبه پیش میآید و گفته میشود که فلانی اگر موفق است بهخاطر شعرهای فلانی است و این همان جایی است که میتواند به نابودی دوطرف بینجامد. خواننده برای اینکه نشان دهد بهخاطر تواناییهای خودش مشهور و موفق شده است یا میرود سراغ شاعری دیگر یا خودش شروع به سرایش میکند که امان از این تصمیم آخری! شاعر هم سرودههایش را فارغ از اینکه مرتبط باشد یا نه دراختیار خواننده دیگری قرار میدهد و به همین راحتی یک ترکیب موفق که آثار گوشنواز زیادی را تولید کرده بودند از هم میپاشند و گاه در دنیای حرفهای نابود میشوند.
حالا و فارغ از اینکه آیا بین چاوشی و ترانهسرایش اختلافی پیش آمده یا خیر باید برای این خواننده با دانش و محبوب تکرار کرد که هرکسی را بهر کاری ساختهاند و هر حوزهای را نباید تجربه و سپس پخش عمومی کرد. توهم مولوی بودن در دوره معاصر برای محسن چاوشی خطرناک و حتی نابودکننده است. اینکه عرفان سطحی و ملالآور در سالهای اخیر رونق گرفته به دلایل دیگری مرتبط است که در این مجال نمیگنجد اما همینقدر باید گفت که اساسا ربطی به ترانههای چاوشی ندارد.
بهعنوان یک علاقهمند به صدای چاوشی و ترانههای خاطرهانگیزش نگران هستم که مبادا سرنوشت امیر تتلو برای چاوشی رقم بخورد. وجود طرفداران میلیونی هم مزایایی دارد و هم خطراتی. اینکه هنرمند به سمتی برود که هواخواهانش میخواهند برای او سم است و درنهایت توسط همان طرفداران مواخذه و احتمالا کنار گذاشته میشود. چاوشی از «نفرین» و «خودکشی» رسید به «من خود آن سیزدهم» و «امیر بیگزند» و این یعنی پیشرفت و انتخاب صحیح مسیر. اما قهرمانها بهتر میدانند که حفظ قهرمانی از تصاحبش سختتر است.
چاوشی در 40سالگی حدود 10 آلبوم رسمی داده و مقداری ترانهها و آلبومهای غیررسمی. حتما میتواند در دنیای موسیقی ماندگار شود و تعداد این ترانهها را بیشتر از اینها کند به شرطی که به چاه «بهبه» و «چهچه» افراطی نیفتد و قید مولوی بودن را بزند و به همین محسن چاوشی بودن اکتفا کند. آقای محسن چاوشی عزیز! لطفا فقط برایمان بخوان.