درنگی بر دو راهی صلح و جنگ افغانستان
افغانستان در جریان چهل سال جنگ، در این اواخر یکبار دیگر تحت پروپاگندای شدید صلح قرار گرفته است. صلحی که از منظر جناحهای دخیل معانی مختلف را افاده میکند. مردم عام افغانستان وقتی کلمه صلح را میشنوند، گمان میکنند که صلح به معنی توقف...
افغانستان در جریان چهل سال جنگ، در این اواخر یکبار دیگر تحت پروپاگندای شدید صلح قرار گرفته است. صلحی که از منظر جناحهای دخیل معانی مختلف را افاده میکند.
مردم عام افغانستان وقتی کلمه صلح را میشنوند، گمان میکنند که صلح به معنی توقف جنگ است. امریکا وقتی از صلح سخن میزند، هدفش این است که طولانیترین جنگ تاریخ امریکا را طوری به پایان برساند، که نفوذ سیاسی و استخباراتی اش در افغانستان حفظ شده و نیروهای نظامی خود را به خانه برگرداند.
طالبان وقتی بسوی صلح میبینند، گمان میکنند که امریکا باید شکست خود را بپذیرد، از افغانستان خارج شود و امارت یا شبه امارت طالبان باید دوباره به عرصه سیاسی افغانستان برگردد. دولت دستنشانده افغانستان و آنعده از متنفذین و رهبران سیاسی که در گذشته منحیث نیروی پیاده امریکا در اشغال افغانستان نقش ایفا کرده بودند، کوشش دارد از ارزشها و مفاهیم سیکولر غربی که در جریان بیست سال به دفاع آن شعار داده است، بهانه گرفته اما خواست اصلی آنان حفظ حیثیت سیاسی، تامین منافع شخصی و حزبی شان در ساختار نظام آینده افغانستان میباشد.
اتحادیه اروپا قضیه را نسبت به دولت افغانستان و امریکایان بیشتر ارزشی میبیند و همواره برای حفظ دست آوردهای نزده سال اخیر مانند؛ حقوق بشر و مردم سالاری شعار میدهد.
چین، روسیه، ایران و پاکستان، هر چند ظاهرا مخالف حضور امریکا در افغانستان اند، اما بر اساس روابط متفاوت هر کدام آنها با امریکا و منافع شان در افغانستان از خروج غیر مسوولانه امریکا تشویش داشته تا افغانستان یکبار دیگر به منشاء و مآوای «تروریزم» مبدل نگردد.
اما همه این جهتها بر این اتفاق نظر دارند که ساختار نظام امارت و تطبیق شریعت خط قرمزی است که نباید دوباره به مشهد سیاسی افغانستان برگردند. فلهذا این اتفاق نظر نامشروع تمام جهتها میتواند، به حیث یگانه سبب ادامه جنگ در افغانستان نقش ایفا کند. چون این خواست خلاف عقیده مردم مسلمان و مجاهد این سرزمین بوده و تاریخ ثابت نموده است که مردم افغانستان هرگز به خواست عدم تطبیق شریعت و عدم دولت اسلامی به شکل همگانی تن نداده و نخواهد داد.
با درنظرداشت موارد فوق الفاظ اغوا کننده مانند اجماع ملی، منطقوی و بین المللی نیز جزء این پروپاگندا در باره صلح است. درحالیکه؛ جهانی که بر اساس مبداء سرمایهداری رهبری میگردد، همه دنبال منافع خود بوده و این چنین مفاهیم بغیر از نقش گمراه کننده اعوام، هرگز به معنی حقیقی اش تحقق نمییابد.
