از پایتخت وحشت به کجا بگریزیم، به کی شکایت کنیم؟


کشته شدن چهار عضو خانواده اسدالله ولوالجی؛ نویسنده و شاعر افغانستان با محکومیت و واکنش‌های گسترده‌ای از سوی مقام‌ها و شهروندان افغان روبرو شده است. ارگ ریاست جمهوری به نقل از آقای غنی نوشته است که او از این "حادثه‌المناک شدیدا متاثر"...

کشته شدن چهار عضو خانواده اسدالله ولوالجی؛ نویسنده و شاعر افغانستان با محکومیت و واکنش‌های گسترده‌ای از سوی مقام‌ها و شهروندان افغان روبرو شده است.
ارگ ریاست جمهوری به نقل از آقای غنی نوشته است که او از این "حادثه‌المناک شدیدا متاثر" شده است. آقای غنی این رویداد را "جنایت علیه ارزش‌های اسلامی و بشری" خوانده و از نیروهای امنیتی خواسته که این حادثه را به صورت همه جانبه بررسی کند.

چهار عضو خانواده‌ آقای ولوالجی عصر روز جمعه بر اثر انفجار یک ماین مقناطیسی در ولسوالی پغمان کابل کشته شدند. همسر، دختر، برادرزاده و همسر برادرزاده او مشمول قربانیان هستند.
تاکنون دلیل این انفجار مشخص نشده و وزارت داخله گفته که در این مورد تحقیق می‌کند.
هیچ گروهی مسوولیت این انفجار را بر عهده نگرفته‌است.
آقای ولوالجی نیز گفته که با کسی خصومت شخصی نداشته و نمی‌داند که چرا خانواده او هدف قرار گرفته‌است.

شماری از مقامات دولتی نیز در فیسبوک و توییتر این حادثه را محکوم و با آقای ولوالجی ابراز همدردی کرده‌اند.
این جنایت هولناک بنیان خانواده یک چهره سیاسی و فرهنگی مشهور و محترم را فروپاشید و او را در کهنسالی به مصیبتی هولناک گرفتار کرد که سنگینی آن هرگز قابل تصور نیست.

آقای ولوالجی نویسنده و فعال سیاسی منتقد است که جز خیرخواهی و صلح طلبی و تلاش برای تحقق ارزش های بنیادین انسانی، جرمی ندارد. او بدون تردید تاوان یک عمر مبارزه انسانی اش برای رهایی این وطن از چنگال دیوهای بی رحم جنگ و ناامنی و افراط گرایی و خشونت و بی عدالتی و ستم پرداخت کرد؛ مبارزه ای مقدس که هدف غایی وجدان های بیدار، اذهان آگاه و جان های آزاده ای چون اسدالله ولوالجی است.

اما آنچه ماه هاست در کابل؛ این پایتخت وحشت می گذرد، تنها قلب رؤوف و دل دردمند اسدالله ولوالجی را با دشنه زهرآلود نیازرده است، صدها خانواده دیگر هم تنها در عرض همین چند ماه اخیر در کابل، به سوگ سیاه از دست دادن عزیزان شان در خشونت های کور و بی رحم شهری از دست داده اند که هرگز میزبان مهربانی برای آنها نبوده است.

این وضعیت، عادی نیست. گویی هیچ حکومتی در کابل وجود ندارد. هیچ دستگاهی امنیتی، دغدغه امنیت و آرامش پایتخت نشینان را ندارد. هیچکس نمی داند دزد کیست، قافله کدام است. سررشته سرقت های مسلحانه، قتل های هدفمند و ترورهای سازمان یافته، هرگز شناسایی نمی شود. شکایت به دولت و پولیس هم بیهوده است؛ زیرا شاکیان یا وارد یک چرخه سرگیجه آور و چندلایه و گمراه کننده فساد و رشوه می شوند و در نهایت، به نقطه ممنوعه ای می رسند که اجازه ندارند از آنجا به بعد رد شکایت از دزدان و تبهکاران و آدمکشان و جنایتکاران را بگیرند.

چندی پیش، وزیر امور داخله رسما اعلام کرد که افراد و چهره‌های پرنفوذ از تبهکاران مسلح در کابل، به طور سازمان‌یافته حمایت می‌کنند. همین یک اشاره کوتاه کافی است تا دلیل تبدیل کابل به پایتخت وحشت و خشونت به خوبی آشکار شود.

مولوی های پرنفوذ را در مسجد و محراب می کشند، فعالان سیاسی و فرهنگی را با بمب و گلوله هدف می گیرند، مردم عادی اما همه روزه در کوچه و خیابان به خاطر پول و موبایل و ساعت، نقش زمین می شوند و جان می بازند. این تصویر وحشتناک از پایتخت کشوری است که میزبان هزاران هزار نیروی مسلح خارجی و صدها هزار نیروی امنیتی داخلی است.

دولت که گویی اصلا وجود ندارد، پس از هر ترور بحث برانگیز در فیسبوک و توییتر «محکوم» می کند و یا اگر خیلی تکان خورده باشد «کمیسیون» تشکیل می دهد؛ کمیسیونی که هرگز به هیچ سرانجامی نمی رسد. در خوش بینانه ترین وضعیت، وزارت داخله چند کمیته امنیتی را گرد هم می آورد تا یک طرح تازه امنیتی برای مهار خشونت های پایتخت را به بحث بگیرد؛ این در حالی است که این وزارت و درجه داران پرمدعای آن، هیچگاه به مردم و رسانه ها توضیح نمی دهند که طرح های پر سر و صدای قبلی به کجا رسید؟ چرا موفق نشد و چه تضمینی وجود دارد که طرح جدید بتواند کابل را به آرامش و ثبات برساند؟

مجموعه این رویدادها مردم را به دولت عمیقا بی باور کرده است. پس از هر مصیبت مرگبار، آنها با درماندگی و درد می پرسند از پایتخت وحشت به کجا بگریزیم به کی شکایت کنیم؟ وزارت داخله، پولیس نظامی کابل و دیگر نهادهای امنیتی، اعتماد و اعتبار خود را در نزد مردم از دست داده اند. در بسیاری از موارد، مردم حتی تصور می کنند که دست دزد و پولیس در یک کاسه است و شکایت بردن از دزد به دزد، کاری بیهوده است. این وضعیت، بار سنگین مصایب هولناکی را که هر روز جامعه بی پناه افغانستان را در شوک فرومی برد، سنگین تر می کند.

هرج و مرج، قانون شکنی، ناامنی و خشونت های جاری در کابل این روزها به سادگی با کابل سال های اول دهه ۷۰ قابل مقایسه است که در آن، در یک منطقه محدود چند نفر حکومت می کردند و هیچ قدرت مرکزی مسئولیت پذیر و پاسخگویی وجود نداشت.

با این حساب، فلسفه وجودی نهادهای عریض و طول امنیتی و مقام هایی که کرسی های بلند را اشغال کرده اند چیست؟ چرا هیچکس به دلیل وضعیت فاجعه بار جاری، محکوم و مجازات نمی شود؟

نرگس اعتماد - جمهور


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

قتل خونین همسر با دستور زن خیانتکار+گفتگو با متهم