پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم


پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم

شاید در نگاه اول تنها چیزی که آن‌ها را کنار هم قرار می‌دهد، کارآزموده‌بودنشان در بیشتر ژانرهای سینمایی باشد؛ اما چه سنخیتی بین شخصیت گوشه‌گیر و سینمای فلسفی کوبریک بزرگ و سینمای تجاری و عامه‌پسند اسپیلبرگ وجود دارد؟

کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - شاید در نگاه اول تنها چیزی که آن‌ها را کنار هم قرار می‌دهد، کارآزموده‌بودنشان در بیشتر ژانر‌های سینمایی باشد؛ اما چه سنخیتی بین شخصیت گوشه‌گیر و سینمای فلسفی کوبریک بزرگ و سینمای تجاری و عامه‌پسند اسپیلبرگ وجود دارد؟ یک طرف «غلاف تمام فلزی» (۱۹۸۷) و طرف دیگر «نجات سرباز رایان» (۱۹۹۸)؛ یک‌سو «۲۰۰۱:اودیسه فضایی» (۱۹۶۸) و طرف دیگر «برخورد نزدیک از نوع سوم» (۱۹۷۷).

واقعیت این است که با تمام تفاوت سبکی و احساسی، این دو کارگردان از طرفداران آثار هم‌دیگر بودند. فیلم علمی-تخیلی اسپیلبرگ، «ای. تی. موجود فرازمینی»، که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد همان تأثیری را روی کوبریک برای پروراندن ایده ساخت «هوش مصنوعی» گذاشت که پیش‌تر از آن فیلم «۲۰۰۱ ادیسه فضایی» برای ساخت «برخورد نزدیک از نوع سوم» روی اسپیلبرگ گذاشت. اما جایی هم هست که این دو جهان‌بینی متمایز به هم برخورد کرده باشند: فیلم «هوش مصنوعی» (۲۰۰۱) که کوبریک قبل از مرگ، ایده آن را پرورش داد و اسپیلبرگ آن را ساخت. این فیلم درباره آینده نامعلومی است که در آن «دیوید»، یک بچه‌ربات، طوری طراحی شده که عشق و عاطفه را تجربه کند. او فرزند «مانیکا» و «هنری» است؛ کارمندان شرکتی که «دیوید» را ساخته است. کوبریک که حق اقتباس داستان کوتاه «ابراسباب‌بازی‌ها تمام تابستان دوام می‌آورند»، اثر برایان آلدیس، را خریده بود، از دهه ۷۰ به همراه خودِ داستان‌نویس و چند نویسنده دیگر روی فیلم‌نامه و طرح و نقشه‌های اولیه اقتباس آن کار می‌کرد. در این میان او کار اقتباس آزاد را به نویسندگانی مثل سارا میتلند و چندنفر دیگر نیز سپرده بود. بخشی از برنامه کوبریک برای ساخت این فیلم شامل یادداشت‌هایی بود برای بهبود داستان و همچنین استوری‌برد‌هایی که کریس بیکر کشیده بود؛ همان هنرمندی که در چند فیلم با کوبریک و تیم برتون همکاری کرده بود و برای فیلم «هوش مصنوعی» و فیلم‌های دیگر اسپیلبرگ نیز طرح کشید.

این‌طور که معلوم است تنها انتخاب کوبریک برای کارگردانی این فیلم اسپیلبرگ بوده است، اما او با دو چالش هم روبه‌رو بود: اول نبودن ابزار و تکنولوژی لازم برای به سینما آوردن بچه‌ربات داستان («دیوید»)، و دوم راهی برای ارتباط‌برقرارکردن بین دو قطب کوبریکی-اسپیلبرگی یا نقطه‌ای که فلسفه و احساسات –یعنی ویژگی دو کارگردان- را به هم برساند.
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم

