چرا از مجاهدین بحیث قهرمانان تجلیل بعمل می آید؟
افغان ها نیت سازش با هر قدرت خارجی را دارند ولی در خصومت آشتی ناپذیر در داخل قرار دارند. در حالی که امروز طالبان با امریکا قرارداد دوستی امضاء می کنند و برای زیارت قبر لنین به ماسکو سفر می کنند ولی حاضر نیستند با غنی غلزی باب مذاکرات را...
افغان ها نیت سازش با هر قدرت خارجی را دارند ولی در خصومت آشتی ناپذیر در داخل قرار دارند. در حالی که امروز طالبان با امریکا قرارداد دوستی امضاء می کنند و برای زیارت قبر لنین به ماسکو سفر می کنند ولی حاضر نیستند با غنی غلزی باب مذاکرات را باز کنند.
بتاریخ هشتم اپریل ۱۹۹۲م مجاهدین وارد کابل می گردند. شیوه کار و ذهنیت یک مجاهد را بخوبی می توان از سر و صورت ظاهرش درک کرد. مجاهدین برای هرکار ساخته شده بود بجز حکومت داری. ورود مجاهدین بکابل با سر و صورت ژولیده پشم آلود با چپلک و حتی پاهای لوچ به کابل و تصرف ادارات دولتی برای اکثریت مطلق ساکنین پایتخت افغانستان غیر مترقبه و از هر نگاه قابل تشویش بود.
در حالیکه ساکنین کابل عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را نداشتند و دل خوش از بقدرت رسیدن و زمامداری آنها نداشتند ولی مجاهدین به هیچ صورت بدیل برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان شده نمی توانستند. همه با کمال بی صبری منتظر تشکیل حکومت مجاهدین در کابل بودند. مجاهدین شورای نظار به قوماندانی احمدشاه مسعود اشغال کابل را از طریق فایرهای هوایی با استفاده از کله شینکوف و راکت های سر شانه ی جشن می گرفتند که سبب کشت و خون شمار کثیر کابلیان می گشت.
یک هفته تیر نشده بود که وحشت و ترور مجاهدین کل شهر کابل را فرا گرفت. از اثر فایرها و راکت پرانی های بی بند و بار مجاهدین بنام فایرهای شادیانه قتل دها هزار مردم ملکی کابل را باعث گشت و تقریبا تمام شهر کابل به مخروبه مبدل گشت. طی حدود پانزده سال جهاد، هیچ قسمت افغانستان باندازه کابل تخریب نگشت. با ورود مجاهدین و سقوط ٰرژیم در کابل، وحشت و ترور کامل بالای شهر حاکم گشت. ترس و وحشت تک تک ساکنین کابل را فرا گرفت. هیچ کسی مطمین نبود که یک ساعت بعد بالایش چه خواهد آمد.
از اثر وحشت و ترور مجاهدین صدها تن روزمره کشته می شدند و جسد شان در کوچه و بازار کابل می افتاد و کسی جرات یا قدرت تدفین و تکفین این مردگان را نداشت. اجساد اکثرا طعمه سگ های وحشی می گشت. در حالیکه مجاهدین در ظاهر امر علیه اشغال سربازان شوروی متحدانه می جنگیدند ولی هیچ نوع همدلی و وحدت بعد از خروج سربازان شوروی بین شان دیده نمی شد. در حالیکه هر ساعت لاف و پوف از وحدت اسلامی زده می شد ولی عملا اتحاد بخاطر خدمت به وطن ممکن نبود. خصومت های قومی و قبیلوی باوج خویش رسید و اخوت و وحدت اسلامی فراموش گشت. حتی اتحاد و همدلی بین گروهای جهادی از یک قوم و قبیله مثلا پیروان گلبدین حکمتیار، عبدالرسول سیاف و یونس خالص که هر سه از قبیله غلزی بودند، دیده نمی شد. اتحاد و همدلی پشتون ها با تاجیک ها، هزاره ها و ازبیک ها را بجایش می گذاریم.
مجاهدین وقت کافی برای تشکیل یک حکومت پیش از سقوط رژیم تحت حمایت شوروی داشتند. ولی زر و زور چشم مجاهدین را کور ساخت. مجاهدین بمجرد ورود بکابل دست به غارت و سرقت هستی و نیستی ادارات حکومتی و مردم زدند. در حالی که مجاهدین در خلال جهاد هم با هم سر سازش نداشتند ولی بعد از سقوط رژیم کابل رقابت ها بین مجاهدین تاجیک و پشتون برهبری احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار شدیدتر گشت. هر طرف می کوشید برای چور و چپاول کابل بر یک دیگر سبقت جوید.
