نقش مخرب عربستان سعودی در افغانستان (چهارم)
موضعگیری جهان و کشورهای اسلامی در برابر قضیه افغانستان؛ تجاوز قشون سرخ بر افغانستان نقطه عطف در تاریخ سیاسی چهار دهه ی افغانستان است؛ پش از بدام افتادن قشون شرخ در تلک خونین افغانستان توفان سرخ وزیدن گرفت. چهارراه وسطی آسیای...
موضعگیری جهان و کشورهای اسلامی در برابر قضیه افغانستان؛
تجاوز قشون سرخ بر افغانستان نقطه عطف در تاریخ سیاسی چهار دهه ی افغانستان است؛ پش از بدام افتادن قشون شرخ در تلک خونین افغانستان توفان سرخ وزیدن گرفت. چهارراه وسطی آسیای جنوبی-افغانستان به میدان جنگ سردی دو ابرقدرت جهانی تا دندان مسلح به انواع سلاح های مدرن هسته ای و غیرهسته ای تبدیل گردید. مردم افغانستان که غافلگیر شده بودند در پیچ و تاب فراز و نشیب توفان سرخ جنگ سردی که غرب و شرق بر آنها تحمیل کرده بودند در یک جنگ ناخواسته با شوروی و نیروی های حکومت تحت الحمایه مسکو، در دفاع از آزادی و استقلال سیاسی سینه ها را سپرکردند.
قضیه افغانستان از فردای صبح تجاوز شوروی به یک قضیه بین المللی و منطقه ای تبدیل شد.
موضعگیری جهان و کشورهای اسلامی در مقابل تجاوز نظامی شوروی فصل جدید تضادها و مخالفت های چند جانبه بین المللی و منطقه ای را آورد که اثرات منفی آن بالای جهاد مردمی خود انگیخته خیلی مخرب بود که تفرقه و جدازی نفرت انگیز را در افغانستان بر مبنای قوم و نژاد و زبان و مذهب میان احزاب هفتگانه اسلامی مستقر در پیشاور و احزاب و سازمان های سیاسی مردم هزاره شیعه مذهب مستقر در ایران به وجود آورد که در آن امریکا و پاکستان و ایران به صورت های متفاوت نقش بازی کرده اند.
رییس جمهور جیمی کارتر در 3 جنوری 1980، قرارداد سالت 3 با شوروی را از دستور کار خارج و معطلق قرار داد. حکومت انگلستان که از بدام افتادن خرس قطبی از خوشحالی در پوست شیطان فتنه های سیاسی نمی گنجیدند در یک شگرد سیاسی در چینل اندازی با امریکا و تعدادی از کشورهای سوسیالیستی مخالف حضور شوروی در افغانستان از جمله یوگوسلاویا، رومانیا و چین در 7 جنوری شورای امنیت ملل متحد تشکیل جلسه داد. سیزده عضو شورای امنیت به شمول امریکا بدون نام بردن از شوروی، تجاوز به افغانستان را محکوم و از خروج نیروهای بیگانه از افغانستان یاد کردند. بتاریخ 14 جنوری از یکصد و هشتاد کشور عضو اسامبله عمومی ملل متحد، یکصد و چهار عضو آن خروج قوای خارجی از افغانستان را خواستار شدند.
در مبارزه با شوروی، انگلستان در صحنه سیاست بین المللی و منطقه ای بر امریکا که خرج جنگ خرید انواع سلاح های ساخت شوروی از مصر و بلغاریا و بازار سیاه مافیای فروش سلاح های ساخت شوروی را از طریق ویلیام کیسی رییس سازمان سیا، در پیشاور پاکستان به گردن گرفته بود، پیشی گرفت. وزیر خارجه انگستان سفر اضطراری اسپ کشی علیه شوروی را در دستور کار سیاسی قرار داد و به ترکیه، اردن، عربستان سعودی، هند و پاکستان رسید بر اساس روانشناسی قوم شناسی به عوان دوست مردم افغانستان از کمپ های مهاجرین پشتون در لندی کوتل بازدید کرد و به آنها وعده کمک داد.
در 31 می وزرای خارجه ناتو در گردهمیایی برای مذاکره روی تجاوز شوروی به افغانستان به گفتگو نشستند.
