گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته
گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته به همراه اشعار عاشقانه سید علی صالحی و احساسی و تیکه دار و شعرهای کوتاه و ناب مانند ری را و از قول من به باران بی امان بگو و … را در این بخش […] نوشته گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته اولین بار در مجله اینترنتی حرف تازه. پدیدار شد.
گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته
گلچینی از بهترین اشعار سید علی صالحی با عکس نوشته به همراه اشعار عاشقانه سید علی صالحی و احساسی و تیکه دار و شعرهای کوتاه و ناب مانند ری را و از قول من به باران بی امان بگو و … را در این بخش از مجله حرف تازه برای علاقه مندان به شعرهای کوتاه عاشقانه و سنگین و غمگین استاد صالحی منتشر کردیم.
سیدعلی صالحی در ۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای مَرغاب از توابع ایذه بختیاری در استان خوزستان در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ دبیر سرویس ادبی و صفحه شعر مجله «دنیای سخن» بود و در سال ۱۳۷۹ کارگاه شعر دنیای سخن (در مجله و دفتر دنیای سخن) را با استقبال مناسبی راهاندازی کرد.
بهترین اشعار کوتاه سید علی صالحی
بله “ری را” جان !
مرا نیاموختند ؛ که می توان
به گل سوسن هم گفت_ شما…!
اما من از ذکر نام تو ! تو را آموختم ،
همین کافی نیست !؟
((سید علی صالحی))
*******
پرنده..
هی پرندهی بیپروا
در پیِ آن فوجِ گمشده بر مِه
آشیان مساز !
من ساختم،
باد آمد و همهی رویاها را با خود برد.
((سید علی صالحی))
اشعار عاشقانه سید علی صالحی
حالم خوب است – سید علی صالحی
حالم خوب است
هنوز خواب میبینم
ابری میآید
و مرا تا سرآغازِ روییدن …
بدرقه میکند.
“سید علی صالحی”
******
چراغ ها، چشم ها، کلمات …(سید علی صالحی)
چراغ ها، چشم ها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته اند
همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند
حتی نومیدی را
پس زنده باد امید
((سید علی صالحی))
*******
امروز …
پُستچیِ پیرِ این کوچه هم
پیدایش نشد
پنجره را ببندم بهتر است
هقهق بیپردهی این دو دیدهی بارانی
آبروی اَبرآلود همهی دریاها را
خواهد برد …!
((سید علی صالحی))
عکس نوشته با اشعار سید علی صالحی
میان ماندن و نماندن
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو:
دل اگر دل باشد،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد.
“سیدعلی صالحی”
******
دندان بر جگر بگذار …(سید على صالحى)
دندان بر جگر بگذار،
اگر چه کوهستان ها را
صخره به صخره؛
با خون شکوفه شستهاند،
اما رنگین کمانهاى بسیارى
بر پیچ و تاب رود بزرگ
پل خواهند زد.
من به تو قول مىدهم.
((سید على صالحى))
ما را می گردند
می گویند: همراهِ خود چه دارید؟
ما فقط رویاهایمان را با خود آورده ایم
پنهان نمی کنیم
چمدان های ما سنگین است
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده ایم.
((سید علی صالحی))
عین
جانشین الف خواهد شد
شین را
در پردۀ پلکهای خود نهان کرده ام،
و قاف
سرآغازِ الفبای آدمیست
سلام بر همین سه حرفِ ساده
که همه چیز را از من گرفت
تا شاعرترین ترانه خوانِ زمین شوم.
((سید علی صالحی))
دیگر تمام شد،
حالا بیا به خانه برگردیم
بیا به فالِ گشودهی این کتابِ قدیمی
فقط از یک جوابِ روشنِ کوتاه
به سهمِ اندکِ این علاقه قناعت کنیم.
اگر اشتباه نکنم
به گمانم دارد یک اتفاقِ تازه میافتد.
((سید علی صالحی))
مینیمال هایی با اشعار عاشقانه سید علی صالحی
عکس غیر آدم ها …
من شاعرم
من شاعر ِعاشقانهترین ترانههای ِ توام !
و تکرار می کنم:
واقعا
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای ِ گُم وُ گور شدن
به کدام جانب ِ جهان بگریزم !
((سید علی صالحی))
من آنقدر دوستت میدارم
که دوباره بعد از مرگ
به خانه باز خواهم گشت،
و برمیگردم.
من برمیگردم،
درست به شیوهٔ شبنمی
در گرگ و میشِ سحر.
((سید علی صالحی))
******
من
فقط یک سوال دارم:
شادمانی آدمی را کجا،
و نان مردم را
کی ربودهاند؟
مهم است که میگویم
گوش بگیر!
او که امید را از تو میگیرد
همه چیز را از تو گرفته است.