کابل پیش از آنکه نجیب تلاش به فرار نماید و توسط ملیشه های دوستم توقیف گردد، وارد کابل گردیده بودند. قسمت اعظم اسلحه و مهمات دیپوهای عسکری کابل از جمله توب و تانک، راکت های اسکات و جنگنده های میگ در تصرف هواخواهان احمد شاه مسعود در آمد. در تبانی با ملیشه های دوستم، مسعود بالای ساکنین کابل سیادت داشت. حکمتیار بحیث زنجیری آی اس آی پاکستان هنوز هم از چارآسیاب وارد کابل نشده بود.
حکمتیار یک گروه کوچک از مجاهدین خود را راهی کابل ساخت تا راه را برای ورود هواخواهان وی بیشتر مهیا سازد. ولی قسمت بزرگ ادارات دولتی از جمله قصر ریاست جمهوری (ارگ)، وزارت دفاع، و میدان هوایی خواجه رواش در تصرف احمدشاه مسعود در آمده بود. گلبدینی ها برای یک مدت کوتاه وزارت عدلیه و وزارت داخله را در اشغال خویش در آوردند ولی از اثر حملات شدید زمینی و هوایی مسعود مجبور به ترک کابل گشتند. اکثریت مجاهدین حکمتیار یا کشته شدند یا اسیر گشتند. آنعده از گلبدینی ها که وارد غرب کابل گردیدند و قصد تصرف دانشگاه کابل را داشتند، از طرف حزب وحدت هزاره با شکست فضیحت بار مواجه گشته و فرار را برقرار ترجیح دادند.
کابل پایتخت افغانستان در کنترول مسعود در آمد. اما تصفیه کابل از لوث مجاهدین گلبدین باین معنی نبود که کابل از شرارت های گلبدین مصوون بود. کابل در تیررس راکت پرانی های وی قرار داشت. گلبدین بیرحمانه کابل را هدف راکت های دور بورد خویش از حومه جنوبی کابل قرار داد. در تمام این مدت مشاورین نظامی پاکستان در پهلوی گلبدین در چارآسیاب بود و باش داشتند.
بتاریخ ۲۵ اپریل ۱۹۹۲م مجاهدین جلسه ای را بمنظور اتحاد و تشکیل حکومت جهادی تشکیل دادند. قبلا در شهر پشاور بین سرآن مجاهدین بالای تشکیل حکومت انتقالی و شورای رهبری مجاهدین توافق صورت گرفته بود. قرار بر آن شد که صبغت الله مجددی برای دو ماه حکومت را بدست گیرد و بعد برهان الدین ربانی برای ۴ ماه دیگر تا تشکیل حکومت دایمی جانشین مجددی گردد. بمنظور تشکیل حکومت شراکتی، قرار شد گلبدین حکمتیار در مقام صدراعظمی با حکومت زیر نظر ربانی بپیوندد.
در ماه جون سال ۱۹۹۲م دو ماه بعد از ورود مجاهدین به پایتخت، ساکنین کابل در یک وضعیت بی نهایت خراب قرار داشتند. قول و قرار مجاهدین در پشاور بالای قرآن اکنون هیچ معنی و مفهوم نداشت. گلبدین حکمتیار از قبولی مقام صدراعظمی ابا می ورزید. رابطه بین سایر گروهای جهادی روز بروز خرابتر می شد. چون تشکیل افغانستان بر اساس جعلیات است تاریخ این کشور نیز مملو از جعلیات و خلاف واقعیت هاست. در حالی که ادعا می گردد که ساکنین افغانستان بین هم برادروار زیسته و در برابر متجاوزین خارجی همه یک دست گردیده، یکی از همان دروغ های شاخدار است. ساکنین افغانستان در بین خود از هیچ نگاه روحیه همزیستی ندارند ولی در خدمت یک کشور خارجی قهرمانی ها دارند.
بر اساس توافق هفت گروه مجاهدین مقیم پشاور صبغت الله مجددی برای دو ماه بحیث رییس دولت اسلامی در کابل تعیین گشت. انتقال قدرت از مجددی به ربانی خالی از مشکلات نبود. با ورود مجاهدین به کابل، پایتخت افغانستان، جلسات رسمی در کابل زیر سایه پشم و ریش در تاریکی فرور می رفت. بازار کابل بازار پشم و ریش بود.
در مراسم انتقال قدرت از صبغت الله مجددی به برهان الدین ربانی، هواخواهان و طرفداران اخیر الذکر در قطار اول مجلس قرار داشت. شروع جلسه با تلاوت قرآن آغاز می گشت. لهجه و شکل تلاوت قرآن توسط قاری پیام و بوی خون و تخریب می داد. در شعار همه خود را پیرو یک قرآن و مسلمان قلمداد می کردند ولی تعبیر و تفسیر هر یک با دیگری از قرآن و اسلام فرق می کرد. این فرق بحدی بزرگ بود که فرق بین یک مسلمان با یک یهود، نصارا یا هندو تا این حد شدید نبود.