در 3 می 1980، بانک آسیایی مساعدت مالی به افغانستان را قطع کرد. دولت کابل در اگست، فیض محمد وزیر امور سرحدات را به پکتیا در منطقه زدران فرستاد تا میان مردم محل که باهم درگیر مناقشات شده بودند را آشتی دهد که مردم محل او را با همراهانش بقتل رساندند. در 21 جنوری 1980، کنفرانس کشورهای اسلامی دایر شد. تجاوز شوروی به افغانستان را محکوم کردند. پاکستان، عربستان سعودی و ایران و سایر کشورهای اسلامی ضمن محکوم کردن تجاوز شوروی به افغانستان، هریک از این کشورها منافع مورد نظر فلسفه سیاسی خودشان در بستر جنگ جهاد مردم افغانستان علیه شوروی جستجو می کردند.
در اینجا به موضعگیری پاکستان و سعودی و ایران و سایر کشورهایی که بگونه ای با جهاد مردم افغانستان در یک جنگ نابرابر کبیر میهنی با بزرگ ترین قدرت نظامی دنیا-شوروی سینه ها را سپر جنگ سردی در افغانستان به خون و آتش خفته کرده بودند و در ساحات مختلف مساعدت و همدردی از خود نشان دادند و با آنکه می توانستند وحدت میان احزاب سیاسی برای پایه پیدا کردن جهاد مردم افغانستان تحت رهبری واحد کاری کنند ولی نکردند، مختصراً می پردازیم. از پاکستان شروع می کنیم.
موقف سیاسی پاکستان؛
پیش از لشکرکشی شوروی به افغانستان، در سال 1978، حکومت جنرال ذوالفقار علی بوتو، بوسیله جنرال ضیالحق رییس ستاد ارتش پاکستان در یک شگرد سیاسی کودتای خونین سقوط کرد. جنرال ضیاالحق ، پس از به قدرت رسیدن، در گرماگرم جنگ جنبش خود انگیخته مردمی برضد رژیم کودتا به رهبری نورمحمد تره کی، در هرات، وردک، غزنی، جاغوری ، قندهار، لوگر، دره ویرگل نورستان و دره پیچ کنرا و مردم شمالی و پنجشیر و بغلان و بامیان و صفحات مرکزی هزاره نشین شیعه مذهب افغانستان، در یک نمایش سیاسی چهره ضد امریکایی گرفت.
تعدادی از مردم پاکستان در همدستی با ملایان به سفارتخانه امریکا در اسلام آباد حمله کردند، بخشی از سفارت و بیرق امریکا را به آتش کشیدند. ضیاالحق که به رمز بازی های جنگ سردی که در افغانستان روشن شده بود و مسلمانان بنیادگرا اسلام مکتبی ایدیولوژیک جهان بینی دار ضدشوروی را گرد آورده بود و به قیمت جنگ افغانستان و شوروی می فهمید، با این صحنه سازی ها خودش را ضد امریکایی و حامی اسلام رادیکال مکتبی جهادگرایان بین المللی و ناجی و همدرد و غمخوار 5 میلیون مهاجر افغانستانی دربدر شده در کمپ های شب های تار غربیان معرفی کرد و در همین بستر مخالفت ها استقلال رای خویش را آشکارا به رخ شورای روابط خارجی کشید به هدف دریافت کمک های بیشتر و آزادی عمل در پیشبرد پروژه اتمی پاکستان و تبدیل شدن آنکشور به قدرت بزرگ منطقه ای در تقابل با هندوستان و اسراییل کاستن فشار امریکا و غرب از شانه های پاکستان.
جماعت العلمای اسلامی به رهبری مولوی فضل الرحمن و جمعیت العلمای پاکستان به رهبری قاضی حسین و حزب مسلم لیک نواز شریف و جنرال های آی اس آی از جمله جنرال عبدالرحمان اختر رییس آی اس آی و همچنان احزاب بنیادگرا و میانه رو تنظیم های پیشاور و به ویژه حزب اسلامی، جنرال ضیاالحق را حامی اسلام و ناجی مهاجرین مسلمان افغانستان و نجات دهنده مسلمانان جهان از تفرقه و کشمکش ها تعریف می کردند.
جنرال ضیاالحق که بازیگری مهار و معامله گر سرسخت بود، پس از کودتای 7 ثور، رابطه دیپلماسی سیاسی با تره کی را حفظ کرد. رژیم دولت مارکسیستی افغانستان را به رسمیت شناخت.
