شیر صحرا، پارتیزانی که روزگار ارتش بعث را سیاه کرد + تصاویر
شیر صحرا از فرماندهان ایرانی بود که در دوران دفاع مقدس داغ پیروزی را بر دل صدام گذاشت.
صراط:
دفاع مقدس به عنوان بزرگترین و مهمترین عرصه ظهور و بروز استعدادهای ایران و نیروهای نظامی در عرصه نظامی بود. بسیاری از نوابغ که در این دوران به شهادت رسیدند اگر جنگ تحمیلی آغاز نمیشد شاید به سختی شناخته می شدند و یا هرگز شناخته نمیشدند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، سرلشکر شهید حسن آبشناسان یکی از همین نوابغ است که در این گزارش می خواهیم تا اندکی درباره زندگی او بدانیم.
سرلشکر شهید آبشناسان
او در ۱۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۱۵ در محله نازی آباد تهران و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. به این دلیل که در نزدیکی شهادت امام حسن (ع) به دنیا آمد نام او را حسن نهادند. به سن نوجوانی که رسید با قرآن و مناجات مانوس بود و همواره از آنها کمک میگرفت.
۲۱ ساله بود که در نخستین روز مهرماه سال ۳۶ وارد دانشکده افسری شد و سه سال بعد با درجه ستوان دومی از این دانشکده فارغ التحصیل شد. سپس وارد دوره مقدماتی و یک سال بعد در سال ۴۰ از این دوره نیز با موفقیت فارغ التحصیل شد. پس از آن برای خدمت به مردم راهی مناطق کم برخوردار شده تا به آنها کمک کند. چند سال نگذشته بود که در اولین دوره تکاوری که در ایران برگزار شده بود، شرکت کرد و با نمرات بالا این دوره را هم به پایان رساند.
سال ۵۰ بود که از استان خوزستان به استان فارس مامور شد تا فعالیت خود را در آن جا ادامه دهد. ۶ ماه بعد به مرکز پیاده شیراز رفت تا دوره عالی فرماندهی و ستاد را پشت سر بگذارند. در همین سالها به اسکاتلند اعزام شد تا دورههای تکمیلی چتربازی و تکاوری در کوهستان را نیز طی کرد و با نمرات بالا فارغ التحصیل شد.
او همچنین به زبان انگلیسی مسلط بود و این زبان را به راحتی تکلم میکرد. شهید آبشناسان بدن ورزیدهای داشت و در سِمت افسر ورزش یگان نیز حضور داشته است.
پیروزی انقلاب اسلامی و شهید آبشناسان
انقلاب اسلامی که پیروز شد، او با تلاشهای بسیار به درجه سرهنگی ارتقا یافت و با مسئولیت گرفتن در یکی از تیپهای لشکر ۲۱ حمزه آذربایجان برای خاموشی غائله ضد انقلاب به کردستان و مناطق عملیاتی غرب رفت. عراق که به ایران حمله کرد او به ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید چمران پیوست.
شهید آبشناسان با آموزش و ساماندهی تعدادی از بسیجیان داوطلب به منطقه دشت عباس رفت و شمار بسیاری از نیروهای عراقی را تار و مار کرد. او بود که در هنگام عملیات شناسایی بر علیه مواضع نیروهای عراقی، نخستین اسیران عراقی را به اسارت درآورد. همین موفقیتها کافی بود که به عنوان فرمانده یگان جنگهای چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و با آموزش نیروهای تازه نفس از آنها در جبهههای نبرد حق علیه باطل استفاده کرد.
او به محله کودکی خود رفت. جوانان موتورسیکلت سوار نازی آباد را دور هم جمع کرد و با آموزش هایی ویژه ای که به آنها داد، همه را تحت گروهی به نام «اسب آهنی» ساماندهی کرد و به جبهه ها فرستاد.
شیر صحرا حریف میطلبد...
او که آموزش های مخصوص به تکاوری را در کشورهای مختلف مانند اسکاتلند گذارنده بود، در مسابقاتی که در آنجا برگزار شده توانست سرلشکر عبدالمجید و تیمش را در رشته کوهنوردی مسابقات ورزش های جهان ناکام گذاشته و آن ها را شکست دهد. دست سرنوشت اما بار دیگر در میدان جنگ حقیقى، حسن را در برابر سرلشکر عبدالحمید قرار داد و به دنبال نبردی طولانی، لشکر عراقی شکست خورد و فرمانده پرآوازه صدام به اسارت ایران درآمد.
همین موقع بود که عراق بسیاری از شهرها را موشک باران میکرد، حسن نامهای به صدام حسین، فرمانده نظامی حزب بعث عراق، با این مضمون نوشت: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در پاسخ به نامه آبشناسان، صدام حسین، سرلشکر قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید قدرت بعث را به ایرانیها نشان بدهد.
