روند آموزش از «تئوری» به «عملی» اشتباه محض است/ معلمانِ موسیقی مطالعه نمی‌کنند و با کتاب قهرند


روند آموزش از «تئوری» به «عملی» اشتباه محض است/ معلمانِ موسیقی مطالعه نمی‌کنند و با کتاب قهرند

پدرام امینی می‌گوید: در کشور ما اول به تئوری می‌پردازند و پس از آنکه هنرجوها خسته شدند و مثلا هفتاد درصد آنها ریزش کردند به سراغ مقولات و دروس عملی می‌روند. این رویه اشتباه است.

پدرام امینی می‌گوید: در کشور ما اول به تئوری می‌پردازند و پس از آنکه هنرجوها خسته شدند و مثلا هفتاد درصد آنها ریزش کردند به سراغ مقولات و دروس عملی می‌روند. این رویه اشتباه است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، پدرام امینی‌ابیانه (آهنگساز، مدرس و نوازنده گیتار) که سال‌هاست در زمینه آموزش موسیقی و ساز گیتار فعال است و شاگردانی بسیاری تربیت کرده و کتاب‌های «آموزش جامع گیتارفلامنکو»، «300 نکته که خواننده‌ها باید بدانند» و «خودآموز گیتار پاپ» را به رشته تحریر درآورده، درباره اهمیت مقوله آموزش می‌گوید: در کشور ما اول به تئوری می‌پردازند و پس از آنکه هنرجوها خسته شدند و مثلا هفتاد درصد آنها ریزش کردند به سراغ مقولات و دروس عملی می‌روند. این رویه اشتباه است. البته در سازهایی چون تنبور که در منطقه کرمانشاه مرسوم است، این رویه درست است و موسیقی مقامی بر همین اساس و به صورت سینه به سینه آموزش داده می‌شود. مسئله دوم این است که در ایران معلمان حوصله کتاب خواندن ندارند که این معضل نیز بر کم و کیف آموزش تاثیر به‌سزایی دارد.

باتوجه به اینکه سال‌هاست در زمینه نوازندگی و تدریس فعال هستید، بگویید در مقوله آموزش با چه کاستی‌هایی مواجه هستیم؟

در مقوله آموزش مهم یاد دادن ساز و نوازندگی نیست. اولین مقوله‌ای که به نظرم در دانشگاه‌ها نیز آموزش داده نمی‌شود، فلسفه هنر و رسالت هنرمند است. شما حساب کنید زمانی که شخصی به باشگاه کاراته می‌رود اولین موضوعی که به او گوشزد می‌شود این است که یادگیری فنون رزمی صرفا برای دفاع از خود است نه برای دعوا و جنگ و جدل‌‌های خیابانی. این در حالی است که اغلب آنها که به یادگیری موسیقی روی می‌آورند و برای تحصیل به مراکز آموزشی و دانشگاه‌ها می‌روند، نمی‌دانند فلسفه هنر محبت است و قرار است بوسیله هنر به داد دیگران برسیم و فعالیت‌های انسانی داشته باشیم. هنرمند باید در وهله اول هم نوع دوست باشد و حتی با حیوانات مهربانی کند و فقر و تلخی را نیز ببینید. در صورتی که اهالی دیگر کشورها در جریان فلسفه هنر و دلایل پرداختن به آن هستند. برای نمونه برخی بازیگران خارجی را مدنظر قرار دهید که حتی در عین بدنام بودن به فعالیت‌ها و امور خیریه مشغول هستند و گاه حتی سرپرستی چند کودک را نیز به عهده می‌گیرند. در ایران اما چنین اتفاقاتی کمتر رخ می‌دهد. شما نمی‌بینید که اعضای شورای موسیقی یا دیگر مسئولان به چنین کارهایی بپردازند و مثلا برای کمک به فلان موسسه خیریه، کنسرت برگزار کنند. اگر هم چنین اتفاقاتی بیفتد توسط گروه‌ها انجام می‌شود.

آنچه در ایران به عنوان مولفه‌های اصلی آموزش مورد توجه است، چیست؟

متاسفانه جامعه هنری ما بیشتر درگیر حاشیه است و مثلا اینکه چه کسی تندتر می‌نوازد مهم است. مسلما تندنوازی نیز چیزی شبیه تایپ کردن است و هرکس درنوازندگی بهتر آموزش ببینید و خوراک فکری بهتری دریافت کند و بیشتر تمرین کند احتمالا تندتر می‌نوازد.