((سید علی صالحی))
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
“سیدعلی صالحی”
گناهانم را دوست دارم
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام،
می دانی چرا؟
آنها واقعی ترین انتخاب های منند …
((سید علی صالحی))
******
اینجا اگر چه گاه
گل به زمستان خسته خار میشود
اینجا اگر چه روز
گاه چون شب تار میشود
اما بهار میشود
((سید علی صالحی))
باز روزی مُردهام به خانه باز خواهد گشت
تو از این تنبورهزنانِ توی کوچه نترس
نمیگذارم شبهای ساکتِ پاییزی
از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی
هر کجا که باشم
باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ میگذرم
میآیم مشقهای عقبماندهی تو را مینویسم
پتوی چهارخانهی خودم را
تا زیرِ چانهات بالا میکشم
و بعد… یک طوری پرده را کنار میزنم
که باد از شمارشِ مُردگانِ بیگورش
نفهمد که یکی کم دارد
((سید علی صالحی))
میماندی ببینمت!
کجا میروی به این مَجالِ عجیب،
کجا میروی به این لکنتِ الوداع.
فنجانِ قهوهات را تمام کن
حضرتِ حافظ هم
اهلِ تفأل بود.
چنین مواقعی
معمولاً معلوم نیست
مردم به مردم چه میگویند.
کاش…
ای کاش میدانستم
این دیگر چه حسِ خرابْ آبادیست
که محرمانهترین کلمات حتی
به دادم نمیرسند.
هیییی…هیییی
حرف اگر حرفِ رفتن بود
من بارها پیش از پردهْدارانِ دریا
رفته بودم.
بمان…!
ماندن به دنیا هم
بیدلیلاش خوب است.
((سید علی صالحی))
آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطر ما
ما که کارى نکردهایم
((سید علی صالحی))
*******
اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بیخواب
تو را
طوری نزدیک به لمس هوا حس میکنم
که گنجشک تشنه، عطر باران را
((سید علی صالحی))
*******
آرام آرام دلمان به بیکسی
صدایمان به سکوت وُ
چشمهایمان به تاریکی عادت کرد!
((سید علی صالحی))
******
چه دارد این چراغِ شکسته
که انتظارِ یکی شبتابِ پا در گریزش نیست.
من اقرار میکنم
حتی یک لحظه بیتو نزیستهام!
((سید علی صالحی))
دندان بر جگر بگذار،
اگر چه کوهستان ها را
صخره به صخره؛
با خون شکوفه شسته اند،
اما رنگین کمان هاى بسیارى
بر پیچ و تاب رود بزرگ
پل خواهند زد.
من به تو قول مى دهم.
((سید على صالحى))
*******
کاش اینجا بودی!
همین کنار خودم.
و من یادم می رفت؛
که خسته ام
خرابم
ویرانم…
((سید علی صالحی))
******
نمی دانم این نسیم
بر کلالهی چند شقایق
سفر کرده است
باید از آنان بوده باشی
تا که بدانی
مگر کیانند اینان؟
بسا که ساده گذشتن و رفتن
کارِ هر کبوتر خانگی
نبوده و
نیست
((سید علی صالحی))
*****
دارد از پشت نیزار این دامنه
صدای کسی میآید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم میخواند
آشناست این هوای سفر
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنه ی بید …
((سید على صالحى))
دارم برای خودم دنیا را
قدم می زنم
گاهی
وقتِ قشنگ یک ترانه ی ساده
همین ثانیه های آرامِ آدمی ست.
خُب … خیلی خوب است همین حسها
فرصتها
صورتها
فهمیدنها
کاش اینجا بودی، همین کنارِ خودم
و من یادم می رفت که خستهام، خوابم، ویرانم
((سید علی صالحی))
**********
هر کجا کلمه کم می آورم
تو را بلند به نامِ کوچکت آواز می دهم
بی برو برگرد
هفت شب و هفت روزِ تمام
می بینی دارد از آسمان واژه می بارد.
((سید علی صالحی))
*******
وقتی که تو نیستی
من حزن هزار آسمان بیاردیبهشت را
گریه میکنم.
فنجانی قهوه در سایههای پسین،
عاشق شدن در دیماه،
مردن به وقت شهریور.
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لایلای مادرانهی ترا میطلبند.
درها بسته و کوچهها مغمومند.
چشم کدام خسته از آواز من
خواهد گریست؟
سفر بنام تو، خانه
خانه بنام تو، سینه
سینه بنام تو، رگبار.
((سید علی صالحی))
یک صبحِ زود
یک صبحِ قشنگ خواهیم رفت
همان طرفهای دورِ آشنا خواهیم رفت.
میگویند آنجا
کوچههایی دارد عجیب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهید!
میگویند آنجا
نسترنها نماز میخوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملایکی بیسوال
پیالههای پُر از می را
بر چینههای ستاره چیدهاند،
هوا خوش است و کلمات،
همهی کلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!
((سید علی صالحی))
******
من با چشمان تو
اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را
گریسته بودم
و تو نمی دانستی…
((سید علی صالحی))
******
امّا خاطرت باشد!
همیشه،
این تویی که میرَوی،
همیشه،
این منم که،
میمانم…!
((سید علی صالحی))