روز 15 ثور 1357، ساعت پنج عصر، علی ارشد سفیر پاکستان با تره کی دیدار کرد و نامه دوستانه جنرال ضیاالحق را مبنی بر تقاضای روابط خوب همسایگی، همکاری برادرانه به وی تقدیم نمود به دعوت تره کی، ضیاالحق، به تاریخ 9 سپتامبر 1979، وارد کابل شد و با تره کی دیدار و مذاکره کرد.
با التهابی شدن تضادهای درونی حزب دموکراتیک خلق که حفیظ الله امین نه تنها ضربه را بر پرچم وارد کرد و رهبران پرچم را از متن قدرت سیاسی به حاشیه کشید شروع به کشتار کادرهای ورزیده پرچمی کرد و سپس در خم و پیچ بازی ها سیاسی جنگ سردی که بریژنف بر امین غضب کرده بود و در دیدار باتره کی در مسکو، وی را برضد امین و وحدت با ببرک کارمل ترغیب و تشویق نمود تا کار امین را با کشته شدن او بدست افسران وفادار به تره کی تمام سازد، جنگ درونی قدرت میان خلقی های تره کی و خلقی های امین شروع شد.
جگرن سید ترون از وفاداران امین که باتره کی همسفر بود، قضیه را به امین اطلاع داد. در ماجرای زد و خورد بین استاد و شاگرد ، به امر امین، چنرال یقعوب رییس ستاد ارتش ، جان داد قوماندان گارد، روزی معاون سیاسی گارد ریاست جمهوری و یک افسر بنام عبدالودود از وفاداران امین در باغچه کوتی تره کی را ذریعه بالشت خفک سیاسی نموند.
امین همه کاره گردید و چینل با ضیاالحق و آغاشاهی وزیر خارجه پاکستان انداخت و دکتر شاه ولی وزیر خارجه را به امریکا فرستاد.
صحنه ها قسمی پیچ و تاب خورد که در گرماگرم رسیدن آغاشاهی به کابل و امضای توافقنامه امنیتی میان افغانستان و پاکستان که اگر هریک از این دو کشور مورد حمله کشور دیگر قرار گیرند به همدیگر مساعدت و کمک کنند، لشکر شوروی بساط قدرت نمایی امین را برچید و در سرحدات مرزی قبایل پشتون نشین خط دیورند خیمه نظامی زد.
بزرگترین نفع را پاکستان از جنگ افغانستان بُرد؛
با اشغال افغانستان که شوروی ها در سرحدات مرزی افغانستان با پاکستان در مناطق پشتون نشین دوطرف خط دیورند خیمه نظامی زده بودند، تنها خطر شورش پشتونهای نزدیک به رژیم کابل و شوروی به رهبری خان عبدالولی خان؛ اسلام آباد را نگران ساخته بود بلکه خطر هشتصدمیلیون هندوی متاخصم و متحد مسکو در مجاورت پاکستان، ضیاالحق را در پیچ اوضاع و احوال سیاسی نطامی استخباراتی پیچیده گیر انداخت.
اما ضیاالحق، از بدام افتادن شوروی در افغانستان بزرگترین سود را برد. نه تنها ده ها میلیارد دالر به حساب های بانکی آی اس آی و ارتش پاکستان سرازیر شد و شیوخ اعراب و عربستان سعودی برای اهداف شان به غرض همسویی با امریکا و انگلیس در هرچه بیشتر کشته شدن سربازان شوروی و گسترش وهابیت تحت پوشش القاعده و سازمان نظامی القاعده عرب های-افغان به هدف مهار کردن نفوذ ایران در افغانستان، صدها میلیون دالر به حساب های جنرال های پاکستان واریز گردید، بلکه نفوذ سیاسی و نظامی و استخباراتی آی اس آی در افغانستان قایم شد.
جنرال ضیاالحق، معامله گر سرسخت بود. او جمعاً سه میلیار دالر نصف آنرا نقد نصف دیگر آنرا سلاح و مهمات نظامی از جمله چهل فروند جنگنده های اف شانزده گرفت و پاکستان را به جبهه ی جنگ افغانستان و شوروی تبدیل کرد. امریکایی ها در مناطق سرحدی مرزی پاکستان و افغانستان مراکز ضدجاسوسی بر نظارت فعالیت های کا جی بی در ماورای خط دیورند و خیبر پشتون به وجود آورد. سازمان سیا دو میلیارد دالر را تنها خرج جنگ ضدجاسوسی با شوروی کرد که در آن زمان پول هنگفت بود.
