آیا حق داده میشود یا آن را باید به زور گرفت؟
حق چیست و در کجا است؟ آیا حق داده میشود یا آن را باید به زور گرفت؟ شماری از دانایان میگویند شما در جای تان آرام بنشینید، اگر حق تان ضایع هم شده باشد خشمگین نشوید و دست به کارهای جنونآمیز نزنید، مبارزه کنید اما آرام و مسالمتآمیز اما...
حق چیست و در کجا است؟ آیا حق داده میشود یا آن را باید به زور گرفت؟
شماری از دانایان میگویند شما در جای تان آرام بنشینید، اگر حق تان ضایع هم شده باشد خشمگین نشوید و دست به کارهای جنونآمیز نزنید، مبارزه کنید اما آرام و مسالمتآمیز اما عدهای دیگر خلاف این را گفته اند و میگویند علامه سید اسماعیل بلخی میگفت: برای گرفتن حق شما مردم ایستاده ام و با استبداد می جنگم، من بارها فرق خود را با فولاد جنگانده ام.
او میگفت حق داده نمی شود باید آن را به زور گرفت:
"حق را به ضرب زور گرفتن ضرورت است"
این حرف بلخی یا آور همان شعر معروف فرخی یزدی است که روزی روزگاری به ترانهی انقلابیون تبدیل شده بود:
"در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت
حق خود را از دهان شیر می باید گرفت"
آنهایی که طرفدار گرفتن حق از راه فشار و زور و حتی با در دست گرفتن اسلحه بودند و انقلاب قهرآمیز را شعار می دادندبه مبارزین و روشنفکران انقلابگر توصیه میکردند که از تهدید و ارعاب نترسند مقاومت کنند و تا رسیدن به پیروزی و گرفتن حق دست از مبارزه بر ندارند ، آنها شعرهایی ازاین قبیل را زمزمه میکردند:
پایداری و استقامت میخ
سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هرچه بیشتر کوبند
پایداریش بیشتر گردد
بسیاری ازاین افراد انسان های با مرام و جدا از طرز تفکر و جهانبینی های متفاوت خویش به حرفها و اندیشه های خود صداقت داشتند و تا پای جان روی این حرفها ایستادند.
قرخی یزدی را به جرم شعرهای اعتراضآمیزش زندانی کردند و لب هایش را تا نخ و جوالدوز دوختند، علانه بلخی و میرعلی اصغر شعاع را چهارده سال در زندان دهمزنگ کابل در سلول های انفرادی حبس کردند و دهها آزادیخواه معترض دیگر را نیز اینچنین محبوس، شکنجه و مجازات و اعدام کردند، تاریخ دهمزنگ و پلچرخی با قطرات خون بیگناهان و آزادیخواهان نوشته شده است.
اکنون می بینیم که برخلاف امیدواری کاذبی که داشتیم در عصر کرشمه های دموکراسی نیز شرایط به گونه ای است که حق داده نمی شود و حکام و مستبدین عادت ندارند حق را روی پطنوس گذاشته دو دسته تقدیم مردم کنند، در این شرایط نیز حق مال موروثی مافیا و کسانی است که پول و قدرت دارند و در دسترخوان حکومت شریک اند، هیچگاه حق به حقدار نمی رسد، حق را مانند کبوتر در قفس زندانی کرده اند و در بیشتر موارد صدای حقطلبی با گلوله های داغ پاسخ داده می شود.
جامعه مدنی با فرق وارد افغانستان شد و گفت حق داده میشود نیازی به اعمال زور نیست، به گفتهی آنان نسخهی دموکراسی های غربی ثابت کرده است که اعتراضهای مدنی و رفتارهای مسالمتآمیز آسان ترین و بیهزینهترین را برای دستیابی به حق است.
به هرحال مردم با اصل نظام و قانون اساسی از لحاظ تئوریک مشکل چندانی ندارند مشکل مردم حکومت و اجراآت ان است، نگرانی بیشتر ازآن جا است که حکومت موجود بر باد هوا بنایافته و بیشتر شبیه به لانهی عنکبوت است، خارجیها بروند (یا بمانند) چیزی باقی نمی ماند جز همین توده های سرگردان مردم و حقی که از پا آویزان شده است، آن وقت در حالی که بیرق های سفید فاتحان جنگ در چهارراهیها برافراشته باشد جامعه مدنی و حقوق بشر را از کجا پیدا کنیم که برای گیر ماندگان در دایره های آتشین بگویند شما زحمت نکشید، رفتارهای قهرآمیز برای همیشه ممنوع، حق مانند یک دسته گل زیبا به شما تقدیم خواهد شد آن هم با لبخند نه به با لولهی تفنگ...
یحیا جواهری