افغانستان ملتی در دو راهی بحران و دور باطل


مردم کشور ما در روزهای گذشته شاهد حمله تروریستی خونینی بودند. حوادث غم‌باری که در هفته و ماه‌های گذشته در کشور رخ داد، نشان از این است که در افغانستان انتحار و ترور و منطق و حمایت از آن هنوز ادامه و استمرار دارد. هدف نهایی عاملان و حامیان...

مردم کشور ما در روزهای گذشته شاهد حمله تروریستی خونینی بودند. حوادث غم‌باری که در هفته و ماه‌های گذشته در کشور رخ داد، نشان از این است که در افغانستان انتحار و ترور و منطق و حمایت از آن هنوز ادامه و استمرار دارد. هدف نهایی عاملان و حامیان انتحار، از این کارشان، ترساندن و وحشت مردم به منظور خروج از رقابت سیاسی است.

لُب کلام هابرماس جامعه‌شناس آلمانی در نظریه کنش (عمل) تفاهمی این است که انسان‌ها می‌‌توانند از طریق کلام و گفت‌وگو به تفاهم رسیده و مشکلات خودشان را با یک‌دیگر حل کنند. به نظر می‌‌رسد این دیدگاه بیش‌تر در جوامع توسعه‌یافته مصداق دارد که در آن گفت‌وگو بدل به ابزار موثری برای حل اختلافات افراد، گروه‌ها و احزاب با یک‌دیگر شده است.

انسان‌ها وقتی منطق گفتگو را می‌‌پذیرند که قبول کنند فکر و اندیشه آن‌ها تنهاترین فکر درست و به حق نیست. دیگران هم مثل او حق دارند حرف بزنند و از فکرشان دفاع کنند. اما جوامعی مثل افغانستان وجود دارند که هنوز به مرحله حل مشکلات از طریق گفت‌وگو و تفاهم نرسیده‌اند. در چنین جوامعی اختلافات با روش‌های اندکی پیش‌رفته‌تر از جوامع بدوی حل می‌‌شود یا به تعبیری سرکوب می‌‌شود. عمده‌ترین این روش‌ها همانا بهره‌گیری از انتحار و خشونت است.

در اجتماعات اولیه‌ی انسانی اختلافات اغلب از طریق غلبه فیزیکی یک فرد یا گروه بر دیگر حل می‌‌شد. وقتی به سابقه و حال کشور می‌‌نگریم به این مساله برمی‌خوریم که آن‌که خشونت می‌‌کارد جز خشونت چیزی درو نمی‌کند. ایده یا مفهوم خشونت امروزی در جامعهی ما هم، ریشه در این نگرش دارد. ناامنی و انتحار و به خاک و خون کشیدن مردم بی‌گناه ریشه‌های تاریخی دارد و دولت همواره با یک دشمن واقعی یا خیالی درگیر است. امروز خشونت و انتحار به دلایل مختلف قباحتش را از دست داده و حالت تقدس به خود گرفته است. افغانستان در گذشته از جمله کشورهایی بود که در آن خشونت به صورت وسیعی در سطوح مختلف مورد استفاده قرار می‌‌گرفت نه تنها حکومت‌های وقت از خشونت علیه شهروندان‌شان آن هم به عریان‌ترین شکلش استفاده می‌‌کردند، بلکه خیلی از گروه‌ها برای حل مشکلات داخلی‌شان، به جنگ و خشونت متوسل می‌‌شدند.

بخشی از خشونت و ترور افغانستان پس از طالبان، ریشه در گسترش منطق خشونت در جامعه افغانستان دوران طالبان و قبل از طالبان دارد. به تعبیر اندیشمندان سازنده‌گرا انسان‌ها، در جامعه خشونت را یاد می‌‌گیرند. چه از گروه‌ها و دوستان و آشنایان و چه از حکومت. در یک جامعه و کشور، دولت‌های گذشته خشونت را به شهروندان آموزش دادند، اما در کشوری دیگر تحمل و گفتگو را، اما آن دولتی که خشونت را به شهروندان خود از طریق به کارگیری وسیع آن در حوادث مختلف یاد می‌‌دهد، باید در انتظار واکنش‌های خشونت‌بار شهروندان خودش علیه بقیه ملت و خودش هم باشد. افغانستان از جمله کشورهای است که در چندین دهه اخیر شاهد به کارگیری خشونت در ابعاد وسیعی بوده و هست. تا جایی که برخی از تحلیل‌گران این کشور را در زمره دولت‌های ورشکسته و بی‌کفایت تلقی می‌‌کنند. حمایت‌های برخی دولت‌های بیرونی از گروهک تروریستی طالبان و القاعده و داعش به منظور تحت فشار قرار دادن کشور دیگر را نباید نادیده گرفت.

انتحار و انفجار پی در پی ماه‌های قبل واقعه‌ی حزن‌انگیز و هم عقب‌گردی استراتژیک حزن‌انگیز بود. چون به رغم فساد رسواکنندهایی که در امور اداری دولت وجود داشت پیروزی بزرگی برای گروه‌های ستیزه‌جو نیز به شمار می‌‌رود. روشن است که انفجار و انتحار در شفاخانه برچی شبیه انتحار و انفجار ماه‌هایی قبل بسیار به اقدام تروریستی چند ماه‌های گذشته شبیه بود و بعید نیست که از سوی ستیزه‌جویانی که به درون ارتش و امنیت ملی و استخبارات کشور نفوذ کرده‌اند، تدارک دیده شده باشد. دولت افغانستان تا حالا هرگز در برابر خطر آماده و موفق نبوده است. آنان حتا پس از تلاش‌های تروریستی که آنان را در مظان اتهام قرار می‌‌دهد در تلاش هستند تا واسطه‌گر مصالحه باشد.