چهار اصل پیشنهادی پاکستان؛
تلاش های پاکستان برای ختم جنک و صلح در افغانستان بر چهار اصل استوار بود:
یک: «خروج عساکر شوروی بدون قید و شرط افغانستان.
دوم: «انتخاب نوع حکومت و سیستم اقتصادی و سیاسی توسط خود مردم»
سوم: «برگشت محترمانه و رضا کارانه مهاجرین به خانه های شان»
چهارم: «تضمین اعاده و بقای نظام اسلامی و بیطرفی افغانستان».
اما در عقب روکش این چهار اصل به ظاهر خیرخواهانه، طرح توطئه بدخواهانه کنفدراسیون اسلامی پاکستان و افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار بر اساس دکترین سیاسی نظامی جنرال ضیاالحق در مورد سرنوشت نظام آینده سیاسی افغانستان در حرکت بود تا در فردای صبح خروج شوروی از افغانستان برطبق دکترین ضیا افغانستان به صوبه ششم پاکستان به جبهه ی عقب جنگ پاکستان و هندوستان تبدیل گردد.
رویای ناتمام ضیاالحق؛
بدین ترتیب، جنرال ضیاالحق، در جهاد افغانستان چهره ضدامریکایی و شوروی پیدا کرد و حامی اسلام و ناجی مردم افغانستان و غمخوار مجاهدین در نبردهای سهمگین علیه شوروی مشهور و صاحب اعتبار شد و با ملک فهد پادشاه عربستان سعودی ، که لقب خادم شریفین را به خود گرفته بود و برای گسترش وهابیت مثل ریک پول خرچ می کرد، چینل اندازی سیاسی کرد که پول های کلان نصیب حکومت پاکستان شد.
در سال 1988، یکصد هزار بینیادگرا مسلمان مکتبی در پاکستان مسلح شد. 8 هزار مدرسه مذهبی و 25 هزار مدرسه غیر راجستر شده حدود یک و نیم میلیون طالب دین را در مدارس آموزش مذهبی می داند که پول آن را سعودی ها و دولت پاکستان می پرداخت.
از سوی دیگر، ضیاالحق، برای اینکه شوروی را علیه خود تهدید نکند سیاست «در افغانستان باید آب به حد لازم بجوشد را در دستور کار قرار داد تا به روس ها موقع ندهد که علیه پاکستان کدام اقدام نظامی دست بزند. جنرال اختر رییس آی اس آی 8 سال مطابق این دستور عمل می نمود. بدون شک به اصطلاح آب رو به گرمی نهاد ولی هیچگاه اتفاق نیفتاد که بجوشد و لبریز گردد»
در سال 1988، پاکستان به مرکز بنیادگرایی اسلامی تبدیل شده بود و در یک قدمی تولید اولین بیم اتمی قرار داشت. هنگامیکه شوروی در بحران اقتصادی گیر افتاده بود و گورباچف با جرج بوش در هشتمین دور مذاکرات ژنو، در سال 1988، به توافق رسیده بود که نیروهای شوروی را از افغانستان خارج سازد و لشکرکشی به افغانستان را اشتباه بزرگ نامید، ضیاالحق در رویاهایش پاکستان اتمی را بزرگترین قدرت منطقه ای با لشکرهای ایدیولوژیک مسلح به انواع سلاح ها درنظرداشت که در دور جدید بازی ها با حضور در افغانستان و آسیای میانه همزمان از سلاطین نفت امریکا و انگلیس و روسیه و یهود در دوطرف منطقه باج بگیرد و با لشکرها منافع حریفان را در منطقه تهدید کند و به فلسطینی ها مدد برساند و جای در قلب جهان عرب پیدا نماید.
ترس از بنیادگرایی که لبه تیز شمشیر را متوجه شوروی و امریکا و اسراییل ساخته بود، ضیاالحق را در پایان نزدیک شدن خروج شوروی از افغانستان به معضل بزرگ تبدیل ساخته بود. امریکایی ها که درصدد حذف ضیا بودند و می فهمیدند که ضیاالحق عاشق خرید نسل جدید تانک ها است، او را در قضیه نسل جدید تانک های ام-1 بسته کردند تا نمایش تانک های امریکایی را مشاهد کند. ضیاالحق تحت تاثیر توصیه های سکرتر نظامی اسبق اش جنرال محمود دورانی تن به رفتن و مشاهده انداخت اتش تانک ها می دهد.
