جدال خونین امت و ملت
در دو هفته اخیر، گروه های تروریستی دو عالم دین و روحانی سرشناس کشور را در کابل ترور کردند: مولوی ایاز نیازی و مولوی عبدالعزیز مفلح. من سخنرانی های این دو عالم را شنیدم. آنچه را در خطبه های این دو روحانی به عنوان عنصر مزاحم برای تفکر...
در دو هفته اخیر، گروه های تروریستی دو عالم دین و روحانی سرشناس کشور را در کابل ترور کردند: مولوی ایاز نیازی و مولوی عبدالعزیز مفلح.
من سخنرانی های این دو عالم را شنیدم. آنچه را در خطبه های این دو روحانی به عنوان عنصر مزاحم برای تفکر طالبانی یافتم، تاکید شان بر حس وطن دوستی و نوع ملی گرایی بود.
مولوی مفلح به صراحت در سخنرانی خود تاکید می کند که آماده است یونیفورم ارتش ملی را بر تن کند و برای دفاع از وطن برزمد. مولوی ایاز نیازی نیز بارها از حس تعلق خود به افغانستان صحبت کرده بود و اینکه این سرزمین را مثل مادر دوست دارد.
این در حالی است که ایدیولوژی جهادیسم اسلامی بر نوع "امت گرایی" تاکید دارد و مرزهای سیاسی را به رسمیت نمی شناسد.
عنصر "امت گرایی" در ایدیولوژی جهادیسم از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
همین عنصر است که می تواند یک جهادیست چچنی را در کنار یک افراطی عرب قرار دهد و پای هر دو را به افغانستان بکشاند.
همچنان همین تیوری است که ثروت های نفتی دنیای عرب را در خدمت طالبان قرار می دهد و برای آن ها منابع بزرگ مالی فراهم می کند.
بنابراین، هر کسی که این تیوری را زیر سوال ببرد یا گرایش ملی را بر تیوری امت گرایی در اولویت قرار دهد، در واقع روی پاشنه آشیل یا نقطه ضعف ایدیولوژی جهادیسم انگشت گذاشته است.
ترورهای خونین پسین می تواند بدین طریق نماد جدال امت و ملت باشد.
ایدئولوژی جهادیسم در وجود چنین ملاها گرایشی را می بینند که در سده های نخست اسلامی عنصر شکل دهنده مقاومت خراسانیان در برابر اعراب بود: عرق ملی.
وقتی سخن از عرق ملی به میان میآید، من به یاد علمای خراسان میافتم. همه از دو قرن سکوت، ظلم و ستم اعراب و تهاجم بیگانان بر ایران شنیدهایم.
مطالعات من نشان میدادند که خراسان اسلامی نمیتوانست از زیر بار این همه تهاجم و ستم کمر راست کند، اگر علمای دینیاش از خود عرق ملی و رگ غیرت نشان نمیدادند.میان علمای دینی با شاعران و حکمرانان این سرزمین یک ایتلاف نانوشته در پاسداری از موجودیت فرهنگی خراسان وجود داشت و هر کسی به سهم خود تلاش میکرد تا این سرزمین روی پای خود بایستد. امام ابوحنیفه میآمد و هزار اتهام را به جان میخرید اما میگفت نمازخواندن به زبان فارسی روا است و دیگری میآمد و چند قدم پیشتر میگذاشت و زبان فارسی را زبان انبیا و اولیا میخواند. شاهرخ مسکوب مینویسد که وقتی امیر سید مظفر ابوصالح منصور بن نوح بن احمد بن اسماعیل میخواست تفسیر طبری را از عربی به فارسی ترجمه کند، از علمای ماوراءالنهر استفتاء کرد که آیا ترجمه قرآن به زبان فارسی درست است یا خیر؟ این استفتاء در حالی صورت میگرفت که گروهی از بیگانگان احادیث جعلیای ساخته بودند که بر بنیاد آنها ادعا میکردند که فارسی زبان اهل جهنم است.
در همین حال، جالب اینجا پاسخ علمای خراسان و ماوراءالنهر است که نشاندهنده عرق ملی شان میباشد. علمای خراسان و ماوراءالنهر در پاسخ استفتای امیر فرمودند: «گفتند روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که تازی نداند. از قول خدای عزوجل که گفت: و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه. گفت: من هیچ پیغامبری نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانی کایشان بدانستند؛ از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر (ص)، همه پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی. و اول کسی که سخن گفت به زبان تازی، اسماعیل پیغامبر بود و پیغامبر ما از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند. و این جا بدین ناحیت، زبان پارسی و ملوکان این جانب، ملوک عجم اند."
علمای ماوراءالنهر در این جوابیه روی چند چیز تاکید کرده اند:
۱) قدامت زبان فارسی؛
۲) قداست زبان فارسی، که زبان پیامبران خوانده شده است؛
۳) و اینکه مردم این ناحیه فارسیزبان هستند و دین را باید با زبان خود شان بیاموزند.
آنچه تاکیدهای این علما بر اهمیت پاسداری از زبان فارسی خوانده میشود، نشاندهنده عرق ملی شان است. با همین عرق ملی بود که فرهنگ خراسان رونق گرفت، گسترش و توسعه یافت و به نگین جهان اسلام تبدیل شد.
این عرق ملی در علمای خراسان هنوز قابل احیای است. مولوی نیازی شهید و مولوی مفلح شهید، دو نمونه این امر اند. من باور دارم اگر حاکمیت از چنین گرایشی حمایت کند، علمای افغانستان توانایی این را دارند که مرجعیت مستقل خود را تاسیس کنند و از وابستگی به عربستان و پاکستان رهایی یابند. و در ضمن، افغانستان از اینکه بهشت امن تروریستان باشد، نجات دهند.
این گرایش هنوز هم در میان علمای ما قوی است.
کافی است توسط قدرت سیاسی پشتیبانی شود.
عبدالشهید ثاقب