با این حساب آیا می‌توان گفت روند آموزش در کشور ما غلط است؟

بله دقیقا همینطور است. ببیند آموزش دو نوع است « practice to theory» یا « theory to practice ». یعنی اینکه هنرجو یا اول به صورت تئوری آموزش می‌‌بیند و سپس به کارهای عملی می‌پردازد یا اینکه در ابتدا به امور عملی می‌پردازد و سپس به سراغ یادگیری تئوری‌ها می‌رود. به طور مسلم آموزش از تئوری به عملی غلط است. اگر توجه کنید انسان‌ها درابتدا زبان می‌آموزند سپس گرامر و دستور زبان را یاد می‌گیرند. انسان‌ها از زمان «هوموساپینس‌ها» و «نئاندرتال‌ها» در شاخ گاو فوت می‌کردند و پس از مدتی آهنگ زدند و سال‌ها و سده‌ها بعد نت و تئوری موسیقی را نوشتند.

این ترتیبی که از آن به عنوان روندی غلط یاد می‌کنید تا چه حد در ایران جدی است؟

در کشور ما اول به تئوری می‌پردازند و پس از آنکه هنرجوها خسته شدند و مثلا هفتاد درصد آنها ریزش کردند به سراغ مقولات و دروس عملی می‌روند. این رویه اشتباه است. البته در سازهایی چون تنبور که در منطقه کرمانشاه مرسوم است، این رویه درست است و موسیقی مقامی بر همین اساس و به صورت سینه به سینه آموزش داده می‌شود. مسئله دوم این است که در ایران معلمان حوصله کتاب خواندن ندارند که این معضل نیز بر کم و کیف آموزش تاثیر به‌سزایی دارد. یکی از رشته‌هایی که خوانده‌ام مدیریت صنعتی بوده است و سال 1367 در این رشته مشغول به تحصیل بوده‌ام. یادم هست در آن مقطع کتابی داشتیم که نوشته عزیز نبوی (استاد دانشگاه و بنیان‌گذار موسسه عالی حسابداری در ایران) بود. استادان ما می‌گفتند ما نیز در دوران تحصیل کتاب عزیز نبوی را می‌خواندیم و حال پس از سال‌ها شما نیز عزیز نبوی می‌خوانید. یا مثلا ریاضی 1 ما لیتهلد بود گویا هنوز پس از سال‌ها همین کتاب تدریس می‌شود. پیانیست‌ها نیز از روی کتاب آموزش بیر نوشته فردیناند بیر آموزش می‌دیدند و هنوز نیز اینگونه است. گویا در دنیا کتاب دیگری نوشته نشده است.

در زمینه آموزش گیتار چه منابع و کتاب‌های در تدریس مورد توجه است؟

کتابی وجود دارد که 350 سال پیش نوشته شده و آموزش گیتار کارولی نام دارد و آن را با نام کتاب کارولی می‌شناسند. استادان قدیمی و دیگر معلمان همچنان از این کتاب به عنوان منبع درسی استفاده می‌کنند.

از آنجا که یکی از رده‌های سنی مهم در موسیقی کودکان و نوجوانان هستند، در این بخش چه کاستی‌هایی وجود دارد؟

به طور قطع در زمینه آموزش کودکان نیز با کاستی‌هایی مواجه هستیم. مثلا در ایران ساز ارف را به عنوان ساز کودک می‌شناسند. در صورتیکه کارل ارف، آهنگساز و نوازنده آلمانی علاوه بر آنکه مبدع ارف است، ملودیکا و دیگر سازها را نیز می‌نواخته است. در این میان صرفا قرار نیست کودکان فقط ارف بنوازند، زیرا کودک نیز انسان است اما در ابعاد و سایزهای کوچکتر. او می‌تواند پیانو یا هر ساز دیگر را بنوازند. اینکه ساز ارف در ایران مختص به کودکان است به نوعی مد تبدیل شده، زیرا سود دهی بیشتری دارد. طی این روند معلمان مثلا 30 بچه را در یک کلاس می‌گنجانند و به آنها ارف یاد می‌دهند تا زمان کمتری صرف کنند و به سود بیشتر برسند. واقعا لازم نیست کودکان حتما با ساز ارف موسیقی را شروع کنند و اگر با این ساز شروع کنند اشکالی ندارد اما این یک قاعده نیست.