پیچیدگی تکنولوژی، آینده تهدیدآمیز، رشد فناوری و چشم‌انداز هوش مصنوعی و ارتباطش با انسان از زمان فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» و شخصیت ربات «هال ۹۰۰۰» از دغدغه‌های کوبریک بود؛ به عبارت دیگر «دیوید و هال مثل اشـخاص به نظر می‌آیند، نه به دلیل ظاهر انسان‌نمایشان (به‌ویژه که هال اصلا به انسان شبیه نیست)، بلکه به سبب پاسخ‌های آن‌ها. هر دوی آن‌ها به گونه‌ای رفتار می‌کنند و سخن می‌گویند که گویی عواطف، عقاید، و امیال اصیلی دارند. پاسخ‌های برنامه‌ریزی‌شده‌شان در برخی لحظات در نظر انسان‌های طرف برخوردشان بسیار معنادارتر از آن چیزی است که انسان‌های دیگر ۱ می‌گویند و انجام می‌دهند.»، اما شخصیت مهربان و احساساتی و دوست‌داشتنی «دیوید» با شخصیت بی‌رحم و بی‌احساس «هال ۹۰۰۰» متفاوت بود. آلدیس ابتدا درباره ایده برگرداندن داستان به یک فیلم علمی-تخیلی که با اشاراتی به داستان «پینوکیو» همراه باشد شک و تردید داشت. ایده کوبریک این بود که پیوندی عمیق و دوجانبه بین «دیوید» و «پینوکیو» برقرار کند، یعنی یک بچه‌ربات که می‌خواهد به یک انسان واقعی تبدیل شود. کمال‌گرایی کارگردان «درخشش» به حدی بود که طرح اولیه «هوش مصنوعی» در چرخه پیش‌تولید و ایده‌های دیوانه‌وار و جاه‌طلبانه او گرفتار شد. کوبریک با چند شرکت فیلم‌سازی درباره ساخت یک ربات گفتگو کرده بود و اسپیلبرگ هم به او گفته بود هیچ کودک بازیگری نداریم که بتواند نقش «دیوید» را بازی کند. بعد از ۵ سال تلاش نافرجام کوبریک برای تهیه فیلم، او که اقبال فیلم «ای. تی» در سال ۱۹۸۲ را دیده بود تصمیم گرفت در اواسط دهه ۹۰ کارگردانی پروژه را به اسپیلبرگ بدهد.
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
ربات: دیوید
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
ربات: هال ۹۰۰۰
سارا میتلند، که در دهه ۱۹۹۰ با کوبریک روی پروژه کار کرده بود، ادعا کرده یکی از دلایلی که کوبریک هرگز پروژه «هوش مصنوعی» را شروع نکرد این بود که کار سختی برای به‌پایان‌رساندن آن داشت.
کوبریک قبلا فیلمنامه «ناپلئون» را هم سال ۱۹۶۱ نوشت، اما در نهایت در دهه ۱۹۷۰ این پروژه سینمایی زندگی‌نامه‌ای را به خاطر چالش‌های مربوط به بودجه و تولید رها کرد. اخیرا نامه‌ای از کوبریک منتشر شده که او درباره «ناپلئون» به مدیران اجرایی ساخت فیلم گفته بوده: ««غیرممکن است بتوانم به شما بگویم قرار است چه کار کنم، جز اینکه انتظار دارم بهترین فیلمی که تاکنون ساخته شده را بسازم.» جالب است که بارها شنیده‌ایم که این فیلم‌نامه کوبریک را هم قرار است اسپیلبرگ به یک سریال تبدیل کند.
اما «ای. تی» درباره کودکی بود که برای بازگشت به خانه و نزد والدینش تلاش می‌کند. برخی از فیلم «هوش مصنوعی» به‌عنوان شروع دوران پساکوبریکی یاد می‌کنند. تناسب رابطه کوبریک- اسپیلبرگ و آغاز دوره «پساکوبریکی» از شباهت عنوان دو فیلم «ای. تی» (E.T. the Extra-Terrestrial) و «هوش مصنوعی» (A.I. Artificial Intelligence) پیداست.

۸۹صفحه‌ای که کوبریک با فکس برای اسپیلبرگ فرستاده بود، با حاشیه‌ها، یادداشت‌ها و طرح‌های تصویری دیگری در سال ۱۹۹۶ کامل شد، اما به‌دلیل مشغله‌های اسپیلبرگ، خود کوبریک دوباره کارگردانی را به عهده گرفت که این انتقال نیز به دلیل مشکلاتی، چندسال دیگر پروژه ساخت فیلم را به تعویق انداخت. مرگ کوبریک باعث شد او نتواند داستانی را که سال‌ها روی آن کار می‌کرد بسازد. بعد از مرگ کوبریک، همسر او از اسپیلبرگ خواست این پروژه را به نتیجه برساند و اسپیلبرگ نیز تا سال ۱۹۹۹ فیلم‌نامه را کامل کرد. این فرآیند آن طور که خود اسپیلبرگ گفته چندان ساده نبوده است: «بعد از مرگ او (کوبریک) در جهانی مملو از اطالعات درهم تنیده، گم شدم و بعد از آن بود که شروع به گفتن داستان خودم کردم.»
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
اسپیلبرگ سر صحنه فیلم «درخشش» کوبریک