ارتباط خوب با برادران سپاه
او با برادران سپاه و بسیج هم ارتباط خوبی داشت. شهید محمد بروجردی از دوستان نزدیک او بود و با کمک محمد نیروهای ارتش و سپاه را در محورهای غرب و شمال غرب کشور ساماندهی کرد تا در مقابل ضد انقلاب ایستادگی کنند و مانع از تحرک آن ها شوند. شهید آبشناسان در عملیات های آزادسازی شهرها نیز تبحر داشت و در همان زمان توانست شهر بوکان در آذربایجان غربی را با موفقیت پاکسازی و ضد انقلاب را نابود کند.
سال ۶٢ بود که شد فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدای ارتش در شمال غرب ایران. همین زمان بود که توانست با درایت و کارآزمودگی خود نیروهای ارتش و سپاه را یکدست و متحد کند تا دشمن بعثی را در میدان نبرد ناکام بگذارد. یک سال بیشتر نگذشته بود که با دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبردهای چریکی و پارتیزانی به نیروهای سپاه و بسیج را برعهده گرفت. آموزش های او به این نیروها بسیار موفقیت آمیز بود و شاگردانش همچون شمشیری بُرّان برای فرق صدامیان فرود میآمدند.
شهادت شهید آبشناسان
حسن آبشناسان در هشتم مهرماه ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، در هنگام نبرد با نیروهای بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ؛ شهد شیرین شهادت را نوشید.
ویژگیهای اخلاقی شهید آبشناسان
شهید آبشناسان انسان با ارادهای بود و روحی بسیار بزرگ داشت. افسری آراسته، ورزیده، باسواد و پرکار بود. از همان آغاز جوانی به ورزش و پهلوانی مهر میفروخت و از ورزیدگی و آمادگی بالای جسمی و معنوی برخوردار بود. هیچ چیز را جز برای خشنودی خداوند بزرگ، انجام نمیداد. یکی از همرزمانش میگوید: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر میکرد و بسیار خوب عمل میکرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود؛ افراد پرکار او را الگوی خود پذیرفته بودند؛ او هیچگاه بیکار نمیماند.»
هیچ گاه از میدان نبرد دور نبود و درست همانند یک نیروی پیاده تک تیرانداز در میدان آماده میشد. همیشه در کنار سربازان بود و از نزدیک یگان خود را فرماندهی میکرد. او باور داشت که بی عدالتی یگان را از هم میپاشد. هرگز تبعیض را دوست نداشت.
دست نوشته شهید آبشناسان
دستنوشتهای از شهید به جای مانده که نشان از پاکی و وارستگی این شهید دارد: «خواب دیدم که در روی زمین راه نمیروم، تقریباً پرواز میکنم، اما پروازم اوج ندارد؛ نزدیک به دو سه متری زمین بود. مانعی در جلو پرشم به وجود آمد که با گفتن «یا علی» اوج گرفتم و از مانع گذشتم و به پرواز ادامه دادم.»
وصیت به فرزندان
شهید آبشناسان، آرزویش خاک کربلا بود که در وصیتنامهاش آمدهاست: «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم؛ چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.»
سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بوده است تا در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، سرلشکر شهید حسن آبشناسان یکی از همین نوابغ است که در این گزارش می خواهیم تا اندکی درباره زندگی او بدانیم.
سرلشکر شهید آبشناسان
او در ۱۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۱۵ در محله نازی آباد تهران و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. به این دلیل که در نزدیکی شهادت امام حسن (ع) به دنیا آمد نام او را حسن نهادند. به سن نوجوانی که رسید با قرآن و مناجات مانوس بود و همواره از آنها کمک میگرفت.
۲۱ ساله بود که در نخستین روز مهرماه سال ۳۶ وارد دانشکده افسری شد و سه سال بعد با درجه ستوان دومی از این دانشکده فارغ التحصیل شد. سپس وارد دوره مقدماتی و یک سال بعد در سال ۴۰ از این دوره نیز با موفقیت فارغ التحصیل شد. پس از آن برای خدمت به مردم راهی مناطق کم برخوردار شده تا به آنها کمک کند. چند سال نگذشته بود که در اولین دوره تکاوری که در ایران برگزار شده بود، شرکت کرد و با نمرات بالا این دوره را هم به پایان رساند.
سال ۵۰ بود که از استان خوزستان به استان فارس مامور شد تا فعالیت خود را در آن جا ادامه دهد. ۶ ماه بعد به مرکز پیاده شیراز رفت تا دوره عالی فرماندهی و ستاد را پشت سر بگذارند. در همین سالها به اسکاتلند اعزام شد تا دورههای تکمیلی چتربازی و تکاوری در کوهستان را نیز طی کرد و با نمرات بالا فارغ التحصیل شد.
او همچنین به زبان انگلیسی مسلط بود و این زبان را به راحتی تکلم میکرد. شهید آبشناسان بدن ورزیدهای داشت و در سِمت افسر ورزش یگان نیز حضور داشته است.
پیروزی انقلاب اسلامی و شهید آبشناسان
انقلاب اسلامی که پیروز شد، او با تلاشهای بسیار به درجه سرهنگی ارتقا یافت و با مسئولیت گرفتن در یکی از تیپهای لشکر ۲۱ حمزه آذربایجان برای خاموشی غائله ضد انقلاب به کردستان و مناطق عملیاتی غرب رفت. عراق که به ایران حمله کرد او به ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید چمران پیوست.
