پایان تاریخ حزب جمعیت اسلامی!
روزگاری به خود می بالیدیم که در سایه حزب جمعیت و قهرمانان بزرگی مانند حضرت مسعود، استاد ربانی، اسماعیل خان، سیدخیلی، دَاوُد، کاظمی، شاه جهان، ذبیح الله، صدها و هزاران فرمانده و مجاهد راستین این حزب که جان خود را در راه دفاع از آرمان ها و...
روزگاری به خود می بالیدیم که در سایه حزب جمعیت و قهرمانان بزرگی مانند حضرت مسعود، استاد ربانی، اسماعیل خان، سیدخیلی، دَاوُد، کاظمی، شاه جهان، ذبیح الله، صدها و هزاران فرمانده و مجاهد راستین این حزب که جان خود را در راه دفاع از آرمان ها و ارزش های مردم و سرزمین شان از دست دادند زندگی میکردیم و خدارا شاکر بودیم تحت حاکمیت وحشتناک حزب اسلامی و طالبان نیستیم اما امروز «حزب تجزیه شده جمعیت» به یک کابوس وحشتناک برای ما تبدیل شده است که در سایه آن نمیشود حتی سخنی گفت و نفسی آرام کشید!
بعد شهادت فرمانده نامی و اسطوره ای آن احمد شاه مسعود نه اندیشه های ضد استعماری در حزب جمعیت وجود دارد و نه استقلال و آزادی خواهی دیده میشود هرچند پیشوای بزرگ آن استاد ربانی کوشید رسم دیرین را حفظ کند اما موفق نشد و در زمان حیات مارشال فهیم علی رغم کاستی هاش یک خوبیت داشت همه اعضا تحت فرمان آن جمع بودند آن هم از میان رفت...
امروزه حزب جمعیت نه اقتدار نظامی دارد و نه حاکمیت سیاسی و نه محبوبیت اجتماعی همه چیز را در همه جا از دست داده است تنها چیزی از این حزب بزرگ باقی مانده کابوسی برای آزادیخواهی است که بیشتر افراد آن أجیر در دست اشرف غنی و کرزی است که از این حزب در راستای سرکوب مردم استفاده میکنند.
١-در بٌن رفتند همه لشکر و جریان های سیاسی را تسلیم یک فرد مجهول کردند که در تاریخ چنین کار بی شرمانه و نابخردانه را حتی رهبر یک قبیله محلی و قومی نکرده است.
٢-مجلس بزرگان برای قانونگذاری دایر کردند، هر آنچه گفتند و نوشتند بلی گفتند.
٣-در انتخابات یونس قانونی برنده شد از تهدید زلمی خلیل زاد ترسیدند عاجزانه خدا حافظی کردند، ملت را در میدان رها کردند.
٤-در قرار دادها و دزدی ها با کرزی شریک شدند، فرهنگ جهاد و پاکی را فراموش کردند.
٥-در انتخابات های مکرر مردم را جمع کردند، جبهه ساختند اما مکرر اشک ریختند خدا حافظی کردند وهمدیکر را ملامت کردند امیدها را برباد دادند.
٦-انتخاباتی که همه در آن شاهد بودیم ملت را در جاده ها رها کردند در سفارت توافق پنهانی کردند!
٧-در زمان برکناری عطا از بلخ از ایمان، جهاد و ارزشها گفت أما یک شبه همه آن احساسات مردم را برباد کرد، غرور مردم را شکست و آن لشکر را به دو دسته عبدالهی و عطائی تقسیم کردند.
انتخابات آخر و حمایت صلاح الدین از عبدالله که ریاست صلح را در آخر پذیرفتند پایان کار نیست.
در طول این سال ها در سایه سکوت رهبری حزب جمعیت شهرها آتش زده شد مردم روستاها به خاک خون کشیده شد، هزاران فرمانده و صدها هزار جوان این سرزمین کشته، ترور و آوره شدند همه آنها از و فاداران حزب جمعیت یا وابستگان حزب جمعیت بودند که در آتش خشم وطن فروشان می سوختند اینها در قصرها خفته بودند و صدها جنایت پیدا وپنهانی مرتکب شدند که بازگو کردن آنها قلم بی زبان و دفتر بی ننگ میخواهد حملش کند!
آرمانها و ارزشهای مسعود را نادیده گرفتند، به خون پاک شهیدان آزادی خیانت کردند، وطن را فروختند، دین و مذهب را حراج کردند.
برگزاری مجالس و دیدارها این حزب متلاشی شده در کابل و بلخ میان دسته صلاح الدین و عطا محمد نور پایان تاریخ حزب جمعیت است که بایستی متدینین و روشنفکران نسل دیروز و امروز تاجیک دست در دست هم دهند یک حزب جدید را پایه گزاری و در آن منافع مادی و معنوی خویش را جستجو کنند.
گل امیری