اسپیلبرگ در مصاحبه‌ای با جیمز کامرون، درباره اولین لحظات آشنایی‌اش با کوبریک و تأثیری که کارگردان «درخشش» روی او گذاشته گفته است: «من استنلی را از زمانی که ”مهاجمان صندوق گمشده“ را ‌می‌سـاختم می‌شناختم. من او را سر صحنه فیلم «درخشش» وقتی فیلم‌برداری «هتل اورلوک» را تمام کرده بود ملاقات کردم.» اسپیلبرگ در جای دیگری درباره ملاقاتش با کوبریک گفته است:
«این موضوع برای من حس و حال نوستالژیکی داشت، چون اولین ملاقات من با استنلی کوبریک در همان دکوری اتفاق افتاد که در فیلم بازیکن شماره یک آماده هم آن را دیدیم. سالن نشیمن فیلم درخشش و شومینه بزرگ آن جایی بود که من و استنلی در سال ۱۹۷۹ برای بار اول با هم روبه‌رو شدیم. من برای بررسی دکورهای Elstree Studios به آنجا رفته بودم که قرار بود دکورهای فیلم مهاجمان صندوق گمشده (ایندیانا جونز) را هم بسازند.»
هرچند اسـپیلبرگ بار‌ها به فیلم‌های کوبریک ارجاع داده است، اما فیلم «هوش مصنوعی» تا آن زمان بیش از همه فیلم‌های اسـپیلبرگ میراث کوبریک را در خود نشان می‌داد. البته اسپیلبرگ سال ۲۰۱۸ در «بازیکن شماره یک» با بازسازی صحنه‌هایی از هتل فیلم «درخشش» در یک بـازی مجازی به کوبریک فقید ادای دین کرده است.
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
فیلم «بازیکن شماره یک»
«هوش مصنوعی» ارتباط‌هایی با فیلم «پرتقال کوکی» هم دارد؛ برای مثال لباس سفیدی که «دیوید» در ابتدای فیلم پوشیده، لباس‌های سـفید «الکس» در «پرتقال کوکی» را به یاد می‌آورد. اولین‌باری که «دیوید»، «جو» را می‌بیند «جو» همان رقصی را اجرا می‌کند که «الکس» در صحنه معروف «پرتقال کوکی» اجرا کرده بود. اما آشکارترین پیوند فیلم «هوش مصنوعی» و «پرتقال کوکی» صحنه‌ای است که «دیوید» و «جو» و «تدی» در ماشین درحال رانندگی هستند. این صحنه دقیقا مثل صحنه رانندگی «الکس» و رفقایش در «پرتقال کوکی» است.
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم

داستان ابتدایی «هوش مصنوعی» حاصل همکاری کوبریک و ایان واتسون، نویسنده بریتانیایی، بود که اسپیلبرگ بخش زیادی از آن را نگه داشت. برهمین اساس فیلم اسپیلبرگ -یا بهتر بگوییم ایده کوبریک- به ترکیبی از طرح‌ها و نوشته‌های اولیه کوبریک و تغییرات نهایی اسپیلبرگ تبدیل شد. به همین دلیل تشخیص اصل فیلم‌نامه یا طرح و ایده‌هایی که کوبریک در سر داشت از فیلم‌نامه نهایی‌ای که اسپیلبرگ نوشت بسیار سخت است. برخی معتقدند نگاه فلسفی و دغدغه‌مند کوبریک با نگاه گیشه‌محور و دراماتیک اسپیلبرگ تعدیل شده است و همچنین پایان احساسی فیلم که به مذاق بعضی منتقدان خوش نیامد، انتخاب اسپیلبرگ است؛ هرچند ایان واتسون این موضوع را تأیید نکرد: «فیلم در آمریکا کاملا موفق نبود، زیرا بیش‌از‌اندازه برای ذائقه عموم آمریکایی‌ها شاعرانه و روشنفکرانه به‌نظر می‌رسید. به علاوه، منتقدان در آمریکا چند اشتباه درمورد فیلم کردند؛ به طور مثال فکر کردند که موجودات ۲۰ دقیقه پایانی فیلم، بیگانگان هستند درحالی‌که ربات‌های آینده، تکامل‌یافته ربات‌های بخش ابتدایی فیلم بودند. همچنین منتقد‌ها فکر می‌کردند که در ۲۰ دقیقه پایانی احساسات اسپیلبرگ به فیلم اضافه شده است درحالی که آن صحنه‌ها دقیقا چیزی بود که من برای استنلی نوشتم و دقیقا آن چیزی بود که او می‌خواست، و اسپیلبرگ هم صادقانه آن‌ها را به فیلم تبدیل کرد.»
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
با وجود اینکه کاهش عناصر کوبریکی در فیلم به‌خاطر حضور اسپیلبرگ بود، اما بهتر است بگوییم اسپیلبرگ بیشتر خودش را با این عناصر وفق داده است. اکثر انتقاد‌ها به فیلم نیز به دلیل همین دوصدایی‌بودن، دوپاره‌بودن یا حضور دو نگاه مؤلف بوده است. جاناتان رزنبام و جی. هوبرمن پس از اکران فیلم معتقد بودند شکست «هوش مصنوعی» در گیشه به‌دلیل حضور دو تفکر و فضای متفاوت (همان دوگانه کوبریک- اسپیلبرگ) در داستان بوده است. پیتر بردشاو، منتقد «گاردین»، درباره فیلم گفته بود: «اگر کوبریک این فیلم را ۳۰ سال پیش در قالب داستان کودکی با ویژگی‌های خاص که مسـیر روحانی خودش را طی سال‌ها می‌گذراند ساخته بود، حتما نتیجه‌اش درخشان می‌شد، اما او در آن زمان ”۲۰۰۱:ادیسه فضایی“ را ساخت. اگر اسپیلبرگ هم فیلم را ۲۰ سال پیش درباره یک موجود شگفت‌انگیز که از عشق انسانی دلسرد شده می‌ساخت، باز هم نتیجه درخشان می‌شد، اما او به جایش در آن زمان ”ای. تی“ را ساخت.» با این حال کسانی مثل متی ملیا معتقدند واکنش‌های متناقض به «هوش مصنوعی» نتیجه بخشی از پیش‌داوری‌های غرض‌ورزانه نسبت به نقش اسپیلبرگ در پروژه به‌عنوان کارگردان فیلم‌های عامه‌پسند است که کاملا درمقابل نگاه و صدای متمایز کوبریک قرار گرفته بود. او برای درک این مطلب به دو نکته اشاره می‌کند: «اول اینکه اسپیلبرگ اولین (و تنها) انتخاب کوبریک برای سپردن کارگردانی پروژه بوده است. این را هم درنظر بگیریم که تکنولوژی قابلیت ساخت موفقیت‌آمیز یک پسر برنامه‌ریزی شده کامپیوتری (همان‌طور که کوبریک می‌خواست) نداشت و او در آن‌زمان نمی‌توانست از یک بازیگر پسربچه (که در زمان فیلم‌برداری باید سن طبیعی می‌داشت) استفاده کند؛ دوم اینکه اسپیلبرگ از پیش‌نویس داستانی که از همکاری کوبریک و نویسنده داستان‌های علمی-تخیلی، ایان واتسون، استخراح شده بود، برای ساخت فیلمی استیون اسپیلبرگی استفاده کرد. این را هم درنظر بگیریم که فیلم بعد از مرگ کوبریک، برای اسپیلبرگ به یک ادای دین به دوستش تبدیل شد.» درواقع باید پرداخت‌ها و تغییرات اسپیلبرگ را تقویت‌کننده یا ایجادکننده شکلی از گفتمان بین دو جریان مخالف درنظر بگیریم.
پروژه «هوش مصنوعی» کوبریک چطور به فیلمی اسپیلبرگی تبدیل شد؟ | برخورد نزدیک از نوع سوم
حالا دیگر ثابت شده است که فیلم اسپیلبرگ به پیش‌نویس کوبریک وفادار بوده است؛ به غیر از چند نقطه از روایت که به دلایلی حذف شده‌اند. متی ملیا با بررسی مدارک به‌دست‌آمده از پیش‌نویس‌های کوبریک و اسپیلبرگ نتیجه می‌گیرد که اسپیلبرگ می‌خواسته برخی از عناصر ناراحت کننده و بی‌رحمانه را تلطیف کند؛ مثل جایی که مونیکا به «دیوید» می‌گوید او فقط زمانی می‌تواند به خانه برود که یک پسر واقعی باشد، چیزی که درحقیقت یک دروغ و دادن امید واهی به اوست. این قسمت از فیلم حذف می‌شود و درنهایت اسپیلبرگ به جای آن، شخصیت «مونیکا» را این‌گونه تلطیف می‌کند که قبل از اینکه «دیوید» را ترک کند به او می‌گوید: «امیدوارم می‌توانستم به تو درباره دنیا بگویم.» چیزی که از این تغییرات فهمیده می‌شود این است که رویکرد اسپیلبرگ این بوده است که داستان را ساده‌تر کند تا روایتی موجزتر داشته باشد مناسب مخاطبانش تا باقی نکات را خودشان درک کنند. اما نکته جالب و غافل‌گیرکننده در تحقیقات متی ملیا جایی است که او اشاره می‌کند پایانی که کوبریک برای داستان نوشته بوده است حتی از پایان اسپیلبرگ هم ملایم‌تر بوده است. در طرح کلی کوبریک، عشق «دیوید» به «مونیکا» باعث معجزه‌ای می‌شود و این دو می‌توانند تا ابد کنار هم بمانند.

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

فیلم خنده های پزشکیان از سخنان بامزه استاد قرائتی