تسلیم و کوچ اجباری، یا تفنگ و آزادی؟!
کوچی ها بار دیگر؛ بر مناطق بهسود با «حمایت دولت» حمله کردند. حمایت دولت از کوچی ها به گونه ی علنی بوده و هیچ ارگان دولتی تا هنوز ان را با "اسناد معمول" رد نتوانسته است. دولت عمدا مزاحمت برای تهاجم مسلحانه کوچی ها، ایجاد نمی کند. دولت...
کوچی ها بار دیگر؛ بر مناطق بهسود با «حمایت دولت» حمله کردند. حمایت دولت از کوچی ها به گونه ی علنی بوده و هیچ ارگان دولتی تا هنوز ان را با "اسناد معمول" رد نتوانسته است.
دولت عمدا مزاحمت برای تهاجم مسلحانه کوچی ها، ایجاد نمی کند. دولت طالبان را تشویق ومجهز می سازد. دفاع مشروع هزاره ها را مانع می شود. برای ایجاد امنیت آنجا، تا زمان که کوچی ها دست بالای در جنگ دارند، دولت کاری نمی کند. این؛ یعنی حمایت دولت از تهاجم کوچی ها.
تهاجم مسلحانه کوچی ها هر ساله به این مناطق، جزء پدیده جنگ وزور گویی قومی است. جنگ که با تاسف در ابعاد گوناگون آن، بشدت جریان دارد.تصفیه علنی در تمام ادارات دولتی بشکل بی پیشینه ای؛ در حال جریان دارد، که صدای پای طالبان به دروازه های کابل رسیده است.
در اینباره چند نکته ی قابل تامل است:
/ ملیت ها و اقوام افغانستان با تحمل سال ها جنگ و ویرانی؛ به جای اینکه به رفاه و آبادانی برسند،تمام ارزوهای شان بر باد رفتند. بربادی ارزوها و امید های آنها به زندگی، توسط مشتی دلال و مافیای اقتصادی با نام جهاد، رهبران دین و قوم و با شعار حقوق اقوام؛ صورت گرفته است. در چنین یک حالت چه باید کرد؟
/ تکلیف چه باید کرد؛ در واقع به تناسب اوضاع و امکانات داخل دقیق تر است.
/ پس از سال 2001 منفور ترین کلمه، برای هزاره ها «جنگ،جبهه، قوماندانی و داشتن سلاح» بود.
/ به همین خاطر؛ زن و مرد به مکتب و قلم روی اوردند. هر چه هم سرش را از تن اش بریدند و در خیابان های پایتخت و راه های عبوربه خانه، خون شان جاری کردند، برای حق تعیین سرنوشت اش، به شعارهای مدنی و شهروندی دل بستند. (جنبش ملیونی تبسم و روشنایی). اما صفحه سرنوشت، گاهی به خواست ادم ها ورق نمی خورد. اکنون ورق را بر گردانده اند.
/ قوماندان علی پور، نه تنها به عنوان مدافع محبوب، بلکه به "ستاره درخشان بر ا ی ازادی" در «هزارجات» تبدیل شده است. محقق و خلیلی برای گرفتن رای هزاره در زمان انتخابات به مرکز فرماندهی علی پور رفتند و دست او را بالا گرفتند و عکس تبلیغاتی اش را نشر کردند. اکنون هیچ کسی در هزارجات به اندازه او، محبوب دل ها نیست. این، یعنی تحمیل جنگ و جبهه برمدنیت و زندگی. این، یعنی شکست تاریخی حکومت های قومی در افغانستان. تجربه های تاریخی، بشری و کنونی که نسل اندر نسل داریم؛ این است که در برابر چنین "یک وحشتی" هیچ کاری جز «دفاع ازادیبخش» همه ای راها به بن بست می رسند.
/ وقتی شعار برابری، برادری و هم وطنی با کشتار همراه باشد.
وقتی شعار های مدنی، با انتحار و انفجار مواجه شود.
وقتی مردم آباد کنند و طالبان ویران نمایند. وقتی دیگران شهر بسازند و طالبان منفجر نمایند.
وقتی دیگران سربازی نمایند و برای "رای" به پادشاهی؛ دست اش قطع شوند و شاه و طالبان یکی شده و دست دیگری این مردم را قطع نمایند.
وقتی مردم شفاخانه بسازند، تا طفل و مادری در امان باشند، طالبان آن را آتش بزنند.
وقتی برای احیای مدنیت، کلید ملک ودولت را به کرزی ها و اشرف غنی ها، بسپاری، آنها از این کلید تیغ بسازند و گردنت را ببرند.
وقتی این سریال بیش از 300 سال ادامه یابد و هیچ روزنه ی امیدی و افق روشن دیده نشود. هیچ راه جز دفاع، به هر وسیله و حمایت دست هر کشور شیطانی دیگری و هر امکان دیگری باقی نمی ماند.
رجا رفیق