معمولا آموزشگاه‌های موسیقی قبل از دوران یادگیری و حتی پس از آن به هنرجویان مشاوره می‌دهند. در این بخش چگونه عمل کرده‌ایم؟

به نکته خوبی اشاره کردید. موضوع مشاوره نیز یکی دیگر از بخش‌های ضعیف در مقوله آموزش ماست. معمولا زمانی که بچه‌ها برای مشاوره نزد معلمان می‌روند تا تست دهند، آن معلمان بر اساس ساز تخصصی خودشان او را تایید می‌کنند. مثلا اگر معلم تنبک بزند می‌گوید استعداد آن بچه در سازهای ضربی است. چند وقت پیش با یک روانشناس فارغ‌التحصیل از دانشگاه علامه طباطبایی صحبت می‌کردم و او تعریف آی‌کیو را به من اشتباه گفت. این اتفاق گویای این است که مشاوران ما به روز نیستند. باید به این موضوع توجه کنیم که تعاریف عوض می‌شوند و علم در دنیا مقوله‌ای پویا است. پس قاعدتا مثلا تعریف آی‌کیو با ده سال پیش یکی نیست. آی‌کیو با تعریف امروزی و فعلی یعنی توانایی انطباق با محیط.، یعنی آدم‌ها باید در مقاطع مختلف و بر اساس اتفاقات موجود خود را با شرایط وفق دهند. مثلا اگر من در بحران کرونا ماسک ندارم باید چه کاری انجام دهم؟ اگر نتوانم راهی پیدا کنم، یعنی آی‌کیوی پایینی دارم. این موارد مهم است و تعریف دارد.

طی سال‌های اخیر تولید برنامه‌های استعدادیابی در ایران عمومیت یافته است. این اتفاق شاید سرآغاز آموزش یک فرد در عرصه‌های مختلف باشد. در اینباره چه نظری دارید؟

زمانی که عده‌ای برنامه‌ای را برای کشف استعدادها تدارک می‌بیینند،‌ باید استعدادیابی را بلد باشند. مثلا طرف به شخص شرکت‌کننده می‌گوید من از رنگ صدای تو خوشم آمد و دیگری می‌گوید تو فالش خواندی! که غلط است. اگر می‌خواهیم به شخصی بگوییم فالش خواندی باید توضیحات دقیق‌تر و درستری ارائه شود. مثلا باید بگوید گام «سل ماژور» بود و در فلان بیت «فا» را «دیز» نگفتی. اینکه تو ظاهر و تیپ خوبی داری و باقی توضیحات غیرکارشناسانه اضافه است. به طور کلی خانه از پای بست ویران است.

معلم خوب به طور کلی باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد؟

بگذارید مثالی بزنم. معلم خوب شخصی به نام زنده‌یاد مجتبی میرزاده است که در همه حال کتاب می‌خوانده و همه عمرش را صرف مطالعه کرده است. اما در حال حاضر اینگونه نیست و بخصوص استادان و معلمان موسیقی با کتاب قهر هستند. زمانی که از محضر زنده‌یاد مجتبی میرزاده کسب علم می‌کردم و هارمونی و آهنگسازی را از ایشان می‌آموختم از اینکه آن همه وقت را صرف کلاس می‌کرد متعجب می‌شدم. مثلا ساعت 12 کلاس را آغاز می‌کرد و کلاس تا ساعت 5 طول می‌کشید و در نهایت خانمش با او تماس می‌گرفت و می‌گفت چرا به خانه نمی‌آیی و پس از چنین اتفاقاتی بود که کلاس را به پایان می‌رساند. ایشان عاشقانه به کارش می‌پرداخت. در صورتی که حال اینگونه نیست. معلم و استادی که مدام ساعتش را نگاه می‌کند و منتظر پایان یافتن زمان کلاس است چگونه می‌تواند معلم و راهنمای خوبی باشد؟! معلم موسیقی که کارمند نیست تا مدام ساعتش را برای اتمام کار نگاه کند. موسیقی و معلمی عشق می‌خواهد و اینگونه کارها عاشقانه است. قطعا کار اجباری به نتیجه نخواهد رسید.