جان کولمن درباره قتل ضیاالحق در آسمان ها چنین می نویسد: «...چندسال بعد، به علت مداخله در بلا گرفتن جنگ افغانستان ضیاالحق جان خویش را از دست داد. هواپیمای سی-130 هرکولیس حامل جنرال ضیا، جنرال اختر، که در آن سفیر امریکا و جنرال هربرولسون سرپرست واحد دفاعی ارتش امریکا و سایر جنرال های پاکستانی حضور داشتند، از میدان هوایی چکاله پاکستان پرواز می کند. کامیون مشکوکی در نزدیکی آشیانه هواپیمایی سی-130 هرکولیس دیده شده بود. با آنکه برج مراقبت درمورد کامیون مذکور به ماموران مخفی پایکاه هشدار داده بودند، ولی هنگامی که اقدامات احتیاطی به انجام رسید، هواپیما از زمین بلند شد و کامیون ناپدید گردید. پس از یلندشدن هواپیما از باند، بوسیله آی ال اف یا مورد اصابت قرار گرفت و پس از چند معلق خوردن، سرنگون گردید. باشکاه رُم به نمایندگی از طرف کمیته 300، دستور حذف ضیاالحق را صادرکرد... پس از تصادم هواپیما به زمین، به شعله های آتش تبدیل گردید. این هواپیما دارای سابقه اطمینان بخش پرواز بوده و کمیسیون تحققیق مشترک نظامی پاکستان-امریکا نیز نتوانسته بود نفقص فنی، یا ایرادی از جانب خلبان بدست آورد. افزون بر آن، معلق زدن هواپیما در آسمان، نشانه مشخص برخورد آن با ارتعاشات مافوق صوت بوده است»
موقف سیاسی ایران؛
انقلاب اسلامی ایران 22 دلو 1357، فصل جدیدی را در تاریخ سیاسی چهاردهه ی اخیر آنکشور گشود: آیت الله خمینی، آیت الله منتظری، آیت الله داکتر بهشتی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله طالقانی و آیت الله مطهری، مهندس بازرگان، بنی صدر و قطب زاده با صراحت و قاطعیت عمل روس ها را محکوم نمودند. رهبران ایران با شعار نه غربی و نه شرقی، جمهوری اسلامی، سیاست مستقل را پیش گرفتند. مهندیس مهدی بازرگان نخستن صدراعظم جمهوری اسلامی ایران، ابلاغیه شدیداللحنی را صادر کرد.
در ابلاغیه وزارت خارجه ایران آمده است که «دولت اتحاد جماهیر شوروی بخوبی اطلاع دارد که بزرگترین و مهمترین هدف انقلاب اسلامی ایران، خروج از یوغ امپریالیزم و صهیونیسم بین المللی از یکطرف و دفاع از مسلمین و مستضعفان جهان از طرف دیگر بوده و هست. بنابراین مشی های سیاسی خارجی ایران در منطقه و پهنه جهان بر محور اهداف یاد شده قرار داشته و دارد. در رابطه به این اهداف طبیعتاً نمیتواند با دخالت نظامی هیچ کشوری در کشور دیگر موافق باشد که خصوصاً دخالت نظامی قدرت های بزرگ در کشورهای کوچک باشد. افغانستان از نظر ایران هم کشور مسلمان و هم همسایه است و بنابراین دخالت نظامی شوروی در کشور همسایه و هم کیش ما نه تنها یک اقدام خصمانه علیه مردم آن کشور، بلکه برضد همه مسلمانان جهان تلقی می شود. این عمل دولت شوروی کشورهای مسلمان را بشدت نگران ساخته و به نوبه خود به امپریالیزیم و صهیونیسم بین المللی بهانه و امکان آنرا می دهد تا به یورش خود علیه مستضعفین جهان به شدت بیشتر ادامه دهند. بنام ملت و شورای انقلاب اسلامی ایران، بنام کلیه مسلمانان و مستضعفین در پهنای جهان، دخالت نظامی دولت شوروی در افغانستان را شدیداً محکوم می کنیم».
الته، بنی صدر رییس جمهور ایران، قطب زاده وزیر حارجه ایران و سپس آیت الله خامنه ای رییس جمهور ایران و موسوی نخست وزیر ایران خواهان خروج بدون قید و شرط شوروی از افغانستان شدند. آقای موسوی بتاریخ 19 عقرب 1360 مطابق دهم نوامبر 1981، در یک کنفرانس مطبوعاتی طرح خروج عساکر شوروی و به جای آن یک نیروی صلح از پاکستان و ایران و یک کشور اسلامی دیگر را مطرح کرد. اما شوروی و دولت کابل طرح ایران را رد کردند.