امروز ما دقیقاً نمی‌دانیم که چه کسی این حملات وحشیانه را انجام داده است؟ چه کسی یا گروه‌های پشت این انفجارها قرار دارد؟ عاملان ناامنی کشور دنبال چه اهدافی می‌‌باشند؟ آیا افغانستان امروز واقعاً کشور شکست خورده است؟ پیش از حوادث چند روز قبل مدت‌ها بود که اهل سیاست در این زمینه بحث می‌‌کردند. افغانستان قطعاً کشور اسف‌انگیزی است که در آن زمام‌داران حکومت و شورایی صلح در برقراری رابطه با حکومت مرکزی و افراط‌گرایان دو آتشه دچار مشکل هستند. امروز مرزهای پر هرج‌ومرج ما رها شده و در معرض خطر اند. به نظر می‌‌رسد دولت نیز از افزایش ناامنی و ناتوانی در مدیریت بحران نگران است. این نگرانی در شرایطی است که حادثه تروریستی کابل نشان داد که نیروهای امنیتی و استخباراتی کشور چقدر فاقد انسجام درونی هستند و تروریست‌ها از این خلای استفاده می‌‌کنند.

آیا حملات و انفجارهای اخیر و توافق با طالبان حکایت از پایان دموکراسی، آشوب و جنگ‌های داخلی و قومی دارد؟ نفوذ بنیادگرایان افراطی در سرویس‌های اطلاعاتی و استخباراتی کشور این احتمال را مطرح می‌کند که تندروهای طالبان، القاعده و داعش با سهل‌انگاری دولت، مسوول این اتفاق هستند. تندروهای بی‌رحم، نامعقول و وحشی و دیکتاتورهای ریاکار و نامشروع قدرتی برابر دارند و راه دموکراتیک، در کشور ما، سست و آسیب‌پذیر شده است. حملات و انفجارهایی اخیر نشان‌دهنده توانایی عاملان این حمله است.

وقوع حملات متعدد در کشور، پس از حمله به شفاخانه دشت برچی، ضعف نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور را به نمایش می‌گذارد و نشان می‌دهد که امنیت کشور شکننده‌تر از آن است که تصور می‌شود. به رغم حملات و انفجارهای مکرر در سال‌های گذشته هنوز دولت موفق نشده است که راهی برای محدود کردن آن پیدا بکند. هم‌چنین نتیجه می‌گیریم که برنامه دولت در خصوص خشونت‌ها و ناامنی‌ها در کشور و برنامه‌ی صلح با مشکل جدی مواجه است و می‌توانیم بگوییم که دستگاه‌های دولتی افغانستان مخصوصاً نهادهای استخباراتی و امنیتی کشور به یک خانه‌تکانی سریع در عمل‌کرد خودشان دارند. موفقیت‌های اخیر گروه‌های تروریستی و ضعف نیروهای امنیتی، تا زمانی که دولت افغانستان استراتژی منسجم و یک‌پارچه در مبارزه با گروه‌های تروریستی روی دست نگیرد، تاثیری در صحنه نخواهد داشت.

از آن‌جایی دولت افغانستان و نهادهای بین‌المللی در تامین ثبات و نظم و امنیت در افغانستان کوتاهی کرده‌اند، طالبان و گروه‌های افراطی در سال‌های اخیر به گونه‌ی تراژیکی در حال بازگشت‌اند. فساد زیاد در درون دولت و هم‌چنین کشتار مداوم مردم عادی و بی‌گناه، به خشم مردم افزوده است. امروزه طالبان قسمت‌های زیادی از کشور را در دست دارند. طالبان و گروه‌های تروریستی با وحشیانه‌ترین شکل به شهروندان کشور حمله می‌کنند، و موفقیت‌آمیز بودن چنین حملاتی بدون شک متوجه ضعف دولت افغانستان و نهادهای امنیتی افغانستان است.

آن‌چه مسلم است این‌که موفقیت‌های اخیر گروه‌های تروریستی و ضعف نیروهای امنیتی، و دیگر تحرکات امنیتی در کشور گویایی این نکته مهم است که نیروهای امنیتی و دولت افغانستان فاقد انسجام درونی هستند. تا زمانی که دولت افغانستان استراتژی منسجم و یک‌پارچه در مبارزه با گروه‌های تروریستی روی دست نگیرد، کدام تاثیری در صحنه نخواهد داشت. تا زمانی که دولت به تقویت نیروهای امنیتی، در صورت نیاز فرماندهان غیر همسو با اهداف ملت را تغییر ندهد و یا هم یک نیروی ضربتی و مورد اطمینان را ایجاد نکند، این حادثه‌ها تکرار خواهد شد.

محمد عرفانی


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

کپشن غمگین | 100 کپشن غمگین خاص کوتاه و بلند برای استوری و پست