از جانب دیگر حزب حاکم امریکا نیز از پروسه صلح افغانستان برای انتخابات آینده امریکا استفاده میکند و در ادعاهای خروج تمام نیروهای امریکا از افغانستان صادق نمیباشد. درین باره درک این حقیقت که امریکا کشوریست که به جای افراد نهادها آن را رهبری میکند، لازمی است. چون از یکسو ترمپ منحیث رییس جمهور امریکا همواره تمایل دارد تا نیروهای آمریکایی را هرچه زودتر از موعد ذکر شده در توافقنامه صلح میان آمریکا و طالبان افغانستان را ترک کنند. اما نهادهای دیگر نظام امریکایی با این نظر وی همواره مخالفت نشان میدهد، که آخرین مورد آن اظهارات وزیر دفاع امریکا مارک اسپر بود که یک بار دیگر در قبال تمایلات ترمپ گفت: خروج سربازان این کشور از افغانستان قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا یکی از گزینهها است، اما "گزینه قوی" نیست.
ظاهرا مقامهای آمریکایی و طالبان برای تطبیق کامل توافقنامه صلح تاکید میکنند و زلمی خلیلزاد، منحیث نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان پس از هیجده ماه مذاکره با نمایندگان طالبان در دوحه قطر چارچوب مشخصی برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را فرمولبندی کرد که به باور بسیاریها به چند دستگی در سیاستها و خواستههای آمریکا نسبت به افغانستان پایان بخشید. اما توافقنامه صلح هنوز هم منتقدان زیادی در واشنگتن و صفوف طالبان دارد.
اما امریکا میتواند پیامدهای این توافقنامه را توسط لجبازیهای نظام دست نشاندهش در کابل طوری رهبری کند، که سیاست خارجی اش را در منطقه ایجاب میکند و از دید حقوقی بار سیاسی و تبلیغاتی این کندکاریها و گندکاریها نیز به دوش افغانها بیندازد. درحالیکه طالبان کمتر از چنین نفوذ جهت دهنده برخوردار است.
لذا این توافقنامه میتواند برای امریکا فقط اهمیت نمادین و رسمی برای پایان دادن طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا داشته باشد، تا بتواند برای اغوای افکار عامه در داخل و خارج ازان استفاده کند.
علاوه بر این؛ این توافقنامه برای طالبان منحیث گروه نظامی نیز سبب شده است، تا بجای یک گروه نظامی که علیه اشغالگران جنگ میکند و مدعی نظام اسلامی و تطبیق همه جانبه شریعت بوده، بیشتر منحیث یک جناح سیاسی ملی تغییر موقف کند. که این عمل آنان انتحار سیاسی برای گروه نظامی و خلاف آرمانهای شهدای این جنگ 19 ساله به حساب میرود.
اما با در نظرداشت پروپاگندای شدید در مورد صلح هنوز هم افغانستان بر سر دوراهی جنگ و صلح قرار دارد و احتمال ادامه جنگ نسبت به صلح بیشتر به نظر میرسد. چون بغیر از مردم عام افغانستان هیچ جناح دخیل نیت توقف جنگ را نداشته، بلکه همه دنبال تامین منافع خود میباشند.
قابل ذکر است که اکثر پیامدهای صلح امریکایی نیز خلاف عقیده مردم بوده و هر لحظه میتواند که جهتهای ذینفع از احساسات مردم استفاده کنند. لذا تا وقتیکه امت مسلمه به سطح منطقه در قبال سیاستهای کفار قداعلم ننماید، خروج ظاهری امریکا از افغانستان و به قدرت رسیدن گروههای ملی ولو سابقه و پیشوند و پسوندهای اسلامی را نیز داشته باشد، مشکل مردم را حل نخواهد کرد، بلکه قضیه افغانستان مانند سایر قضایای مسلمین در آغوش امت مسلمه با تاسیس دولت واحد اسلامی حل میگردد. که دران زمان ابتکار عمل در داخل و عرصه بین المللی در دست امت بوده و جهانیان را از تاریکیهای سرمایهداری به نور اسلام رهنمون خواهند ساخت.
و ما ذالک علی الله بعزیز!
انجینرخالد امین