یکی از مولفه‌های مهم در بخش آموزش، روانشناسی است با این نظر موافقید؟

بله درست است و اتفاقا معضل بعدی ما در زمینه آموزش این است که اغلب معلمان و اساتید ما روانشناسی نمی‌دانند. زمانی که روانشناسی بدانیم به نوعی خواهیم فهمید که معنی آموزش چیست و متوجه این موضوع خواهیم شد که شاگرد و هنرجو با کدامیک از روش‌های دیداری، شنیداری یا گفتاری بهتر مطالب را درک می‌کند و می‌آموزد. به طور مثال سه نفر از شاگردان من در بخش اورژانس بیمارستان کار می‌کنند و من معلم در شرایط فعلی باید این را بدانم که آنها در معرض ابتلا به کرونا هستند و دراین زمینه با دیگران تفاوت دارند و قاعدتا دچار تنش‌های روحی و عصبی هستند. معلم اگر روانشناسی بداند می‌تواند تشخیص دهد که هنرجو افسرده است یا مشکلات دیگر دارد.

روند آموزش از «تئوری» به «عملی» اشتباه محض است/ معلمانِ موسیقی مطالعه نمی‌کنند و با کتاب قهرند

پدارم امینی‌ابیانه همراه با کیوان ساکت (آهنگساز و نوازنده تار و سه‌تار)

با توجه به اینکه بکارگیری ساز امری فیزیکی است و با ساختار فیزیولوژیکی نوازنده ارتباط مستقیم دارد. اشراف معلمان به مقولات پزشکی تا چه حد برای آمورش بهتر راه‌گشا خواهد بود؟

این موضوع نیز بسیار مهم و با اهمیت است. من سه سال با آقای کیوان ساکت همراه بودم و طی کنسرت‌هایی که داشتیم با او هم‌نوازی می‌کردم. طی این اتفاق متوجه شدم که آقای ساکت آناتومی دست را مطالعه کرده و از این موضوع بسیار خوشحال شدم.

خودتان در این زمینه چه مطالعاتی داشته‌اید؟

من نیز آناتومی بدن انسان و علم داروهای آن را خوانده بودم. به هرحال اگر مطالعات این‌چنینی داشته باشیم، قطعا بر مباحث مورد نظر اشراف بیشتری خواهیم داشت. طی این روند من متوجه خواهم شد که چرا شاگردم دچار انقباض عضله است. اغلب شاگردانم و آنهایی که نزد من آموزش می‌ببیند، دچار انقباض عضلات دست هستند. دلیلش چیست؟ این است که جامعه ما بسیار پر تنش و عصبی و افسرده است. اغلب افراد جامعه ما در حال حاضر دچار گرفتاری‌های فکری هستند، پس با این حساب بچه‌هایی که مقابل ما می‌نشینند آدم‌های عادی نیستند و عضلات دست‌ها و انگشت‌هایشان منقبض است. طی این روند من معلم اجازه تجویز دارو ندارم، زیرا پزشک نیستم، پس باید برای جلوگیری از تنش عضلانی شخص یا اشخاص موردنظر راهکار و تمهیدی داشته باشم تا مثلا هنرجوی گیتار من حین نوازندگی عضلات گردنش نگیرد و انقباض دستانش باعث خستگی‌اش نشود. البته تنش و انقباض عضلات گردن معضل اغلب نوازندگان است. معلم حتی باید برای معضلات روحی شاگردانش نیز راهکار داشته باشد. اگر بخواهم در این زمینه از معلمی خوب نام ببرم باید از آقای ناظم‌پور نوازنده عود یاد کنم. ایشان علاوه بر آنکه استاد عود است و فارغ‌التحصیل روانشناسی است.