صبغت الله مجددی یک آدم قد بلند، لاغر و نحیف بود. وی خود را رهبر مذهبی اقوام و قبایل پشتون جاه می زد. وی مدعی بود که پدرکلانش پیش از جنگ جهانی اول جهاد علیه انگلیس ها را رهبری کرده بود. همچنان وی از مقابله پدرش با سیکولار سازی افغانستان توسط امان الله خان و نزدیکی امان الله خان با شوروی وقت با افتخار یاد می کرد. صبغت الله مجددی تحصیلات عالی خویش را در دانشگاه الازهر مصر تکمیل کرد. وی بحیث معلم دینیات در مکاتب و دانشگاه کابل تدریس می کرد. همزمان صبغت الله مجددی علیه رژیم بقیادت محمد ظاهر شاه تبلیغ می کرد. در سال ۱۹۵۹م که نیکیتا خروسچوف، رهبر شوروی، بخاطر یک سفر رسمی وارد کابل می شد، صبغت الله متهم به ترور وی گشت. صبغت الله مجددی چهار سال را بدون محاکمه در زندان رژیم ظاهر خانی سپری کرد. اینکه نظام خاندانی محمد نادر مشهور به نادر قرآن خور صبغت الله مجددی را بدون محاکمه برای چهار سال زندانی کرد، ماهیت رژیم این خاندان خاین را بخوبی ثابت می سازد. نظامی که متهم را بدون محاکمه مجازات می کند، این نظام بانی وحشت و ترور است.
بعد از رهایی از زندان، صبغت الله مجددی به مصر تبعید گشت. یک سال بعد، وی در شرایطی به کابل بر می گردد که جنبش های ضد رژیم اعم از جنبش های اسلامی و غیر اسلامی در کابل باوج خویش رسیده بود. محمد ظاهر برای اینکه به این نارضایتی ها لبیک گفته باشد محمد داود مشهور به داود دیوانه را که عامل خشونت و سرکوبی از مقام و منزلت حکومتی بود برکنار می نماید. بعد از تدوین و تصویب قانون اساسی سال ۱۹۶۴م دوره ای در افغانستان شروع می گردد که بنام دهه دموکراسی یاد می گردد (۱۹۶۴-۱۹۷۳م).
دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰م را می توان دهه بیداری کشورهای جهان سوم در برابر سیاست های استعماری غرب قبول کرد. شخصیت هایی از قبیل جمال عبدالناصر از مصر، سوکارنو از اندونیزیا، کاسترو از کیوبا و بومیدین از الجزایر زیر شعار دفاع از منافع ساکنین جهان غیر متعهد نماد این بیداری قلمداد می گشتند. در نشرات پشتو تولنه کابل محمد داود مشهور به داود دیوانه را نیز در جمله شخصیت های یاد شده شامل می ساختند ولی داود ذاتا با بیداری و آزادی ساکین افغانستان مخالف بود.
سوانح نویس صبغت الله مجددی با یک مبالغه شاخدار در مورد وی می نویسد: “در غیاب مجددی در افغانستان ایده کمونیستی وارد افغانستان گشت. صبغت الله مجددی، با ارایه منطق اسلامی بحیث یک دژ استوار در برابر کمونیزم در افغانستان قرار داشت. اگر مردم از صبغت الله مجددی و نظریات وی پیروی می کردند، تراژیدی کنونی افغانستان قابل جلوگیری بود.”
وقتی محمد داود مشهور به داود دیوانه در ۱۷ جولای سال ۱۹۷۳م دست به کودتا زد، مجددی در مملکت حضور نداشت. صبغت الله مجددی در عکس العمل به کودتا مرکزی بنام مرکز فرهنگی اسلامی را در کشور دنمارک دایر کرد. بعد از کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بتاریخ ۲۷ اپریل ۱۹۷۸م، صبغت الله مجددی بهترین گزینه را که جهاد مسلحانه باشد تجویز کرد. مجددی دانمارک را به قصد عربستان سعودی ترک کرد. به حمایت پولی عربستان سعودی، مجددی جبهه آزادی ملی افغان ها را در شهر پیشاور دایر کرد.
در حالیکه اشرف غنی احمدزی در گپ شعار مبارزه علیه جنگسالاران را سر می دهد ولی عملا تقدیرنامه ها برای قهرمانی های مجاهدین را امضاء می کند!
کدام قهرمانی؟
عبدالحمید