شهید آبشناسان با آموزش و ساماندهی تعدادی از بسیجیان داوطلب به منطقه دشت عباس رفت و شمار بسیاری از نیروهای عراقی را تار و مار کرد. او بود که در هنگام عملیات شناسایی بر علیه مواضع نیروهای عراقی، نخستین اسیران عراقی را به اسارت درآورد. همین موفقیتها کافی بود که به عنوان فرمانده یگان جنگهای چریکی قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش منصوب شود و با آموزش نیروهای تازه نفس از آنها در جبهههای نبرد حق علیه باطل استفاده کرد.
او به محله کودکی خود رفت. جوانان موتورسیکلت سوار نازی آباد را دور هم جمع کرد و با آموزش هایی ویژه ای که به آنها داد، همه را تحت گروهی به نام «اسب آهنی» ساماندهی کرد و به جبهه ها فرستاد.
شیر صحرا حریف میطلبد...
او که آموزش های مخصوص به تکاوری را در کشورهای مختلف مانند اسکاتلند گذارنده بود، در مسابقاتی که در آنجا برگزار شده توانست سرلشکر عبدالمجید و تیمش را در رشته کوهنوردی مسابقات ورزش های جهان ناکام گذاشته و آن ها را شکست دهد. دست سرنوشت اما بار دیگر در میدان جنگ حقیقى، حسن را در برابر سرلشکر عبدالحمید قرار داد و به دنبال نبردی طولانی، لشکر عراقی شکست خورد و فرمانده پرآوازه صدام به اسارت ایران درآمد.
همین موقع بود که عراق بسیاری از شهرها را موشک باران میکرد، حسن نامهای به صدام حسین، فرمانده نظامی حزب بعث عراق، با این مضمون نوشت: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در پاسخ به نامه آبشناسان، صدام حسین، سرلشکر قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید قدرت بعث را به ایرانیها نشان بدهد.
ارتباط خوب با برادران سپاه
او با برادران سپاه و بسیج هم ارتباط خوبی داشت. شهید محمد بروجردی از دوستان نزدیک او بود و با کمک محمد نیروهای ارتش و سپاه را در محورهای غرب و شمال غرب کشور ساماندهی کرد تا در مقابل ضد انقلاب ایستادگی کنند و مانع از تحرک آن ها شوند. شهید آبشناسان در عملیات های آزادسازی شهرها نیز تبحر داشت و در همان زمان توانست شهر بوکان در آذربایجان غربی را با موفقیت پاکسازی و ضد انقلاب را نابود کند.
سال ۶٢ بود که شد فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدای ارتش در شمال غرب ایران. همین زمان بود که توانست با درایت و کارآزمودگی خود نیروهای ارتش و سپاه را یکدست و متحد کند تا دشمن بعثی را در میدان نبرد ناکام بگذارد. یک سال بیشتر نگذشته بود که با دستور قرارگاه رمضان مسئولیت آموزش نبردهای چریکی و پارتیزانی به نیروهای سپاه و بسیج را برعهده گرفت. آموزش های او به این نیروها بسیار موفقیت آمیز بود و شاگردانش همچون شمشیری بُرّان برای فرق صدامیان فرود میآمدند.
شهادت شهید آبشناسان
حسن آبشناسان در هشتم مهرماه ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، در هنگام نبرد با نیروهای بعثی در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ؛ شهد شیرین شهادت را نوشید.
ویژگیهای اخلاقی شهید آبشناسان
شهید آبشناسان انسان با ارادهای بود و روحی بسیار بزرگ داشت. افسری آراسته، ورزیده، باسواد و پرکار بود. از همان آغاز جوانی به ورزش و پهلوانی مهر میفروخت و از ورزیدگی و آمادگی بالای جسمی و معنوی برخوردار بود. هیچ چیز را جز برای خشنودی خداوند بزرگ، انجام نمیداد. یکی از همرزمانش میگوید: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر میکرد و بسیار خوب عمل میکرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود؛ افراد پرکار او را الگوی خود پذیرفته بودند؛ او هیچگاه بیکار نمیماند.»
هیچ گاه از میدان نبرد دور نبود و درست همانند یک نیروی پیاده تک تیرانداز در میدان آماده میشد. همیشه در کنار سربازان بود و از نزدیک یگان خود را فرماندهی میکرد. او باور داشت که بی عدالتی یگان را از هم میپاشد. هرگز تبعیض را دوست نداشت.
دست نوشته شهید آبشناسان
دستنوشتهای از شهید به جای مانده که نشان از پاکی و وارستگی این شهید دارد: «خواب دیدم که در روی زمین راه نمیروم، تقریباً پرواز میکنم، اما پروازم اوج ندارد؛ نزدیک به دو سه متری زمین بود. مانعی در جلو پرشم به وجود آمد که با گفتن «یا علی» اوج گرفتم و از مانع گذشتم و به پرواز ادامه دادم.»
وصیت به فرزندان
شهید آبشناسان، آرزویش خاک کربلا بود که در وصیتنامهاش آمدهاست: «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم؛ چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.»
سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بوده است تا در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.