تذکار این مطلب در اینجا ضروری است که علیرغم حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم افغانستان و محکوم کردن تجاوز شوروی به افغانستان و حضور دو میلیون مهاجر اکثراً هزاره شیعه مذهب افغانستانی و تشکیلات 17 حزب و سازمان اسلامی مردم اهل تشیع هزاره از جمله، حزب دعوت اتحاد اسلامی، شورای اتفاق اسلامی، سازمان نیروی انقلاب اسلامی افغانستان، حرکت اسلامی، سازمان نصر، نهضت اسلامی، سازمان حزب الله، جبهه متحد انقلاب اسلامی، پاسداران جهاد اسلامی، روحانیت مبارز، روحانیت جوان افغانستان، مجاهدین خلق افغانستان، اتحادیه علمای افغانستان، جنبش مستصعفین، حزب رعد اسلامی و نسل جوان هزاره، در ایران، رژیم جمهوری اسلامی که در پی منافع خود در افغانستان بود و با عربستان سعودی از همان آغاز فردای صبح انقلاب درگیر جنگ ایدیولوژیک مذهبی گردیده بود که تا امروزه بشدت جنون آمیزی ادامه دارد، از اختلافات احزاب سیاسی مردم هزاره افغانستان به نفع اهداف منافع خود سود بُرد. به اختلافات میان رهبران سیاسی هزاره دامن زد. در مابین همه احزاب و سازمان ها به سازمان نصر به رهبری عبدالعلی مزاری بیشتر توجه و الطاف داشت بطوریکه در سال 1366، ایتلاف سیاسی از احزاب شیعه در ایران شکل گرفت اما مورد قبول رژیم ایران واقع نشد. ایران با وحدت دادن هفت حزب اسلامی در یک حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری حزب وحدت اسلامی را مورد حمایت قرار داد.
رهبران شورای ایتلافی از جمله دکتر عبدالقیوم فدوی و سیدنقیب الله حسنی و همچنان آیت الله محسنی رهبر حرکت اسلامی افغانستان که به حزب وحدت نپیوستند مورد خشم رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند و دفاترشان در ایران مسدود شد و رهبران شان از ناچاری دفاترشان را به پیشاور پاکستان انتقال دادند.
دکتر عبدالقیوم فدوی عضو شورای ایتلاف و سرپرست دفتر جبهه متحد ملی انقلاب اسلامی در پیشاور در سال 1369 گفت که: «...چون ما به حزب وحدت نپیوستیم دفاتر ما از طرف جمهوری اسلامی ایران بسته شد. بنابراین، برای ادامه جهاد و مبارزه به منظور حفظ هویت تشکیلاتی و استقلال سیاسی مرکز تنظیم را به پیشاور منتقل ساختیم. حزب وحدت پس از تشکیل برخلاف آرزویی که ما داشتیم تحت اداره و اراده چند نفر محدود قرار گرفت. برای بقیه اعضا و گروه ها و تنظیم ها حتی حق اظهار نظر هم ندادند».
دفتر حرکت انقلاب اسلامی آیت الله شیخ آصف محسنی، در اعتراض به بسته شدن دفاتر حزبی و مدارس اطفال و مساجد مربوط به حرکت اسلامی در ایران در سیزدهم حوت 1369 نوشت که: «اطلاع یافتیم که دفاتر و کانون های مردمی و مدارس اطفال و مساجد مربوط به حزب حرکت اسلامی در سراسر ایران توسط حکومت ایران مسدود و بیش از سه هزار نفر از اطفال مظلوم افغانستان از نعمت تحصیل محروم و عده ای از مومنین از خواندن نماز در مسجد ممنوع شده اند. باتوجه با این که در ظرف 11 سال حیات سیاسی ما در ایران جز توهین، تهدید و فشار چیزی نصیب ما نگردیده بود باتوجه به این که حرکت اسلامی مصالح ملت خود را قربانی مصالح دیگران نمی ساخت تاوان آنرا با تحمل فشارهای طاقت فرسا سرفرازانه پرداخت، مسدود ساختن دفاتر ما در ایران خالی از انتظار نبود، از این مساله یک ذره هم متاسف نیستیم». .