خودتان تا چه حد در زمینه فعالیت‌های آموزشی‌تان روانشناسی را مدنظر دارید؟

از آنجایی که به روانشناسی علاقه داشته‌ام این مقوله را دنبال کرده‌ام. حتی نزد دکتر علی شریفی (رییس انجمن هیپنوتیزم ایران) خودهیپنوتیزم را فرا گرفته‌ام. به دلایل مختلف که بخشی از آنها فرهنگی است بیشتر نوازندگان هنگام اجرا روی صحنه دچار خجالت می‌شوند و حین نوازندگی هول و دست‌پاچه می‌شوند. من به فلان بچه گیتار نوازی را آموزش می‌دهم و او در اتاق خودش به خوبی گیتار می‌زند. اما این کافی نیست. او قرار است موسیقی و هنرش را عرضه کند. من معلم باید به او یاد بدهم که چگونه در جمع هم نوازندگی کند و اگر غیر از این باشد او در بزرگسالی نوازنده خوبی نخواهد شد، زیرا کسی گیتار زدنش را نخواهد دید. نمونه اینگونه اشخاصی را در ایران نیز داریم و نمی‌خواهم از کسی نام ببرم، اما استادانی داریم که نه کسی گیتار زدن آنها را دیده و نه آلبومی ارائه کرده است. یادم هست که در مقطعی مترجم پاکوپنیا (نوازنده اسپانیایی نام‌دار گیتار فلامنکو) و خوان مارتین (نوازنده برتر گیتار فلامنکو اهل مالاگای اسپانیا) بودم و آنها مستر کلاس داشتند. این دوست استاد نیز حضور داشت و کنار من نشسته بود. او گفت از خوان مارتین سوال کن که نت رومبای‌اش را از کجا می‌توان تهیه کرد و من نیز از خوان مارتین سوال کردم نت «رومبا» در کدام کتابتان است؟ بعدها این سوال برایم ایجاد شد که چطور این استاد در اسپانیا حضور داشته و درس خوانده و در مسابقه گیتار مقام اول را کسب کرده، اما نمی‌تواند سوالی به این سادگی را خودش بپرسد! این مورد نیز مانند مدرک تحصیلی برخی از افراد است که در فلان کشور مدرک دکترا دریافت می‌کنند، اما نمی‌توانند دو کلمه انگلیسی حرف بزنند. متاسفانه براساس رانت‌های موجود تعداد چنین افرادی در مملکت ما زیاد است و جالب اینکه افرادی که بر این اساس مدرک گرفته‌اند در جشنواره‌ها نیز به عنوان داور حضور می‌یابند و آنها را استاد خطاب می‌کنیم. چندی پیش یکی از بانک‌ها ورشکست شد و پس از این اتفاق مشخص شد که رییس آن که دکتر خطابش می‌کردند، دیپلمه بوده است. یا همان شخصی که مدتی قبل ادرار شتر را به عنوان داروی کرونا خورد و برای دیگران نیز تجویزش کرد، پیش از این اتفاق در میدان فاطمی تهران مطب داشت و او را دکتر خطاب می‌کردند. چنین مواردی در موسیقی ما نیز وجود دارد و افراد مذکور نحوه و کیفیت آموزش را تحت تاثیر قرار می‌دهند. اما خوشبختانه در حال حاضر وجود اینترنت دروغ‌های این چنینی را برملا می‌کند. اگر من بگویم از گرجستان مدرک معادل دکترا دریافت کرده‌ام و دروغ بگویم، شما دقایقی بعد به واقعیت ماجرا پی خواهید برد.

این روزها به چه فعالیت‌هایی مشغول هستید؟

مطالعه و درس و تمرین بخش ثابت فعالیت‌های من طی این سال‌هاست. تدریس نیز یکی از علاقه‌های من است. تدریس موسیقی برای من مانند مجسمه‌سازی است، زیرا از ذهن و انگشتانی خشک و غیر قابل انعطاف موجودی را خلق می‌کنم که نوازنده و هنرمند نام دارد. در حال حاضر شاگردان بسیاری دارم که حدود 200 نفر آنها از شهر قزوین هستند و حدود 300 شاگرد از شهرهای سمنان و گرمسار بوده‌اند. به طور کلی می‌توان گفت از ابتدا تاکنون بیش از هفت هزار شاگرد داشته‌ام و آنها را همواره دوست دارم.

در شرایط بحرانی فعلی کلاس‌هایتان را چگونه برگزار می‌کنید؟

با توجه به بحران بیماری کرونا فعلا کلاس‌هایم را به صورت مجازی برگزار می‌کنم. به هرحال باید خودمان را در عرصه‌های مختلف با شرایط وفق دهیم و در زمینه آموزش نیز باید با ارائه جزوه‌ها و منابع در قالب «ورد» و «پی‌دی‌اف» و «پاورپوینت» و دیگر فرمت‌ها، شرایط یادگیری را برای هنرجویان محیا کنیم.

روند آموزش از «تئوری» به «عملی» اشتباه محض است/ معلمانِ موسیقی مطالعه نمی‌کنند و با کتاب قهرند



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

زیباترین و شادترین عکس نوشته های شب یلدا