موقف عربستان سعودی در قضیه افغانستان؛
دولت عربستان سعودی در قلمرو سیاست بین المللی نقش محافظه کارانه در قضیه اشغال افغانستان بوسیله شوروی در پیش گرفت. گرچه وزیر دفاع سعودی در دسامبر 1918، اظهار کرد «مساله افغانستان را متعلق به جهان اسلام می دانیم». اما دولت عربستان سعودی برسر قضیه افغانستان با شوروی وارد جنگ مخالفت سیاسی نشد.
دولت سعودی که در برابر یک دالر امریکا یک دالر برای همسویی و حُسن نظر نشان داد با یاران سخاوتمندانه خرج جنگ افغانستان می کرد، در صحنه سیاست بین المللی از کشمکش با شوروی دوری می کرد.
جالب اینکه پس از خروج عساکر شوروی از افغانستان و پیامدهای بعدی آن که منجر به بحران اقتصادی در شوروی شد، سعودی ها بتاریخ 28 و 29 اکتوبر 1988،یکباره رفیق گورباچف شدند و به اشاره جرج بوش 400 میلیون دالر به شرایین اقتصاد دولت روسیه در کرملین تزریق کردند. کویت نیز پنجصد میلیون دالر به روسیه قرضه دادند.
این در حالی بود که سعودی ها تمام فکر و کوشش را در پارچه کردن حکومت موقت مجاهدین به ریاست صبغت الله مجددی در پیش کرفتند. کمک ها را به حکومت موقتی کاهش دادند و سبب بحران اقتصادی در تشکیلات حکومت موقتی نامتجانس در ترکیب ساختاری شدند تا حکومت موقت مجاهدین نتواند شکل بگیرد و پایه مردمی رهبری جهاد ایجاد شود.
عربستان سعودی در صبح خروج شوروی از افغانستان و ورود مجاهدیدین در 8 ثور 1372، تمام کمک ها را به مهاجرین و مجاهدین و دولت کابل قطع کردند و سپس با ظهور پروژه انگلیسی طالبان به بانکدار طالبان تبدیل شدند و کنفرانس اسلامی دایر کردند و از طالبان حمایت شان را اعلام داشتند و برضد حکومت ربانی شمشیر دشمنی کشیدند تا توسط طالبان و القاعده دست و پای استاد ربانی، مسعود، خلیلی، محقق، محسنی، جنرال دوستم و سایر مخالفان را از چپ به راست و از راست به چپ به رسم اعراب قبیله بُریدند.
در هرصورت، ظلم بزرگ دیگر سعودی در زیرنام کمک و همدردی و اخوت و برادری اسلامی که با مردم افغانستان کردند این است که دروازه سرحدات کشورشان را به روی مسلمانان مهاجر افغانستانی برخلاف سنت دین خدا و شریعت قرآنی که حکم به پناه دادن مسلمانان که مورد ظلم واقع شده اند و حمایت از کسانی که مظلوم واقع گردیده اند، داده است، بستند و اجازه ندادند مهاجرین افغانستان حتی برای کار کردن به عربستان سعودی بروند. این در حالی بود که صدها فلیپینی، تایلندی، ویتنامی و پاکستانی در عربستان سعودی اجازه کار کردن داشتند.
دولت سعودی نه تنها به مسلمانان مهاجر افغانستان اجازه اقامت و یا کار کردن را در آن کشور نداد بلکه حتی از پذیرش صدها طبیب، انجنیر، استاد، معلم و کارشناسی مسلمان صاحب تحصیلات عالی حاضر به خدمت به جهان اسلام و مسلمین که در پیشاور در کنج فقر و تنگدستی شب را بدست روز و روز را بدست شب بدنبال قوت لایموت فامیل های شان سرگردان روزگاران جنگ سردی بودند، نیز، اجاز کار به عربستان نداد و دست علما و دانشمندان و عاقلان مسلمان سنی مذهب حنفی، را به جرم اینکه وهابی نیستند، نگرفت. عرب ها بهانه آوردند که برای جلوگیری از ورود عناصر مخرب و جاسوسان دولت کابل و شوروی از پذیرش مهاجرین و نیروی کار از افغانستان خوداری می کنند.
این در حالی است که صدها جاسوس روسی و غربی در آن کشور به حیث داکتر و انجینیر و کارشناس و کارگر عادی در سعودی کار می کنند و حتی کتاب های مارکسیستی را در عربستان سعودی وارد می سازند.
تنها کاری که سعودی ها در کمک رسانی به مردم مهاجر فقیر افغانستانی در زیرخیمه نشین کمپ های پیشاور کردند این بود که کمیته ای تحت اداره امیرسلمان بن عبدالعزیز، امیر ریاض تشکیل دادند. مردم ثروتمند عربستان سعودی و سایر مسلمانان در آن کشور کمک های شان را به کمیته امیرسلمان می سپردند و از آن طریق و توسط هلال احمر سعودی به تنظیم های پیشاور سپرده می شد. این کمک ها به تنظیم های پیشاور در آغاز معمولا از چینل جماعت اسلامی پاکستان صورت می گرفت. وقتی که اتحاد هفتگانه به وجود آمد، سعودی ها تمام کمک ها و وجوه نقدینه را به یار وهابی استاد سیاف از طریق کمیته سلمان می رساندند تا در زیر این پروژه کمک به مهاجرین پول ذکات، صدقه ردبلا، نذریات و هدایای مردم سعودی به مردم افغانستان را در اختیار سیاف بگذارند که چیزی را خرج قوت لایموت مهاجرین کنند و باقی را زمین در پیشاور بخرد و پایگاه غند ببو را برای تربیت طالبان وهابی رقم بزند.
کمک های نقدی بالغ به 52 میلیون ریال سعودی به عبدالرسول سیاف رهبر اتحاد اسلامی یار وهابی در حضور اعضای شورای هیات 1383 سپردند. بعداً ده میلیون دالر و سپس 5 میلیون دالر دیگر نیز به بانک سیاف واریز کردند. سعودی ها به فتوای شیخ عبدالعزیز بن باز گفتند که ذکات می تواندبه مهاجرین و مجاهدین افغانستان پرداخته شود.
استادف سیاف که پول های ذکات و صدقه و کمک ثروتمندان سعودی را از طریق کمیته امدادی سلمان به جیب می زد چند صدجریب زمین در حومه پیشاور خریداری و در آن خانه ها و باشگاه ها و مدرسه تعلماتی وهابی را اعمار کرد که سه و نیم میلیون دالر تنها صرف اعمار دیوار شده بود، دورادور این ساحه وسیع را احتوا می کرد. این حصار و عمرانات آن بنام «غندببو» یاد می شد که به مقر دایمی استاد سیاف و تعدادی از وهابی نزدیگ به سیاف که در حکومت موقت جابجا شده بوند تبدیل شده بود. البته، فاکولته ای را هم در همین محل بنیان گذاشته بودند که وهابی های سلفی وفادار به تاج و تخت انگلیسی ال سعود در زیر ریش سیاف تربیت به فن فتنه در لول دادن احادیث جعلی و تفسیر فقاهتی بگیر و ببند هر که ریش اش تا بند نافش نیست و یا پیرو سایر فرقه های مذهبی همه بدعت کار هستند و لایق شلاق کاری به فتوا های ابن تیمیه و شیخ محمدی به شیوه قرون سیاه وسطی و آنهایی که شیعه هستند همه کافران رافضی می باشند که زدن گردن شان شرعی و تصاحب مال و زن و فرزندان شان حلال است بر جهادگران که از کتاب و سنت پیروی می کنند.
عربستان سعودی در طول سی سال گذشته در افغانستان نه تنها «در امور جهاد و مجاهدین افغانستان مداخله کرده است که «اتحاد طبیعی و عنعنوی ای که در بین مردم ما وجود داشت، برهم خورد و به این ترتیب بجای آنکه سودی برسانند، خود مایه زیان شدند»، بلکه مخرب ترین و بدترین نقش سعودی در طول سی سال گذشته نقش ایدیولوژیکی ملایان وهابی وارثان اندیشه شیخ محمدبن عبدالوهاب است به هدف دامن زدن به اختلافات مذهبی و قومی میان مردم افغانستان و جمع کردن گلیم مذهب حنفی و هموار کردن تفسیر وهابی سَلَفی از مذهب حنبلی و چنگاندن وهابی ها تحت پوشش که مظلوم فرخنده جوانمرد را آن چنان به هفت پرده زجرکش کردند، با مردم شیعه مذهب هزاره.
درباره نقش مخرب ایدیولوژیکی سعودی در افغانستان و ایجاد القاعده و سازمان القاعده عرب های افغان و همچنان درباره شیخ محمد بن عبدالوهاب پیشوای فرقه وهابی در مباحث آینده به تفصیل از آن صحبت خواهیم کرد.
محمد صدیقی